مطلبی که پیش رو دارید، اشارهای مختصر به زندگی و زمانه و خلاصهای از کتاب طالبنامه، اثر میرزا رجبعلی تجلّی سبزواری از دراویش طریقت نعمتاللهی گنابادی (ت ۱۲۶۲- م ۱۳۲۷) است که در آن، به زبان شعر و با دیدگاهی صلحدوستانه و پندآمیز به قتل یک جوان ایرانی به دست قشریون سعودی در مراسم حج سال ۱۳۲۲ شمسی اشاره کرده و با محکوم کردن رفتار قهری و به دور از تمدن سعودیها، اتفاقی مانند قتل ابوطالب اردکانی را نتیجه ورود دادن دغلکاری و تعصبات و خرافه به جهان دین از سوی دو طرف سنی و شیعه دانسته و بر لزوم برادری با یکدیگر تاکید کرده است.
ماجرای قتل جوان ایرانی که دستمایه سخنوری میرزا رجبعلی تجلی سبزواری شده، از این قرار است که در مراسم حج سال ۱۳۲۲ شمسی که شماری از ایرانیان به حج مشرف شده بودند، یک زائر جوان به نام ابوطالب اردکانی که بین ۲۲ تا ۲۵ سال سن داشت و با همسرش به حج رفته بود، پس از بازگشت از منی، در حین طواف، دچار حال تهوع شد و برای اینکه زمین پاک اطراف کعبه را آلوده نکند، حولهاش را جلوی دهانش گرفت. سه نفر مصری با مشاهده این حال، بر اساس تبلیغاتی که از قدیمالایام و روزگار عثمانی علیه شیعیان در مکه رواج داشت و آن اینکه شیعیان به قصد نجس کردن کعبه به حج میآیند؛ علیه وی شهادت دادند. این شهادت سبب شد تا این جوان در روز ۱۲ ذیحجّه ۱۳۶۲ قمری (۱۹ آذر ۱۳۲۲ شمسی) توسط شرطهها دستگیر شود و قاضی سعودی بلافاصله حکم کرده و دو روز بعد گردن او را در کنار مروه زدند.
مجذوبان نور، به دلیل شباهت محتوایی برخورد تعرضآمیز سعودیها در قبال دو جوان ایرانی با ماجرای قتل ابوطالب اردکانی در هفتاد و دو سال پیش، منظومه طالبنامه میرزا رجبعلی را مروری کوتاه کرده است که در زیر میخوانیم:
زندگینامه:
میرزا رجبعلی تجلّی سبزواری درویشی معتقد، شاعری خوشقریحه و آزادیخواهی وطندوست است که آثار متعددی به صورت نظم، در موضوعات تاریخی، ادبی و دینی دارد.
او در دوازدهم ماه رجب سال ۱۳۰۰ قمری (۲۹ اردیبهشت ۱۲۶۲ شمسی) در سبزوار متولّد شد. پدرش ملاحسن قناد و جدّ پدری وی ملاعبدالجواد از وعاظ معروف خراسان بودند، همچنین حاج محمّدحسن صفیآبادی ملقّب به «ممتحن»، جدّ مادری او، در فنون ادبی متبحر بود و کتابی به نام صولت الحیدریه در غزوات حضرت امیرالمؤمنین (ع) را به رشته نظم درآورد. [۱]
تجلّی در سن پنج یا شش سالگی قرآن مجید و سایر مقدمات را در مکتب آموخت و به واسطه قریحه ذاتی، اقدام به سرودن شعر نیز کرد. او از کودکی همواره علاقمند به صحبت اهل ادب و دانش و مجالست با اهل طریقت و عرفا بود تا سرانجام در عنفوان جوانی در سال ۱۳۱۸ قمری (۱۲۷۹ شمسی) در زمان قطبیت مرحوم آقای حاج ملّا سلطانمحمّد گنابادی سلطانعلیشاه (ره) [۲] به خدمت مرحوم آقای حاج ملاعلی بیدختی نورعلیشاه ثانی (ره) [۳] رسیده و در زمره سالکان طریقت نعمتاللهی درآمد و تا پایان عمر نیز در این مسیر ثابت قدم ماند. وی که از «راهروان نیک سیرت» [۴] و «فقرای با محبّت و با معرفت» [۵] بود، در منظومه تجددنامه به مراتب ارادت خود اشاره کرده، میگوید:
طریقت را شدم طالب به دلخواه / گزیدم خدمت سلطانعلیشاه
یان از فقر با صد فخــــر بستــم / به خوان نعمتالله بر نشستم
بشـــد نور علی فـــرزند پیــــرم / در آن اوقــات پیــر دستگیــرم
هم اکنون پیروم صالحعلی [۶] را / ولــی بن ولــی بن ولـــی را
وی در طول حیات خویش با انجمنهای ادبی مختلف در ارتباط بود و با بزرگانی از ادبا همچون ملک الشعرای بهار، نشاط خراسانی، میرزا محمّدعلیخان بامدادروشن، آقا سیدحسین اردبیلی، سیدعلیخان درگزی و شاهزاده افسر- نماینده و نایب رئیس مجلس شورای ملی و رئیس انجمن ادبی ایران- دوستی و معاشرت داشت.
