پيغمبر دو جنبه داشت: يكى جنبه شريعت؛ بهاصطلاح ابلاغ احكام كه آيات قرآن بر او نازل مىشد و يكى جنبه طريقت؛ يعنى راه بردن آن كسانى كه بعد از انجام دستورات شريعت لياقت داشتند تا در راه خدا سلوك كنند؛ البتّه اين دو جنبه در پيغمبر جمع بود.
بسماللَّه الرّحمن الرّحيم(1)
خداوند در قرآن مجيد مىفرمايد: قُلْ اِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونى يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَ يَغْفِرْلَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ(2).
پيغمبر دو جنبه داشت: يكى جنبه شريعت؛ بهاصطلاح ابلاغ احكام كه آيات قرآن بر او نازل مىشد و يكى جنبه طريقت؛ يعنى راه بردن آن كسانى كه بعد از انجام دستورات شريعت لياقت داشتند تا در راه خدا سلوك كنند؛ البتّه اين دو جنبه در پيغمبر جمع بود. امّا بعد از پيغمبر، ائمّه شارع نبودند يعنى قانون تشريع نمىكردند و براساس همان قوانين موجود نظر مىدادند، مثل اينكه الآن شما سؤال شرعى داشته باشيد كه مثلاً چگونه نماز بخوانيم؟ اگر شك كرديم چهكار كنيم؟ براى روزه چكار كنيم؟ چه چيزهايى مبطل روزه است؟ و امثال اينها؛ اين سؤالات را مىتوانيد از يك نفر عالم فقيه، عالم شرعى بپرسيد، او پاسخى به شما مىدهد كه ممكن است زياد خوشتان هم نيايد ولى اجرا مىكنيد. مثلاً يك وقت از يك فقيه مىپرسيد كه اين چهل سكّهاى كه من دارم، چقدر از آن را زكات بدهم؟ يكى را برمىدارد و مىگويد اين را براى زكات بده؛ يك وقت مىرويد از يك عارف مثل شبلى مىپرسيد كه اين چهل سكّه را چهكار كنم؟ شبلى همه سكّهها را از دست شما مىگيرد و مىگويد يك سكّه ديگر هم بياور؛ يك سكّه زكات شرعى است و همه چهل سكّه مجازات اينكه چرا آن را انفاق نكردى. اين فرق بين حكم فقيه و عارف است. حال پيغمبر بايد هر دو اين چيزها را بگويد و اين مشكلترين كار است. آيه قرآن هم مىفرمايد: اِنَّما اَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ(3)؛ خطاب به پيغمبر مىگويد: تو منذر هستى، منذر يعنى ترساننده از عذاب، از تخلّف و از گناه… يعنى تو احكام را بگو و هر قومى خودش هدايت كننده را دارد. البتّه در آن قوم خود پيغمبر هدايتكننده هم بود ولى منظور اين است كه در اينجا به پيغمبر مىگويد: فقط احكام را بگو. خودشان هدايت را از درون اين احكام بيرون بياورند و به سمت ايمان راهيابى كنند.
در آيه قُلْ اِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ، احكام شريعت و هم احكام طريقت را با هم آورده است. در اوّل آن مىگويد: اِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ؛ يعنى اگر خدا را دوست داريد. از فقيهى بپرسيد كه خدا را دوست داشتن يعنى چه. مىگويد: خدا را كه نمىشود دوست داشت؛ خدا را بايد عبادت كرد. عبارت »اگر خدا را دوست داريد« را كسى كه اهل طريقت باشد، درك مىكند. او احساس مىكند كه اِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ يعنى چه؟ بعد كه اين فرمايش را كرد، چون اين آيات قرآن خطاب به همه جهانيان است و مسلّماً در غيرمسلمانان هم كسانى هستند كه خدا را دوست مىدارند – بهخصوص در مسيحيّت كه عيسى(ع) به محبّت خيلى توجّه داشت و مىفرمود: دين من دين محبّت است – پس براى آنها هم مىفرمايد: اگر خدا را دوست داريد، پيرو من باشيد؛ يعنى آنچه كه من مىگويم انجام دهيد. اينجا هم شريعت است هم طريقت است. در ادامه آيه مىفرمايد: يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ؛ يعنى وقتى مرا پيروى كرديد خدا شما را دوست مىدارد. اين درجه بالاترى است، به اين معنى كه براى يك محبّ يا يك عاشق بالاترين پاداش اين است كه طرفش او را دوست داشته باشد.
