Search
Close this search box.

صبح شنبه ۸-۱-۹۴ (تطبیق دادن اخبار با قرآن – مقیاس و اندازه در اجر اعمال- خانم‌ها)

02

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

خبری هست از حضرت امام جعفر صادق(ع) فرموده‌اند حرف‌هایی که از ما می‌شنوید مقایسه کنید با قرآن، اگر با قرآن مخالف بود آن حرف را به دیوار بزنید، یعنی مال ما نیست. نفرمودند بگویید مال ما نیست برای اینکه بهانه به دست دشمنان هم نیاید که هر چیزی را بگویند. فرمودند بزنید به دیوار، چون نفرمودند که بگویید مال ما نیست و فرمودند بزنید دیوار یعنی بیندازید دور. خیلی اخبار هست که ما می‌بینیم، چه کارشان کنیم؟! مثلا در بعضی قرآن‌های خطی در اول هر سوره در حاشیه، نقل قول از یکی از ائمه یا پیامبر یادداشت نوشته‌اند که، مثلاً فرموده‌اند هر کسی این سوره را بین نماز صبح و طلوع آفتاب پانصد هزار بار بخواند به منزله‌ی یک سفر حج است. آخر چطور می‌شود اینقدر خواند و تازه یک سفر حج؟! فقط زحمت نیست، هم زحمت است و هم لذت، این گونه نمی‌شود. یا حتی در مورد گناهان؛ می‌گویند اگر کسی مثلاً چنین گناهی کند مثل این است که هفتاد بار نمی‌دانم با مادرش در خانه‌ی کعبه چنین و چنان. همه‌ی این‌ها را ضبط کرده‌اند. البته نه در همه‌ی کتاب‌ها، بعضی کتاب‌ها مخصوص چنین چیز‌هایی است. حالا ما فکر کنیم این که اندازه می‌گیرد که هفتاد بار چنین است یا آنکه می‌گوید به اندازه یک سفر حج است آیا ترازویی، میزانی، متری دارند که اندازه بگیرند. چطور اندازه گرفته‌اند که درست هفتاد بار است؟ نه من می‌گویم شصت بار، فرضاً درست باشد. علت هم همین است که ما برای هر چیزی باید واحد و معیار داشته باشیم. مثلا می‌گوییم این میز کوتاه است. کوتاه یعنی چه؟ برای اینکه از اینجا تا آنجا به طور معمول مثلا باید پنجاه سانتی‌متر باشد، این سی سانتی‌متر است. پس کوتاه است. مقیاسی داریم که عبارت از متر است و آن متر اندازه می‌گیرد که زیاد‌تر است یا کمتر. ولی چیزهایی که مقیاس ندارد، سفر حج که مقیاسی ندارد که بگوییم خوشی‌هایش مثلا این اندازه است. یا لذت اصلاً مقیاس ندارد، گناه مقیاس ندارد. مقیاس این‌ها فقط خاص خدا و تشخیص خداست.