در دوره انقلاب مشروطیت ایران، در دفاع از اعتراضات مردمی، خدمات قابلی ملاحظهای داشت و در این راه «رنجها کشید و سختیها دید.» [۷] وی پس از سرودن اشعاری در مذمت محمّدعلیشاه قاجار و اطرافیانش به جهت صدور دستور به توپ بستن مجلس شورای ملی، دستگیر و پس از خوردن «کتک مفصلی» [۸] به مشهد «تبعید» [۹] شد ولی در آنجا نیز با انتشار ترانهها و اشعار ملی خود در «روزنامههای انقلابی» [۱۰] آن زمان، دست از تلاش برنداشت تا با فرا رسیدن روز «فتح تهران» [۱۱] توسط مجاهدین به آرزوی دیرینه خود نائل آمد.
هر چند «تجلّی» تخلّص مشهور این درویش و شاعر پرقریحه بوده، اما وی در جوانی به «سوسن الشعراء» [۱۲] و «مؤمن» [۱۳] نیز تخلّص میکرده است. او در طول عمر خود در حدود «پنجاه هزار بیت» [۱۴] شعر سرود ولی چون تقیدی در جمعآوری و نگهداری اشعارش نداشت، بسیاری از آنها از بین رفته است. بعضی از اشعار وی در چند مجموعه به نامهای ذمالاستبداد، انقلاب مشروطیت خراسان، کنکاشنامه، تجدّدنامه، شادباش تجلّی، نیاز تجلّی، ارمغان تجلّی، طالبنامه و شعله دل گردآوری شده است.
مرحوم تجلی بیشتر سرودههای خود را در قالب مثنوی سروده است، اما اشعار فراوانی نیز از وی در قالبهای مختلف همچون غزل، رباعی و مخمّس به جا مانده است که تمامی آنها از «استادی» [۱۵] و «روح بزرگ و آزاد منشی» [۱۶] او حکایت دارد. همچنین اشعار و قصایدی نیز از وی به زبان محلی سبزواری باقی است. [۱۷]
علیرغم آثار فراوان تجلّی و وسعت زمینه شعرهای ملی و مذهبی وی، باید اذعان کرد که او هیچگاه چنانکه باید و شاید، شناخته نشد و گمنام ماند. برخی علت این امر را روحیه «فروتنی و تواضع» [۱۸] و سکونت وی در مشهد به عنوان محلی که مشروطهطلبان هیچگاه در آن پایگاه محکمی نداشتند، برشمردهاند. [۱۹]
این سالک طریقه نعمتاللهی پس از پیروزی انقلاب مشروطیت، از سال ۱۳۲۷ قمری (۱۳۸۸ شمسی) به استخدام اداره دارایی [۲۰] درآمد و تا ۶۳ سالگی که به علت ضعف بدنی تقاضای بازنشستگی کرد، بدان اشتغال داشت. [۲۱] او سالهای پایانی عمر خود را با «روحی زنده و فکری ارزنده» [۲۲] ولی «بسیار بیتکلّف و ساده» [۲۳] در یکی از روستاهای شهر چناران مشهد با حقوق مختصر بازنشستگی، سپری کرد و سرانجام در روز هفتم دیماه سال ۱۳۲۷ شمسی در سن ۶۸ سالگی در بیمارستان شاهرضای مشهد، پس از انجام یک عمل جراحی، بدرود حیات گفت [۲۴] و به خواهش دوستان و آشنایان و موافقت تولیت آستان قدس رضوی در صحن نو حرم حضرت رضا (ع) دفن شد. [۲۵]
جناب آقای حاج سلطانحسین تابنده گنابادی، رضاعلیشاه، از اقطاب اخیر سلسله نعمت اللهی، در کتاب نابغه علم و عرفان در قرن چهاردهم، ذیل عنوان «فقرای سایر بلاد» به ذکر تجلّی به عنوان یکی از گرویدگان به مرحوم آقای سلطانعلیشاه پرداخته، مینویسند: «ملّا رجبعلی، ساکن سبزوار، از فقرای بسیار بامحبّت و خدمت جناب حاج سلطانمحمّد رسیده. از علوم ادبی هم اطلاعاتی دارد و شعر خوب میگوید و تجلّی تخلّص میکند و کتب شعر زیادی دارد؛ کتاب اخیر او ترجمه دعای ابوحمزه است که آن را نیاز تجلّی نامیده و نگارنده نیز شرح حال ابوحمزه و ترجمه نثر دعا را بر آن افزودهام. سالهاست در ادارات دارایی شهرهای خراسان مشغول کار است، از خداوند متعال توفیق ایشان را خواهانم.» [۲۶]