پيامبر در احاديث قدسى يا بعضى در فرمايشات شخصى حالات عرفانى را بيان مىكند. مثلاً در حديث قدسى آمده است: وقتى خدا بندهاى را دوست داشته باشد، مىفرمايد: من گوش او هستم كه بهوسيله من مىشنود، من چشم او هستم كه بهوسيله من مىبيند، من زبان او هستم كه بهوسيله من سخن مىگويد(4). يعنى، ديگر وجودش صددرصد دراختيار خداوند است. در اوّل سلوك اِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ مصداق دارد يعنى شخص هنوز خودش را مستقل مىداند، البتّه مستقل حساب مىكند. نه اينكه هنوز راه نرفته بلكه در مسير است و به اين مرحله رسيده است. مثل داستان موسى و خضر كه در مرحله اوّل كه حضرت موسى(ع) سؤال كرد در عالم ظاهر بود و خودش را مىديد و قوانين معمولى را، كه كشتى اگر سوراخ شود غرق مىشويم، از اينرو خضر مطابق حال او گفت: اَرَدْتُ(5): يعنى، من چنين خواستم. مرحله دوم كه خضر او را برد، مرحلهاى بود كه هم خدا را مىديد و هم خودش را، خضر هم بنابر اين حال گفت: اَرَدْنا(6): يعنى، ما خواستيم. امّا در مرحله سوم آن جايى بود كه يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ مصداق دارد. در اين مرحله هر كار كه مىشود از جانب خداوند ديده مىشود، لذا خضر گفت: اَرادَ رَبُّكَ(7): يعنى، پروردگار تو خواست كه چنين شود. در اينجا بهاصطلاح كارِ محبّ الهى راحت مىشود به اين معنى كه آرامش پيدا مىكند، يعنى هرچه خداوند بخواهد، هرچه محبوب بخواهد، انجام مىدهد، نه اينكه مىفهمد و انجام مىدهد، بلكه هر كارى كه مىكند همانى است كه مقرّر شده كه بكند: يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ.
اگر به اين مرحله رسيديد كه خداوند بخواهد شما را دوست داشته باشد، چون خداوند موجودى را كه لكهاى روى آن باشد دوست ندارد، پس چكار مىكند؟ لكّهها را پاك مىكند. مىگويند پيرزنى خدمت پيغمبر عرض كرد كه شنيدم شما فرموديد كه پيرزن و پيرمرد در بهشت نيستند؟! حضرت فرمودند: بله. پيرزن گريه كرد و گفت: پس در بهشت جايى براى من نيست؛ پيغمبر فرمودند: اگر لياقت داشته باشى ابتدا جوان مىشوى و بعداً در آنجا وارد مىشوى. خداوند همه لكّهها را پاك مىكند: يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ. غفران؛ يعنى پوشاندن، پوشاندن از روى محبّت، برعكس كفران كه پوشاندن است ولى پوشاندن از روى عناد. يَغْفِرْلَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ. خداوند هم بخشاينده است و هم رحيم. از طرفى به شما رحم مىكند براى اينكه به قلمرويى نروى كه ببينى هيچكس هيچ لكّهاى ندارد و خودت لكّهدار هستى، به تو رحم مىكند و با غفرانى كه دارد لكّههايت را مىپوشاند. همين معنا در آيه ديگرى هم هست: وَ نَزَعْنا ما فى صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ(8)؛ يعنى، همه آلودگىها و ناخالصىها را از دلشان بيرون مىآوريم. مؤمنينى كه در حساب و كتاب موفّق شدهاند و قرار است به بهشت بروند پاكشان مىكنيم. مىگويند: بهشت چندين در دارد البتّه اين عبارات براى فهم مطلب است والّا بهشت درى مثل در و پيكر اين جهان ندارد. درهاى بهشت يكى درِ توبه است، يكى درِ محبّت، يك درِ شفقّت و ديگرى درِ انفاق و از خودگذشتگى و امثال اينها. اينها درهاى بهشت است. بهاصطلاح عاميانه دم در بهشت او را مىشويند، او را پاك مىكنند. براى آنكه بهشت جاى هيچگونه غلّ و غشى نيست. هرگونه غلّ و غشى كه شخص داشته باشد او را مىشويند، بعد آنجا مىرود. در آنجا هم برادروار با هم هستند.
