بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
از اولی که نوع بشر بر خودش مسلط شد. یعنی یک آگاهی از درون خودش پیدا کرد، از آن وقت اولْ فکری که به خاطرش رسید و هنوز هم اولین فکری به خاطرش میرسد این است که: از کجا آمدهام؟ بعد مدتی که گذشت به خاطرش میآید، میبیند که از بدنی بوجود آمده. به کجا میروم؟ به فکرش رسید حالا که نمیتوانم بفهمم از کجا آمدهام، بفهمم به کجا میروم. این هم نتوانست بفهمد فقط همان قدری که دید رفتگانش همه دفن شدند. بعد از فکر به کجا میروم درجه سومش، آمدنم بهر چه بود؟ به این طریق جلو میرود.
تواریخ را که میبینیم از جایی که بشر توانسته تاریخ را بنویسد ادیان الهی بودند که عمدهاش توحید بوده یعنی ربط به توحید داشته است. یعنی کتابهایی که رسیده از نوشتههای خیلی قدیمی از دین زردشتی (اولین نمیشود گفت) جلوهی روشن توحید است. همین دین بعد از مدت زیادی شاید هزار سال تبدیل به یک وسیله کسب روزی و قدرت شد برای روحانیون (به اصطلاح کاهن) خودشان و هر که خواست یک اصلاحی در این قسمت کند همین صاحبان عقیده قدیمی او را کوبیدند. میبینیم این رویه در همه جا هست. انسان قواعدش را از اینجا استخراج میکند، به قولی استقراء. میبیند عدهای زیادی هر چه دیده همینطوری بوده پس قاعدتا هم بعد از این همین خواهد بود. اگر همهی ادیان اینطوری باشد دین اسلام مستثنی از اینها نیست ولی میبینیم در دین اسلام یک تفاوتی هست که همیشه از خود دین اسلام، شعلههای روشن کننده آشکار شده است و نگذاشتند قسمت اولیه که توحید و نبوت و معاد هست به کلی از ذهن مسلمین برداشته شود. توانستند لااقل خیلی موارد اولیه و مستحکم ادیان الهی را حفظ کنند.
گو اینکه این توحیدی که الان در بعضی کتابها نوشته میشود. آن خدایی که مینویسند خدایی است که ما در دلمان ساختهایم آن خدایی نیست که ما را ساخته، این درجهی نهایی توحید آن شناخت و معرفتی است که انسان از خود خداوند داشته باشد ولی در اینجا اگر به کُنهِ این معرفت برسد در آن صورت دیگر وجودی ندارد که یک معروفی باشد و این را مسلمان بشناسد. معذلک الان نگاه میکنیم در دین اسلام انحراف و اشتباه از سایر ادیان الهی قبلی بیشتر و محکمتر است (این اشتباه محکمتر است) به این جهت هست دین آخر زمان که فرمودند یعنی آن آخرین مرحلهای، همانطوری که در خلقت انسان هست که وقتی کارها را انجام داد، گفت إِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي (حجر/19) که از روح خودم در او دمیدم و انسان را آفریدم. این مرحلهی آخر عرفان و تکامل انسان است که آن روح الهی در آن دمیده میشود.
اگر کشاورزان یا آنهایی که با طبیعت سر و کار دارند توجه دارند و برخورد کردند گاهی زمینی را شخم میزنند از وسط آن یک جوانهای درمیآید معلوم میشود. یک گلی است معلوم میشود وقتی دانهای افتاده و زمین این را حفظ کرده اینک میروید. همینطور بسیاری از این جلوههایی که در اسلام هست. یک زمینی است که این دانه را حفظ کرده و به موقع جلوه میدهد. در سایر ادیان به این درجه واضح و روشن نیست ولی در انسان که آخرین مرحلهی تکامل است روشن و واضح است. در ادیان، عرفانِ آن دین نگهدارندهی اساس و پایه است. چون هر دینی گذشته از اصولی که دارد یک احکامی هم دارد. احکام برای معتقدین و مؤمنین است که برای حفظ ایمانشان است. ولی اصول احکام برای کسانی است که هیچگونه ایمانی و اعتقادی به جایی ندارند از همان اول به آنها اعتقاد میدهد. والّا ممکن است در مملکتی حقوقدانانش اینقدر قوانین را دقیق بنویسند که با قوانین اسلامی مطابقت داشته باشد (ولی آن کارایی را ندارد) به این جهت است اگر واقعا در هر یک از ادیان احکامی را که خدا فرموده است رعایت بشود و به خصوص در دین اسلام که درجهی کاملش است، اگر رعایت شود چه از لحاظ افراد و چه از لحاظ (جمع افراد) یعنی امت یا ملت، قدم صحیحی در راه تکامل انسان و تکامل جامعه به عمل آمده است. انشاءالله خداوند ما را از این تکامل نصیبی بدهد.