با نگاهی به اشعار وی میتوان دریافت که تجلّی فردی مذهبی، وطندوست و آزادیخواه بوده و علیرغم تمام مشکلات، تا آخر عمر بر طریقه فکری، مذهبی و سیاسی خود وفادار ماند. [۲۷]
کتاب طالبنامه
از دیرباز مکتب تصوف و عرفان به عنوان بُعد معنوی اسلام، همواره مروّج و مبلّغ وحدت بین مذاهب اسلامی بوده است. تجلّی نیز به عنوان یک هنرمند که از سنین جوانی در مکتب درویشان نعمتاللهی پرورش یافته بود، پس از مشاهده قتل یک جوان بیگناه شیعی در مکه مکرمه به دست عدهای متعصب، اقدام به سرودن مجموعهای به نام «طالبنامه» [۲۸] میکند که در آن بر لزوم اتحاد «شیعه و سنی» [۲۹] تأکید شده است.
ماجرای این قتل از این قرار است که در مراسم حج سال ۱۳۲۲ شمسی که شماری از ایرانیان به حج مشرف شده بودند، یک زائر جوان به نام ابوطالب اردکانی که بین ۲۲ تا ۲۵ سال سن داشت و با همسرش به حج رفته بود، پس از بازگشت از منی، در حین طواف، دچار حال تهوع شد و برای اینکه زمین پاک اطراف کعبه را آلوده نکند، حولهاش را جلوی دهانش گرفت. سه نفر مصری با مشاهده این حال، بر اساس تبلیغاتی از قدیمالایام و روزگار عثمانی علیه شیعیان در مکه رواج داشت و آن اینکه شیعیان به قصد نجس کردن کعبه به حج میآیند؛ علیه وی شهادت دادند. این شهادت سبب شد تا این جوان در روز ۱۲ ذیحجّه ۱۳۶۲ قمری (۱۹ آذر ۱۳۲۲ شمسی) توسط مأمورین شهربانی دستگیر شود و قاضی سعودی بلافاصله حکم کرده و دو روز بعد گردن او را در کنار مروه زدند.
این اقدام فاجعهآمیز و دردناک، واکنشهای بسیاری در سطح ایران داشت و سبب اعتراضات بسیاری در میان مردم، علما و نمایندگان مجلس شورای ملی شد. در پی این اقدام، دولت ایران نیز مصمم شد تا با قطع رابطه و جلوگیری از اعزام حجاج ایرانی، عکسالعملی از خود نشان دهد.
یکی از واکنشها نسبت به این ماجرا سرودن منظومه «طالبنامه» از سوی تجلّی سبزواری است. این مثنوی که بیش از ۶۵۰ بیت دارد، یک سال پس از این واقعه یعنی ۱۳۶۳ قمری (۱۳۲۳ شمسی) در قالب یک جزوه ۳۱ صفحهای با مقدمهای از حسن عمید ـ نویسنده و مدیر سالنامه خراسان ـ در مشهد توسط چاپخانه شرق چاپ شد. [۳۰]
این منظومه که با «سبکی شیوا و بلیغ» [۳۱] سروده شده، میتواند به خوبی نشانگر طرز تفکر تجلّی به عنوان یک مسلمانِ شیعة درویش و البته متجدد باشد که نظریات خود را در قالب گرایشات وحدتآمیز ارائه کرده است. او با اشاره به ماجرای رفتن ابوطالب یزدی به مکه، توضیحی در خصوص جنگهای صلیبی و علل پیروزی مسلمانان بر آنها میدهد. در ادامه ماجرا و رفتار زشت سعودیها در صدور حکم قتل ابوطالب را شرح میدهد و در آخر به بیان نتیجه اخلاقی میپردازد.
