Search
Close this search box.

Tag: سفير

برای تغییر این متن بر روی دکمه ویرایش کلیک کنید. لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طراحان گرافیک است.

سفير دوم؛ داستانی از مثنوی

fazlollah reza vپروفسور فضل‌الله رضا – در زمان خلافت عمر خطاب سفيری از كشور همسايه (روم) به مركز خلافت می‌فرستند كه با خليفه گفتگو كند. در آن زمان‌ها معمول بود كه كشور ميزبان مهمانسرايی را در نزديكی قصر رئيس دولت در اختيار سفير بگذارد كه اسب و رخت و همراهانش در آن به استراحت بپردازند. چنين خبری به سفير روم نرسيده بود. او وقتی كه به دارالخلافه می‌رسد، ناگزير پس از مردم كوچه و بازار نشانی جايگاه يا قصر خليفه را جويا می‌شود كه در آن نزديكی جايی برای اقامت خود و همراهانش تهيه ببيند. مردم به سفير تازه‌وارد كه با تشريفات مجلل جهان قديم مأنوس بود، می‌گويند خليفه ما عريض و طويل قصر ندارد، جانش قصر اوست:

Read More
Lorem ipsum dolor sit amet, consectetur adipiscing elit eiusmod tempor ncididunt ut labore et dolore magna