اکبر گنجی
از منظر حقوق بشر شاهد اتفاق خوبی هستیم: برگزاری “کنگره جهانی جریانهای افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام” به طراحی و ریاست آیتالله مکارم شیرازی و آیتالله جعفر سبحانی در شهر قم در دوم و سوم آذر.
اعلام شده که ۷۰۰ تن در کنگره شرکت میکنند که گویا حدود ۴۰۰ تن از آنان اهل تسنن هستند؛ و نیز گفتهاند که بیش از ۸۰ نفر از شرکتکنندگان از علمای برجسته دینی کشورهای مختلف هستند. در روز اول کنگره شخصیتهای برجسته دینی سخنرانی کرده و در روز دوم ۶۰ مقاله تخصصی در کمیسیونهای مختلف مورد بررسی قرار میگیرند. قرار است ۴ هزار نیروی پلیس تأمین امنیت کنفرانس را بر عهده داشته باشند.
هدف کنفرانس
هدف اخلاقاً موجه برگزاری این کنگره، “تبیین ماهیت، اهداف، خطرات و راهکارهای برون رفت از معضل تکفیر” است. آیتالله جعفر سبحانی هم روز قبل از کنگره گفته که اسلام دین رحمت، آرامش، نرمش، اخلاق، مهربانی، منطق، و..است. قرآن هم تأکید کرده که اگر پیامبر تندخو بود، مردم از دورش پراکنده میشدند. گروههای تکفیری غارتگر، خرابکار، جنایتکار، و… کنونی “اصلا ارتباطی به اسلام و شرایع آسمانی ندارد و در تورات، انجیل و قرآن چنین مسئلهای مطرح نیست“. عقلانیت و ارائه حجت، اساس دعوت به اسلام است و هیچ کس را نمیتوان مجبور به مسلمان شدن کرد. “سربریدن”های گروههای تکفیری برای بدنام کردن اسلام صورت گرفته و حاشیه امن برای دولت اسرائیل ایجاد میکند. کژراهه گروههای تروریستی تکفیری با اسلام تعارض داشته و اسلام هیچ گاه امر به مسلمانکشی نکرده است. در پایان آیتالله سبحانی نکته مهمی را گوشزد میکند. به گفته وی، مدارس دینی کشورهای عربی به جوانان میگویند که همه مسلمانها به دو دسته تقسیم میشوند: الف- مسلمان. ب- کافر. فتنه تکفیر، تا زمانی که این ایده تدریس میشود، پایان نخواهد یافت.
مخالفت با تکفیر، کشتن فجیع انسانها، مسلمانکشی گسترده توسط مسلمانان، و… میتواند رویکردی حقوق بشری باشد. این گام مهم و قابل دفاعی است. اما آیا فقیهان شیعه خود دقیقاً همان کاری را نکردهاند و نمیکنند که اینک پس از آشکار شدن پیامدهای فجیع اش، گویا رد و طردش میکنند؟
تمایز طرد گروههای تکفیری از حکم ارتداد
ظاهراً آیتالله خامنهای و دیگر مراجع شیعه میان تکفیر فرقهها و مذاهب اسلامی توسط یکدیگر و ارتداد تمایز قائل میشوند. اکثر مراجع تقلید همچنان از حکم ارتداد دفاع کرده و فقط تکفیر مذاهب اسلامی و کشتن پیروان آنها را محکوم میکنند. پرسش اندیشهسوز این است: آیا این دو متمایز از یکدیگرند یا تکفیر مسلمانها از اصل حکم ارتداد ناشی شده است؟
پیشینه تکفیری شیعیان دوازده امامی
تکفیر در تشیع و تسنن سابقه بلندی دارد. فرقههای سنی، شیعیان را “رافضی” میخواندند و مدعی بودند که رافضیها صحابه و همسران پیامبر و خلفا را کافر به شمار میآورند. اگر این مدعا صادق باشد، اهل سنت نیز به دلیل تبعیت از صحابه و خلفا، کافر به شمار خواهند رفت. به چند نمونه از مدعای آنان بنگرید:
محمد بنعبدالوهاب: “دعواهم ارتداد الصحابه: ادعای شیعیان این است که صحابه مرتد شدهاند” (محمد بنعبد الوهاب، رساله فی الرد علی الرافضه، ص۱۲). به گمان او، این مدعا نابودی کل دین را به دنبال دارد.
