خبر از آینده
اختصاصی «واحد طنز» سایت مجذوبان نور – یادم میآید، بچه بودم دههی چهل در شهرمان هنوز در بحث شرعی و غیرشرعی بودن و درست و غلط بودن رادیو بحث بود که ناگهان یکی از بستگانمان که در ناصریه (آبادان فعلی) کار میکرد و اوضاع مالی نسبتاً خوبی داشت قوطی چوبی بزرگی را که تقریباً یک متر در یک متر و نیم و به ارتفاع یک متر بود را به شهرمان آورد که به آن تلویزیون میگفتند. بماند که تلفظ این کلمهی تازهوارد برای همشهریان من که کلمات را از ته حلق ادا میکردند کاری بس مشکل بود. القصه؛ خانهی آن فامیل ما اتاقهای پنجدری بزرگی داشت. یادمه این خبر به سرعت در شهر پیچید و با توجه به اینکه اکثراً با هم آشنایی داشتند فوج فوج ابتدا از قوطی تلویزیون که از چوب پلیاستر براق با طرح چوب بود دیدن میکردند و درهای اتاق پنجدری به روی عموم باز بود. ابتدا فکر میکردیم تلویزیون همین قوطی خالی است، اما صاحب آن با طول و تفسیر میگفت که باید مهندسینی از طهران بیایند و آن را وصل کنند. بالاخره بعد از چند روز چ