سلسله هخامنشیان به عنوان یکی از دیرینهترین سلسلههای پادشاهی در تاریخ، موضوع پژوهش محققان بسیاری بوده است. یکی از ویژگیهای کم نظیر هخامنشیان قلمروهای وسیعی بود که بر آنها حکمرانی میکردند. این قلمروها از هند تا مصر را در برمیگرفته است. همین ویژگی توجه محققان را به خود مشغول کرده است.
کتاب «واکاوی یک شاهنشاهی» با عنوان فرعی «گذر زمان در تاریخ نگاری هخامنشیان» که اخیرا به چاپ رسیده است قصد دارد با کنکاش دقیقتری، یکبار دیگر این قدیمیترین سلسله پاشاهی ایرانیان را از زوایای مختلف مورد بررسی قرار دهد.
ویراستاران این کتاب تورج دریایی مورخ و ایرانشناس در دانشگاه کالیفرنیا، علی موسوی مدرس تاریخ در دانشگاه کالیفرنیا و خداداد رضاخانی محقق تاریخ از دانشگاه برلین هستند. جمعی ایرانی که برای اولین بار مجموعهای را درباره شاهنشاهی هخامنشیان ویراستاری کردهاند.
رازهای قدرتمندی یک امپراتوری
ویراستاران کتاب ابتدا ذکر میکنند که مطالعه و بررسی قدرت امپراتوریها، یک موضوع نسبتا تازه است. آنها با نگاه به جهانیسازی در چند دهه اخیر، تاملی دوباره به قدرتهای امپراتوری کهن را ضروری میدانند. در ظاهر امر، موضوع امپراتوریها به دوران باستان تعلق دارد اما از نظر ویراستاران «در بحثهای اخیر مربوط به جهانیسازی و تماس رو به افزایش میان دولت-ملتهای مدرن، ضرورت فهم گرایشات کهن در تعاملات انسانی و مادی و ابزار کنترل آنها، به طور فزآینده احساس میشود.»
حال این سوال مطرح میشود که چگونه سلسله هخامنشیان توانست بر قلمروهای وسیع و متنوع خود حکمرانی کند. امپراتوری که از هند در شرق تا لیبی در غرب، یک قدرت نسبتا متمرکز بود که از ابزار قدرتهای محلی برای اداره مناطق بهرهبرداری میکرد.
نویسندگان معتقدند که حضور این سلسله پادشاهی بر مناطق تحت حکومت خود، حضوری خفیف و ملایم یا به بیان دیگر حداقلی بود. اول از آنجا که ایرانیهای حاضر در امپراتوری در اقلیت بودند و دریافته بودند که تنها با مدارا میتوانند در مناطق متنوع تحت امرشان توازن ایجاد کنند. هرچند برخی این دلیل را قانعکننده ندانسته و برای رد آن آشوریان را مثال میزنند که در مناطق تحت امر خود، علیرغم آنکه اقلیت بودند اما حکمرانان خشنی بودند.
روش مداراگرایانه هخامنشیان این بود که هر منطقهای را آزاد میگذاشتند که بر مبنای فرهنگ و ساختار محلی و منطقهای خود اداره شود.
ویراستاران میگویند که شیوه حکمرانی هخامنشیان بر اساس استثمار ملل تحت حاکمیت خود نبوده و از منابع این سرزمینها بهرهبرداری نمیکرد و همچنین نمیخواسته همه فرهنگها را تحت یک «مرکز اجتماعی و فرهنگی و سیاسی» ادغام کنند؛ هرچند یک قدرت مرکزی برای حکمرانی همواره وجود داشت: «در نتیجه، مناطق تحت کنترل هخامنشیان، علیرغم همبستگی با امپراتوری، مستقیما تحت تاثیر برنامه دولت مرکزی با اثرات دراز مدت قرار نمیگرفت.»
آنها اضافه میکنند که مقالات موجود در این کتاب، دورنمایی را برای فهم اهمیت و تاثیر امپراتوری هخامنشیان در سه عرصه پژوهش به دست میدهد:
عرصه اول، چهار مقاله نقش امپراتوری هخامنشیان را در تاریخ جهانی روشن میکنند. این نقش در کنترل ابزار تولید قلمروها بررسی میشود و همچنین ایدئولوژی امپراتوری که در شخص داریوش کبیر نمود پیدا میکند.