تجلّی با سرودن این اشعار که به دنبال عمل شنیع قتل ابوطالب یزدی انجام میگیرد، در پی یافتن راه چارهای برای بازیابی مجدد افتخارات گذشته است که با تکیه بر آن بتوان جامعه مسلمین را به مسیر اعتلا و پیشرفت سابق خود بازگرداند:
مسلمین را ساختم گنجینـــهای / دادم از عبــرت به کــــف آئینـــهای
اوفتدشان تا مگر نقدی به دست / عبرتی گیرند از این فتح و شکست
تجلّی تعصبات خام دینی و مذهبی را عامل سقوط جامعه مسلمین دانسته و اقدامات وهابیون و متعصبین را ناشی از کینهورزی و تعصب نسبت به شیعه میداند و عقیده دارد که آنها نه به علی (ع) باور دارند و نه به عمر:
پیـــرو سنت ز سنــت بیخبــر / از علــی در رنج و بیزار از عمر
از جماعــت فارق، از دین برکنار / دشمـــن انصار وخصم چار یار
نه به شیعه نه به سنی معتقد / با علی و با عمر هر دو به ضد
او تأکید دارد تمام فتوحات اولیه صدر اسلام ناشی از وحدت و اتفاق بوده و بین خلفا هیچ جدلی نبوده است:
نه علی را دشمنیای با عمـر / نه عمر بد با علی، استیــزهگر
هر دو را بُد اعتلای دین به سر / رأیهاشــان بسته بُد با یکدگر
دل علــی را بود خالی از نفاق / داشت با صدیق و فاروق اتفاق
با چنیـن یک اتفـــاق و اتحـــاد / لشـــکر اســلام با تیغ جهـــاد
مشرق و مغرب گرفتندی همه / خود غبــار شرک رُفتندی همه
هر چند اختلاف بر سر خلافت موجب به وجود آمدن این مشکلات بوده است، اما تجلّی معتقد است که در این بین از سوی هر دو طرف مسائل نادرست بسیاری مطرح و جعل شده است:
کاین خبر نقل از امام جعفری است / وین حدیث از کاظم و از عسکری است
از زبان سنیان هم بــــس حدیـــث / جعـــل کرده بلکه از صــــد کس حدیث
قصـهها اسنــاد هر یک بی سنــد / بــر امامــــــــی داده آن را مستنـــــــد
صد کس بیاصل و بینام و نشان / داده از جمـــــــع صحـــابه نامشــــــان
تجلّی ابراز شگفتی میکند که چرا سنی و شیعه که به یک قرآن و یک پیامبر و یک دین باور دارند، باید اینگونه در آتش فتنهگری، تعصب و اختلاف بسوزند:
از تعصــب من ـچـه گویـــم آه آه / روز اسلام از تعصب شد سـیاه
از تعصب کار دین واژونه گشـــت / عالم اسـلام دیگرگونه گشـت
شیعه در حالی جدا سنــی جدا / آن به عیـــش دائم و آن در عزا
دو برادر هر دو را یک شرع و دین / پیرو اســــلام و قــــرآن مبین
آنگاه بار دیگر به رفتار زشت و خشونتآمیز کشتن آن جوان اشاره کرده و میگوید: اول آنکه این اقدام رسم میهماننوازی نیست، دوم آنکه مکه حرم امن الهی است و این رفتار زشت با آیات قرآنی سازگار نیست و سوم آنکه این قبیل رفتارها در دنیای متمدن جدید، رفتاری دور از عقل و سبب آبروریزی برای مسلمانان است:
ای رئیس دولــت نجـــد و حجـــاز / ای ندانستــــه حقیقــت از مجــــاز
شرط مهمانـــداری و رســم صفا / قاعـــــده احســــان و آئیـــــن وفـا
در عرب گردن ز دنیا کشتن است / در میان خاک و خون آغشتن است؟
بر شمــا طالب مگر مهمان نبود؟ / زائــــــر آن کعبــــــة ایمــــان نبود؟
