جهان اسلام روزهای سختی را میگذراند و تنشها و درگیریها در آن هر روز با گونه و رفتارهای مختلف ظهور مییابد. اما در این میان اندیشمندانی از ادیان مختلف هستند که این رفتارها را نه تنها غیردینی میدانند بلکه معتقدند این رفتارها غیرانسانی نیز هست.
دکتر سید مصطفی محققداماد، رییس گروه مطالعات اسلامی فرهنگستان علوم، به تازگی در سفری که به واتیکان داشتند به پارهای از مشکلات اخیر که دامن ادیان مختلف را گرفته با شخصیتهای دینی بحث و گفتوگو داشتند. در این مصاحبه با ایشان سعی شده پارهای از صحبتهایی که طرح شد بررسی شود و درباره برخی مشکلاتی که در جهان امروز به سبب افراطگرایی دینی به وجود آمده نقدهای ایشان را مد نظر قرار دهیم. آیتالله دکتر سید مصطفی محققداماد هماکنون استاد دانشکده حقوق دانشگاه شهید بهشتی و رییس گروه مطالعات اسلامی فرهنگستان علوم ایران است. او در سال ۱۳۴۸ش درجه «اجتهاد» را کسب کرد. عمده دوره علوم عقلی و حکمت اسلامی را نزد علامه طباطبایی، استاد مرتضی مطهری و فقه و اصول تحلیلی را نزد آیات عظام، آملیلاریجانی و آیتالله گلپایگانی و داییاش مرتضی حائرییزدی اعلیالله مقامهم آموخت. وی مطالعه و تحصیل در رشته حقوق را پی گرفت سپس برای اخذ درجه دکترا در سال ۱۹۸۸، در بخش حقوق بینالملل به دانشگاه فرانسوی زبان لوون جدید بلژیک وارد شد و در سال ۱۹۹۵ موفق به اخذ درجه علمی Ph. d درحقوق بینالملل شد.
من میخواهم بگویم خشونتهایی که ریشه ایدئولوژیک دارد بسیار خطرناک است و این خشونتها جز با گفتوگو و روشنگری قابل حل نخواهد بود. ما تنها کاری که باید کنیم این است که روشنگری دینی داشته باشیم. جوانی که به داعش ملحق شده با انگیزه اعتقادی وارد میشود و اینها میخواهند با انفجار خود و از بین بردن دیگران وارد بهشت شوند. عقل ما اگر ذرهای کار کند به این نتیجه میرسد که کسی با جهنم کردن دنیای مردم به بهشت نمیرود
قدرتهای بزرگ که مهمترین و خطرناکترین سلاحها را در اختیار دارند نتوانستند به اهدافشان برسند. بعد از ١١ سپتامبر مشکلاتی که در دنیا به وجود آمد امریکا با چه قدرتی میخواهد به این مشکلات غلبه پیدا کند. با اشغال و حمله مشکلات حل نمیشود. در عراق دیکتاتوری ساقط شد اما در درون این کشور کجاندیشی دینی باعث شده که آسایش از این کشور رختبربسته است
این روزها شاهد کشتار و قتلهای بیرحمانه و فجیعی در جهان اسلام هستیم. در کشورهای عراق، سوریه، افغانستان و لیبی خونریزی و آدم کشی انجام میشود که بسیار جای تاسف و نگرانی دارد. بهشخصه نظر بدبینانهای به تاریخ ندارم و اغلب سعی کردهام که خوشبین باشم اما معتقدم که با همه این کشتارها و خونهایی که به ناحق ریخته شده شاهد آن هستیم که روز به روز انسان به سوی انسانیتر شدن در حال حرکت است چرا که به خوبی درک میکند که این همه کشتار نشان انسانی نیست و نشانهای از درندگی است. روزگاری افراد خونآشامی چون چنگیز فجایعی به بار آوردند که شنیدن آنها تن آدمی را به لرزه میاندازد، آنها شهرها و روستاها را با خاک یکسان کردند و از سر انسانها مناره ساختند. با پیشرفتهایی که انسان امروز به دست آورده خصوصا در عرصه تکنولوژی، اگر قرار بود با همان سنگدلی اکنون هم همان رفتار را کند، بیگمان نمیتوان حتی در ذهن تخمین زد که او در این صورت چه فجایعی به وجود میآورد. واقعیت این است که امروز دورانی که سلاح حرف آخر را بزند گذشته است
