Search
Close this search box.

از اسیدپاشی لباس شخصی ها تا ممانعت وزارت اطلاعات از برگزاری سمینار غزالی؛ گفت‌و‌گوی مجذوبان نور با علی محمد صابری استادیار دانشگاه

gurakani-93--(6)علی محمد صابری استادیاردانشگاه فرهنگیان را با سلسله سخنرانی هایی که درباره بزرگان و مفاخر عرفان ایران برگزار کرده است می شناسند. مولف کتاب های حدیث عشق، سلطان عشق، مصحح ۱۰۸ رساله شاه نعمت الله ولی و دبیر برگزاری سمینار ملی ابوالقاسم گورکانی اما به دلیل پیروی از طریقت و عرفان مانند دیگر هم اندیشانش از گزند افراطیون در امان نمانده است. از سوی لباس شخصی های موتور سوار مورد تعقیب قرار می گیرد و ماشین شخصی اش درست جلوی منزلش، از سوی همان لباس شخصی ها با اسید مورد تعرض قرار می گیرد.

فردای آن روز وزارت اطلاعات او را احضار می‌کند تا جلو برگزاری کنفرانسی احمد غزالی را که او قصد برگزاری‌اش را داشته است بگیرد. سوال اینجاست که برگزاری یک سمینار علمی درباره یکی از مفاخر عرفان و ادبی ایران چه خطر امنیتی‌ای می‌تواند داشته باشد که بزرگ‌ترین و تنها نهاد رسمی امنیتی کشور مانع برگزاری آن شود. در این باره با دکتر صابری گفت‌و‌گویی کرده‌ایم که در ادامه می‌خوانیم:

 

شنیده‌ایم که وزارت اطلاعات مانع برگزاری سیمنار شیخ احمدغزالی شده است. در ابتدا درباره این سمینار و انگیزه‌تان از برگزاری آن توضیح بدهید تا بعد به مساله علل و انگیزه‌های دخالت یک نهاد امنیتی در یک سمینار علمی بپردازیم.

به عنوان یک محقق و پزوهشگر درمورد افرادی مثل شیخ ابوالقاسم گورکانی٬ شیخ احمد غزالی طوسی و دیگر عرفا پژوهش‌ها و تحقیقات زیادی را آغاز کردیم٬ اما لازمه این پژوهش‌ها و تحقیقات برگزاری همایش‌های بزرگ عرفانی بود تا از این رهگذر، هم اگر ردی از آثار ایشان دیده شد، به کشف آن‌ها منجر بشود و هم اینکه به عنوان یک داشته فرهنگی، به ملت ایران بهتر معرفی شوند. در واقع قصد ما‌‌ همان فرهنگ سازی از طریق تحقیق و پژوهش در پیشینه‌مان بوده است. جامعهٔ ما دچار سه خلاء بزرگ است؛ خلاء عقلانیت، معنویت و معرفت به هویت. برطرف کردن این سه خلاء، جز با فرهنگ میسر نیست، اما متاسفانه از یک جایی فرهنگ با سیاست التقاط پیدا می‌کند زیرا مسایل فرهنگی را با نگاه و عینک سیاسی مورد بررسی قرار می‌دهند و در واقع نگاه امنیتی به مسایل فرهنگی دارند. بدیهی است که رهاورد کنکاش در تاریخ عرفان و تصوف تنها باز‌شناسی خود عرفان و تصوف نیست بلکه آثار تبعی دیگری نظیر کشف ادبیات – شامل شعر و نثر – معماری، هنر، روانشانسی، جان‌شناسی و حتی کشف تکه‌های گمشده یا مغفول تاریخ گذشته را نیز به همراه دارد. این بود که ما با این هدف سراغ همایش‌های عرفانی رفتیم و دغدغه فرهنگی داشتیم اما چون تولیت فرهنگ جامعه امروز در دست سیاسیون، نظامیون و حوزویان قرار گرفته است، اهل عرفان و فلسفه و به طور کلی اهل دل که مغز و باطن دین و اخلاق هستند، به حاشیه رانده شده‌اند. نه فقط اهل عرفان که به طور کلی متخصصان و دانشمندان ما به حاشیه رانده شده‌اند و نگاهبانی از فرهنگ تنها به انقیاد قدرت در آمده است. با چنین نگاهی به فرهنگ قطعا کشورمان به هیچ نتیجه‌ای نمی‌رسد. احیای ایران اسلامی و ایرانی که هویت شرقی‌اش را از دست نداده باشد، در گرو توجه به ذخایر فرهنگی موجود در عرفان است و تنها از این رهگذر است که می‌توان مشاهیر و مفاخری چون محی الدین عربی، مولوی و حافظ را دوباره احیا کرد. فروش ۵ میلیون نسخه‌ای مثنوی مولوی در عرض یک سال در آمریکا نشان از توجه جهانیان به این ذخایر دارد اما کار ما یکسر غفلتی است که رو به روزمرگی و نابودیمان می‌کشاند. اسلام مولوی باید در این کشور رواج پیدا کند نه اسلام داعشی و اسلام وهابی. یعنی اگر اینهارا فراموش کنیم به سمت چنین اسلامی خواهیم رفت و با آن‌ها تفاوتی نخواهیم داشت.