ابنجبرین: “رافضه احادیث اصحاب را قبول ندارند، چون آنها را کافر میدانند” (ابن جبرین، شرح عقیده الطحاویه، درس شماره ۵۶، ص۱۱).
الاثری: شیعه ریختن خون اهل سنت را مباح میداند (الاثری، ابی عبد الله النعمانی، مجمل عقائد الشیعه و المراجعات فی المیزان، ص۳۷).
الموصلی: “اهل سنت در نزد شیعه امامیه اثناعشریه کافر هستند” (الموصلی، عبدالله بنعبدالله، حقیقه الشیعه، ص۱۶).
اینک نوبت آن است تا بدانیم که مدعای فقیهان شیعه واقعاً چه بوده است؟ آنان امامت- یعنی نصب ۱۲ امام معصوم دارای علم غیب شیعیان توسط خداوند و پیامبر به خلافت- را همچون نبوت یکی از اصول دین به شمار آورده و منکران امامت را “کافر” قلمداد میکردند. سید مرتضی امامت را از کبار اصول دین میدانست (شریف مرتضى، علی بنحسین بنموسی، رسائل شریف مرتضى، ج۱، ص۱۶۵ و ۱۶۶). در صورتی که اهل تسنن امامت را یکی از مسائل فقهی به شمار میآوردند که امر آن هم به شورا و بیعت واگذار شده است. یعنی خداوند هیچ فرد و خاندانی را به امامت منصوب نکرده است. به عنوان نمونه به آرای چند تن از فقیهان شیعه درباره کافر بودن غیر شیعیان دوازده امامی بنگرید:
شیخ صدوق: “واجب است معتقد باشد به این که منکر امام مانند منکر نبوت است و منکر نبوت مانند منکر توحید است” (صدوق، محمد بنعلی بنبابویه، الهدایه فی الاصول و الفروع، ص۲۷).
شیخ مفید : “امامیه اتفاق دارند بر این که هر کس یکی از امامان را انکار کند و آنچه خدا آن را از طاعات واجب کرده انکار کند، کافر گمراه است و مستحق خلود در آتش است” (شیخ مفید، اوائل المقالات فی المذاهب و المختارات، ص۴۴).
کافر به شمار آوردن منکران امامت، به عدم غسل آنان میانجامد:
شیخ مفید: “جایز نیست مؤمن، مخالفِ حق در ولایت را غسل دهد؛ و جایز نیست نماز بر او بخواند مگر در صورت تقیه که در این صورت او را لعن میکند نه دعا”.
شیخ طوسى در تفسیر این مدعا گفته است: “وجه گفتار شیخ مفید این است که مخالف اهل حق کافر است، و واجب است حکمش حکم کفار باشد، مگر آنچه با دلیل خارج شده است، پس غسل بر او مانند غسل کفار جایز نیست و نماز بر او مانند نماز بر منافق است. و امت اجماع دارند بر این که غسل کافر جایز نیست” ( طوسی، محمد بنحسن، تهذیب الأحکام، ج۱، ص۳۳).
ابننوبختی در الیاقوت: “کسی که نص بر امامت را قبول نکند، نزد همه اصحاب ما کافر است و نزد برخی از اساتید ما فقط فاسق است”. علامه حلی در تفسیر آن گفته است: “مخالف نص، نزد اکثر اصحاب کافر است، چون نص با تواتر از دین محمد (ص) ثابت است، پس یکی از ضروریات دین است که منکرش کافر است، و برخی از اصحاب ما فقط به فسق او حکم کردهاند، و اختلاف در حکم آنها در آخرت کردهاند که اکثر قائل به خلود در آتش هستند” (عبیدلى، سید عمید الدین، إشراق اللاهوت فی نقد شرح الیاقوت، ص۵۲۶ و ۵۲۷).
فقیهان شیعه برای رد اتهام تکفیری بودن، گفتهاند که کفر منکران امامت ائمه، کفر فقهی (کفر در برابر اسلام) نیست، بلکه کفر در برابر ایمان- به معنای تصدیق حقانیت شیء (اعتقاد قلبی، اقرار زبانی، التزام عملی)- است. این ترفند از نظر معرفتی قابل قبول باشد یا نباشد، در اصل موضوع و نزاعهایی که در طول تاریخ پدید آورده، هیچ تغییری نمیدهد. اگر امامت یکی از اصول دین باشد، منکر اصول دین، به فتوای فقهای همه مذاهب اسلامی، کافر فقهی است.