شما به تازگی دیداری با پاپ فرانسیس، رهبر کاتولیکهای مسیحی جهان، در واتیکان داشتید. این دیدار در قالب گفتوگوی اسلام و مسیحیت صورت گرفته است. این دیدار در جریان برگزاری سومین دور از نشست رهبران و علمای اسلام و مسیحیت با موضوع «نقش تربیتی مومنین در اجتماع» که به دعوت کاردینال توران، نماینده پاپ و رییس شورای پاپی دیالوگ بین ادیان در واتیکان برگزار شده بود، صورت گرفت. اگرچه جنابعالی قبلا هم دیدارهایی با شخصیتهای ممتاز علمی مسیحی و مقامات رسمی کلیسا انجام دادید. اگر اشتباه نکنم با پاپ بندیکت شانزدهم شما ملاقاتی هم قبلا داشتید. به عنوان نخستین پرسش از شما میخواستم بپرسم که ضرورت این دیدار اخیر را شما به عنوان یک عالم مسلمان و شیعی در چه میدانید و چه صحبتهایی در این دیدار صورت گرفت؟
ابتدا تشکر میکنم که نسبت به چنین رویدادهایی توجه خاص و ویژه صورت میگیرد و شما نیز به چنین موضوعاتی به عنوان یک روزنامهنگار نگاه ویژهای دارید. من در ابتدای صحبتم به نکتهای میخواهم اشاره کنم و در ادامه گفتوگو پاسخ پرسش شما هم طرح شود. من در دیداری که قبلا با پاپ قبلی یعنی بندیکت شانزدهم داشتم برایم بسیار ملموس و نتیجهبخش بود و به همین دلیل به چنین روابطی و گفتوگوهایی اهمیت خاصی قایل هستم و معتقدم این دیدارها تا چه اندازه میتواند تاثیرگذار باشد. من میخواهم در اینجا نکتهای را نقل کنم. اگر خاطرتان باشد بندیکت شانزدهم در یکی از سخنرانیهایش به اسلام حمله کرد و جمله بسیار تلخی درمورد اسلام گفت که معتقد بود خشونت در درون اسلام است. این مساله بسیار عکسالعمل بدی در مجامع اسلامی داشت. بنده دیدم که عکسالعمل به این قضیه در کشورهای اسلامی عکسالعملهای تند و خشنی به عنوان دفاع از اسلام بود.
من به مناسبتی با بندیکت شانزدهم سابقه آشنایی داشتم. سابقه من این بود که قبل از اینکه ایشان پاپ شود در کنفرانسی که در واتیکان برگزار شده بود و ایشان نیز رییس کنفرانس بودند بنده از ایران دعوت شدم و سخنرانی در آنجا ایراد کردم. آشنایی ایشان از آن وقت با بنده بود. من این سابقه آشنایی را غنیمت شمردم و نامه محترمانهای به ایشان نوشتم و در آن نامه این نکته را گوشزد کردم که در طول ١۴قرن چه شخصیتهای عالم و اندیشمندانی از مسیحیت به اسلام گرویدند و هیچ شایبهای در گرایش آنها که در اسلام دلربایی و جذابیتی احساس میکردند نبوده و نمونههایی را با ذکر اسناد مدارک آوردم و از ایشان خواهش کردم که شما مطالعات اسلامیتان را بیشتر کنید و بنده هم در آن نامه نوشتم که اعتراف میکنم که ما هم اطلاع کافی از مسیحیت نداریم و باید از مسیحیت مطالعات صحیحی داشته باشیم.
به خاطر دارم که آن نامه شما در ایران هم منتشر شد و شما ایشان را به مطالعه منابع اصیل اسلامی دعوت کردید.
بله درست است. بنده ایشان را به منابع اصیل اسلامی که در آن نامه عناوین آنها را ذکر کرده بودم دعوت کردم.
