Search
Close this search box.

صبح جمعه ۱۱-۲-۹۴ (تربیت و تقویت اراده فرزندان- ثبات قدم در کار‌ها – خانم‌ها)

03

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

خیلی‌ها نامه‌هایی نوشته‌اند، می‌گویند فرزندمان خوب بوده ولی حالا خیلی با من لجبازی می‌کند. چه کار کنیم؟ اولاً من معلم تربیت نیستم، معلم فطری شما، خودتان باید کاری که از اول لازم است کنید، بدانید نه اینکه بچه را رها کنید [نه خیلی سختگیری کنید]. مثلاً به دختر چند ساله فشار بیاورند بلند شو نماز بخوان. سحر بیدارش می‌کنند. گفتم قوم و خویشی داشتیم خدا رحمتش کند. مادرش از خانواده‌ی ما بود. خداوند آن‌ها را هم رحمت کند. اصرار داشت که بچه‌هایش نماز بخوانند نمازهای ظهر و عصر و شب را می‌توانست کنترل کنند، بیدار بودند ولی معمولاً نماز صبح دچار کشمکش می‌شد بچه‌ها به قولی تا بوق سگ بازی کردند شام خوردند، نمی‌توانند بیدار شوند، به زور بیدار می‌کردند. این هم بیدار می‌کردند ناراحت می‌شد یکبار گفت‌ نمی‌توانم بلند شوم. یک بار عصبانی شد به مادرش گفت اینقدر اصرار نکنید از لج تو که باشد بیدار می‌شوم خم و راست (حرکات نماز) می‌شوم ولی هیچ‌چیز نمی‌گویم. لج از این نظر است که هیچ فایده‌ای برای او ندارد، منتهی می‌خواهد او به هدف نرسد. از همین‌جا یک نتیجه بگیرید. از همین مثال (مثال خیلی هست به طرق مختلف) این نتیجه را بگیریم که این بچه می‌خواهد تا یک حدی اطاعت حرف مادر را کند، بلند می‌شود. ولی چون با ناراحتی بلند می‌شود علی‌رغم میل خودش با فشار موجب شده که بلند می‌شود نمی‌خواهد آن کسی که به او فشار آورده به هدفش برسد یعنی نمی‌خواهد مادرش به هدفش که نماز خواندن است برسد. بلند می‌شود و زحمات را تحمل می‌کند (چون بیدار شدن خودش زحمت است) ولی کار نمی‌کند. از اینجا این توجه کنید که لج بازیِ اول بچه‌ها از روی مخالفت با کاری است که به آن‌ها تحمیل می‌شود. در یک جایی دیگری لجبازی نمی‌کند فقط در اینجا که ناراحت است لجبازی می‌کند. اگر مادرش بگوید سرما می‌خوری لباس بپوش می‌پوشد. حتی مادرش یکبار یادش برود یادآوری می‌کند لباس من را بیاورید. پس می‌خواهد در مقابل فشار، اراده‌اش را از دست ندهد. این یک پوان مثبتی است که شما اگر این را تقویت کنید هم آن لجبازی‌اش از بین می‌رود و هم تربیتش همین‌طور می‌شود که حرف زور را قبول نکنیم در اینجا چون زور از طرف مادر یا پدر است و آن‌ها قدرت‌شان بیشتر است بچه ناچار تسلیم می‌شود. بنابراین در این موارد در مورد قدرت و تربیت بچه‌ها این توجه را کنید که تربیت از اول باید شروع بشود همیشه، یعنی فرزند که داشتید باید از اول داشتن آن فرزند مراقبش باشید. مراقبت هم این نیست که نشان بدهید که کجا برو و کجا نرو. هر وقت هم مطلبی می‌خواهید به فرزند بگویید موقع خودش نگویید یعنی اگر یک روز نمازش دیر شد از خواب بلند نشد دیر بلند شد، یک وقت دیگری فردا یا پس فردایش بگویید بیدار نشدن برای نماز هم خیلی کار بدی است. معلوم می‌شود این آدم اراده و شخصیت ندارد که بیدار نشده، یعنی بگذارید به میل خودش بلند شود. منتهی میلش را هدایت کنید. در مواقع غیر که لجش بر می‌خورد داستان‌هایی از محاسن اخلاقی دیگران بگویید و این تربیت را همیشگی داشته باشید.

