Search
Close this search box.

سپانلو؛ “مرگ” یا “دق‌مرگی”؟

یک شاعر دیگر “دق” کرد و درگذشت. محمدعلی سپانلو، به تعبیری فوت نکرد، دق‌مرگ شد؛ او به صف طولانی قربانیان خاموش استبداد دیرپا پیوست.*

این ادعا (مرگ متأثر از خشونت و تهدید استبداد) هرچند برای اثبات نیاز به پژوهشی میدانی و تحقیقی کیفی و مفصل دارد، اما به نظر می‌رسد که افزون بر تمامی عوامل موثر در مرگ شهروندان ایران، نمی‌توان از فشار روانی و تنش و استرس و تهدید و ناامنی مستمری که از سوی سرکوبگران آزادی متوجه نویسندگان و شاعران و دگراندیشان است، صرف‌نظر کرد. عواملی که ریشه در استبداد دیرپای مستقر در ایران دارد.

نیم‌نگاهی به مرگ برخی از نویسندگان و شاعران و مترجمان مشهور ایران معاصر، ملاحظه‌ی پیش‌گفته را محسوس می‌کند.

قربانیان مستقیم استبداد

فهرست زیر تنها اسامی برخی از قربانیان استبداد دینی است که عمده تلاش آنها، فرهنگی بود و نه سیاسی:

علی‌اکبر سعیدی سیرجانی (متولد ۱۳۱۰)، نویسنده، پژوهشگر و منتقد ادبی؛ قربانی شده توسط سعید اسلامی و همکاران در سال ۱۳۷۴ و در ۶۴ سالگی.

احمد می‌رعلایی (متولد ۱۳۲۱)، پژوهشگر، مترجم، استاد و روزنامه‌نگار؛ قربانی شده در ۱۳۷۴ و در ۵۳ سالگی توسط وزارت اطلاعات.

محمد مختاری (متولد ۱۳۲۱)، شاعر، نویسنده، مترجم و عضو کانون نویسندگان ایران؛ جان‌باخته در پاییز ۱۳۷۷ و در جریان پرونده مشهور به قتل‌های زنجیره‌ای. مختاری ۵۶ ساله بود که قربانی شد.

محمدجعفر پوینده (متولد ۱۳۳۳)، مترجم و نویسنده و عضو کانون نویسندگان ایران. او نیز همچون مختاری در پاییز ۱۳۷۷ و در جریان قتل‌های زنجیره‌ای جان باخت: در ۴۴ سالگی.

مجید شریف (متولد ۱۳۲۹)، نویسنده و مترجمی که در ۴۸ سالگی و در ماجرای قتل‌های زنجیره‌ای (پاییز ۱۳۷۷) قربانی شد.

غفار حسینی (متولد ۱۳۱۴)، شاعر، نویسنده و پژوهشگر عضو کانون نویسندگان ایران؛ قربانی شده در سال ۱۳۷۵ و در ۶۱ سالگی توسط وزارت اطلاعات.

ابراهیم زال‌زاده (متولد ۱۳۲۷)، روزنامه‌نگار، نویسنده و ناشر؛ کشته شده در سال ۱۳۷۶، در ۴۹ سالگی.

حمید پورحاجی (متولد ۱۳۲۹)، شاعر و پژوهشگر و معلمی که در ۴۸ سالگی کاردآجین شد (۱۳۷۷).

این فهرست البته ناقص است و تنها شامل برخی چهره‌های مشهور؛ آنهایی از اهل قلم که وجه فرهنگی کنش آنان شهره‌تر بود. از پروانه اسکندری (فروهر) تا کاظم سامی و بسیاری فعالان سیاسی اهل قلم، که شاعر نیز بودند یا نویسنده و مترجم، شمار قربانیان در جمهوری اسلامی ناگوار است.

جملهٔ این قربانیان سال‌ها برای انتشار کتاب خود و نیز به‌خاطر فعالیت‌های فرهنگی خویش، در کشاکشی نفس‌گیر و تأسف‌بار و آکنده از رنج با حکومت بوده‌اند؛ و در پایان، به تلخی جان باخته‌اند.

اما اینان قربانیان مستقیم و آشکار و مشهور استبداد دینی‌اند. آنان که در ظاهر به مرگی طبیعی درگذشته‌اند، چگونه جان سپردند؟

قربانیان غیرمستقیم استبداد

این فهرست نیز مختصر نیست؛ اما برخی از شهره‌های آن چنین‌اند:

غلامحسنی ساعدی (متولد ۱۳۱۴) نویسنده و نمایشنامه‌نویس؛ او ۵۰ سال بیشتر نداشت که در تبعید چشم بر جهان فروبست (۱۳۶۴).

نادر نادرپور (متولد ۱۳۰۸)، شاعر، نویسنده، مترجم و عضو کانون نویسندگان ایران؛ وی پس از انقلاب مهاجر شد و در تبعید درگذشت (۱۳۷۸).