• با وجود این نگاه، که شما آن را فرهنگی و ضروری توصیف می‌کنید، چرا وزارت اطلاعات از کار شما، یعنی برگزاری سمینارهایی با موضوع مفاخر عرفان ایران، ممانعت می‌کند؟ حرف این نهاد امنیتی به شما و دلایل ایشان از این ممانعت چه بوده است؟

این‌طور می‌اندیشند که قصد تبلیغ در میان است در حالی که بزرگانی مانند غزالی طوسی یا ابوالقاسم گورکانی احتیاج به تبلیغ یا حتی معرفی ندارند. غرض باز‌شناسی و دقت در اندیشه این بزرگان برای بازسازی افراد متفکری مانند ایشان است، نه تبلیغ و معرفی کسانی که اظهر من الشمس هستند. متاسفانه این نگاه را نادیده می‌گیرند و با اصرار بر تحلیل خودشان که نتیجه شور و مشورت دادن یک عده مغرض غیرمتخصص است به ابزار امنیتی تشبث می‌کنند و جلو یک همایش بزرگ فرهنگی را می‌گیرند. برای بنده هنوز سوال است که جز یک عده قشری و سلفی مسلک چه کسان دیگری ممکن است از برگزاری چنین سمینارهایی احساس خطر کنند؟ واقعا این سمینار جز نفع چه خطری برای مملکت دارد؟ و چرا متوجه نیستند با این جلوگیری‌ها، نهایتا مکتب تصوف سود عظیمی خواهد برد که هرگز در پی آن نبوده است؟ اگر اجازه می‌دادند این همایش برگزار شود، قطعا اثر آن خیلی کمتر از این بود که الان اجازه نداده‌اند. متاسفانه قشریون بنا دارند مانند گذشته، عرفان و فلسفه را از دین جدا کنند.

• وزارت اطلاعات مشخصا دلیلی برای عدم برگزاری این همایش اقامه کرد؟ تصمیمشان را به تجمع دراویش در مقابل دادستانی که قصدی قانونی و حقوقی داشت، ربط ندادند؟

به صورت تلفنی و حضوری اعلام کردند که فعلا با توجه به شرایط مملکت و مصلحت کشور، اجازه برگزاری همایش را ندارید. ما گفتیم که قصد تبلیغ نداریم بلکه در چارچوب قانون و زیر نظر وزارت ارشاد و با مجوز وزارت ارشاد همایش را برگزار می‌کنیم. وزارت ارشاد برای ما این مجوز را آماده کرده بود اما نهایتا وزارت اطلاعات دولت اعتدال مخالفت شدید کرد و این مخالفت‌ها را با کارهای غیرقانونی مانند تهدید و تعقیب و اسیدپاشی نشان داد. بعد از تحصن دراویش برای آزادی زندانیان، و پایان اعتصاب غذای آن‌ها، در روز عید قربان، برای اینک فضا را ناامن جلوه بدهند، بنده و جناب آقای دکتر پازوکی و جناب آقای جذبی را با موتور تعقیب می‌کردند. این مراقبت‌ها دو روزی ادامه داشت. هر جا می‌رفتیم با ما بودند. احضاری که در آخر کردند تمامش همین بود که عرض کردم. می‌گفتند «شما حق ندارید فعلا همایش عرفانی برگزار کنید. وضعیت کشور، وضعیتی نیست که بخواهید این همایش را برگزار کنید. فعلا به صلاح نیست». می‌گفتند تصمیمشان موقتی است و حضور انتشارات حقیقت در نمایشگاه کتاب را مثال زدند. انتشارات حقیقت مدتی اجازه چاپ و انتشار کتاب نداشت و حق حضور در نمایشگاه‌های بین‌المللی کتاب را هم نداشت. می‌گفتند: «امسال اجازه دادیم که شرکت بکند و چند تا کتاب هم چاپ کرد. این همایش‌های عرفانی را در سال آینده و سال‌های آتی اجازه خواهیم داد برگزار کنید. عجالتا برگزار نکنید.»

