حافظ شيرازي؛ عارف يا ملحد
«به راستي كيست اين قلندر يك لاقباي كفرگوكه در تاريكترين ادوار سلطه رياكران زهدفروش يك تنه وعده رستاخيز را انكار ميكند، خدا را عشق و شيطان را عقل ميخواند و شلنگانداز و دستافشان ميگذرد كه: «اين خرقه كه من دارم در رهن شراب اولي/ وين دفتر بيمعني، غرق ميناب اولي». يا تمسخر زنان ميپرسد: «چو طفلان تا كياي زاهد فريبي/ به سيب بوستان وبوي شيرم» و يا آشكارا به باور نداشن مواعيد مذهبي اقرار ميكند كه «من امروزم بهشت نقد حاصل ميشود/ وعده فرداي زاهد را چرا باور كنم؟» به راستي كيست اين مرد عجيب كه با اين همه، حتي در خانه قشريترين مردم اين ديار نيز كتابش را با قرآن و مثنوي در يك طاقچه مينهند