انسان كامل انساني است كه خود مظهر بارز حق است، كه در سراچه پر طمطراق عالم حيات، هستي محض را به گوش جان ميشنود و از آن سخن ميگويد. در اين راه انسان به جايي ميرسد كه در او اضطراب و توهم و شك وجود ندارد و به حق مينگرد و در هستي حق محو ميشود.به طوري كه هيچ عامل موقت و زودگذر حيات، در او مؤثر نيست. از خويشان خويش رسته و در وجود حق تعالي فاني گشته و با پيمان الست آشنايي داشته و در منزلگه جانان از هيچگونه فداكاري و ايثار دريغ نميكنند. (مقدمه از انسان كامل محيالدين عربي)
انسان كامل بعد از خدا عالمترين و عارفترين موجودات است. انسان توانايي ياد گرفتن را دارد «وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا» و اين توانايي از آن نفس ناطقه است. انسان كامل عابدترين است و كاملترين عبادت را دارد زيرا شناخت كامل دارد.
امام صادق فرمودهاند اين انسان كامل همان كتاب الهي است كه در قرآن آمده كه همه چيز در آن مسطور است، اصليترين كتاب، وجود انسان كامل است حضرت علي در نهجالبلاغه ميفرمايد: انسان كامل مثل خورشيد است كه همه عالم دور آن ميچرخند. يكي از ياران امام صادق (ع) از ايشان سوال كردند آيا زمين بدون وجود امام باقي ميماند؟
فرمودند زمين اهل خود را فرو ميدهد اگر امام روي زمين نباشد. انسان كامل واسطه فيض است انسان كامل واسطهاي است ميان عالم ملك و ملكوت، خاك و افلاك، تجرد و ماديت و اين واسطه، بهترين مخلوقات است. چنانچه حضرت علي در نهجالبلاغه فرمودهاند: زمان تهي نماند از كسي كه حجت دين خداي را بر پا دارد چنين كساني يا آشكار و مشهود است يا ترسان و پنهان، تا براهين و دلايل روشن خدا از ميان نرود (اينان چند تناند و كجايند؟) بخداي اينان در زمين جانشينان و نمايندگان پروردگارند كه مردم را بسوي دين او فرا مي خوانند آه ! آه! چه بسيار مشتاق و آرزومند ديدار ايشان هستم.
ابن عربي براي اولين بار در كتاب «فصوصالحكم» انسان كامل را بكار برد و پس از وي ظاهراً عزيزالدين نسفي در نيمه قرن هفتم نخستين كسي است كه در توصيف خصوصيت انسان كامل پرداخته.
ابن عربي انسان كامل را با عنوان انسان حقيقي نام ميبرد او را نايبالحق روي زمين و معلم ملك در آسمان ميخواند و كاملترين صورتي است كه آفريده شده است. و موجودي كاملتر از او بوجود نيامده و صورت كامل حق و جامع صفات الهي است و تفسيري از قطب دارد كه چنين توصيفاش ميكند:
«منظور از قطب، خلافت و رياست، سلطه قدرت ظاهري نيست بلكه امام و پيشواي تاله، گاهي داراي قدرت ظاهري و از نظرها پنهان است و اين شخص همان قطب است كه رياست به او تعلق دارد و در مرتبه نخست، مقام قطبيت است كه در هر دوره تنها يك نفر در اين مقام قرار دارد كه آنرا غوث ميگويند. چون او پناه و فريادرس خلق است سپس مراتب ديگر تا آخرين مرتبت زهاد و صلحا هستند.» (مقدمه از كتاب انسان كامل محيالدين عربي)
شيخ عزيزالدين نسفي در کتابش در بيان انسان كامل ميفرمايند:
«بدان كه انسان كامل آن است كه او را چهار چيز به كمال باشد: اقوال نيك و افعال نيك، اخلاق نيك و معرفت.
اي درويش! جمله سالكان كه در سلوكاند در اين مياناند و كار سالكان اين است كه اين چهار چيز را به كمال رسانند. هر كه اين چهار چيز را به كمال رسانيد به كمال خود رسيد.
اي بسا كه در اين راه آمدنند و در اين راه فرو رفتند و به مقصد نرسيدند و مقصود حاصل نكردند. چون انسان كامل را دانستي، اكنون بدان كه اين انسان كامل را اسامي بسيار است و به اضافات و اعتبارات به اسامي مختلفه ذكر كردهاند، و جمله راست است.
اي درويش انسان كامل را شيخ و پيشوا و هادي و مهدي گويند و دانا و بالغ و كامل و مكمل گويند و امام و خليفه و قطب و «صاحب زمان» گويند و جام جهان نما و آيينه گيتي نماي و ترياق بزرگ و اكسير اعظم گويند و عيسي گويند كه مرده زنده ميكند يا خضر گويند كه آب حيات خورده است و سليمان گويند كه زبان مرغان ميداند. و اين انسان كامل هميشه در عالم باشد و زيادت از يكي نباشد از جهت آنكه تمامت موجودات همچون يك شخص است و انسان كامل دل آن شخص است. و موجودات بيدل نتوانند بود پس انسان كامل در عالم زيادت از يكي نباشد در عالم، دانايان بسيار باشند اما آنكه دل آدم است يكي بيش نبود ديگران در مراتب باشند هر يك در مرتبهايي چون آن يگانه عالم از عالم در گذرد يكي ديگر به مرتبه وي رسد و به جاي وي نشيند تا عالم بيدل نباشد.»