کما اینکه تمثیلی که چندین بار هم صحبت شده، کسی را در صحرای محشر محاکمه می‌کنند، می‌گویند گناهان تو بسیار زیاد هستند، حالا اگر کار خوبی در مقابل این گناهان داری بگو. او گفت بله پنج تا بیمارستان درست کردم که هزار نفر نجات پیدا کردند. نگاه کردند و گفتند بله راست می‌گویی ساخته‌ای ولی آن‌ها را برای خاطر خدا نساخته‌ای، آن‌ها را برای این ساخته‌ای که می‌خواستی از مردم رأی بگیری و رأیت را هم گرفتی، مزدت را گرفتی. فلان‌جا جوی آبی کشیدم برای رعایا، گفتند بله خودت هم آنجا ملک داشتی می‌خواستی ملکت گران‌تر شود. هرچه گفت، گفتند این‌ها ثواب و برای خدا نیست. مزدش را همان دنیا خدا داده است. جوی آب کشیدی، نهر آب کشیدی زراعتت بیشتر شد، درآمدت بیشتر شد. بیمارستان ساختی رأی مردم را گرفتی، شدی رئیس آن‌ها. هر چه از این قبیل گفت، گفتند هیچ یک محض رضای خدا نبوده است. تو خودت می‌خواستی اجر بگیری و گرفتی. بنابراین هیچ کاری نداری که خدا تو را در بهشت جا بدهد. یکسره تشریف ببرید به جهنم. این شخص با حال زار و حال یأس سرش را پایین انداخت و می‌رفت. خداوند صدایش زد کجا می‌روی؟ گفت به من گفتند برو به جهنم و دارم می‌روم. خداوند امر کرد بمان، خداوند خودش پرسید دیگر کار خیری نداشتی؟ فکر کن! فکر کرد و گفت نخیر، خداوند گفت یادت نیست به یک بچه یتیم که هیچ‌کس را نداشت یک روز گریه می‌کرد رسیدی و محبت کردی و برایش منزلی گرفتی؟ گفت چرا. خداوند گفت این کار را به خاطر من کردی و من قبولش دارم. فلان‌جا یک بچه‌ای گریه می‌کرد گفتی چرا گریه می‌کنی؟ گفت از بابام می‌ترسم، گفتند باید چیزی بخرم یادم رفته، تو گفتی بیا پرسیدی آنچه او خواست برایش خریدی و به او دادی. یادت هست؟ گفت کمی یادم می‌آید خداوند گفت این برای خاطر من بود و قبول است. فلان‌جا سنگی جلوی پای مردم بود که پای مردم به آن می‌خورْد و درد می‌گرفت سنگ را برداشتی و گذاشتی یک گوشه که مردم پای‌شان درد نگیرد و ناراحت نشوند، گفت کار کوچکی بوده یادم نیست. خداوند فرمود من یادم هست. خدماتی که هر کسی به من کند هیچ یادم نمی‌رود این یادم هست. این به حسابت می‌آید. خلاصه خداوند تمام این کار‌های کوچکی که ما کوچک [می‌پنداریم] می‌گوییم سنگی را برداشته گذاشته کنار اینکه کاری نیست ولی آن پنج تا بیمارستان که ساخت خداوند آن را به حساب نگرفت ولی اینکه سنگی را کنار گذاشت به حساب گرفت تعجب می‌کنیم. ولی خداوند به آن بیمارستان‌ها احتیاج ندارد خودش بیمار می‌کند، خودش شفا می‌دهد، احتیاجی ندارد. کسانی این کار‌ها را برای دیگران می‌کنند. خداوند آن‌هایی را که به خاطر خودش می‌کنند به حساب می‌آورد بنابراین همه‌ی آن‌ها به حساب می‌آیند. خداوند به او گفت نرو به جهنم راهت را از این طرف کن و برو به بهشت. این است که مقیاس در کار‌های معنوی، گناه، ثواب و خیر فقط خداوند است و نه چیز دیگری و این هم که گفته‌اند به اندازه‌ی هفتاد سفر ثواب دارد این‌ها دیگر فکر خودش است. کما اینکه گفتم در بعضی قرآن‌ها اول سوره در حاشیه‌ نوشته شده. آن کسی که می‌گفت چنین است و چنان است. یکی گفت تو که دانشمندی و می‌دانی که این حرف، حرفی است بی‌معنی، یعنی چه هفتاد سفر مکه! چرا می‌گویی؟ گفت که من دیدم مردم از قرآن متواری هستند کمتر می‌خوانند این حرف‌ها را گفتم که مردم به اشتیاق این حرف‌ها بیایند و قرآن بخوانند، یعنی نیت او خیر بوده ولی کار غلط بوده است.

 یا آن داستانی که می‌گویند کسی مثلا از تهران خواست به نجف برای تحصیلات برود. سفارشْ نامه‌ای نوشت این شخص به طرف مقابلش در نجف، نوشت این شخص از دوستان من است می‌آید خدمت شما و می‌خواهد آنجا بماند ان‌شاالله تحت سرپرستی شما باشد و من خیلی از شما ممنون هستم و در مقابل دعا می‌کنم که خداوند بالا‌ترین ثواب را برای شما بنویسد و آن شهادت است ان‌شاالله توفیق شهادت پیدا کنید. آن طرف مقابل نیز به تهران نامه نوشت و گفت امیدوارم که شما هم که باعث خیر شدید خدا توفیق دهد هفت سفر با پای پیاده بروید مکه! این داستان‌ها را ساختند، برای طعنه زدن به دین ولی ما از این‌ها استفاده می‌کنیم که می‌گوییم این طعنه‌ها را نباید با ساختن داستان‌های جعلی جبران کرد. برای اینکه ثواب و گناه را به جز خدا کسی نمی‌داند. می‌توانید بگویید خیلی ثواب دارد دیگر اندازه‌اش را خیر! و هر چیزی هم به جای خودش است. فرض کنید ما هم آب می‌خوریم با غذا و هم غذا می‌خوریم ولی اگر کسی غذا گیرش نیامد، فقط می‌تواند آب بخورد؟ یا کسی که غذا می‌خورد و تشنه می‌شود می‌توانیم بگوییم جای آب غذا بخور. یکی هم اینکه هیچ کار خیری را، کاری را که برای خدا می‌خواهید انجام دهید کوچک و بزرگش را حساب نکنید، کوچک‌ترین کاری که به نظرتان می‌رسد اگر برای خدا باشد انجام دهید. بزرگی و کوچکی در نظر ما ملاک نیست فقط در نظر خداوند است. ان‌شاالله خداوند خودش به ما توفیق دهد. البته آنچه خداوند ببخشد خیر است و وسیع، کما اینکه رحمت او نیز وسعت دارد. ان‌شاالله به ما از آن رحمت واسعه‌اش بپردازد.