مهدی بازرگان پایهگذار مکتبی فکری بود که پیوند میان دینداری و عقلگرایی را دنبال میکرد. مکتبی که برای تطهیر اسلام از خرافات و سنتهای واپسگرا در تلاش بود که دین را با مقتضیات دنیای جدید آشتی دهد. او در این راه از حمایت گروه بسیاری از جوانان تحولخواه برخوردار شد و تفسیرهایش از قران٬ درهای تازه را برای دیندارانی گشود که خود را در تنگنای ایدئولوژی غالب آن عصر یعنی مارکسیسم میدیدند. علی اصغر غروی عضو نهضت آزادی از جمله کسانی است که در مکتب بازرگان زیسته و راه او را برگزیده است. او که به جهت تفسیرهای نوگرایانهاش از اسلام بارها مورد خشم دستگاه قضایی جمهوری اسلامی قرار گرفته در گفتگو با «جرس» به جنبههای مختلف مکتب بازرگان و تاثیرپذیریاش از این مکتب اشاره میکند. غروی در این گفتگو به سوالهای مهمی درباره این که آیا بازرگان در سالهای آخر عمر در باورهایش بازاندیشی کرده بود؟ این که آیا بازرگان سکولار بود؟ و این که اصولا وی چه وظیفهای برای حکمران قائل بود پاسخ داده است.
متن کامل گفتگو را بخوانید:
آقای غروی شما در آغاز فعالیتهای سیاسی خود تحت تأثیر مهندس بازرگان قرار گرفتید. چگونه جذب جریان فکری ایشان در دانشگاه شدید؟
کسانی که سیر صعود و نزول مبارزات سیاسی در ایران را مطالعه کرده یا به طور عملی و ملموس برههای از آن را با جان و جسم و نفس و نفیس خود درک کردهاند، به خوبی بر این حقیقت حقه واقفند که هدف اصلی و غائی کسانی که در این وادی گام نهادند مقابله با استبداد بوده، و برقراری نظامی مبتنی بر قانون، با مراعات آزادیها و عدالت.
از زمانی که فرهیختگان و دانشوران و بخشی از مردم آگاه ایران در عصر ناصرالدین شاه قاجار اقدام به مقابله با نظام استبدادی کردهاند، تا پیروزی انقلاب اسلامی، همّ و همت همه مصروف ریشهکن کردن این غدۀ مهلک شده است. آن پدیدهای که نه تنها ملت ایران، بلکه همه امت اسلام و ملل کشورهای عقب افتاده شرق و غرب آسیا، آفریقا و آمریکای جنوبی، و حتی روسیه شوروی از آن رنج میبُردَهاند، سیطره حاکمیتهای استبدادی و سلطه خودکامگی و حکومت فرد بر جمع بوده است.
مبارزان دوران حکومت پهلوی، و تقابلات آنها با حاکمیت زور و پایداریهای آنها، و همه مجاهدتهاشان نیز بر محور رفع ظلم ناشی از استبداد و عدم اجراء قانون شکل گرفته است.
اکثر تلاشگران این راه، یعنی راه رهایی از استبداد و وصول به سپهر آزادی و عدالت و حکومت قانون، مسلمان بودهاند، و مجاهدتهاشان برای این منظور نبوده که دولتی بیاید و آنها را مسلمان کند، و در همان دورانهای استبداد زده نیز زیستی اسلامی داشتهاند.
از رجال دین گرفته تا مردان اجتماع و سیاست، همه مسلمان بودند. آیت اللههایی مثل سید روح الله خمینی، و کسانی که در برهههای مختلف به حمایت از ایشان برخاستند مانند علامه طباطبائی صاحب المیزان، مرعشی، گلپایگانی، شریعتمداری، میلانی، قمی، و نیز کسانی چون مهندس بازرگان، دکتر یدالله سحابی، و یاران و همفکرانشان، همه مسلمان، و حتی از مسلمانهایی هم بودهاند که در دوران غلبه استبداد و استعمار، بزرگ شده، و در اسلامیت خود استقرار و استحکام یافتهاند. و جالب است توجه داشته باشیم که مانند اینها را نه حوزههای علمیه و نه دانشگاههای بعد از انقلاب اسلامی تربیت نکردهاند.