شیعــه بود، اما بدیـــن کافر نبود / منکــــر قــــــــرآن و پیغمبــــر نبود
در ادامه تجلّی برای یادآوری لزوم حفظ حرمت خانه خدا همگی را به تکیه بر مشترکات دینی که رافع مشکلات موجود است، فرا میخواند و هر دو گروه را دعوت به دوستی، برادری و یگانگی میکند:
دســت و دل شوینــد از لــوث نفاق / پا نهنـــد اندر طریـــــق اتفاق
شیعه و سنی به هم همخو شوند / یکزبان و یکدل و یکرو شوند
چـــون مسلمــــاناند در راه هُـــدا / پس چرا دانیمشـان از خود جدا
بر ره یک مقصـــــدیم و یک مـــرام / وآن مرام اسلام باشد و السلام
در پایان کتاب، نصیحتهای تجلّی به پسرانش از کتاب کنکاشنامه و پس از آن دو غزل که در آن جناب صالحعلیشاه گنابادی را به عنوان پیشوای سالکان معرفی میکند، آمده است. لازم بذکر است که نسخهای خطی از این کتاب که احتمالاً به خط خود تجلی است در کتابخانه جناب آقای حاج علی تابنده محبوبعلیشاه قطب فقید سلسله نعمتاللهی نگهداری میشود.
در این نوشتار ضمن معرفی میرزا رجبعلی تجلّی سبزواری به بررسی و بازشناسی طالبنامه پرداخته شد. تجلی از سویی شاعر، ادیب و مورّخی توانمند بود که در راستای مشروطیت و تلاش برای آبادانی و آزادی این سرزمین مشقات بسیاری را تحمل کرده بود و آثار سودمندی از خود به یادگار نهاده بود. نکته ویژه و تامل برانگیز در باب وی، اشتیاق و اعتقاد استوار و توامان وی به آزادی و مشروطیت از سویی و عرفان و سلوک الی الله از دیگر سو بوده است. اگرچه باور عمومی، سالکان طریق عرفان و تصوف را گوشه گیرانی از جهان و جامعه بیرون تصور میکند ولی در عمل و سیرة تجلی سبزواری این پیوند و رعایت درون و برون را میتوان مشاهده کرد که با پایبندی به عقاید و اتکا به اصول مذهبی و علقه ارادتی خود، به تمامی آنچه در اطرافش میگذرد، حساس است و در کنار تلاش برای تعالی روح خویش، در جهت رشد جامعه و رفع نیازها و کاستیهای پیرامونش نیز میکوشد.
پینوشتها:
[۱]. قسمتهایی از مطالب این بخش برگرفته از یادداشت چهار صفحهای آقای احمد تجلّی فرزند مرحوم تجلّی است که در ابتدای مجموعه شعله دل آمده است.
[۲]. اشاره به مرحوم آقای حاج ملا سلطانمحمّد گنابادی سلطانعلیشاه (۱۲۵۱- ۱۳۲۷قمری) قطب سلسله نعمتاللهی.
[۳]. اشاره به مرحوم آقای حاج ملاعلی گنابادی نورعلیشاه ثانی (۱۲۸۴- ۱۳۳۷ قمری) قطب سلسله نعمتاللهی.
[۴]. سلطانحسین تابنده گنابادی، مقدّمه چاپ اوّل کتاب نیاز تجلّی.
[۵]. همان، مقدّمه چاپ سوم.
[۶]. اشاره به مرحوم آقای حاج شیخ محمّدحسن صالح علیشاه گنابادی (۱۳۰۸- ۱۳۸۶قمری) قطب سلسله نعمتاللهی.
[۷]. سیدحسن امین، «تجلی سبزواری»، وحید، نیمه دوم مهر ۱۳۵۶، شماره ۲۱۸، ص ۲۷.
[۸]. رسول جعفریان، «منظومه طالبنامه در ماجرای شهادت ابوطالب یزدی اردکانی»، پیام بهارستان، زمستان ۱۳۸۹، شماره ۱۰، ص ۳۲.
[۹]. محسن مدیر شانهچی، «تاریخ سیاسی سبزوار، از مشروطه به بعد»، حافظ، مرداد ۱۳۸۵، شماره ۳۲، ص ۹۲.