گویا ایشان به منبع تحریفشدهای استناد کرده بود؟
بله، منبع ایشان تحریف شده بود. این منابعی که ایشان دیده بودند بعد از استقرار عثمانی و خشونتهایی که عثمانیها انجام داده بودند نوشته شده بود. من کتابهای دیگری که به زبان انگلیسی بود و میدانستم ایشان انگلیسی را خوب میداند معرفی کردم. پس از مدت کوتاهی دیدم ایشان جوابی به وسیله یکی از مشاورانش برای بنده فرستاد و بسیار مودبانه اظهار احترام و تشکر کرد. بعد از مدتی در واتیکان جلسهای با عنوان سینود که مجمع اسقفهای خاورمیانه بود تشکیل شد. از مسلمانان هم دو نفر دعوت کردند، یکی عالمی از لبنان بود و دیگری بنده بودم. من در آنجا سخنرانی ارایه کردم که حتی ایشان بعد از سخنرانی بنده از محل استقرارشان پایین آمدند و در میان جمعیت و حضار که در سمینار بودند بسیار به من ابراز ادب و تشکر کردند. بعدا ایشان بنده را دعوت کردند که به اتاق مخصوص خودشان بروم. در آنجا نیز گفتوگویی با هم انجام دادیم و حتی درمورد آن نامه که به ایشان نوشته بودم ایشان از نامه هم صحبت کردند. بعد از این ماجرا دیگر ندیدم ایشان توهینی به اسلام بکنند یا حرف بیربطی در این مورد طرح کنند. نکتهای دیگر بگویم که پاپ جدید یعنی فرانسیس نیز کتابی به ایتالیایی نوشتند که از اسلام بسیار تجلیل کرده است. باید بگویم که ما گفتوگوی اسلام و مسیحیت را چند سال قبل آغاز کرده بودیم. این سومین بار بود که به واتیکان رفته بودم و در جلسه اخیر شرکت کردم. در این جلسه شش نفر از جهان اسلام یعنی از کشورهای کویت، لبنان، عراق، پاکستان و یک نفر هم از خود رم دعوت کردند که بنده در راس این هیات بودم. در این دیدار چهار گروه دینی یعنی شیعه، سنی به ریاست حسن بن طلال از اردن، انگلیکن به ریاست (آقای شاین) و یک گروه هم از کاتولیکها به ریاست آقای توران از واتیکان و مسوول دفتر پاپ فرانسیس بود. در این جلسه که در یکی از ساختمانهای کلیسا برگزار شد رسم اینگونه بود که روسای هریک یکی از هیاتها مقالهای میخواند و دیگر اعضا سخنانشان را درمورد آن مقاله ایراد میکردند. من در آن جلسه مقالهای با عنوان «پذیرش اصول عقلانی پیش از دینداری» به دو زبان انگلیسی و عربی ارایه کردم و در آنجا در این مورد صحبت کردم که موضوع خشونت دینی و افراطگرایی که امروز در جهان به وجود آمده را چگونه باید حل و فصل کرد. پیشنهاد من این بود که ما قطع نظر از سیاستهای پشتپرده، افرادی که نقش مباشرت دارند و بر اساس کجاندیشی دینی این کارها را میکنند را آگاه باید کنیم. ما باید قبل از هر کاری به اصول عقلانی دینی توجه کنیم. آنها گناهی هم ندارند چرا که تشخیصشان از دین همین گونه بوده است. من پیشنهاد کردم برای ورود و قبل از دینداری یک اصول عقلانی را به عنوان اصول دینداری مورد توجه قرار دهیم که برداشت غیرعقلانی و غیررحمانی از دین نداشته باشیم. ما خدایی را میپرستیم که از صفات مهم او رحمت و عدالت است. ما چگونه میتوانیم وارد دینی شویم که دینمان با خشونت و عداوت همراه شود. پاپ بعد از این سخنرانی اظهار لطف و محبت به این دیدگاه بنده داشتند وبه تعبیر ایشان «از مقام علمی بنده قدردانی کردند» که البته بنده خودم را لایق این موضوع نمیدانم. پاپ فرانسیس با ابراز خشنودی از مشارکت روحانی ایرانی خطاب به بنده گفت که من با سوابق علمی جنابعالی به خوبی آشنایی دارم و امیدوارم تجربیات و حضور موثر شما و دیگر رهبران مذهبی موجب شود تا در پرتو تلاش جمعی به اهدافمان نزدیکتر شویم. ما برای رسیدن به مقصود راه دشواری در پیش داریم اما باید دعا کنیم تا این مسیر هموار شود. این سخنان پاپ برای بنده بسیار مورد توجه و تامل بود. لذا من در سخنرانی خودم از ایشان که در کتابش نسبت به اسلام تکریم و احترام داشتند تشکر کردم که البته بعدا شنیدم که گویا ایشان بعد از انتشار کتابشان مورد هجمه و ایراد عدهای قرار گرفتند که چرا از اسلام تجلیل کردی. البته پاپ درمورد تحکیم خانواده بسیار نظر مثبت داشتند و بنده از ایشان خواستم که شما که مساله خانواده برایتان بسیار مهم است در این مسیر استقامت بیشتری داشته باشید.
