کشیدن کاریکاتور پیامبر گرامی اسلام، در جامعهای که مسلمانان در زمرۀ اقلیتهای دینی محسوب میشوند، مصداق اهانت و آزار است
حملۀ تروریستیِ اخیر به نشریۀ «شارلی ابدو» پاریس که به کشته شدن کارکنان آن نشریه انجامیده، مباحث بسیاری را برانگیخته است. روشن است که ستاندن جان انسانها، بدین نحو دل آزار است و غیر انسانی و ضد اخلاقی. هربنی بشری که وجدان اخلاقی بیدار و حساسی دارد، از این حادثۀ نفرت انگیز برائت میجوید و آنرا قویا محکوم میکند. خصوصا، از آنجائیکه این عمل تحت لوای مسلمانی و دفاع از پیامبر اسلام انجام شده، مسلمانان باید در این میان پیشقدم شوند و از هیچ کوششی فروگذار نکنند.
افزون بر محکومیتِ بیقید و شرط این حادثه، خوب است به ابعاد دیگر این ماجرا نیز نظر افکنیم. «آزادی بیان» از دستاوردهای نیکو و گرانسنگِ انسان مدرن است که در «اعلامیه جهانی حقوق بشر» نیز گنجانده شده است. مطابق با این ایده، آدمیان حق دارند منویات درونی و ایدههای خویش را بر آفتاب افکنند و با دیگران در میان نهند. این حقّ را کسی به انسان نداده که بتواند آنرا از او سلب کند. در واقع، این حق در زمرۀ حقوق بنیادینِ هنجاری [۱] است که بر انسان، از آن حیث که انسان است، بار میشود و به او تعلق میگیرد. اما لازمۀ این سخن این نیست که «آزادی اهانت» و «آزادی تمسخر» نیز برگرفتنی و موجه باشند. به تعبیر دیگر، آزادی بیان، به رغم تلقی برخی، امری مطلق و بیحد و مرز نیست. «نفرت پراکنی» و «اهانت کردن» نیز از مصادیق آزادی بیان است؛ بدین معنا که اگر مانع و رادعی در میان نباشد، انسانها میتوانند به نفرت پراکنی و اهانت به دیگر همنوعان خود مبادرت ورزند. اما، شهودهای اخلاقیِ عرفی عموم انسانها، بر ناروایی اخلاقی این امور فتوا میدهد. در عین حال، از آنجائی که ارتباط وثیقی میان دیسیپلین «اخلاق» و «حقوق» برقرار است، چرا که هر دو «باید- محور» [۲]اند، پارهای از این شهودهای اخلاقی صورت حقوقی و قانونی نیز به خود گرفته است. از اینرو، اگر کسی سخنی در نفی «واقعه هولوکاست» بر زبان آورد و یا در مقام ترویج نسل کشی سخن بگوید و گام بردارد، در برخی از کشورهای اروپایی تحت تعقیب قضایی قرار میگیرد، چرا که این امر مصداق نفرت پراکنی انگاشته میشود. به نزد کثیری از مسلمانان، کشیدن کاریکاتورهای پیامبر اسلام، مصداق «توهین» و «نفرت پراکنی» است. عنایت داشته باشیم که توهین، در توهین کلامی و یا ضرب و شتم فیزیکی خلاصه نمیشود، بلکه استهزاء و تخفیف نیز در زمرۀ رفتارهای اهانت آمیز قلمداد میشود. کشیدن کاریکاتور پیامبر گرامی اسلام، به نزد مسلمانانی که در جامعهای مثل جامعۀ فرانسه، در زمرۀ اقلیتهای دینی محسوب میشوند، مصداق اهانت و آزار است. از مقومات ساز و کار دموکراتیک در یک جامعه، پاسداشت حقوق اقلیتها، اعم از اقلیتهای قومی و دینی است؛ امری که با روا انگاشتن نشرِ کاریکاتورهای پیامبر و نادیده انگاشتن حقوق مسلمانان در جامعۀ فرانسه نقض شده است. برای تبیین چرایی این امر، نباید راه دوری رفت و پای تلقی متافیزیکی از «مقدسات» را به میان آورد. پیامبر اسلام، برای کثیری از مسلمانان در حکم پدری معنوی است که هویت و دیانت و نحوۀ زیست خویش را بر اساس آموزههای او سامان بخشیدهاند. روشن است که بیحرمتی و تخفیف ایشان، برای این جماعت آزار دهنده است؛ همانطور که اگر کسی به پدر من و شما اهانت کند و او را به تمسخر بگیرد، بر میآشوبیم و بهم میریزیم.
چنانکه در جای دیگری آوردهام، جدی گرفتن و ملحوظ کردنِ مفهوم «دیگری» که از مقومات فلسفۀ اخلاق ایمانوئل لویناس است، اقتضا میکند که پروای دیگری را داشته باشیم، «دیگری» ای که انسانی گوشت و پوست و خوندار است و میتواند همسر، فرزند، همسایه، خویشاوند، دوست، همکار، هم کیش، هموطن و هم نوع ما باشد. [۳] سکولارهای ستیزه گر در دنیای کنونی، بالمرّه این آموزههای موجه و رهگشای اخلاقی را به فراموشی سپردهاند. «دگرآیینی» متضمن این امرمهم است که اخلاق از «من» آغاز نمیشود، بلکه با «دیگری» و با گشوده بودن نسبت به او و پرداختن به او تکون مییابد. مبدأ عزیمت کنش اخلاقی در روابط انسانی، «دیگری» است نه «من». در واقع، وقتی به «دیگری» توجه میکنم و با او چهره به چهره میشوم، رابطه «من» و «او» که میتواند علی الاصول صرفا در حد رابطه میان دو «موجود» باقی بماند، بدل به یک رابطه انسانی اصیل «من- تو» میشود؛ رابطه «من- تو»ای که قوام بخش مناسبات اخلاقی است.