عرصه دوم، مطالعه باستانشناسی و آثار فرهنگ مادی امپراتوری هخامنشیان است. منظور از فرهنگ مادی، تاثیرات فرهنگی بر اشیاء و محیط مادی مانند ساختن ظروف و معماری است. انتخاب رنگها و اشکالی که تحت تاثیر یک دوره فرهنگی هستند. شش مقاله این عرصه را در برمیگیرد و به موضوعاتی نظیر معماری، مسکوکات (ضرب سکه)، آبشناسی و جغرافیا میپردازند.
عرصه سوم، میراث فرهنگی در دوره بعد از اسکندریه است که به دین و فرهنگ عصر هخامنشیان مربوط میشود. همچنین مفهوم قدرت در نزد هخامنشیان و رواداری بررسی میگردد. سه مقاله این موضوع را دربرمیگیرند و در آخرین مقاله، تصویر پارسیان در نگاه غربی است که مروری بر سینمای هالیوودی و بازیگری امپراتوری کهن ایران در آنها، حسن ختام کتاب است.
«این مقالات گامی است برای مطالعه جهان هخامنشیان و درون چارچوب تاریخ جهان مفهومپردازی میشوند و تلاش میکنند دو قرن حکمرانی را ورای زمان و مرزهای جغرافیاییِ در کنترل سیاسیشان، بسنجند.»
نظام جهانی امپراتوری
تورج دریایی و خداد رضاخانی معتقدند که میتوان نظامهای پیشامدرن را نیز بر اساس «نظریه نظام جهانی» بررسی کرد. امانوئل والرشتاین، پدیدآورنده «نظریه نظام جهانی» در دهه ۱۹۷۰ است. طبق بینش او، کشورهای جهان به مرکز، شبه پیرامون و پیرامون تقسیمبندی میشوند. کشورهای مرکز دارنده مهارت بالا و تولید سرمایه محورند و کشورهای پیرامونی دارای مهارت پایین و تولید اندک و کار محورند و مواد خام طبیعی آنها به بهرهبرداری کشورهای مرکز میرسد.
نویسندگان بر اساس این نظریه به سیستم امپراتوری هخامنشیان نگاه میکنند. به نظر آنها، ساختار امپراتوری هخامنشی مبتنی بر سلطه سیاسی یک قدرت متمرکز بود که با «بهرهبرداری از اقتصاد پیرامونی، پردازش مرکزی و توزیع منابع اقتصادی» در واقع به شکل نظام جهانی والرشتاینی قابل توضیح است.
به عقیده نویسندگان نباید نظریه نظام جهانی را به دنیای مدرن محدود کنیم چون در این صورت نظامهای کهن پیشین از تحلیل جا میمانند.
نویسندگان مدعیاند که اگر امپراتوری هخامنشی را به عنوان یک سیستم اقتصادی و سیاسی در نظر بگیریم که «مبتنی بر یک رابطهای که به لحاظ اقتصادی وابسته است، و دارای رابطه دو طرفه بین مرکز و پیرامون و با مبادله وسیع است، در آن صورت میتوانیم این امپراتوری را یک نظام جهانی بنامیم.»
در عین حال آنها تاکید میکنند که امپراتوری مورد بحث، برخلاف امپراتوریهای پیشین خود، بر مبنای سرکوب سیاسی و تخریب اقتصادی مناطق تحت سلطه عمل نمیکرد بلکه مبنای آن، حمایت سیاسی، تولید و توزیع اقتصادی در سراسر قلمروها بود. یک سیستم مالیاتی منطقهای وجود داشت که همزمان به قدرت مرکزی وابسته بود.
در این سیستم حکمرانی، مناطق پیرامونی هم از نظر اقتصادی وابسته به مرکز بودند و هم آن را تغذیه میکردند.