• مسوولیت اسیدپاشی به ماشینتان را به گردن گرفتند؟

مدعی بودند که این اسید پاشی کار ما نبوده. می‌گفتند احتمالا کار یه عده لباس شخصی و ما نمی‌دانیم. به هر حال ان‌شاالله که کار آن‌ها نباشد. حالا ما نمی‌دانیم این لباس شخصی‌ها چه کسانی هستند.

• به نظرتان این اقدام وزارت اطلاعات نتیجه یک سیاست کلی است یا تصمیم‌های سلیقه‌ای؟ با عنایت به اینکه مشاور رییس جمهوری گفته است وزارت اطلاعات هنوز به طور کامل در اختیار وزیر اطلاعات قرار نگرفته است!

بنده شناخت کلی ندارم و مسایل امنیتی و سیاسی را از منظر یک شخص که خودش را فرهنگی می‌داند نگاه می‌کنم. وزارت اطلاعات به منزله اعصاب ملت است. اگر این اعصاب اطلاعات غلط بفرستند، مغز را هم مختل می‌کنند. قطعا تمام قسمت‌های وزارت اطلاعات درگیر مخالفت‌ها و دشمنی‌ها نیستند، بلکه یک بخشی هستند که نفوذ کرده‌اند. از شیوه این برخورد‌ها پیداست که یک عده قشری که تنها به پوسته و قشر اهمیت می‌دهند و به تصوف نگاه سیاسی و امنیتی دارند، در وزارت اطلاعات تصمیم گیرنده هستند. به شخصه کل وزارت اطلاعات را درگیر عقاید نفوذی‌ها نمی‌دانم بلکه یک گروه خیلی کوچکی هستند که متاسفانه نفوذ کرده‌اند. این‌ها از گذشته دشمن عرفان بوده‌اند، ه‌مان‌ها که در حوزه‌های علمیه با فلسفه مخالفت داشتند. آن‌ها ما را دشمن می‌دانند و ما آن‌ها را دوستان نادان می‌دانیم. در مکتب تصوف تنها دشمن شخص، خویشتن خویش است. برای همین به جهاد با خویشتن و صلح با جهانیان دستور داریم. و باز تکرار می‌کنم که نتیجه جلوگیری این‌ها از برگزاری همایش، بر خلاف تصور و نیت قشریون؛ درخشش بیشتر عرفان و تصوف بوده است.

• چرا با وجودی که دراویش گنابادی اصرار بر پرهیز از سیاست دارند، باز هم به عنوان یک گروه سیاسی تلقی می‌شوند؟

متاسفانه سیاسیون و در راس آن‌ها نهادهای امنیتی، دراویش را یک گروه اجتماعی می‌بینند، نه گروهی معنوی و این طور فکر می‌کنند که اعضای این‌ها روز به روز دارد زیاد‌تر می‌شود. نکته اینجاست که دراویش، تک به تک عده‌ هستند و گروه به شمار نمی‌آیند. از این جهت نه فقط دراویش که هر گروه معنوی دیگری، نه تنها سیاسی نیست، بلکه پشتوانه حکومت و ملت به حساب می‌آید. نگاه رایج به دراویش‌ آن‌ها را در گروه‌های اجتماعی و سیاسی جا می‌دهد و این شائبه را ایجاد می‌کند که گویی دارند قدرت ظاهری پیدا می‌کنند، در حالی که اصلا قدرتشان ظاهری نیست، بلکه معنوی است.