همه این بزرگان، استبداد و استکبار و حاکمیت زور به جای تبعیت از قانون را مانع رشد و تعالی و کمال یافتن همه جانبه ملت، در همه عرصهها میدانستند.
در بین جوانان آن ایام هم بیشتر، مذهب رایج بود، حتی به شکل سنتی و خرافی، تا مکاتب دیگری مثل مارکسیسم و ایسمهای دیگر.
مبارزات ملت ایران، بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲، علیه نظام سلطه شاهنشاهی اشکال گوناگونی پیدا کرد. بعد از وفات مرجع واحد شیعیان آیت الله بروجردی، در اوائل فروردین ۱۳۴۰ شمسی، تحولی، هم در حوزه قم پدیدار گشت و هم در عرصۀ اجتماعی ـ سیاسی ایران.
در بهمن ماه همان سال شاه لوایح ششگانه را مطرح کرد، و آیت الله خمینی با آن مخالفت کردند. من سال اول دورۀ دوم دبیرستان به نظام قدیم بودم ـ نظام آموزشی که از امسال مجدداً در ایران احیاء شده ـ من در خانوادهای بزرگ شده بودم که درطول تاریخ اسلام همه اهل علم و مبارزه بودهاند، پدر من از مشاهیر بود، و در رویارویی با استبداد از یک سو، و خرافات مذهبی، که بخشی از روحانیون و مداحان مروج آن بودند، از سوی دیگر، جبهۀ مشخصی داشت، و از هر دو سو تحت فشار و در تنگنا.
من در دبیرستان ادب اصفهان بودم که رئیس آن مرحوم عریضی و معاون او مرحوم هورفر از چهرههای شاخص هوادار دکتر مصدق به حساب میآمدند و فضای دبیرستان را ـ هم از جهت دبیران و هم از جهت دانش آموزان ـ سیاسی کرده بودند. این فضاء قبل از آغاز نهضت آیت الله خمینی وجود داشت، و بسیاری از دانش آموزان آن را به خوبی درک میکردند و در آن تنفس میکردند، و عامل به اعمال ظاهری دین هم بودند.
در این بحبوحة وانفسای خفقان که هر جوشش و جنبشی در راه وصول به آزادی سرکوب شده بود، علی امینی به نخست وزیری رسید، و روزنه امیدی باز شد که آن هم به زودی مسدود گشت. در اردیبهشت همین سال نهضت آزادی ایران اعلام موجودیت کرد. کتاب «راه طی شده» مهندس بازرگان منبع تغدیۀ جوانان بود و بین آنها دست به دست میشد اما از سال ۱۳۴۱ این نهضت آیت الله خمینی بود که انظار را در مخالفت با شاه و سلطنت استبدادی او به خود معطوف داشت. من به جهت ارتباطاتی که مرحوم پدر با اقشار مختلف مردم داشت، به زودی به مرکزیت تکثیر و توزیع اعلامیههایی هدایت شدم که از قم و از مراجع مشهد و سایر شهرها در حمایت از آیت الله خمینی میرسید، و کم کم پای مرا به منزل آقای خمینی در قم گشود.
آخرین باری که پیش از انقلاب به منزل آقا رفتم همراه مرحوم پدر و دو تن از دوستان ایشان بود، یکی از اصفهان که هنوز در قید حیات است، و دیگری از تهران که به رحمت خدا رفته است. شامگاه روز سوم آبان سال ۱۳۴۳ بود، بعد از نماز مغرب و عشاء و در اندرونی منزل آقا. وقتی بود که آقای خمینی خود را برای سخنرانی فردا صبح آن شب آماده میکردند، سخنرانی مشهور به کاپیتولاسیون. این دیدار بیش از یک ساعت و نیم به طول انجامید. و روز سیزدهم آبان آیت الله به ترکیه تبعید شدند. همۀ کانونهای مبارزاتی وابسته به جریان فکری ایشان کم کم روبه سردی و خاموشی نهاد.
