Search
Close this search box.

مجلس صبح شنبه ۱۵-۹-۹۳ (لازمه تکامل و پیشرفت معنوی – فراهم کردن اسباب در حل مسائل- خانم‌ها)

009

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

برای تکامل و پیشرفت معنوی که انسان داشته باشد باید تمام صفات و حالاتی را که فرموده‌اند در ذهنش همیشگی باشد. اینها هم چیزی اضافه نیست به این معنی که فطرت انسان است. چطور است مثلا می‌گویند وقتی خیلی گرسنه شدی آب نخورید، نان بخورید. خوب این یک چیز طبیعی است محتاج به گفتن هم، نیست. همیشه هم در ذهن‌تان هست. منتها اگر در ذهن‌تان نبود دل درد می‌گیرید، گرسنه اگر آب سرد بخورید دل درد می‌گیرید، آن مجازات این است و تازه خود این هم کار ساده‌ای است، منتها شما اینقدر کوتاهی کرده‌اید که این کار ساده را هم کنار انداختید. ساده که گفته‌اند، مثلا بدون اینکه هم بگویند، بچه که دارد شیر می‌خورد وقتی گرسنه است یک تکه نان بدهید می‌خورد ولی شیر نمی‌خورد، آب نمی‌خورد. یکی از این چیز‌ها این است که خداوند شما را که آفرید، درست است که بندگان خدا هستید، ولی ضمناً گفت که این حیوان جدیدی که من آفریدم، یعنی این [مخلوقی] که اسمش را گذاشتم انسان، بشر، آدم، این حیوان می خواهد خلیفه‌ی من باشد در زمین. عجب آن هم چه مقام مهمی آن هم به یک حیوان دادند. ولی به محض اینکه این صفت را به او بدهند، این فرمان را به او بدهند، از آنجایی که حیوانیت دارد بر می‌خیزد و در یک جایی انسانی می‌نشیند. منتها اگر یک انسانی، یکی از این حیوانات متوجه نبود و قدر موقعیت جدید خودش را ندانست، دیگر می‌بینیم این چیزهایی که می‌بینیم.

بنابراین خداوند هم که گفته من خالق همه چیز هستم شما هر چیز جدیدی می‌خواهید از خدا می‌خواهید، عمق دل‌تان از خدا می‌خواهید. درست است شما مثلا کمک مالی می‌خواهید، از کسی می‌گیرید ولی در واقع از خدا می‌خواهید، به خدا می‌گویید. خدا می‌گوید من قبلا معین کردم، گفتم این خلیفه من در زمین. چه کسی؟ خود تو. همین توی انسانی که الان تقاضا می‌کنی، از خدا می‌خواهی که یک همچین کاری بشود من خودت را خلیفه قرار دادم، به او گوش بده. یعنی بر می‌گرداند شما را به خودتان. حتی می‌خواهد که بی‌نیاز کند از آنچه که فکر می‌کنید. بنابراین خیلی‌ها تفاضا می‌کنند التماس دعا دارند که خدا ما را شفا بده. خدایا چنین کن و … . ولی خواستنِ یک امری و اینکه خدایا این کار را بکن، با خداوند است. از خدا باید بخواهید. مواظب باشید یکی از مواردی که انسان ها به شرک می‌افتند این است. البته به طور معمول مردم می‌گویند خدایا این کار را، خدایا آن کار را و … این شرک نیست بلکه این در لفظ است، که در این لفظ خود خدا را در نظر دارند. که خداوند این وظیفه را به این موجود جدید سپرده است و گفته است: إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً(بقره/۳۰) یعنی من در کره‌ی زمین خلیفه آفریدم. چه کسی را؟ انسان را. حافظ می‌گوید:

سـال‌ها دل طلب جام جم از ما می‌کرد
آن چه خود داشت ز بیگانه تمنا می‌کرد

یعنی آن قدرت الهی که خودش داشت، از کجا داشت؟ از منبع اصلی داشت، کنار می‌گذاشت. منتها گاهی اوقات در، خیلی موارد خیلی دقیق و ظریف است، از کسی که راه را بلد بوده کمک می گیرد، دستش را دراز می‌کند تا او دستش را بگیرد و همینطور ببرد. این غیر از آن است که از خود او بخواهد. دل را اگر صاف کنید همه‌ی اینها خودش خود بخود حل می‌شود، یعنی خود دل می‌داند که جز خداوند خالقی در زمین نیست و جز خداوند هیچ‌ قدرتی نمی‌تواند این مشکل‌های عجیب و غریب را حل کند. البته چیزی که هست ما باید فکر اسباب کنیم. مثلا وقتی می‌خواهیم در یک کسالتی که داریم، بهبودی پیدا کنیم سبب و وسیله‌اش را باید [مهیا] کنیم که خداوند اسبابش را فراهم کند. این مسئله اسباب که باید توسل به اسباب کرد، آنقدر مهم است که حتی در قرآن در شرح حال ذوالقرنین فرموده: فَأَتْبَعَ سَبَبًا(کهف/۸۵) دنبال سبب را گرفت و رفت، دو-سه بار می‌گوید. ترقی‌اش از این بود که اسبابی را که خداوند برای هر چیزی به او یاد داده بود، هر لحظه اسباب را کنار نمی‌گذاشت و  بعد بگوید خدایا خسته شدم، مرا شفا بده، نه! این است که این توجه را باید در زندگی‌مان کنیم تا در آخرت‌مان [محقق شود]. آخرت در واقع جلوه‌ی همین دنیایی است که ما داریم در آینه گذاشته است، خیلی مجهز است.

خیلی‌ها به جهت توسل به آن جنبه‌ی معنوی می‌‌گویند، ولی بعضی‌ها ممکن است خیال کنند که واقعاً چیزی هست، می‌گویند: مثلا یک ذکری به ما بگویید که ان‌شا‌الله پول‌دار شویم. سعدی در خیلی از موارد این توجه را به این نقاط کرده، می‌گوید: وقتی پدری موقع رفتنش بود خواست وصیت کند، (همگی زارع بودند) فرزندانش را خواست. گفت زیر این زمین که ما زراعت می‌کنیم یک گنجی هست. فرزندانش به امید آن گنج زمین را بسیار شخم کردند اما گنجی ندیدند. ولی بعد که زراعت کردند دیدند در اثر آن شخم‌هایی که کرده بودند زمین بارور شده بود، دوبرابر درامد داشت. این بود آن گنج. خداوند از این گنج در دل همه‌ی ما و در دست و بازوی ما آفریده آن‌ها را در نظر بگیرید. نه به حساب اینکه خود آن‌ها [مورد نظر است]. کسی آمد گفت پول، گفتم پس خدای تو پول است. برو هر چه می‌خواهی از همان خدایت بخواه. باید دستوراتی که خداوند داده، چیز‌هایی که برای زندگی آفریده را رعایت کنیم تا خداوند هم به ما توجه کند.