پارادكس تصوف نزد اساتيد و شاگردان ملاصدرا – دکتر شهرام پازوکی
در آثار ملاصدرا دو نحو تلقي و برخورد با تصوف وجود دارد كه خلاف عادت (پارادكس) مينمايد. وي از طرفي در رد و انكار تصوف سخن ميگويد و آن را تخطئه ميكند، و از طرف ديگر از آن دفاع ميكند. اين امر تنها منحصر به ملاصدرا نيست بلكه از اوصاف دوره صفويه است كه تصوف رايج (كه آن را ميتوان تصوف صفوي ناميد) در قياس با تصوف حقيقي (تصوفي علوي)(1) رد ميشود، چنان كه در آثار بسياري ديگر از عالمان، عارفان و فيلسوفان آن عصر در ايران، از جمله اساتيد و شاگردان ملاصدرا نيز مشهود است. اين گونه تلقي حاصل تحولي است كه در دوره صفويه در فهم تصوف و نيز تشيع ايجاد شده و اثر آن تاكنون در تاريخ ايران به جاي مانده است. آنچه در اين مقال ميآيد، شرح و بررسي اين مطلب و، به ويژه، موضع ملاصدرا و بعضي استادان و شاگردان وي در اين باب است(2)، ولي پيش از آن بايد مقدماتي تاريخي را ذكر كنيم.