با این پیش زمینه، یعنی وقوف به نحلههای فکری و سیاسی آن زمان، در سال ۱۳۴۴ وارد دانشگاه تهران شدم. جایی که بر خلاف جو بیرون، فعالیت سیاسی و مخالفت با نظام شاهنشاهی، یا با حاکمیت مطلقه شاه، بسیار داغ بود و زمینه فراهم برای ملحق شدن به اینگونه فعالیتها.
دیری نگذشت که با دانشجویان روشنفکر مذهبی و نیز سنتی آشنا شدم. آنها سالهای بالاتر بودند و من، به جهت دیرینۀ مذهبی، با طرفداران و اصحاب مهندس بازرگان و آیت الله طالقانی طرح دوستی ریختم و مباحثات دینی بنیادین بین ما شکل گرفت. در همان اوایل سال تحصیلی ۴۴، یعنی ماه آبان، بسیاری از اعضاء نهضت آزادی از زندان قصر به قلعۀ برازجان تبعید شدند، و البته این اقدام بیشتر برای ساکت کردن جو ملتهب دانشگاهها بود، ولی نتیجه معکوس داشت به طوری که در خرداد سال بعد همه را مجدداً به بند چهار زندان قصر منتقل کردند. فصل امتحانات دانشگاه و تعطیلی تابستانی بود. من بعد از اتمام امتحانات به اصفهان آمدم. در آغاز سال تحصیلی ۴۵-۴۶ که به تهران مراجعت کردم و فعالیتهای سیاسی ـ دینی مجدداً آغاز شد، یکی از جالبترین و اثرگذارترین برنامهها، ملاقات با زندانیان سیاسی بند چهار زندان قصر بود. ظهرهای دوشنبه، تعدادی از دانشجویان پر جرأت و غالباً مذهبی، با همان طرز تفکر طالقانی و بازرگان، ظهرهای دوشنبه، به میدان قصر یا میدان زندان میرفتیم. وسط میدان اطاقکی بود که برای ملاقات ثبت نام میکرد و برگهای میداد، به سمت در زندان میرفتیم، از در کوچک، وسطِ درِ بزرگ، وارد میشدیم. پشت در، اطاق افسر نگهبان بود، کارت دانشجویی و آن برگه را میدادیم و به حیاط زندان وارد میشدیم، راهروهای بین باغچهها با آجرهای مربع قدیمی ۲۵ در ۲۵ فرش شده بود. اطاق ملاقات چندان فاصلهیی با درِ اصلی نداشت. اطاق به شکل تقریباً مثلث بود، بهتر است بگویم شکل منظمی نداشت. با دو پله از حیاط ارتفاع میگرفت. دو ردیف میلههای سبز رنگ، اطاق را به دو نیمه میکرد. در میان این دو ردیف یک پاسبان با لباس سورمهای در عرض اطاق قدم میزد. یعنی بین ملاقات کنندگان و ملاقات شوندگان، و در میان دو ردیف میله قرار داشت. البته میلهها تا سقف رفته بود، ولی دری داشت برای ورود و خروج پاسبان. سه صندلی چوبی، از همان صندلیهای دست ساز قدیمی، برای ملاقات شوندگان، میگذاشتند که آقایان طالقانی، دکتر یدالله سحابی و مهندس بازرگان بر آنها مینشستند. دانشجویان قبل از اعضاء خانواده ملاقات میکردند، و جابه جا میشدند، گروهی داخل و دستهای خارج میشدند، چون فضا بسیار کم بود، و به طور فشرده و در هم پیچ، شاید حدود بیش از ده نفر در یک زمان نمیتوانستند ملاقات کنند. هر یک از آقایان چند دقیقهای صحبت میکردند، بیان آیهای از قرآن یا گفتگویی پیرامون سیر مبارزات، و همیشه امید دادن به دانشجویان. این روند متناوباً تا آزادی آقایان در سال ۱۳۴۶ ادامه یافت.
در همین ایام بود که کم کم زمزمه دکتر علی شریعتی شد در مشهد، و آغاز بناء حسینۀ ارشاد. و نیز تشکیل هستۀ مرکزی مجاهدین خلق، که موجب تفکیک نیروها و چند شاخه شدن مبارزات شد.