در مورد سن یکبار صحبت کردم و اگر مجال باشد باز هم صحبت خواهم کرد که سن بلوغ (بلوغ یعنی که می‌فهمد) کی هست. در قرآن بارها در مورد حضرت موسی، حضرت یوسف این لغت را بکار برده است که خداوند می‌فرماید: «وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَى» (قصص/14) یعنی وقتی که رسیده شد و مستقر و مسلط شد. والّا بچه ده، دوازده ساله هم می‌داند خوب است ولی هنوز مستقر بر آن عقیده نیست. موقع بلوغ یک زمانی است که بچه از اتصال و وابستگی به مادر و پدر (مادر درجه‌ی اول) رها می‌شود. اگر درست شخصیت نگیرد یک خلأیی برایش پیدا می‌شود و در آن خلأ بی‌دینی بیشتر مؤثر است تا دین. مسئله دوم دیدن فیلم‌ها یا داستان‌هایی که عبرت‌انگیز باشد. در تلویزیون گاهی نشان می‌دهند. خودتان شرح بدهید و نتیجه‌ای که از این داستان گرفته می‌شود برایش توضیح دهید. خیلی مفصل است منتهی من، هم خسته‌ام و هم اینجا جایش نیست و گرنه خیلی مسئله دقیق است. یک مقداری هم دیدن دوستان و نزدیکان است. مثلاً من خودم یادم می‌آید پدر و مادر ما هر دو، برای ما نمونه بودند و حال آنکه به صورت ظاهر خیلی کمتر از شما در زندگی ما دخالت می‌کردند. مثال برای‌تان گفتم همیشه مادرمان رحمةالله علیها همیشه می‌گفتند نماز را اول وقت بخوان. می‌دانست که نماز می‌خوانم. نماز اول وقت می‌گفتند. همیشه من جوابی می‌دادم یک وقت بعد از شام نشسته بودیم، پدر و مادر، من هم بودم یک جلسه کاملاً خصوصی و کوچک همین سؤال را کردند. من البته خیلی محترمانه گفتم که جواب‌تان را نمی‌دهم و شما هم خواهش می‌کنم بعد از این چنین سؤالی نکنید برای اینکه اگر مطابق میل شما شده باشد خوب است لازم نیست بدانید. اگر خدای نکرده خلاف میل شما که صحیح باشد یا دروغ می‌گویم که من گناه کردم یا راستش را می‌گویم شما غصه می‌خورید، بنابراین نپرسید. شما که به من یاد داده‌اید نماز خواندن اول وقت دیگر ولم کنید. حضرت صالح‌علیشاه لبخندی زدند آخرش خندیدند، برایم تریبت شد.

این سؤال همیشه در ذهن ما هست و در ذهن هر انسان از بدو وقتی که مستقل فکر می‌کند هست.

زکجـا آمده ام آمدنم بـهر چـه بود  /  به کجا می‌روم آخر ننمایی وطنم

البته فکر احساس وجود خودش است. احساس می‌کند که وجود دارد، این احساسِ وجود هم در اثر این پیدا می‌شود که یک روال ثابتی بگیرد. حالا چه متدین، چه بی‌دین، چه سلامت کامل فکری یک وضعیت مشخصی بگیرد. این حالت و وضعیت مشخص، بعد دنبال آن می‌رود فکر می‌کند. این وضعیت مشخص هم برای انسان‌ها ضرورت دارد، یعنی باد هوا نباشد. داستانی که در تذکرةالاولیاء شیخ عطار از جنید بغدادی نوشته است. جنید بغدادی می‌رفت و مریدان و شاگردان، بعضی‌ها همراهش می‌رفتند از یک بوستانی از یک جنگل کوچکی رد شدند دیدند یک نفر را از درخت آویزان کرده بودند، به دار زده بودند. پرسیدند چرا به دار زدند؟ گفتند دزدی کرده است. دزدی در مراحل اول، دوم، سوم چند بار اعدام ندارد. چند تا شلاق بعد ممکن است بریدن انگشت، بریدن دست. معلوم می‌شود کسی شغلش دزدی بوده که به دارش زدند. جنید پای آن جنازه را بوسید. گفت احسنت بر تو که در همان خطایی که داشتی، ثابت قدم بودی. یعنی آنقدر ایستادی که جانت را از دست دادی. البته این داستان برای مرحله‌ی عرفانی است که جنید می‌خواست به این طریق به آن‌های دیگر درس بدهد، که ثابت قدم باشید والّا نه دزدی کار خوبی است نه آنکه دارش زدند کار بدی است. ولی خواست بگوید در هر کاری ثابت قدم باشید. در هر کار کوچکی هم شده ثابت قدم باشید. خیلی‌ها دیدم که می‌خواهند سوزن را نخ کنند، یک دو بار که کردند نمی‌شود دور می‌اندازند. من یک وقتی کمی بی‌حوصله بودم ولی بعد توجه کردم تمام کارهای دیگر را کنار گذاشتم برای اینکه این کار را کنم. البته خود این کار مهم نیست آن ثبات قدم و به این عنوان تمرین در ثبات قدم انجام دادم. ان‌شاءالله خداوند این توفیقات را به همه‌ی ما بدهد.

 

Tags