تشبيه و تنزيه
بايد تصديق كرد كه شناخت حقيقي خداوند و كمال مطلوب از شناخت خداوند اين است كه ميان عارف و معروف، عابد و معبود، سنخيتي ايجاد شود. در عين حال بايد اين نوع شناخت را براساس دقتهاي نظري و حتي منطقي، به گونهاي معنا كرد كه نه فقط بوي شرك از آن استشمام نشود، بلكه حتي شائبه تناقض هم نداشته باشد. برهمين مبنا عارفان و حكيمان مسلمان توانستهاند، سخنان به ظاهر شطحآميزي چون «اناالحق» منصور حلاج را سخني توحيدي و حتي كمال توحيد، بدانند.
2ـ بنابراين عارفان و حكيمان ما به جاي آنكه شناسندة خداوند را همان نفخه الهي در انسان بدانند، هرگونه ابتكار عمل را در اين شناخت از انسان، حتي از نفخة الهي در او سلب كرده و اين شناسنده را خود خداوند دانستهاند.