شما در میانه صحبت به نکتهای اشاره کردید؛ ضرورت گفتوگوی اسلام و مسیحیت که البته بیسابقه هم نبوده و قبلا هم به چنین گفتوگوهایی که صورت گرفته اشاره کردید. تا چه اندازه اخلاق مداری و توجه به معنویت را در این گفتوگوها مهم میدانید؟
باید اشاره کنم که در چنین رویکردی ما با پرسش جدی رو به رو هستیم که آیا معنویت صرفا اعمال شریعت است یا معنویت اخلاق است؟ به نظر من مطالعات اسلامی نشان میدهد که معنویت چیزی فراتر از اعمال شریعت و اخلاق است. معنویت نهالی است که آن را میتوان عنصر اصلی دینداری انبیا دانست. اعمال شریعت گوهری دارد که آن گوهر اگر رعایت نشود همان اعمال حجاب میشود و ما باید دنبال آن گوهر باشیم. در تاریخ اسلام و هم در مسیحیت فجایع اسفناکی رخ داده که به نام دین انجام گرفته است. آنها فکر میکردند با انجام این اعمال به بهشت میروند. در مسیحیت هم جنایاتی بهنام دین و پیروی از عیسی در قرون وسطی توسط کلیسا انجام گرفت که روح عیسی از آن اعمال دور بود. تمام این فجایع به این دلیل بود که آنها معرفت دینی و آن گوهر اصلی دین را درک نکرده بودند. بنابراین معنویت در الهیات اسلامی نه در عمل به شریعت و نه در اخلاقیات خلاصه میشود، بلکه چیزی فراتر از این دو است و آن گوهر اصلی ادیان است.
با توجه به نکتهای که اشاره کردید باید به این موضوع هم توجه کنیم که به واسطه درگیریها و خشونتهایی که امروز در جهان اسلام مشاهده میکنیم اصل ضرورت گفتوگو امروز بسیار احساس میشود. تا چه اندازه گفتوگو در جهان اسلام هم میتواند به استمرار گفتوگو با دیگر ادیان هم توسعه بیابد؟
مساله این است که گروهی در منطقه ما به نام اسلام خشونت میکنند اینها هم با خود مسلمانان و هم با دیگر ادیان خشن هستند. به قدری این خشونتها رقتانگیز است و به نام دین صورت گرفته و یک انزجار دینی در دنیا پدید آورده که عدهای از هرچه دین است متنفر شدهاند. عالمان دینی باید اکنون تجربیات دینی خود را به یکدیگر انتقال دهند و دین رحمانی و رحمت ارایه کنند چرا که عدهای تمایل دارند دین را با خشونت معرفی کنند و اکنون اینگونه شده است. پیشنهاد بنده این است که برای این کار اولا همه ادیان برای فهم دین دیگری باید گفتوگو کنند. ثانیا منابع اصیل آن دین را به دیگر ادیان معرفی کنند. اگر ما چنین گفتوگوهایی نداشته باشیم آنها به منابعی رجوع میکنند که آن منابع چنین خشونتهایی میکنند که اکنون ما شاهد آن هستیم. ما برای نشان دادن اسلام اصیل و معرفی منابع اصیلی، راهی جز گفتوگو نداریم.
شما طی سالهای اخیر به بحث حقوق بشر توجه داشتید و سعی کردید به موضوع حقوق بشر از منظر اسلامی هم بپردازید. تا چه اندازه در بحث گفتوگوی ادیان به خصوص گفتوگوی اسلام و مسیحیت موضوعاتی مثل حقوق بشر اسلامی هم مورد توجه باید باشد؟
چند سال پیش یکی از دانشمندان مقیم نروژ آقای پروفسور گرک که کتابی با عنوان «ادیان، اخلاق و جنگ» مینویسد و در این کتاب از ادیان مختلف دیگر هم صحبت کرده است از من خواست که موضع تشیع را در این باره تشریح کنم و مطلبی بنویسم. این کتاب امسال توسط انتشارات دانشگاه کمبریج منتشر شد. من باور نمیکردم که تا این اندازه از این کتاب استقبال شود و کتابخانه سازمان ملل در ژنو رونمایی از این کتاب برگزار کرد که بنده نیز در این مراسم حضور داشتم. من در این مراسم درمورد نگاه تشیع به مقوله جنگ صحبت کردم. شیعه چند فصل ممیزهای دارد که اخلاق در جنگ و بیرون جنگ باید رعایت شود. به خصوص در دوران جنگ ویژگی شیعه این است که حجت آن قرآن و عمل خود رسولالله (ص) است و عمل خلفای دیگر برای شیعه حجیت فقهی ندارد و لذا آنها در دوران جنگ چه کردند حجیت ندارد. برای شیعه قرآن و تفسیر صحیح از آن و روایات نبوی مهم است که آن روایات نبوی نیز فقط از طریق اهل بیت برای شیعه حجت است. به خاطر همین متد در فقه شیعه، شما هیچ خشونتی در دوران جنگ نمیبینید. به همین مناسبت به فتوای مقام رهبری که تحریم تولید سلاحهای کشتار جمعی داده بودند که این ناشی از متد فقهی شیعه است که چنین فتوایی صادر میشود که در آن سخنرانی آن منعکس کردم.