تکفیر فلاسفه و عرفا
فقیهان در طول تاریخ بسیاری از فلاسفه و عرفا را تکفیر کردهاند که مستقلا باید بدان پرداخته شود. اما نکته قابل توجه این ست که آیتالله مکارم شیرازی به عنوان رئیس “کنگره جهانی جریانهای افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام”، به نوعی عرفا را تکفیر کرده و آنان را نجس به شمار آورده است. مینویسد: “مسئله ۱۲۱ـ کسانى که عقیده به وحدت وجود دارند یعنى مىگویند در عالم هستى یک وجود بیش نیست و آن خداست و همه موجودات عین خدا هستند و کسانى که معتقدند خدا در انسان، یا موجود دیگرى حلول کرده و با آن یکى شده، یا خدا را جسم بدانند احتیاط واجب، اجتناب از آنهاست”.
آیتالله سید محمود علوی- عضو مجلس خبرگان رهبری و وزیر اطلاعات دولت حسن روحانی- نیز تقریباً متصوفه و دراویش را بی دین قلمداد کرده است. وی در اجلاس رؤسای آموزش و پرورش مناطق کشور به تاریخ ۲/۶/۱۳۹۳ – درویشی و تصوف را بیدینی و اباحیگری نامیده است.
او درباره دانش آموزان گفت: «ما نباید فقط به درس خواندن توجه کنیم و این که از نظر فکری به هرجا که میخواهند، بروند بروند، درویش میشوند، صوفی میشوند، بی دین میشوند و به سمت اباهیگری میروند کاری نداشته باشیم. اسلام اجازه نمیدهد، اسلام میگوید شما باید از مرزهای صحیح عقیدتی مواظبت کنید و این رسالت عزیزانی است که در سنگر آموزش و پرورش تلاش میکنند. شما عزیزان هم جزو علما هستید، امام صادق میفرماید که شیعیان و علمای ما سنگربان مرزهای عقیدتی هستند که در آن سوی آن، ابلیس و نیروهای آن سنگر گرفتهاند و هدفشان حمله به باورهای انسان ها، مومنان و نیروهای جامعه اسلامی است.»
۹ تن از استادان دانشگاهها طی نامهای به وی پاسخ گفتند. پس از آن هم کمپین کوچ دراویش به زندان طی نامهای به آیتالله مکارم شیرازی نوشت: “اگر درویشی بی دینی است، فتوای ارتداد ما را صادر کنید“. به احتمال زیاد، علوی یکی از سخنرانان این کنگره خواهد بود. پرسش: آیا تکفیرگران میتوانند کنفرانس ضد تکفیر برگزار کنند؟
تکفیر شیعیان
پس از اعلام نظرات عبدالکریم سروش درباره قرآن، چند تن از مراجع تقلید- از جمله آیتالله مکارم شیرازی- وی را تکفیر کردند. به دنبال انکار وجود امام زمان توسط راقم این سطور، آیتالله مکارم شیرازی در پاسخ استفتای شیعه نیوز- در ۲۶ مهر ۱۳۸۷- مرا مرتد اعلام کرد و نوشت : «هرگاه ثابت شود کسی این گونه سخنان را گفته است به یقین مرتد است و از نظر علمای اسلام پاک نمیباشد…ما جواب شبهاتی مانند شبهه فرد مزبور درباره امام زمان (ع) را در کتاب حکومت جهانی مهدی (ع) داده ایم ولی بدانید این افراد از طرز سخنانشان پیداست که مغرض هستند و پاسخ به درد آنها نمیخورد.»
پیش از این توضیح دادیم که ترفند فقیهان شیعه برای توجیه کافر خواندن منکر امامت قابل قبول نیست. همین فتوای آیتالله مکارم شیرازی مدعای مقاله را تأیید میکند. چون منکر وجود یکی از ائمه (یعنی امام دوازدهم) را “به یقین مرتد” میخواند. در واقع آیتالله مکارم شیرازی ریاست کنفرانسی جهانی علیه شخص خود را برعهده گرفته است.
مسئله ارتداد
مسئله حکم ارتداد سرچشمه تکفیرگری فقیهان است. تا وقتی این حکم معتبر باشد، گروههای تکفیری هم به حیات خود ادامه خواهند داد. حل این مسئله در چارچوب سنت مقبول فقیهان هم امر سادهای است. برای این که:
الف- قرآن هیچ مجازات دنیویای برای ارتداد تعیین نکرده است. به همین دلیل فقها به روایات استناد میکنند. اما اگر روایاتی با آیات قرآن تعارض داشته باشد، به فرموده پیامبر، آن روایات را باید به دیوار چسباند.
