Search
Close this search box.

مجلس صبح شنبه ۲۳-۱۲-۹۳ (هماهنگی قوانین اسلام با فطرت انسان – آقایان)

008

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

امروز آخرین شنبه‌ی سال ۱۳۹۳ است. شکر خدا که ما را تا دریچه‌ی ورود سال جدیدی نگه داشته. همه‌ی سال‌ها می‌آیند و می‌روند، ما هم آمدیم و می‌رویم. آنکه پاینده و باقیست خدا خواهد بود. یک مسئله‌ایست که هر وقت به صورتی تجلی و جلوه می‌کند، ظاهر می‌شود در افکار و تئوری‌ها. مثلاً اگر از ما ملت ایران بپرسند کجایی هستید؟ می‌گوییم ایرانی، بسیار خوب. از خسرو پرویز که خیلی هم ستمکار بود و فرزندش هم که‌ زاده‌ی ستم بود، ستم کار بود، می‌پرسیدند کجایی هستی، (اگر زنده بود) می‌گفت ایرانی. یعنی در آن سؤال‌هایی که در قیامت می‌کنند جواب‌ سؤال من و ایشان یکی است. ولی خسرو پرویز یا فرزندش یا دیگران، شنبه نمی‌دانستند چیست. روز ششم نوروز را می‌گفتند فروردین. روز‌ها اسم داشت. برای ما اسم‌ها وجودیت ندارد، روز‌ها اسم‌هایی دارند که وجودیت دارند. ولی آن اسم‌ها را کنار گذاشتیم ولی خود نوروز را نگه داشتیم.

عرب که آمد اسلام را بهانه کرد. هر چند مسلمین آن وقت اعتقادشان از مسلمین حالا قاعدتاً قوی‌تر بود همین طوری که می‌بینیم. ولی عرب که آمد اسلام را با خودش یکی ‌دانست، گفت اسلام من هستم. اگر سلمان فارسی آمد گفت اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمد رسوال الله اگر دست‌شان می‌رسید ممکن بود او را هم کافر بدانند، ولی پیامبر برای نمونه فرمود: سلمان منا اهل‌البیت سلمان از ما اهل بیت است. فهمیدند نه، عرب و عجم در اسلام مثل هم هستند. برخورد این دو عادت، دو رسم، دو فرهنگ که ایران قدیم باشد و از آن طرف عرب و اسلام جدید، این مشکل پیدا شد. اگر دستگاه حکومتی ایرانی‌یان ستمکار بودند، از جهات مختلف فاسد بودند، ولی مردم ایران سطح فکرشان بالا‌تر از سطح فکر اعراب بود. و قهراً در خیلی موارد تحت سیطره‌ی فرهنگی ایران قرار می‌گرفتند. مثلا همین شنبه، یکشنبه‌ای که ما می‌گوییم. ایرانی‌ها اول نپسندیدند بخاطر اینکه به جای اینکه هر هفت روز یک دوره داشته باشد در هر سی روز ماه یک دوره داشتند، یعنی هر روزی یک اسم داشت. ولی چون دیدند این مشکل است برای‌شان، ایرانی‌ها هفته را پذیرفتند. اعراب هم که خودشان تمدنی نداشتند، بیشتر یهودیان چون در کتب یهودی و مسیحی این سیستم هفتگی بود. به طوری شد که همه‌ این سیستم را پذیرفتند چون آسان‌تر بود. این فطری طبیعت است. یعنی اگر ما همه‌ی احکام و عادات و قواعد اسلامی را ببینیم منطبق از فطرتِ طبیعت است. که هر سیستمی یا فکر جدیدی را که بهتر با زندگی منطبق باشد آن را می‌پذیرند. ولی مثلاً اعراب یا ایرانی‌های آن وقت سیستم هفتگی را پذیرفتند چون منطبق‌تر بود با زندگی‌شان و با گردش طبیعت. سیستم طبیعی که فطری بشر است، که چیز خوب‌تر اگر ببنید آن را می‌گیرد، در شیعه یک منبع فقهی بیان شد. مبانی فقه شیعه بر چهار اصل است: کتاب که نظر قرآن است و آن هم نظر خداوند است بحثی نیست، بدون تغییری می‌پذیریم. بحث دوم سنت است، سنت یعنی هر چه پیغمبر کرده است. البته یک انشعابی از این نحوه‌ی سنت جدا می‌شود همین مسئله‌ی برخورد با عرف و عادت است. آنچه پیغمبر یا به اعتبار ما شیعیان ائمه (ع) انجام دادند سنت می‌شود. اسمش سنت می‌شود. آن‌ها هم وقتی برخورد کردند با روش پیامبر آن روش برایشان سنت شد. روش پیامبر منطبق با فطرت بود. مثلا همین سیستم هفتگی را پذیرفتند. اعراب آن را پذیرفتند ولی ایرانی‌ها عیدشان را ترک نکردند. یعنی این خاصیتی که در عرف ایرانی‌های قدیم بود ایرانی‌ها همه عید نوروز را عید می‌گرفتند این با شرع اسلام منافاتی نداشت بلکه با سیستم اسلام که به نظر من همه جا احکامش را می‌بینیم که بر تحرک و شادی بناست، اصلا وقتی ما خداوند را رحیم می‌دانیم دیگر نباید اصلا هیچ یاس و تأثری در ما وجود داشته باشد. باید همیشه بکوشیم.