دریایی و رضاخانی، مینویسند از نظر ساختار اداری، داریوش – که ملقب به صفت کبیر شد- بنیانگذار ساختاری است که بنیاد اداره دولتی در جهان امروز است، سیستم استانی کوروش را تکمیل کرد و نظام مالیاتی را تغییر داد. از طرف دیگر، امنیت امپراتوری با استقرار پادگانهای منطقهای و محلی برقرار میشد. این پادگانها فقط به خود شاه پاسخگو بودند. پس خطر طغیان توسط حاکمان محلی دفع میشد و شاه مسئول اصلی برای حمایت از شهروندانش بود.
آنها ادامه میدهند که ساختار اداری هخامنشی الهامبخش اغلب قدرتهای پس از خود بود، مانند امپراتوری روم که به طور چشمگیری در دولتهای مدرن مانند آمریکا ادامه یافت.
این دو محقق ایرانشناس مدعی هستند که سیستم مالیاتی هخامنشی، آن را به نظام جهانی نزدیک کرد. «دولت به تولیدگران اجازه داد تا سودسازی کنند و در نهایت نوعی خصوصیسازی را شکل داد که طبیعتا به تولید بیشتر منجر میشد، و در بهبود استاندارد زندگی بازتاب مییافت.»
امپراتوری همچنین ضمن رواداری و انعطافش، اجازه میداد بازرگانان برای سود سفر کنند و چادرنشینان گلههای خود را زیاد و کشاورزان منابع خود را بهینه کنند، تاکید بر اقتصاد خودکفای محلی در سیستم پولی نیز منعکس میشد.
«بنابراین، این موفقیت امپراطورهای هخامنشی، از کوروش تا اردشیر اول- ساختار اجرایی روان آنها است… حتی بیشتر از رواداری که آن را تبدیل به یک قدرت پایدار در قلمروهایش کرد و تداومش را در فضای سیاسی و دینی منطقه تضمین کرد.»
هخامنشیان؛ حاکمان روادار و نخبه سالار
آنتونیو پانینو، محقق ایرانشناس و یکی از نویسندگان این کتاب، در مقالهای به مسئله رواداری و تمامیتخواهی در سلسله هخامنشیان پرداخته است. آیا نظام هخامنشی با توجه به اینکه سرزمینهای وسیعی شامل میشده، نظامی روادار بوده یا تمامیتخواه؟
پانینو از کتاب «سیاست ارسطو» کمک میگیرد تا مسئله رواداری یا تمامیتخواهی هخامنشی را بررسی کند و مینویسد پادشاهی پارسیان، از نوع خودکامگی نبود، میتوان آن را نوعی حکومت استبدادی دانست اما نه به طور کامل چون شاه بنا به قانون، قلمروهای خود را اداره میکرد.
با رویکرد ارسطویی، حکومت هخامنشیان، آریستوکراتیک یا حکومت شایسته سالاران بود که افراد در آن به طور مورثی به قدرت میرسیدند.
ارسطو تصور میکرد کوروش مردمش را آزاد کرد و پادشاهی بود که به دلیل فضیلت شخصی، قدرت را کسب کرده بود. برخی یونانیان معتقد بودند سیستم حکومتی ایران با اینکه مردم را از ورود به قدرت بازمیداشت، اما به نفع عامه مردم و همگام با قانون بود.
اما به نظر پانینو، رواداری در سلسله هخامنشی، از نوع انسانگرایی یا اومانیسم نوع غربی نبود، بلکه «رواداری پارسیان، ابزار هوشمند قدرت و حکومتداری بود، که به وسیله آن، تعداد معدودی از پارسیان بر عده کثیری نظارت و کنترل داشتند، عده کثیری از مردم که دارای فرهنگ، زبان، دین، و آداب متفاوت بودند.»
این نوع رواداری را باید به حکومتداری خردمندانه تعبیر کرد. در این نوع رواداری، برخی آزادیها، حقوق و امتیازات به حکومتداران محلی و دشمنان شکست خورده اعطا میشد.
نویسنده برای توضیح بیشتر نوع حکومتداری بریتانیا در هند را مثال میزند. در هند قبل از استقلال، بریتانیا از مهاراجهها که حاکمان محلی بودند، حمایت میکرد و از تضاد درونی هند بهره میبرد، روش روادارانه شاهنشاهی هخامنشی نیز بر اساس امتیازدهی و توازن بین حاکمان محلی بود و تا جای ممکن از تحمیل عقاید بر مناطق تحت تسلط خودداری می شد.