من در سپهر اندیشه و عمل مهندس بازرگان باقی ماندم، و یکی از دلائل عمدۀ آن، انطباق عملکرد سیاسی، اجتماعی او بود با آیات قرآن، و نیز نزدیکی اندیشههای او با آنچه که از عنفوان جوانی، در عرصۀ دین، از مرحوم پدر آموخته بودم، و هنوز هم همچنان بر آن استوار، ضمن احترامی که برای همۀ صاحبان تفکر قائلم.
جلسات تفسیر قرآنی که با حضور ایشان برگزار میشد چه اهدافی داشت؟
مهندس بازرگان، از آغاز بر این اعتقاد، پای میفشرد که مسلمانها برای وصول به جامعهای آزاد و آباد راهی ندارند جز آنکه، در ساحت دینداری، به متن اصیل قرآن بازگردند، و آموزههای این کتاب را معیار عمل قرار دهند. کلاسهای درس ایشان همه، بیان آیات قرآن بود، همانگونه که این روش را فرزند دانشور و قرآن پژوه ایشان، مهندس عبدالعلی، علیرغم حضور در خارج از کشور، ادامه میدهد، با همان هدف، و از همان منظر، ولی البته به کلام جدید.
اجازه دهید گفتگو را از آخرین بحث مرحوم مهندس بازرگان تحت عنوان «آخرت و خدا هدف بعثت انبیاء» که همچنان سبب چالش میان همفکران او شده ادامه دهیم، پس از این بحث برداشت غالب بر این بود که تحولی در اندیشههای مهندس بازرگان ایجاد شده مبنی براینکه هدف اصلی انبیاء تنها دو چیز یعنی آخرت و خدا بیشتر نبوده است به عبارت دیگر هدف اصلی دین را متوجه آخرت دانسته است. برداشت شما از سخنان ایشان چیست؟
در خصوص این چالشی که بر سر تحول فکری مهندس بازرگان، بعد از انجام سخنرانی در روز مبعث سال ۱۳۷۰، درگرفته، و همچنان، حداقل سالی یکبار زنده میشود، من پیش از این بدان پرداختهام، و با استناد به گفتههای خود مرحوم بازرگان به این نتیجه رسیدهام که او میگوید؛ من از آغازی که به تبیین مباحث دینی پرداختهام تا امروز، بر یک روش رفته و تغییر مسیر ندادهام. زیرا مبانی ایمانی خود را حق دانستهام و حق همیشه پابرجا و غیر قابل تغییر است، زیرا از سنن الهی است، و سنتهای خداوندی تحویل و تبدیل ناپذیرند (اسراء ۷۷ و فاطر ۴۳)
من تقریباً همۀ آثار مرحوم بازرگان را برای اثبات این مدعا بازبینی کردم، اگر قرار شود بر این باور باشیم یا بشویم که بازرگان تغییر فهم و جهت نسبت به باورهای ایمانی خود داده است، درست به نظر نمیرسد. چرا که مرحوم بازرگان در طول حیاتش هیچ یک از کنشها و منشهای رفتاری خود را، که همه مبتنی بر آموزههای قرآن بودند، و همه یکسره یک اخلاق عملی را در او نهادینه ساخته بودند، تغییر نداد. سخن او همانند کلام خداوند است در همۀ کتب رسولانش، و نه تنها قرآن، که عمل انسان باید ناظر به دو حقیقت لایتغیر در نظام هستی باشد، اول خدا و دیگری آخرت. اگر این دو رکن، از ارکان عمل هر انسانی حذف شود، آثار اندیشه و عمل او به کمال مطلوب و مقصد منشود نمیرسد. پس این سخن تازگی ندارد و همۀ پیامبران بر حقانیت آن مُقر و معترفند و قرآن، کتاب آخرین رسول الهی، که بیانگر پیامهای همۀ پیام آوران الهی است، در آیات بسیار، انسان را متذکر این معنی ساخته است، خصوصاً انسان مؤمن را، که هر عملی اگر ناظر به خدا و آخرت نباشد، یعنی دو عنصر خدا و آخرت در آن لحاظ نشده باشد، و فقط منافع دنیوی و مصالح فردی و محدود آن مراد باشد، زیان آن بیشتر از سود آن است. همانگونه که در قرآن کریم، در خصوص «خمر و قِمار» میگوید: در آن منافعی برای مردم هست، ولی زیان و گناه آن بزرگتر و بیشتر از منافع آنها است (بقره ۲۱۹).