پاسداشت حرمت و کرامت انسانی اقتضا میکند که «دیگری» را نیازاریم و آزار و اذیت نکنیم؛ چه مسلمان باشد، چه مسیحی، چه یهودی، چه بهایی و چه دین ناباور. دراین میان، باید از مسلمانان خواست تا شکیبایی پیشه کنند و هاضمهای فراخ داشته باشند؛ باید میان «نقد» و «اهانت» تفکیک قائل شد و اولی را برکشید و نسبت به طرح مباحث انتقادی دربارۀ آموزههای دینی در جامعه گشوده بود و دومی را فرونهاد؛ باید از حقوق بنیادین دگر اندیشان و اقلیتهای دینی و خداناباروان دفاع کرد؛ باید رفتار خشونت آمیز بنیادگرایان دینی که تحت عناوین «داعش»، «بوکوحرام»، «القاعده»… کمر به هدم دیانت و اخلاق و انسانیت بستهاند، قویا محکوم کرد؛ باید احکام اجتماعی اسلام را درتراوزی اخلاق و تلقیِ عرفی از عدالت توزین کرد و در صورت لزوم به «ترجمه فرهنگی» آنها همت گمارد….
چنانکه درمی یابم، سرّ اینکه عصبانیت و تشویش خاطر مسلمانان در این باب به خوبی فهم نمیشود، این است که کثیری از آدمیانی که خصوصا در کشورهایی مثل فرانسه و یا ممالک اسکاندیناوی زندگی میکنند، تعلّق خاطر عاطفی و معرفتی به دین ندارند؛ از اینرو نمیتوانند به درستی درک کنند که تا چه میزان پیامبر برای مخاطبانِ باورمند خود، شخصیت معزز ومحترمی است. برای تقریب به ذهن، میتوان از مقولاتی چون «پرچم» مدد گرفت که نماد ملی یک کشور در روزگار کنونی است. همانگونه که کثیری از فرانسویها از اهانت به پرچم کشور خود آزرده خاطر میشوند، کثیری از مسلمانان اروپایی نیز از اهانت به پیامبر اسلام آزرده میشوند.
بعنوان یک رفرمسیت مسلمان، بر این باورم که ستاندن جان کسی که به پیامبر گرامی اسلام اهانت کرده، کار خطایی است و اخلاقا قابل دفاع نیست، چرا که مصداقی از عدم تناسب میان خطا و مجازات در روزگار کنونی است، است هر چند کثیری از فقها چنین فتوایی دارند. [۴] در عین حال، توهین به پیامبر را اخلاقا ناروا میدانم و مصداقی از ناشکیباییِ دین ناباوران و سکولارهای ستیزه گر در برابر اعتقادات دین باوران. همانگونه که دینداران باید به اعتقادات خدا ناباوران حرمت نهند و حقوق بنیادینِ ایشان را پاس بدارند، دین ناباوران نیز نباید معتقدات و شخصیتهای محترم و معزز به نزد دینداران را به سخره گیرند، در غیر اینصورت سنگ روی سنگ بند نمیشود وهر جماعتی کمانهای ملامت و تخفیف و توهین را به سوی جماعت دیگر روانه میکند و تلخی بیپایانی را رقم میزند.
افزون بر سویههای اخلاقی و حقوقی ماجرا، میتوان ملاحظات عملی را هم در نظر آورد. جهانی آکنده از توهین و تخفیف و نفرت جای امنتر و دلپذیرتری برای زندگی است یا جهانی که در آن افراد با پیشینههای تربیتی و معرفتی متفاوت و گوناگون، به یکدیگر عمیقا احترام میگدارند و دلهایشان بجای کینه وانتقام، مملو ازمحبت و مدارا و شفقت است؟ اگربنای ما بر تحقق اولی است، باید به اقتضای «قاعده طلایی»، با دیگر همنوعان خود چنان رفتار کنیم که خوش داریم با ما رفتار کنند. همان که سعدی گفت:
من شنیدم ز پیر دانشمند
تو هم از من به یاد دار این پند
آنچه بر نفس خویش نپسندی
نیز بر نفس دیگری مپسند
————————-
[۱] normative
[۲] normative-based
[۳] نگاه کنید به مقاله «این است حریفای دل تا باد نپیمایی» در لینک زیر:
http: //www. begin. soroushdabagh. com/pdf/۱۹۵. pdf
[۴] در مقاله «غمی غمناک» نیز به مقوله «سبّ نبی» و مجازات آن پرداختهام:
http: //www. begin. soroushdabagh. com/pdf/۳۶۹. pdf
نظرات وارده در یادداشتها لزوما دیدگاه مجذوبان نور نیست.
منبع : جرس