حالا خداوند هم، چون رحيم است كسى كه اين مراحل را طىّ كرده است او را پاك مىكند. هركس هم كه اين مراحل را طىّ كرده است حتماً از دوستداران بوده، چون مىفرمايد: اِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ؛ اگر خدا را دوست داريد، فَاتَّبِعُونى؛ پيروى خدا را بكنيد، يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ؛ خدا هم به او اين نويد را داده است كه اگر از اين پيغمبرى كه من فرستادم پيروى كنى، من ترا دوست دارم. حالا كه به اينجا رسيد، خداوند نمىگذارد هيچ لكّهاى در او باشد، لكّههاى او را از روى رحم و شفقت پاك مىكند. اين خلاصه مراحل سلوك است از اوّل تا فناء فى اللَّه. حال تا چه اندازه از آن را ما موفّق بشويم، هرچه خدا بخواهد، همان است براى اينكه فرموده: لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلّا بِاللَّهِ الْعَلىِّ الْعَظيم، هرچه بكنيم، چه خوب و چه بد، بنا بهحول و قوّه الهى است.
پانوشتها:
1) متن دو گفتار كه بهترتيب در تاريخهاى 9/10/80 و 30/10/80 بيان و در عرفان ايران )مجموعه مقالات 13)، گردآورى دكتر سيّد مصطفى آزمايش، تهران، انتشارات حقيقت، 1381 چاپ شده است.
2) سوره آل عمران، آيه 31 : بگو اگر خدا را دوست مىداريد از من پيروى كنيد تا او نيز شما را دوست بدارد و گناهانتان را بيامرزد، كه آمرزنده و مهربان است.
3) سوره رعد، آيه 7.
4) لا يزال العبدُ يَتَقَرّبُ اِلىَّ بالنّوافل والعباداتِ حتّى اُحبَّه فاذا أحْبَبتهُ كُنتُ سَمعه الّذى يَسْمع به و بَصَره الّذى يُبصربه و لِسانه الّذى يَنطِق به…: بنده )من( بهتدريج با انجام نوافل و عبادات به من نزديك مىشود تا جايى كه دوستش بدارم؛ پس اگر دوستش بدارم، گوشش مىشوم كه به آن مىشنود و چشمش مىشوم كه به آن مىبيند و زبانش مىشوم كه به آن سخن مىگويد…. )عوالى اللئالى، ج 4، ص 103).
5) سوره كهف، آيه 79: اَمَّا السَّفينَةُ فَكانَتْ لِمَساكينَ يَعْمَلُونَ فِىالْبَحْرِ فَاَرَدْتُ اَنْ اَعيبَها؛ امّا آن كشتى از آنِ بينوايانى بود كه در دريا كار مىكردند، خواستم معيوبش كنم.
6) سوره كهف، آيه 81 : فَاَرَدْنا اَنْ يُبْدِلْهُما رَبُّهُما خَيْراً مِنْهُ زَكوةً وَ اَقْرَبَ رحْماً؛ خواستيم تا در عوض او پروردگارشان چيزى نصيبشان سازد به پاكى بهتر از او و به مهربانى نزديكتر از او.
7) سوره كهف، آيه 82 : فَاَرادَ رَبُّكَ اَنْ يَبْلُغا اَشُدَّهُما وَ يَسْتَخْرِجا كَنْزَهُما رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ وَ ما فَعَلْتُهُ عَنْ اَمْرى؛ پروردگار تو مىخواست آن دو به حدّ رشد رسند و گنج خود را بيرون آرند. و من اين كار را به ميل خود نكردم، رحمت پروردگارت بود.
8) سوره اعراف، آيه 43؛ سوره حجر، آيه 47