نادانان شریعت پرستی را با حق پرستی اشتباه گرفته اند . راه را گرفته اند و مقصد را فراموش نموده اند. در راه اطراق نموده و ایستاده اند ،صورت کلام و لفظ را بزک کرده ، خود را مقصد خلق کر ده اند
بدانکه علم دین سه قسم است : علم شریعت ، علم طریقت ، علم حقیقت . شریعت آموختنی است ،طریقت راه جستنی است ، حقیقت یافتنی است !! در باره علم شریعت فرمود : از اهل ذکر بپرسید ، در باره علم طریقت فرمود :دنبال وسیله روید ، در باره علم حقیقت فرمود : ما از خودمان به اوآموختیم . پس شریعت به استاد حوالت وطریقت را به پیر حوالت و حقیقت را با خود حوالت کرد !! چون این سه علم به دست آید ، در دل نوریتابد که به آن نور ، ذات نبوت بشناسد ، چون این شناخت حاصل شود او را از درگاه نبوت این تشریف تخصیص یابد که: دانایان وارث پیامبرانند !!
خواجه عبدالله انصاری
دانستن علم دین شریعت باشد
چون در عمل آید آن طریقت باشد
چون جمع کنی علم و عمل با اخلاص
از بهر رضای حق حقیقت باشد
علم شریعت آموختنی است اما صرف "دانستن" آن سود نبخشد که فضیلت و سواد است از بهرحیات و کسب معاش ، که کافرو منافق ، نیز تواند که آن را فرا گیرد و چون طوطیان تقلید کند .
علم شریعت ،اگر فطرت را به جنبش نیآورد و جان را از خواب غفلت بیدار نکند و "دانش"را به " بینش" رهنمون نسازد و طالب حق را به پیر و طبیب ربانی نرساند ، نه آن علم را علم الهی گویند و نه آن شریعت را شریعت محمدی نامند که کعب الاحبار نیز عالم این علم بود و دانا به شریعت ،اما چه سود که دزد با چراغ بود وگندم نمای جو فروش . شریح نیز قاضی و فقیه حکومت اسلام بود ، و علم او در خدمت سیاست آل ابوسفیان بود . زنگی مست و تیغ در دست !!
جاهل،عالم را نشناسد ،که اگر می شناخت جاهل نبود و خود را مقید به تقلید نمی ساخت و راه تحقیق پیش می گرفت . بره را ،چه یک ،چه هزار ،چه می شناسد چوپان را؟ وچه میداند تفاوت چوپان و گرگ را؟ و چه داند راه از چاه ؟!! .
پس علم شریعت را از کسی باید آموخت ، که از سوی حق تعالی صاحب اجازه باشد ، و خود سالک طریقت اولیاء بوده که حضرت حق فرمود: که عالم به علم شریعت باید از اهل ذکر باشد . که اگر چنین نبودی گرگی است در لباس چوپان ،که عقول مقلدین را به تیغ خرافه پاره پاره سازد و طراری او جماعت را و چاپلوسی جماعت او را، به گمراهی اندازد
موسیا آداب دانان دیگرند سوخته جان و روانان دیگرند
صوفیان حقه گویند : "علم طریقت در طول علم شریعت نیست بلکه در عرض آن است . بدین معنی که تا آخرین دم ، سالک الی الله محتاج آن است ." نادانان بر پیروان طریقت خرده گیرند و آنان را متهم به خلاف آن نمایند و این نشانه ای است بر آنکه علم طریقت را ندانند و از علم شریعت هم بهر ه ای ندارند.
شریعت امر معشوق است طریقت حب معشوق است و حقیقت وصال معشوق است . اطاعت عاشق نه برای بهشت است و حور و غلمان ونه از ترس جهنم است و آتش سوزان .عاشق مزد نخواهد ،که منظور او شادی دوست ورضایت اوست . عاشق ، امر معشوق را باجان و دل مطیع است ، نه با زور و تکلیف و معرفت و جذبه ی محبوب اورا به اطاعت کشاند نه تلقین نفس . عمل عاشق نتیجه تحقیق است نه تقلید . با تقلید و دلقکی فریب لیلی نتوان داد و او را به خود متمایل نتوان کرد ، خدای لیلی را چگونه می توان ؟؟!!
عشق مولی کی کم از لیلی بود
گوی گشتن بهر او اولی بود
حضرت سلمان را اگر بر شریعت مصطفوی پابند نبودی و اطاعت امر حق نکردی چگونه از اهل بیت رسول شدی .
کعب الاحبار یهودی زاده، از اطاعت شریعت محمدی و ترویج و تبلیغ آن جز گمراهی خودو عوام بهره ای نداشت زیرا که معشوقی نداشت !! ودانستن او و عمل او برای مسند نشینی بود و معشوق او جاه و جلال بود و درهم و دینار .
نادانان شریعت پرستی را با حق پرستی اشتباه گرفته اند. راه را گرفته اند و مقصد را فراموش نموده اند. در راه اطراق نموده و ایستاده اند ،صورت کلام و لفظ را بزک کرده ، خود را مقصد خلق کر ده اند .
گفتار نیک ، از کردار نیک وکردار نیک ، از پندار نیک خیزد . اصلاح خیال و پندارو تربیت آن را علم طریقت گویند .اساس طریقت برشورو حالاست و ریشه ی آن دردل و جان ، نه قال است و نه اوهام ، که تصرف معشوق در دل عاشق است . .درتعریف نیاید ،که گفتن برای گوش است و هوش. با نقل قول ، خلق عشق نتوان نمود که به دیدار است و راز و نیاز . طریقت با عقل بیگانه نیست ، اما کدام عقل ؟؟عقل عارفان یا عقل کافران .آموختن علم طریقت را طهارت روح و پاکی جان باید ، واستاد و پیر روش ضمیر دل آگاه . اوپنهان است برای آنکس که فهم او درپرده باشد و پیدا، چون خورشیدی تابنده که نور او مجذوبان ولایتش را ،هدایتگر است.
منم مجنون آن لیلی که صدلیلیست مجنونش