پس انسان مؤمن، پایان، نتیجه و آخرت هر عملی را به گونهای در نظر میگیرد که خدا تعیین کرده است، و عملی نیست از خوب و بد، که خدای تعالی عقبای آن را مشخص نکرده باشد. از اینرو است که به خوبی و روشنی میتوان درک کرد که سخن آخر و اخیر مهندس بازرگان کاملاً منطبق با آیات و آموزههای کتاب است، و بالضرورة تغییری در فهم و نگرش او نسبت به قرآن پدید نیامده است.
و آنچه در آخرین سخنرانی خود گفته است همان مطلبی است که در اولین آن، در پاریس در سخنرانی «ارمغان فرنگ» گفته است. البته در این باب، صالحترین فرد برای اظهار نظر، باید عبدالعلی بازرگان باشد.
اینکه مهندس بازرگان در پایان عمر به نوعی سکولاریسم را پذیرفته بود درست است؟
با توجه به آنچه در پاسخ به سؤال قبل عرض کردم، و با عنایت به مفاهیم متعدد و مختلفی که اصطلاح «سکولاریزم» پیدا کرده، باید تعیین کنیم که آیا مرادمان از این لفظ، جدایی دین از سیاست است؟! آیا سیاست یک کنش و عمل در عرصۀ اجتماع نیست؟! اگر سیاست، به معنای کاری باشد که یک دولت در زمینههای مختلف انجام میدهد، و یک شخص مؤمن بخواهد در این عرصهها، یا یکی از آنها فعال باشد، نمیتواند در حیطۀ عمل، این عرصهها را از هم تفکیک کند، یعنی اگر کسی بخواهد فقط یک کار را به انجام برساند، با دهها کار دیگر و مسؤولان و کارگزاران گوناگون مواجه میشود، حال پرسش این است که در کجای این کار و در چه قسمتی از آن میتواند ایمان و دینداری خود را از عمل خود جدا سازد و بگوید، راستی و درستی و حق و حقیقت از یک سو، و پایداری و استقامت برای به کرسی نشاندن آنها از سوی دیگر، چون از دستورات پیامبران است، و یا شباهتی به آموزههای دینی دارد، کنارشان میگذاریم، و به بقیه میپردازیم؟!
حالا خوب است، به وضوح بگوییم آن بقیهای که مانده است چیست؟! کدام عمل سیاسی است که باید از ارکان پیش گفته خالی باشد؟! اگر چنین شد، محتوای عمل سیاسی چیست؟!
اگر بگوییم مهندس بازرگان به این سکولاریزم معتقد بود، یا در پایان عمر معتقد شد، به این معنا است که او از تمام اخلاق گراییهای خود در عرصۀ سیاست، که همه را از ایمان دینی خود برگرفته بود، اعلام برائت و اظهار ندامت کرده است، و گمان نمیبرم صدور چنین حکمی در شأن مهندس بازرگان و اندیشۀ پایدار او باشد که همه نهادینه شده بر بنیانهای اخلاقی بود.
اما اگر بگوییم «سکولاریزم» به این معنی است که دینداری یا عدم آن را در امور تخصصی راه ندهیم و هر کس را در جایگاه مناسبش بنشانیم، هم قرآن بر این معنی تأکید دارد و هم مهندس بازرگان. یعنی پیامبر اسلام هم که مریض میشود از پزشک متخصص یهودی برای مداوا کمک میگیرد و میگوید: اِنَّ لِکُلِّ داءٍ دواءً فَتَداوَوا. همانا هر دردی داوریی دارد پس در پی درمان بروید. در این راستا این سخن جدیدی نبوده است، اما متأسفانه با پیروزی انقلاب اسلامی، بحث مکتبی بودن به طور جدی مطرح، و کارهای بس بزرگ به دستان بس کوچک سپرده شد، و نفاق را در میان مردمی گسترش داد که برای آزادی از چنگال استبداد و رهایی از همۀ خصلتهای ناپسند قیام کرده بودند.