[۱۰]. علیاکبر گلشن آزادی، صد سال شعر خراسان، مرکز آفرینشهای هنری آستان قدس، مشهد، ۱۳۷۳، ص ۱۷۳.
[۱۱]. در روز سهشنبه ۲۲ تیر ۱۲۸۸ شمسی نیروهای مجاهدین بختیاری و گیلانی در جریان انقلاب مشروطه وارد تهران شدند که در پی این امر محمّدعلی شاه قاجار از سلطنت خلع و مجلس شورای ملی مجدداً بازگشایی شد.
[۱۲]. محمود بیهقی، سبزوار شهر دانشوران بیدار، دامینه، مشهد، ۱۳۷۹، ص ۱۶۳.
[۱۳]. صد سال شعر خراسان، ص ۱۷۳.
[۱۴]. «منظومه طالبنامه در ماجرای شهادت ابوطالب یزدی اردکانی»، ص ۳۲.
[۱۵]. حسن مرسلوند، زندگینامه رجال و مشاهیر ایران، الهام، تهران، ۱۳۷۶، ج۲، ص ۲۵۸ و محمّدرضا نصیری، اثرآفرینان، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، تهران، ۱۳۸۴، ج ۲، ص ۱۴۲.
[۱۶]. علینقی امین، تاریخ سبزوار، دایره المعارف اسلامی، تهران، ۱۳۸۱، ص ۴۵۹.
[۱۷]. سیدحسن امین، «تجلی سبزواری، شاعر مشروطه خواه»، آینده، سال هشتم، اردیبهشت ۱۳۶۱، شماره ۲، ص ۱۲۶.
[۱۸]. ابوالفضل حسنآبادی، تاریخ انقلاب خراسان و بنای مشروطیت، کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، خرداد، تیر و مرداد ۱۳۸۵، ص ۶۹.
[۱۹]. ابوالفضل حسنآبادی، تاریخ انقلاب خراسان و بنای مشروطیت، پیام بهارستان، سال دوم، پاییز ۱۳۸۸، ص ۹۷۸.
[۲۰]. خان بابا مشار، مؤلفین کتب چاپی فارسی و عربی از آغاز تا کنون، مؤلف، تهران، ۱۳۴۱، ج ۳، ص ۱۰۴.
[۲۱]. حسن مروجی، تذکره سخنوران بیهق، امید مهر، سبزوار، ۱۳۸۸، ص ۱۱۵. لازم بذکر است که برخی منابع گزارش کردهاند که وی از کار خود برکنار شده است: تاریخ سبزوار، ص ۴۵۸.
[۲۲]. تاریخ سبزوار، ص ۴۵۸.
[۲۳]. صد سال شعر خراسان، ص ۱۷۳.
[۲۴]. «منظومه طالبنامه در ماجرای شهادت ابوطالب یزدی اردکانی»، ص ۳۲.
[۲۵]. غلامرضا جلالی، مشاهیر مدفون در حرم رضوی، بنیاد پژوهشهای اسلامى آستان قدس رضوی، مشهد، ۱۳۸۶، ج ۲، ص ۴۴.
[۲۶]. سلطانحسین تابنده گنابادی، نابغه علم و عرفان در قرن چهاردهم، انتشارات حقیقت، تهران، ۱۳۸۴، صص ۶-۵۰۵.
[۲۷]. «تاریخ انقلاب خراسان و بنای مشروطیت»، کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، ص ۷۱.
[۲۸]. بسیاری از مطالب این بخش از مقاله رسول جعفریان با عنوان «منظومه طالبنامه در ماجرای شهادت ابوطالب یزدی اردکانی» که در شماره ۱۰مجله پیام بهارستان منتشر شده، اتخاذ گردیده است.
[۲۹]. سیدحسن امین، «تجلی سبزواری»، ص ۲۷.
[۳۰]. از این کتاب نسخههایی در کتابخانه مجلس شورای اسلامی (با شناسگر ۱۰۲۹۶۴۵)، کتابخانه آستان قدس رضوی (با شماره ثبت ۳۹۱۱۶۳۱) و کتابخانه ملک (با شماره ثبت ۱۱۶۳۱) نگهداری میشود.
[۳۱]. «تاریخ انقلاب خراسان و بنای مشروطیت»، کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، ص ۷۸.
دانلود کتاب طالبنامه | فایل PDF
نرم افزار سبک و رایگان جهت مشاهده فایل های پی دی اف : دانلود کنید