بِسْمِاللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
چند روزی کسالت داشتم خدمت اخوان نتوانستم به طور عموم برسم، الحمدلله بهتر شدم ولی کاملاً خوب نشدم. گفتم امروز بیایم فقط یک سلامی عرض کنم حالتان را بپرسم. انسان؛ یعنی گوهری که خداوند برایش اسم انسان گذاشته به این بدن سپرده که ما اصطلاحاً روح و جسم میگوییم. برای جسم روح تلقی میشود، روحی که خداوند دمیده ولی خودش وجود اصلی و اساس خلقت انسان است یعنی خلیفهٔ الهی، آن انسان، آن روحی است که خداوند دمیده است. منتهی مثل مرغی که در قفس است و بعد این قفس را به یک نفر میسپارند که آب و دانه بدهد و مراقب باشد. بعد این نفر گاهی فراموش میکند گاهی حواسش جاهای دیگر است مدتی این را معطل میکند.
لیک داند آنکه او را منظر است
که اصل حیات انسانی همان حیات معنوی است. روح انسان تا سپرده به دست این جسم است هزاران غل و زنجیر دارد. ظلمات ثلاث که در قرآن گفته بعد از دنیا آمدن یکی از بندها و زنجیرهای انسان بر ما آشکار میشود. مثلاً کتابی میخوانید یا مناجاتی میکنید یکمرتبه زنبوری پایتان را میزند رها میکنید میپرید. آن روح انسان مادامی که در اختیار این بدن است هرچه آن بدن گفت انجام میدهد، یعنی ناچار است. تابع قانون طبیعی طبیعت است. «وَمَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ» (یس/۶۸) خداوند میفرماید کسی را که سنی به او دادیم، کمی رکود در حیات و زندگیاش (حیات بدنی) اتفاق میافتد. خودمان بچه و جوان بودیم همه چیزهایی که به ما میگفتند چی با چی نخورید و یا چه مواظبتهایی کنید نمیکردیم، میگفتیم چیزی نیست الکی است، ولی حالا نه! میبینم همهی آن چیزها در ما خیلی مؤثر است. این است که خلقت ما دچار شکستگی شده نمیتواند در برابر میل ما مقاومت کند. غذایی خوشمان میآید بخوریم، در جوانی هم میخوردیم. حالا نمیتوانیم بخوریم ضرر میدهد. به این دلیل است که آن بدن تاب مقاومت در برابر این را ندارد. وقتی آن تاب ندارد، روح هم اطاعت میکند. الحمدلله آن اساس که قرار روح باشد هست، در خدمتتان هستیم.