Search
Close this search box.

صبح پنجشنبه ۲۴-۲-۹۴ (اخلاق و انسانیت ورای اقتصاد) – آقایان

007

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

روزنامه‌های هر روز را که نگاه می‌کنیم یا در رادیو و تلویزیون یک وقت نگاه می‌کنیم، دو نکته هست که خیلی افکار را متوجه خودش کرده است. یکی مسئله‌ای که اصولاً مربوط به اقتصاد می‌شود که ما اقتصاد می‌گوییم، قیمت‌ها، کالاها، کارخانه‌ها، صنایع و امثال این‌ها که حواس همه‌ی ما را متوجه به خودش کرده است. یکی مسئله‌ی جنگ. بشر که آفریده نشده برای اینکه جنگ کند. ضرورت جامعه‌ی مردم هست که جنگ را به وجود می‌آورد. البته در همه‌ی این‌ها یک عنصری هست که به آن توجه نشده و اگر توجه کافی می‌شد، از اول بشر دچار این اشتباهات نمی‌شد، خوب بود و آن مسئله‌ی معنویت انسان است. مثلاً مسئله‌ی اقتصاد. دانشمندان بزرگی در اقتصاد هستند، ما خودمان هم متخصصین و دانشمندان زیادی در زمینه‌ی اقتصاد داریم که اقتصاد را خوب درس می‌دهند. اصلاً اقتصاد یعنی چه؟ به زبان عوام؛ یعنی همان نانی که ما می‌خوریم، دیگر فکر نمی‌کنیم همانطور می‌خوریم و حال آنکه در اقتصاد مثلاً می‌گویند آن نانی که ما داریم می‌خوریم، گندمش را برای تو از استرالیا وارد کردند، چرا وارد کردند؟ می‌رود به این بحث. بعد یک کارگر ایرانی این را [آماده کرده است] این کارگر ایرانی چطور زندگی می‌کند، چطور زندگی می‌کرده، چرا به این کار پرداخته، آیا مزدش کم است یا زیاد و امثال این‌ها، به این مسائل می‌پردازد. اقتصاد در این کارها دخالت می‌کند. بعد کم‌کم همین حرف‌ها در جامعه‌ی بشری زیاد شده، علم اقتصاد به وجود آمده، مثل یک موجود تازه‌ای. که این علم اقتصاد هم، مربوط به جامعه‌شناسی و هم مربوط به روانشناسی و… است. امروز به اندازه‌ای مهم شده که دانشگاه‌های خوبی برای اقتصاد، فراهم شده است. علم اقتصاد یعنی بشر را کنار بگذارند. در هر صورت برای انسان نقشی قائل نیست. حق دارد، برای اینکه انسان کاری نمی‌کند، انسان از این نتیجه‌اش می‌خواهد استفاده کند. اما انسان، غیر از احتیاجات ضروری‌اش مثل نان، آب و… یک افکاری دارد یک تفاوتی با حیوانات دیگر دارد. فرض کنید گله‌ی گوسفندی یا گوسفند نه، گاوهای وحشی که در جنگل‌ خودشان می‌گردند. علم اقتصاد زندگی این‌ها را معین می‌کند ولی برای ما بشر، باید بر علم اقتصاد مسلط باشیم. یعنی خودمان اگر قواعدی داریم در جامعه و اینها، توجه کنیم. بشر از قدیم می‌دانسته وقتی که مثلاً محصول، گندمش یک سالی زیاد عمل کند آن محصول آن سال ارزان می‌شود. این را همه می‌دانستند. مبنای همین دانسته‌های طبیعی علم اقتصادی شده است. به اندازه‌ای علم اقتصاد قدرت پیدا کرده که به جای اینکه انسان بر آن مسلط باشد، او بر انسان مسلط است. الان فکر کنیم ما همه، همه‌ی خانواده‌ها، همه‌ی ممالک گرفتار مسائل اقتصادی هستند، بله البته حقش هم هست. بسیار خدمت بزرگی به انسان و فکر انسان کرده، به اینکه این قواعد را جداگانه استباط کرده که به اطلاع ما برساند. همان‌طوری که کشاورزی، کوشش کرده و دیده اگر زمین را شخم بزنند محصول دو-سه برابر می‌شود. به ما خدمت کرده است. علم اقتصاد هم همینطور است. ولی آنقدر نباید مهم باشد که انسانیت را فراموش کنیم.