حتی اگر کسی میخواست برای رفتگری هم استخدام شود، باید تظاهر به تدین میکرد و حال آنکه این شغل نه نیاز به ایمان آن چنانی دارد و نه حتی محتاج به خواندن نمازی است که نه میداند چه میگوید و نه میداند که چه میخواهد! ما هیچ وقت به مأمور شهرداری نمیگوییم اگر نماز نمیخوانی حق نداری زبالۀ ما را ببری. در اطاق عمل بیمارستان هم همین است، همین که بدانیم در تخصصِ این پزشک، این نوع از جراحی است، خود را تسلیم تیغ او میکنیم. اگر آن پزشک ایمان به خدا و آخرت داشته باشد، آنگاه است که رفتارش با مریض به گونهای دیگر خواهد بود. رفتاری سرشار از عشق و محبت الهی داشتن، که حاکی از ایمان او به خدا و آخرت است، به کسی که او را آفریده و پاداش او را میدهد. ما حقیقت این نوع تفکر را در رفتار سلیمان با خدمه و کارکنان و کاگزاران حکومتش میبینیم. اینها کسانی هستند که فقط باید کارشان را به درستی و به کمال و به خوبی بانجام رسانند. و قرآن بر این قضیه مهر تأیید زده، و مهندس بازرگان بر این معنی واقف است. به دو آیه از قرآن نگاه میکنیم. آیه اول ۸۱ سورۀ انبیاء:
وَمِنَ الشَّیاطِینِ مَنْ یغُوصُونَ لَهُ وَیعْمَلُونَ عَمَلًا دُونَ ذَلِکَ وَکُنَّا لَهُمْ حَافِظِینَ (أنبیاء ۸۲)
و از گروه شیطانها (طبقات نازل جامعه، عموماً کارگران در رشتههای مختلف ـ نقطه مقابل نخبگان و دانشوران و اندیشمندان و مانند اینها) کسانی هستند که برای سلیمان غواصی میکنند (ماهیگیری و صید هر چیزی از دریا از جمله صدف به قصد کسب مروارید و توسعه صنعت جواهرات و زیورآلات جهت رشد اقتصادی جامعه) و کارهای دیگری جز این برای او انجام میدهند و ما (خداوند) پیوسته حافظ آنها بودهایم.
جالب است که خدا حافظ این طبقات هم است و با اینکه از نظر ایمانی در سطح پایین قرار دارند یا اصلاً چیزی از خدا و آخرت نمیدانند، به طوری که خدای تعالی آنها را (البته در لغت عرب) شیاطین خوانده، اما وجودشان را برای جامعه و حتی برای پیامبری چون سلیمان ضروری میداند و خود را پیوسته نگاهبان آنان میداند.
آیه دوم ۳۷ سورۀ ص:
وَالشَّیاطِینَ کُلَّ بَنَّاءٍ وَغَوَّاصٍ (ص ۳۷)
و از طبقات پایین جامعه، بنّایان و غواصانند.
با چنین نگرشی به مقولۀ دین و دین ورزی، البته مهندس بازرگان یک سکولار است و سلیمان نیز و همۀ انبیاء، زیرا از زبان ما مؤمنان است در قرآن کریم و نیز خطاب به ما که: لَا نُفَرِّقُ بَینَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ (بقره ۲۸۵)
قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَمَا أُنْزِلَ إِلَینَا وَمَا أُنْزِلَ إِلَى إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ وَیعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَمَا أُوتِی مُوسَى وَعِیسَى وَمَا أُوتِی النَّبِیونَ مِنْ رَبِّهِمْ لَا نُفَرِّقُ بَینَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (بقره ۱۳۶)
بگویید ایمان آوردیم به خدا و هرآنچه که بر ما فروفرستاده شده، و آنچه فروفرستاده شده بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و فرزندان و نوادگان ایشان و آنچه داده شده به موسی و عیسی و آنچه به همۀ پیامبران داده شده از پروردگارشان، ما فرقی نمینهیم بین هیچ یک از ایشان و ما در برابر ایشان تسلیمیم.