• در تاریخ نیز این تلقی که صوفیه مقابل قدرت مذهبی رایج است وجود داشته و باعث شده است اهل تصوف به شکل بسیار تلخی آزار ببینند و حتی کشته شوند. برای نمونه، قتل حسین منصور حلاج و عین القضات همدانی، یا آزارهایی که به بایزید بسطامی رساندند. یا حتی جناب عطار. جناب عطار در زمانه خودش به دلیل اینکه به امامان شیعه علیهما السلام ارادت داشت و حتی تذکره الاولیا را با تذکره حضرت امام صادق آغاز کرده بود مورد غضب قشریون مذهب وقت قرار گرفت، اما امروز نیز که شیعه مذهب رسمی کشور است، باز هم شماری از علمای شیعه او را تقبیح می‌کنند.

در طول تاریخ این مخالفت‌ها بوده. در دورهٔ قاجار صوفی کشی رایج بود و مخالفت‌های شدیدی با عرفان و تصوف می‌شد. در دورهٔ صفویه به خصوص این مخالفت شدید‌تر بود.

• این در حالی است که تفکر عمومی صفویان را از صوفیان می‌شمارد و معتقد است سفاکی‌هایی که در دوران صفویه اتفاق می‌افتاد زیر سر جماعت صوفی بوده است. در این باره توضیح بدهید.

ابتدا عرض کنم که ما ایرانی‌ها شیعه بودنمان را وامدار صوفیه هستیم با عنایت به این نکته که این شیعه بعد‌ها به لوث قدرت آلوده شد و به ابزار سرکوب بدل گشت. پیش از آنکه متصوفه شیعه را گسترش بدهد، ما ایرانیان سنی مذهب بودیم. اما درباره سوالتان. این گله‌ و انتقاد همواره وجود داشته است که صوفیه مرتکب جنایات دوران صفوی بوده‌اند در حالی که شاهان صفوی پس از به دست گرفتن قدرت، عدهٔ زیادی از صوفیان عارف مثل قزلباش‌ها را کشتند. التفات کنید که این‌ صوفیان به دلیل مخالفت‌ها و نفوذ علما و فقهای آن زمان مثل مجلسی دوم کشته می‌شدند. مجلسی دوم در حالی با اهل عرفان مخالفت می‌کرد که در اجوبه‌‌ای به یک ملای قزوینی، طبقهٔ عرفا و صوفیه را از طبقهٔ فلاسفه و فقها یعنی حکما و فقها بالا‌تر دانسته بود و گفته بود عرفا به یک شناخت عقلی و قلبی رسیده‌اند، اما متاسفانه چون یک عده صوفی‌نما و عارف‌نما در بین صوفیه نفوذ کرده بود، علمای درباری از این سود بردند و به دربار پادشاهانی مثل شاه سلطان حسین صفوی نفوذ کردند. این بود که حتی در دوره صفویه، صوفی کشی رسم شد و حتی ما می‌بینیم بعد از این دوران تا ۲۰۰ سال بعد، عرفا و صوفیه به هند کوچ می‌کنند و درست در همین دوران است که هیچ عالم بزرگی از کشور ما سر بیرون نمی‌آورد. این مخالفت‌ها و نفوذ در دستگاه‌های حکومتی چه در دوران صفویه و چه در دوران نادری همواره بود. در دوران زندیه نیز با آن فتوا حضرت مشتاق‌علیشاه کرمانی را سنگسار کردند و آن بلا را سر مریدان ایشان آوردند. مخالفت با اهل تصوف به صورت زنجیره‌ای در تاریخ تکرار شده است اما مطلب اساسی این‌جاست که عارف با علما کاری ندارد. عرفا در سنت صلح بالیده‌اند، و جنگی اگر دارند با خود است و صلحشان با دیگران است. کسی که بر نفس خودش غلبه کند قطعا با همهٔ هستی صلح دارد. همین صلح است که این گونه در کلام شیخ ابوالحسن خرقانی ظاهر می‌شود: هر که را بدین سرای درآمد نان دهید و از ایمانش مپرسید چه آنکه پیش حق تعالی به جان ارزد، در خوان بوالحسن به نان ارزد.

• متشکر از وقتی که در اختیار ما قرار دادید.