به نظر میرسد که مسیحیت نیز با چنین موضوعاتی ناآشنا است به نظر شما ما باید چگونه خود را برای آنها معرفی کنیم؟
باید منابع اصیلمان را به زبان روز دنیا ترجمه کنیم و افرادی که خارج از ایران هستند و دست به قلم هستند به منابعی رجوع میکنند که منابع اصیل ما نیست. بعد از جریان استقرار عثمانی و جنگهایی که آنها انجام دادند و خشونتهایی که رواج دادند عدهای از محققان به عنوان خشونت اسلامی از آن یاد میکنند. هر چقدر کتاب نوشته شد دلیل آنها و اسناد آنها این خشونتها بود. در آتن و یونان و کشورهایی که عثمانیها فتح کردند چنان خشونتهایی به خرج دادند که نظیر آن را ما اکنون در رفتار داعش میبینیم. کاری که داعشیها میکنند نوعی تقلید از آنهاست که با کشتار و رعب به اهدافشان برسند. اگر ما اکنون نتوانیم اسلام واقعی را معرفی کنیم استنادات آنها به چنین منابعی خواهد بود و ما چارهای نداریم که در عرصههای مختلف علمی حضور داشته باشیم. الان وظیفه شرعی ما حضور در مجامع بینالمللی است.
تجربهای که شما در گفتوگوی ادیان داشتید به خصوص اسلام و مسیحیت و البته بنده میدانم که شما با ادیان دیگر هم مانند یهودیت و بودایی و غیره گفتوگوهایی داشتید تا چه اندازه تجربه گفتوگو با ادیان میتواند برای ما به عنوان الگویی باشد که مشکلات جهان اسلام را هم با گفتوگو حل کنیم؟
بله، این روزها شاهد کشتار و قتلهای بیرحمانه و فجیعی در جهان اسلام هستیم. در کشورهای عراق، سوریه، افغانستان و لیبی خونریزی و آدم کشی انجام میشود که بسیار جای تاسف و نگرانی دارد. بهشخصه نظر بدبینانهای به تاریخ ندارم و اغلب سعی کردهام که خوشبین باشم اما معتقدم که با همه این کشتارها و خونهایی که به ناحق ریخته شده شاهد آن هستیم که روز به روز انسان به سوی انسانیتر شدن در حال حرکت است چرا که به خوبی درک میکند که این همه کشتار نشان انسانی نیست و نشانهای از درندگی است. روزگاری افراد خونآشامی چون چنگیز فجایعی به بار آوردند که شنیدن آنها تن آدمی را به لرزه میاندازد، آنها شهرها و روستاها را با خاک یکسان کردند و از سر انسانها مناره ساختند. با پیشرفتهایی که انسان امروز به دست آورده خصوصا در عرصه تکنولوژی، اگر قرار بود با همان سنگدلی اکنون هم همان رفتار را کند، بیگمان نمیتوان حتی در ذهن تخمین زد که او در این صورت چه فجایعی به وجود میآورد. واقعیت این است که امروز دورانی که سلاح حرف آخر را بزند گذشته است. قدرتهای بزرگ که مهمترین و خطرناکترین سلاحها را در اختیار دارند نتوانستند به اهدافشان برسند. بعد از ١١ سپتامبر مشکلاتی که در دنیا به وجود آمد امریکا با چه قدرتی میخواهد به این مشکلات غلبه پیدا کند. با اشغال و حمله مشکلات حل نمیشود. در عراق دیکتاتوری ساقط شد اما در درون این کشور کجاندیشی دینی باعث شده که آسایش از این کشور رخت بربسته است. بنابراین ما به این نتیجه میرسیم که خشونتها هر ریشهای داشته باشد آن خشونتی از همه خطرناکتر است که ریشههای دینی و اعتقادی داشته باشد. من میخواهم بگویم خشونتهایی که ریشه ایدئولوژیک دارد بسیار خطرناک است و این خشونتها جز با گفتوگو و روشنگری قابل حل نخواهد بود. ما تنها کاری که باید کنیم این است که روشنگری دینی داشته باشیم. جوانی که به داعش ملحق شده با انگیزه اعتقادی وارد میشود و اینها میخواهند با انفجار خود و از بین بردن دیگران وارد بهشت شوند. عقل ما اگر ذرهای کار کند به این نتیجه میرسد که کسی با جهنم کردن دنیای مردم به بهشت نمیرود.