البته بعضی مکاتب حتی در این سنت و رعایت سنت یعنی روش پیغمبر افراط می‌کنند. پیغمبر فرمود انا و علي ابوا هذه الامة، علی را هم ردیف خودش گذاشت در این صورت وقتی خود پیغمبر باشد دیگر سنت نمی‌توانیم بگوییم. مثل اینکه بایستیم و به پیغمبر بگوییم که نمازت درست نبود برای اینکه والضالینت غلط بود. پیغمبر چه می‌گوید به ما؟ پیغمبر نگوید، عقل چه می‌گوید به ما؟ وقتی پیغمبر خودش جانشین تعیین کرد دیگر سنت در مقابل این نص لازم نیست. آن وقت یک عده‌ای برای اینکه درستش کنند گفتند: کفانا کتاب‌الله، یا بعضی‌ها گفتند کفانا سنت‌الله. این سنت مهم‌ترین جایی است که آن‌هایی که می‌خواهند تفرقه بیندازند از همین استفاده می‌کنند و حال آنکه جای که نص باشد یعنی صریحأ پیغمبر چیزی گفته باشد دیگر در مقابلش سنت جایز نیست. مگر اینکه صاحب نص خودش چیزی را قبول کند [در این صورت] سنت جدید می‌شود. به هر جهت چه کسانی این استدلال را بپذیرند و چه نپذیرند در مسلمانی آن‌ها شکی نمی‌شود کرد. برای اینکه مسلمانی بسته به این است که شهادتین بگوید، شهادتین که گفت مسلمان است. این هم خودش سنت پیغمبر شد، ولی کسانی که به سنت پیامبر معتقدند و تکیه می‌کنند این سنتش را رعایت نمی‌کنند. در یک جنگی یکی از غزوات به پیغمبر گزارش دادند که شما فرمودید هر کسی شهادتین بگوید مسلمان است او را نکشید. پیغمبر فرمود بله همینطور است گفتند این فرمانده‌ی ما (هر کسی که بود) وقتی در جنگ رسیدیم با وجود اینکه او (دشمن) شهادتین را گفت [فرمانده‌ی مسلمانان] او را کشت. حضرت ناراحت شدند صدایش زدند و گفتند تو همچین کاری کردی؟ گفت بله! من جنگ کردم رسیدم به نزدیک اینکه اگر فرمانده را می‌کشتم دیگر جنگ تمام شده بود. شمشیر را که بالا بردم او شهادتین گفت حضرت فرمودند خوب، گفت به جهت اینکه من دیدم شهادتینش از روی ترس است  ایمان نیاورده. پیغمبر به او تندی نکردند ولی فرمودند هر کسی شهادتین گفت دیگر حق ندارید به رویش شمشیر بکشید. همه‌ی سنت‌های پیغمبر را کنار بگذاریم همین یک سنت را دقت کنیم که اجرا کنیم ان‌شاالله.