در آیه ۲۸۵ سورۀ بقره نیز نزدیک به همین مفاهیم آمده است. نتیجۀ حاصل از این پاسخ مطول آنکه ایمان مهندس بازرگان از ثبات و عدم تزلزل برخوردار بود و دستخوش فرود و فراز و کاستی و افزونی نگشته است به دلیل آیهیی که یکی از بنیانهای ایمانی و اعتقادی او را تشکیل میدهد،
یثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَفِی الْآخِرَةِ… (إبراهیم ۲۷)
خدا استوار و ثابت قدم میگرداند کسانی را که ایمان آوردهاند، به سبب قول ثابت (ایشان) در دنیا و آخرت…
مرحوم بازرگان این قول ثابت را در خود نهادینه کرده بود و بر پایۀ آن عمل میکرد. قولی که اخلاق عملی را در همۀ عرصهها در او، در ذات او و در ذات وجود او نهادینه کرده بود.
نکته دیگری که قابل ذکر است اینکه پیامبران الهی برای یکسان سازی آحاد جامعه مبعوث نشدهاند و خدای تعالی در کتاب مجیدش اعلام میدارد که به همۀ رسولانش ابلاغ فرموده که مجاز نیستند آیین خود را با زور و اکراه بر مردم تحمیل کنند، و همانطور که خود نسبت به مردم و نسبت به سایر پیامبران دارای تفاضل و مرتبت هستند، مردم هم نسبت به یکدیگر تفاوتهایی دارند، پس دعوت پیامبران مبتنی بر مطلقگرایی نیست و ایشان باید در مواجهۀ با مردم، نسبت و نسبیت را مراعات کنند. وقتی خدا از پیامبرانش تبلیغ آزاد و گرویدن آزاد را میخواهد، یعنی پیامبران در رساندن دعوتشان آزاد باشند و کسی مانع ابلاغ آنها نشود، و مردم هم در قبول آن و گرویدن به آن. پس حتماً هیچ قدرتی، تحت هیچ عنوانی حق ندارد، مردم را وادار به پذیرفتن مرام یا آیینی کند. نهادینه کردن اعتقاد به خدا و آخرت است که مردم را تشویق میکند به پیمودن همین راه. راهی که به عمل بر اساس موازین اخلاقی منتهی میشود.
ایشان به کشف نوعی رابطه ریاضی بر اساس سیر نزول آیات قرآن دست پیدا کرده بودند، به طوری که دکتر شریعتی این کشف را شبیه کار گالیله درباره منظومه شمسی و جاذبه نیوتن میدانستند و از آن به عنوان کلید علمی الهی نام بردند. با توجه به اینکه نظریه روابط ریاضی در قرآن پیشتر توسط سیوطی و رشاد خلیفه مطرح شده است نوآوری مهندس بازرگان در این زمینه چه بود؟
البته کار مهندس بازرگان در کتاب سیر تحول قرآن، کاری بس بزرگ است و سیر صعودی و فرودی آیات را در یک موضوع خاص، استخراج کردهاند. این تحقیق منحصر به فرد از نظر آماری هم بسیار مهم است و میتواند نشانگر اعجاز در آیات قرآن و نزول آنها باشد. از این منظر شاید شباهتی هم به کار سیوطی یا رشاد خلیفه نداشته باشد، اما آنچه دانستنش مهم است، اینکه قرآن خود اصلاً مدعی نیست که آیات و گزارههایش در باب علوم و فنون انسانی سخن میگویند، بلکه ادعاء قرآن این است که بشر را از منجلاب تباهیها و نابخردیها و جهالتها و استکبار و استبداد و خودکامگیها، و هرآنچه که گمراهی است، نجات میدهد و او را به سوی آگاهی و دانایی و خرد و تواضع و خشوع و مهربانی و محبت و عشق و هر آنچه کامیابی و نیکبختی است هدایت میکند. قرآن هیچ ادعائی در توضیح و تبیین علوم تجربی، که به دست بشر بناء نهاده شده و توسعه یافته است، ندارد، و هیچ یک از آیات کتاب هم دلالتی بر چنین دانشی ندارد. مضمون همۀ آیات توجه دادن بشر است به قوانین لایتغیر حاکم بر نظام هستی. تبعیت از این قوانین، راه یافتن به سعادت و ارتقاء به کمال انسانی است، و مخالفت با آن، خسران و زیان و تباهی و سرانجام گمراهی است، حال به هر شکل و صورتی که فرود آمده باشد، فعلاً این کتاب است با این مضامین و مفاهیم که در پیش روی ما است.
