بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
خداوند در خلقت؛ چه خلقت جانداران یا بیجان، در هر یک از اجزای آنها یک حکمتی آفریده که مجموعهی این حکمتها را فقط خودش میداند و اگر کسی بداند هدفِ این بحث را میداند. مثلاً الان همه جا شایع شده، شنیدند، یکی از این پهبادها، یکی از اینها را جلویتان بگذارند و روی آن خلقت یا کنجکاوی که خداوند در بشر آفریده شما بخواهید ببینید این چیست. اول نگاه میکنید مثلا بال، چه کاری از این برمیآید، جز پرواز کردن کاری از این برنمیآید، پس وظیفهاش پرواز دادنِ این غول آهنی است. هر کدام همینطور هر چیزی یک جایی دارد و شناختی دارد. البته در بشر چون قبل از اینکه خالص شود خداوند فرمود نطفه و علقه و مضغه و … آفریدیم بعد میگوید: فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا (مومنون/۱۴) استخوان را هم پوشش گوشت [قرار] دادیم. ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ، بعد از اینکه همهی اینها را گفت، میگوید بعد یک موجود دیگری آفریدیم، نمیگوید چی! همین موجود دوپایی است که ما میبینیم، این را آفرید. حالا این خَلْقًا آخَرَ یک خلق آخری، که این خلق آخر خداوند هم حتی گذشته از اینکه از این مخلوق تعریف کرده، از خودش هم به مناسبت این خلق تعریف کرده: فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ بعد از اینکه این را آفرید، خداوند میگوید: در بین این خلقتهایی که من کردم این بهترینشان است أَحْسَن چون این بهترینشان است پس من هم أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ هستم. برای اینکه تمام وظایفی که خداوند برای این در نظر گرفته اعضایش را به او داده، حتی در امور مادی ـ طبیعی میخواهد چیزی را ببیند چشم به او داده تا ببیند، میخواهد زنده بماند به او فعالیت داده که فعالیت کند و برای خودش غذا پیدا کند، میخواهد از دشمنان نجات پیدا کند خداوند به او عقل و وسیله داده که به همهی موجودات مسلط باشد و حتی بعضیها میگویند، اینکه خداوند فرموده است فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ خدا زیباترین خالق است، معلوم میشود خالقهای دیگری هم هستند اگر آن مَثل یادمان باشد که کسی خط مینوشت. یک مورچهای گفت عجب دست قویای است، این دستی که این را خلق کرده. یکی گفت عجب شخص قویای است که چنین دستی دارد و امثال اینها. اگر ما اینها را خالق بدانیم، باشد [درست است].
در این زمینه درست است که کارهای بدنی را از کارهای الهی جدا کرده است به این معنی که هر انسانی در طبیعت، از اول به طور فطری معتقد به یک وجود قوی بالاتر از خودش است آن وجود قوی بالاتر از خودش را چه طوری بفهمد؟ به او تخیل داده تا بفهمد که این موجود چیست. همینطور برای تمام مراحل زندگی خودش به او امکان داده که بفهمد. حتی مسئلهی معنوی، برای اینکه بفهمد خداوند که او را آفریده و وجود غیر جسمانی دارد، به او امکان داده که یک وجودهای غیرجسمانی را هم درک کند. مثلاً خود دَرد یا شادی، دَرد وجود دارد و یک وجودی است که میگوید دَرد دارم. نمیشود گفت دَردت کو؟ دَرد دیدنی نیست، وجود غیر جسمانیست. اینکه نوشتهاند به غیب مطلق پی میبرد، همین است. اگر بخواهد فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ (حشر/۲) در بسیاری از موارد که خداوند این حرفها را زده است، میفرماید: فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ بعضی جاها میفرماید لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ، لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ یعنی همهی اینها را اگر تعقل کنید میبینید نشان دهندهی آن وجودی است که غیر [جسمانی] است. حتی مهر و محبت را که آفریده موجودی در برابرش آفریده یا مخلوقی یا موجود انسانی یا موجود حیوانیای که این مهر و محبت برایش تعلق بگیرد. بنابراین همه چیزها را امکان اینکه درک کند و فهم و تعقل کند، برایش فراهم کرد. با این همه بشرهایی توجه ندارند، این شعر مولوی میگوید:
چشم باز و گوش باز و این عمی / حـــیرتم از چـــشم بـــندی خــدا
انشاءالله خدا در مورد ما چنین چشمبندی نخواهد، چشمان ما را بینا قرار دهد.