سیاوش کسرایی (متولد ۱۳۰۵)، شاعر و عضو کانون نویسندگان ایران، ۶۹ سال زیست. او نیز سال‌های پایان عمر را در تبعید زیست (۱۳۷۴).

احمد شاملو (متولد ۱۳۰۴)، شاعر، نویسنده، مترجم و عضو کانون نویسندگان ایران؛ او در سال ۱۳۷۹ به آخر خط زندگی رسید.

هوشنگ گلشیری (متولد ۱۳۱۶) نویسنده‌ و عضو کانون نویسندگان ایران؛ وی در ۶۳ سالگی درگذشت (۱۳۷۹).

نصرت رحمانی (متولد ۱۳۰۸)، شاعری که در سال ۱۳۷۹ چشم بر جهان فروبست.

منوچهر آتشی (متولد ۱۳۱۰)، شاعر و مترجم در سال ۱۳۸۴ با ایست قلبی، به پایان راه رسید.

عمران صلاحی (متولد ۱۳۲۵)، شاعر، نویسنده و مترجم؛ وی در سال ۱۳۸۵ و در ۶۰ سالگی پس از درد قفسه سینه درگذشت.

منصور کوشان (متولد ۱۳۲۷)، شاعر و نویسنده و پژوهشگر؛ او در ۶۵ سالگی و بر اثر سرطان (۱۳۹۲) فوت کرد.

این فهرست البته ناقص است؛ اما به اجمال دربرگیرندهٔ چهره‌های شاخص ادبیات فارسی در ایران معاصر است. نویسندگان و شاعران و مترجمان برجسته‌ای که نه برای سال‌ها، که‌گاه برای چند دهه، زیر سایهٔ خشن سانسور و استبداد (در دو رژیم شاهنشاهی و مبتنی بر ولایت مطلقه فقیه) زیستند.

چنان‌که در دو فهرست فوق مشهود است، به ندرت سن برجستگان ادبیات و فرهنگ ایران، از ۷۰ سال تجاوز کرده است.

مستقل از ستاندن بس ناجوانمردانه و خشن جان برخی از نویسندگان و شاعران و مترجمان، خشونت استبداد در شکل غیرمستقیم و پنهان نیز جان بسیاری دیگر از آنان را آزرده است.

جلوگیری از تدریس در دانشگاه‌ها و مراکز آموزش عالی، عدم صدور مجوز انتشار بعضی آثار، عدم صدور مجوز تجدید نشر برخی کتاب‌ها، سانسور زایش‌های هنری و تولیدات فرهنگی با حساسیت‌های فراوان سیاسی و عقیدتی، احضار و بازجویی مکرر توسط نهادهای امنیتی و اطلاعاتی و قضایی و انتظامی، تماس‌های توام با تذکر و تهدید تلفنی و غیرمستقیم، جلوگیری از نشست و برخاست با دوستان (به‌ویژه در قالب کانون نویسندگان ایران)، و زیستن زیر سایه‌ی ناامنی مستمر ازجمله واقعیت‌هایی است که به نسبت‌های متفاوت، و در مقاطع گوناگون، جان نویسندگان و شاعران و مترجمان را زیر فشار مشدد و غیرانسانی قرار داده است. شرایطی که افزون بر آنچه بر دیگر شهروندان نیز حاکم بود، و مستقل از نحوه‌ی زیست هریک از افراد، تأثیری غیرقابل انکار در طول عمر آنان داشته است.

البته چنان که آمد، برخی از آنان، به ناچار کوله‌بار مهاجرت بستند و به “تبعید” رفتند. زیستن در تبعید اگرچه در ظاهر تهدید امنیتی را منتفی می‌ساخت، اما شداید و مصیبت‌ها و رنج‌های ویژه‌ی خود را بر جان اصحاب قلم تحمیل می‌کرد. آنچه که شاملو ـ آن‌که مهاجر نشد و در ایران جان سپرد ـ در موردش گفت: “بار غربت سنگین‌تر از توان و تحمل من است.”

این‌چنین، دور از واقع نیست اگر نویسندگان و شاعرانی که در این سال‌ها درگذشته‌اند، نه “درگذشته” که “دق‌کرده” و بلکه “قربانیان خاموش استبداد” توصیف شوند.

* توضیح: ایده‌ی این یادداشت از آن رضا معینی، مسئول بخش ایران و افغانستان سازمان گزارشگران بدون مرز است. معینی پس از درگذشت سپانلو ، در فیس‌بوک‌اش نوشت: «نگوییم سپانلو درگذشت،این شاعر هم دق‌مرگ شد! از قلم شکستن و نفس گرفتن و کتاب‌های در محاق ممیزی، بگوییم. درنگذشت! شعر و شعورش، با سانسور جهل به قتل رسید.»