مهندس بازرگان چگونه توانست بین باورهای دینی و رفتار سیاسی خود تعامل برقرار کند؟
به نظر من وقتی یک انسان بر اساس تعالیم دینی صحیح، که مبنایش همان ایمان درست به خدا و آخرت است، به کمال اخلاقی واصل میگردد، در این نقطه است که میتواند بین باورهای دینی خود و همۀ رفتارهای فردی، اجتماعی، اقتصادی و حتی سیاسیش، بیهیچ دغدغه و اضطرابی، تعاملی درست برقرار سازد.
برای نمونه در دیدگاه ایشان آیا حکومت اسلامی میتواند تحت عنوان دین مردم را مجبور به انجام اموری کند که اعتقادی به آن ندارند؟
در پاسخ به سؤالات بالا، تا حدودی به این موضوع پرداختم. و در مقالهیی که سال گزشته تحت عنوان «امام؛ پیشوای سیاسی یا الگوی ایمانی؟» نوشتم، و به جهت انتشار آن، هم روزنامۀ بهار تعطیل شد و هم سردبیر آن محکوم و هم من به شش ماه زندان، که یکصد و سی روز آن را در سالهای ۹۲ و ۹۳ تحمل کردم، برخورد علی علیه السلام را اساساً با تشکیل حکومت، چگونگی آن و نقش مردم و مسؤولیتهای حاکم و محکوم، با استناد به ادلۀ تاریخی و قرآنی توضیح دادم. اگر حکومت اسلامی به این معنا است که بخواهد احکام اسلام را، و بهتر است بگوییم احکام فقهی مذاهب مختلف اسلام را، با اکراه و اجبار، در بین مردم به اجراء درآورد، اصولاً کار غلطی است و امکان ناپذیر. مثلاً امروز که حکومت مرکزی کشور ما را فقهاء شیعه در دست دارند، چگونه میخواهند احکام فقهی خود را که مورد قبول هم وطنان اهل سنت ما نیست، بر آنها تحمیل نمایند؟! و اگر بخواهند احکام قرآن را با زور و ارعاب جاری سازند، نه پیامبر چنین کرده است و نه خدای تعالی به او چنین اجازهیی داده است. و مهندس بازرگان بر این عقیده استوار بود، و بسیاری از رنجها و آزارهایی که بر او و یاران و همفکران او اصابت کرد و هنوز هم ادامه دارد، به جهت پای بندی به همین آموزۀ قرآنی است. آیات در این باب بسیارند. از جمله (مائده ۴۸ / انعام ۳۵ / انعام ۱۰۷ / انعام ۱۱۲/ انعام ۱۳۷/ یونس ۹۹/ هود ۱۱۸/ کهف ۲۹/ فرقان ۵۷/ فصلت ۱۴/ شوری ۸/ مزمل ۱۹/ مدثر ۳۷ و ۵۵/ انسان ۲۹/ نبأ ۳۹/ عبس ۱۲/ تکویر ۲۸) و آیات دیگر…
خاطرهای از ایشان به یاد دارید که مایل باشید در این گفتگو به آن اشاره کنید؟
خاطراتی که از ایشان در ذهن دارم بسیارند، ولی به جهت طولانی شدن کلام به یکی از آنها بسنده میکنم، خاطرهیی که خیلی آموزنده بود برای ما و تعلیم دهنده است برای نسل امروز و نسلهای بعد.
در جلسات شورای مرکزی که هر ماه یکبار تشکیل و همۀ تصمیمات به شور گزارده میشد، و پس از استماع آراء موافق و مخالف رأی گیری به عمل میآمد، مرحوم مهندس بازرگان همیشه میگفت من نظرم را پس از طرح شدن نظرات دیگران میگویم تا کسی تحت تأثیر دیدگاه من قرار نگیرد. و مواردی هم پیش میآمد که آراء اکثریت، مخالف رأی ایشان بود و همان رأی پذیرفته و اجراء میشد، بیآنکه موجب نگرانی مرحوم بازرگان شود.
منبع: جرس