ب- از نظر قرآن مرتد به فردی اطلاق میگردد که پس از یقین به حقانیت اسلام، از سر جحد/غرض، به انکار ضروری دین بپردازد (بقره، ۲۱۷. محمد، ۲۵). بنابراین، کسی که علم و یقین به حقانیت اسلام ندارد، یا فردی که بدون غرض موضوعی را انکار میکند، مرتد نبوده و نیست. چه تعداد از مسلمین از سر علم به حقانیت اسلام پی برده اند؟ اسلام تقریباً همه مسلمانان معلول علل (تولد در جامعه اسلامی و از پدر و مادر مسلمان) است، نه دلایل عقلی و اخلاقی پس از تحقیق.
پ- گروهی از فقها- از جمله محقق در شرایع– حکم ارتداد را جزو تعزیرات حکومتی به شمار آورده اند، نه حدود. بدین ترتیب، اجرا و عدم اجرای حکم تابع مصالح حکومتی و پیامدهای آن خواهد شد. اجرای حقوق بشر مصلحت همه حکومتهای دوران جدید است، بنابراین، مجازات مرتدان به مصلحت هیچ حکومتی نیست.
ت- گروهی از فقها- از جمله میرزای قمی- اجرای حدود را به حضور امام معصوم منوط کردهاند. بنابراین، هیچ یک از حدود در عصر غیبت قابل اجرا نیست.
ث- حتی اگر فقیهی حکم ارتداد را یکی از حدود قابل اجرای در عصر غیبت بداند، اجرای حدود با ایجاد شبهه دفع میشود: (ادرؤوا الحدود بالشبهات).
تأملات پایانی
با توجه به آنچه گذشت، چند نکته قابل تأمل است:
یکم- برگزاری کنگره جهانی توسط فقیهان شیعه و سنی برای نفی گروههای تکفیری- طالبان، القاعده، داعش، جبهه نصرت، بوکوحرام، الشباب، و…- کاری در خور تقدیر است. همه عالمان مسلمان باید یک صدا جنایات این گروههای تروریستی را محکوم کرده و بگویند که اسلام این رویهها را طرد میکند. به همین دلیل پیش از این از مخالفت آیتالله خامنهای با گروههای تکفیری تروریستی دفاع کرده و گفتیم که این حکم باید تا نهایت منطقی اش پیش رود (رجوع شود به مقاله “آیتالله خامنهای در برابر گروههای تکفیری؟ “).
دوم- نمیتوان گروههای تکفیری یاد شده را طرد کرد و همچنان از حکم ارتداد دفاع نمود. ارتداد به “جهان مفهومی” کهن تعلق دارد، نه “جهان مفهومی” مدرن. در دوران ماقبل مدرن اعتقادات برتر از انسانها بودند، اما در دوران مدرن، آدمی برتر از اندیشه است و هیچ کس را به صرف تغییر باور و دین نمیتوان مجازات کرد. دینداری باید مبتنی بر اصل انتخابگری دائمی انسانها بنا نهاده شود.
سوم- فقیهان یک بام و دو هوایی عمل کرده و میکنند. فرقهها و مذاهب اسلامی باید از سنت گذشته شان که یکدیگر را تکفیر میکردند، دست بشویند. آن مدعیات از نظر اخلاقی و معرفتی ناموجه بوده و هستند. گروهی که فقهشان دارای حکم ارتداد است، نمیتوانند از دیگران بخواهند که مسلمانان را تکفیر ننمایند.
چهارم- برگزاری “کنگره جهانی جریانهای افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام” نشان دهنده دو امر نیکوست:
الف- ایده حقوق بشر که در دوران مدرن برساخته شد، آن چنان سیطره یافته که فقیهان مسلمان نمیخواهند به نقض حقوق بشر متهم شوند. آنان مجبور شدهاند تا خود را ملتزم به حقوق بشر نشان دهند. همین امر نشان دهنده آن است که تحولات اجتماعی و توسعه جوامع بشری موجب اصلاح دین خواهد شد.
ب- فقیهان نگران بدنام شدن اسلام هستند. جنایات گروههای تروریستی طالبان، داعش، القاعده، بوکوحرام، الشباب، و…مواد خام بسیار زیادی برای “صنعت اسلام هراسی” در جهان غرب تولید کرده است. فقیهان مجبور شدهاند که مهلک و غیر اسلامی بودن این مواد خام را اعلام کنند تا “صنعت اسلام هراسی” نتواند از آنها علیه اسلام استفاده کند.