تمام این علومی که ایجاد شدند گاهی اوقات دچار این گرفتاری می‌شوند. مثلاً مسئله‌ای که مطرح می‌کنند فرض کنید در یک کشتی که غرق می‌شود، یک قایق نجاتی هست. دو نفر خودشان را به قایق می‌رسانند و سوار می‌شوند، بعد می‌خوانند، می‌بینند که روی قایق نوشته که گنجایش یک نفر را بیشتر ندارد، اگر یک نفر بیشتر بنشنید غرق می‌شود. باید چکار کنند؟! اینجا علم حقوقی بخاطر می‌آید که یکی باید آن یکی را بکشد، از بین ببرد. ولی علم اخلاق، علم عرفان این را نمی‌گوید. اینجا از این قبیل چیزهایی هست که اگر هم علوم خدمتی کردند، گاهی اوقات معارضه‌ای با انسانیتِ انسان پیدا کردند. در این مورد نباید گفت علم اقتصاد این‌طور می‌گوید، علم حقوق می‌گوید که یکی از این دو مسافر، مسافر دیگر را از بین ببرد. یعنی اگر از بین برد گناهی ندارد، نه! علم انسانیت یک چیز دیگری می‌گوید. البته آن‌هایی که تحقیق می‌کنند، محقق هستند چه در اقتصاد، چه در مسائل جنگی، آن‌ها باید تحقیقاتشان را کنند، نظرشان را بدهند ولی خود همان کسی که نظر می‌دهد اگر در قلمرو اخلاق یا عرفان باشد آنطور عمل نمی‌کند. خودش به نظر خودش عمل نمی‌کند. برای اینکه انسانیت و اخلاق برای خودش یک مسئله‌ی جداگانه‌ای است که علم نمی‌شود گفت مسئله‌ی جداگانه‌ای است که بر همه بشریت غالب است و باید غالب باشد. اگر نگاه کنیم در بسیاری از وقایع در تواریخ بصورت ظاهر، ایراد و نقصی ندارد. یک کشور با کشور دیگر جنگ می‌کند. همه‌ی جنگ‌ها نابجا نیست. در همین صورت هم مسائل اخلاقی می‌آید به چه مناسبت مثلاً یک خطی می‌کشیم می‌گوییم این طرف میهن ماست، آن‌طرف میهن شما، نه! با هم جنگ می‌کنیم. هر چه کشته می‌شود بشری است چه از این طرف، چه از آن طرف. همین‌طور علی(ع) فرمود که من شمشیر که می‌زنم و دشمنان اسلام را از بین می‌برم، تا هفتاد پشتش را می‌بینم. اگر مسلمانی، عارفی در [اجداد و آیندگان او] باشد نمی‌کشم. آخر همه هم به همین حساب ادعا می‌کنند که ما اسلام هستیم. قدیم ما طنز می‌گفتیم، می‌گفتیم که فلان دولت برای حفظ صلح، در دنیا جنگ می‌کند، با این دولت جنگ می‌کند که چرا جنگ می‌کنی؟! خُب خودت داری جنگ می‌کنی!

این است که باید در ضمن اینکه همه‌ی علوم در واقع تاج سر ما هستند و نتیجه‌ی کوشش‌های ذهنی ما. ولی توجه کنیم که بالاتر از همه‌ی این‌ها آن اصل انسانیت هست و این توجه به این قسمت مثالی که ما خیلی می‌توانیم در همه جا بزنیم از نزدیکان و گروندگان اولیه‌ی ادیان الهی است. در اسلام که می‌دانید فقط سلمان فارسی بود که اطلاعاتی داشت و دانشمند بود. دانشمندی بود که دانشش در ذیل ایمانش بود. ابوذری داشت که سواد نداشت و بی‌سواد بود و امثال اینها. زمان عیسی مسیح علیه‌السلام همین طور. حواریونش کسانی بودند که موقعیت ظاهری مهمی نداشتند ولی در درجه‌ی ایمان به اندازه‌ای بودند که خدا تقاضای آنها را قبول کرد و برایشان مائده‌ای فرستاد. منتها بشر رو به دانش که رفته علم را می‌آفریند، در آن طرف خط. یعنی از ایمان به آن طرف. البته آن کسی که در علمی تخصص پیدا می‌کند و بررسی می‌کند. آن شخص لزوماً دینی را از دست نداده، ولی خیلی مستعد است برای از دست دادن دین. ولی نگه داشتن دین و اعتقادات در این موقعیت خیلی مهم و لازم است. مشکل نیست ولی لازم است. اگر تمام این‌هایی که جنگ می کنند اعتقاد واقعی داشته باشند یعنی نگویند که دین من و آنچه من می‌گویم باید همین باشد و دیگری حق ندارد فکری بکند، نه! عقاید و این‌ها، آزاده باشند و فکر کنند. به هر جهت خیلی این بحث، هم بحثی علمی و هم بحثی عملی است، ان‌شاء‌الله باشد برای وقتی که محتاج به آن بحث هم نباشیم. یعنی خود جوامع مبتنی بر اخلاق باشند. ان‌شاءالله.

Tags