اما انسان به این درجه از درک رسیده که با جنگ و خونریزی مسائل و مشکلاتش حل نمیشود. پس چرا به جنگ آن هم با نام دین ادامه میدهد؟
به این پرسش در ادامه پاسخ خواهم داد. باید بگویم برخی فلاسفه معتقدند که جنگ و خونریزی در ذات بشر است و همیشه جنگ است و هیچوقت صلح نمیشود، اما من میخواهم به نکتهای اشاره کنم که این روزها بلای جهان اسلام شده است و آن این نکته است که دین بدون تعقل خطر و بلایی در جان انسانیت است. متاسفانه اکنون شاهد جریانی از خردگریزی و اطاعت غیرعقلانی در میان بخشی از مسلمانان هستیم که با روح اسلام در ناسازگاری است. اسلام دینی است که تبیین آن از خدا و انسان و جهان و مجموعه اخلاق و تکالیف آن همه برپایه عقل نهاده شده است. دین و سنت آبا و اجدادی بدون تعقل و اندیشه همان چیزی است که اسلام با ظهور خود آن را نفی کرده است. نفی دین آبا و اجدادی پاسخی است که اسلام با ظهور خود آن را نفی کرده است. عقیده اسلام این است که تزکیه، اخلاق و تعقل یک روز به هم میرسند و مشکلات را حل میکنند. اما نباید همچنان دست روی دست گذاشت و شاهد کشتارها بود. معتقدم که در چهار نسل گذشته انسان شاهد پیشرفتهای بسیار چشمگیری در حوزه اندیشه و نظر درباره صلح و تحقق آرمانهای حقوق بشری بوده است و انصافا انکار اقدامات عملی در این خصوص نیز ناسپاسی است. پرسش این است که متناسب با اقدامات نظری از یکسو و از سوی دیگر آرمانها و اهداف بلند اندیشهورزان این حوزه، آیا میتوان گفت که گامهای عملی متناسب با نظر و اندیشه صورت گرفته است؟ و ثانیا با توجه به تجربیات گذشته چشمانداز امیدوارکننده و روشنی برای آینده انسان میتوان در نظر گرفت؟ فاجعه دو جنگ جهانی چنان انسان را از خواب غفلت بیدار کرد که با تشکیل سازمان ملل متحد و صدور منشور گویی انسان دوران کودکی و نابخردی خود را پایانیافته تلقی میکرد و دوران جدید را آغاز مقطع بلوغ خویش میدید و کاملا باورش آمده بود که جنگ گرم یعنی بهکارگیری سلاحهای کشنده و مخرب میان انسانها دیگر برای همیشه خاتمه یافته است.
اما هنوز هم شاهد شنیدن صدای مرگبار گلولهها و بمبها هستیم و ابزار سیاسی و بیخردی دینی و افراط چنان دامن جهان اسلام را گرفته است که نمیتوان شاهدی برای رفتارهای عقلانی در نظر گرفت. تمام مجموعه اخلاقی اسلام که ما آن را مطابق با فطرت میدانیم مجموعهای است دارای زیرساخت عقلانی که از یک یک آنها میتوان با منطق و خرد دفاع کرد. در طول تاریخ قوانین اسلام و احکام آن بر پایه اندیشیدن و تفکر صادر میشده و معنای اجتهاد نیز همین است. اکنون اگر نابخردیها جایگزین اسلام شود دیری نپاید که مفاهیمی دیگر جای عقل و تدبیر و امید را در اسلام میگیرد و ما شاهد افراطگرایی و خشونت خواهیم بود و معنا و مفهوم زندگی دیگر چیزی از انسانیت نخواهد داشت.
منبع: روزنامه اعتماد