پنجم- همه فقیهان مسلمان بهائیت را “فرقه ضاله” قلمداد میکنند. این هم نمونه دیگری از تکفیرگری فقیهان است. این حکم غیر انسانی که سرکوب وسیع بهائیان را به دنبال آورده، از نظر اخلاقی و معرفتی قابل دفاع نبوده و نیست. اگر تکفیرگری اخلاقاً مذموم است، چرا بهائیان تکفیر شده و فرقه ضاله به شمار میروند؟
ششم- تفکیک “اسلام حقیقت” از “اسلام هویت” چندان قابل دفاع نیست. هویت امر بسیار مهمی بوده و هست و خواهد بود. اگر نیست، چرا مدافعان “اسلام حقیقت” برای خود تحت عنوان “جریان روشنفکری دینی” هویت سازی کرده و میکنند. اسلام- همچون هر دین دیگری- به پیروان خود هویت خاصی میبخشد.
“هویت سازی” براساس تمایز “ما” از “دیگری” صورت گرفته و میگیرد. تفاوت امری واقعی است و راهی جز پذیرش “پلورالیسم معقول”- به تعبیر جان راولز- وجود ندارد. به تعبیر دیگر، تساهل و تسامح باید تشویق شود. اما اگر تفاوتها متصلب شوند، این خطر وجود دارد که متفاوتها را موجوداتی تماماً ناشبیه به خودمان به شمار آوریم. سپس بگوئیم چون “آنها مثل ما فکر نمیکنند”، پس حیوان (خوک، الاغ، سگ، میمون، انگل و…) هستند. فرایند انسانیت زدایی از متفاوتها که آغاز شود، قتل عام آنان پیامد طبیعی این فرایند خواهد بود.
هفتم- رژیمهای سرکوبگر منطقه، از ترس موج ضد استبدادی بهار عرب، شکاف اصلی دیکتاتوری و دموکراسی خواهی در منطقه را به جنگ شیعه و سنی تبدیل کردند (رجوع شود به مقاله “تبدیل نزاع دموکراسی و دیکتاتوری به جنگ شیعه و سنی“). تأکید بر شیعیگری در این شرایط، به سود گروههای تکفیری تمام خواهد شد.
متأسفانه پس از جنایات گسترده داعش در عراق، حسن روحانی به جای تأکید بر مبارزه با “جنایات جنگی” و “جنایت علیه بشریت” این گروه، حرم ائمه شیعیان در عراق را “خط قرمز ایران” اعلام کرد. این خطای بزرگ، دامن زدن بیشتر به جنگ شیعه و سنی بود.
وقتی رژیم منحط و سرکوبگر عربستان سعودی حکم اعدام شیخ نمر (به تعبیر مراجع تقلید ایرانی: آیتالله نمر) را صادر کرد، منصور حقیقتپور- نائب رئیس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس نابخردانه اعلام کرد: «تمام قوا در کشور باید در این باره وارد عمل شده تا شیخ نمر، این عالم مجاهد اعدام نشود زیرا اعدام شیخ نمر جزء خطوط قرمز نظام جمهوری اسلامی ایران است.»
پس از جنایت کشتن ۱۰ تن از شیعیان در عاشورای سال جاری در عربستان سعودی، آیتالله مکارم شیرازی از حکومت آل سعود خواست که قاتلان را مجازات و امنیت شیعیان را تأمین کند، “در غیر این صورت تمام شیعیان دنیا نسبت به این اعمال عکس العمل نشان خواهند داد“. آیتالله احمد خاتمی هم گفت: “مکتب وهابیت یعنی مکتب آدمکشی و تروریستپروری“.
هشتم- آنان که به جنگهای فرقهای و مذهبی دامن میزنند، برگزار کننده کنفرانس علیه جنگهای مذهبی میشوند. این پارادوکس تکفیریهای ضد تکفیری است. صلح امری است که فی نفسه دارای ارزش است. کانت از دین در محدوده عقل دفاع میکرد، باید “دین در محدوده صلح” را بر ایده کانتی افزود. این نیاز مبرم کنونی جهان است. دینی که صلح را ارزش به شمار آورد، جایی برای تکفیر و ارتداد باقی نمیگذارد.