Search
Close this search box.

صبح جمعه ۲۵-۲-۹۴ (اطاعت امر پدر) – آقایان

008

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

در شرح زندگی و داستان‌های مختلفی برای حضرت یوسف(ع) اتفاق افتاده و در قرآن ذکر کرده است پندها و حکمت‌هایی نهفته است. (نمی‌شود گفت نهفته، حکمت‌های آشکار). وقتی که قرار بود تمام فرزندان حضرت یعقوب به مصر بروند و از اینکه به مصر علاقمند بودند و همه‌ی فرزندان می‌خواستند بنیامین را همراه خود کنند. معلوم می‌شود سفر آخر دفعه‌ی آخرش بود. حضرت یعقوب بالاخره رضایت داد و این توصیه را به فرزندانش فرمود که یازده نفر بودند. فرمود از یک درب وارد نشوید. معلوم می‌شود سالن بزرگی بود و جلب توجه می‌کرد که چه کسانی آمدند. آیه‌ی قرآن می‌فرماید فرزندان یعقوب بر همان توصیه‌ای که پدر کرده بود به همان طریق وارد شدند. از دنباله‌ی آن معلوم می‌شود این قسمت را برای چشم بد و توطئه‌ها که ممکن بود بشود انجام دادند که یکی از فرزندان را از بین ببرند. کما اینکه یک فرزند را تا آن تاریخ گرفته بودند و یکی اینکه چشم بزنند. خداوند می‌فرماید فرزندان این کار را کردند برای آرامش و توصیه‌ی پدرشان وَاِلّا این کارها اثر ندارد. اگر آنچه خداوند بخواهد و مقرر کند انجام خواهد شد. این‌ را در اینجا می‌فرماید. البته توصیه‌ی پیغمبرِ زمان یعنی حضرت یعقوب را ذکر می‌کند و بعد می‌فرماید که فرزندان رعایت امر پدر را کردند بنابراین اگر رعایت امر پدر را العیاذبالله نمی‌کردند خطر از آن جهت بود.

به این جهت خداوند خواسته است که این قسمت از فکر ما، فکر بشر که احتیاطاً ممکن است در خیلی از اشخاص باشد، این فکر غلط را حذف کند که این وسایلی که می‌آفرینیم، دعانویسی اثر ندارد مگر اینکه خداوند به آن اثر بدهد. بعد منتهی برای ایجاد تعادل بود که نباید فرزندان بگویند پدرمان سفارش نادرستی کرده و آن را اجرا نکنند، نه! به هرجهت آن را باید اجرا کنند منتهی این اثر از آن اطاعتی است که از پدر کرده‌اند. بنابراین اگر پدر می‌گفت نکنید، از بین راه برگردید باید برمی‌گشتند که البته چنین واقعه‌ای نشد. در اینجا اهمیت امر پدر که هم پدر بود و هم پیغمبرِ زمان، خداوند بیان کردند. به هر جهت ما هر داستانی را از این وقایع را تحلیل کنیم یک نتایجی بدست می‌آید. ان‌شاءالله خداوند ما را بر آن نتایج پایدار بدارد.

Tags