از آنجایی که افراد برداشتهای متفاوتی از مفاهیم دارند یعنی در مورد هر مفهوم انتزاعی هر شخصی تعریفی را انتخاب میکند که با دید و نگاه او خوانایی داشته باشد، اجازه میخواهم که قبل از هر چیز انتخاب خودم را از تعریف فرهنگ بیان کنم. این تعریف در بیشتر جوامع امروزی کم و بیش شبیه به هم هستند:
«فرهنگ مجموعه در هم پیچیدهای از دانشها، باورها، مذاهب، هنرها و ادبیات، عادتها، جشنها و آیینها، زبانها و حتی قوانین شناخته میشود.آمریکاییها میراث فرهنگی را هم به آن اضافه کردهاند».طبیعی است که هر جامعهای میتواند فرهنگ متفاوتی داشته باشد. اما اجزاء همه آنها در قالب و چارچوب همین عناوین جای دارند.
فرهنگ، علاوه بر این که وسیلهای مشترک برای تنظیم زندگی افراد یک جامعه میباشد، یک «قانون قوی و پنهانی» است که، بدون پلیس و مامور و زندان، کارایی حیرت انگیزی در شکل دادن به شیوه زندگی مردمان یک جامعه دارد.
اگر چه هر کدام از اجزای مجموعهای که تشکیل دهنده فرهنگ یک جامعهاند کم و بیش مهم هستند، یعنی نقشی خاص را در همان قانون پنهانی دارند اما تنها یک جزء از فرهنگ یک کشور یا ملت هستند. یعنی ما نمیتوانیم، مثلاً، یک جشن بزرگ ملی را به تنهایی کل فرهنگ یک کشور بنامیم. یا یک مذهب یا سنت را ـ حتی اگر در آن کشور رسمیت داشته و اکثریت مردم نیز به آن باور داشته باشند.
فرهنگ همچون موجود زندهای است با اندامهای متفاوت. یکی مغز است و یکی قلب، یکی دست است و یکی چشم؛ و اگرچه عملکرد هر یک این اندامها با دیگران متفاوت است اما همهشان کم و بیش مهم هستند. ممکن است برخی از اندامهای موجود زنده بر اثر گذر زمان و یا حوادثی تغییر شکل دهند ـ مثل دم و شاخی که انسانها در گذر زمان از دستشان دادهاندـ اما اگر این اجزا با پیشرفتهای انسان و خط تکامل او خوانایی داشته باشند قویتر و ماندگارتر میشوند. و چنین است که برخی از اجزای یک فرهنگ هزاران سال ماندگار میمانند و برخی نیز به دست فراموشی سپرده میشوند.
جامعه ما ایرانیها نیز، همچون دیگر جوامع بشری، صاحب فرهنگی است که به آن فرهنگ ایرانی میگویند. طبیعی است که فرهنگ هر جامعهای شناسنامه و هویت آن جامعه است. و فرهنگ ایرانی هم هویت ما میباشد. این پایداری چنان است که هنوز، پس از سی و هفت سال که واژه اسلامیرا به نام کشور ما چسباندهاند و سران حکومتی نیز مرتباً تاکید میکنند که «ما، بیش از آن کهایرانی باشیم مسلمان هستیم» اما وقتی خودشان هم وارد هر مرزی میشوند، و از آنها هویت و شناسنامه شان را میخواهند، ناچارند بگویند کهایرانی هستند! یعنی نمیتوانند بگویند من از اهالی جمهوری اسلامیبحساب میآیم.
در عین حال، ما در جهانی فرهنگی زندگی میکنیم که با وجود چند صد سال که کوشیدهاند تا ما را تک مذهبی کنند، هنوز و همچنان نبض مان با خواست آزادی مذهب میزند هم اکنون نیز، پس از سی و هفت سال تسلط حکومتی مذهبی بر ایران، و با همهتلاشهایی که در راستای تک مذهبی کردن جامعه داشته، این حکومت نتوانسته ضربان این نبض را متوقف کند و همان قانون قوی پنهان فرهنگی ما در مورد آزادی مذهب نیز همچنان به کار خود ادامه میدهد.در این جا تعریف من از «آزادی مذهب» دقیقاً مطابق با همان نکتهای است که در مادهنوزده اعلامیه حقوق بشر آمده است: «حق داشتن آزادی هر باور و عقیدهای بدون ترس و نگرانی از ابراز آن».
به باور من، آزادی مذهب، به معنای برسمیت شناختن چند مذهبی، در ژن تاریخی ما وجود دارد. در این واقعیت که چند مذهبی در ایران باستان وجود داشته تردیدی نیست. علاوه بر این که ادارهیک امپراتوری بزرگ با کشورهای متعدد در نقاط مختلف جهان نمیتوانسته بدون پذیرش رنگارنگی مذاهب و زبانها و فرهنگهای متفاوت میسر باشد، وجود برخی از اسناد تاریخی، از جمله منشور کورش بزرگ، نشان میدهد که فرهنگ چند مذهبی و حتی چند خدایی در ایران وجود داشته است. البته و طبعاً منشور کورش امری نیست که فقط به فکر کوروش رسیده باشد. یعنی چنین تفکری باید در سرزمینی ابتدا جا افتاده باشد تا به صورت فرمانی از سوی رهبر سیاسی آن جامعه مطرح شود. به نظر من مورد دیگری که به روشنی فضای آزادی مذهب را در ایران باستان نشان میدهد با جزء دیگری از فرهنگ ایرانی ما به نام «خرد» پیوند دارد که به علم و دانش مربوط میشود. در این مورد حتی زرتشت، کسانی را که خرد نداشته باشند و یا گمراهان را از خرد بهره مند نکنند، در ردیف گناهکاران میداند.
در عین حال، وجود دانشگاهی چون جندی شاپور، حتی در دورهای که آن را از نظر آزادی مذاهب بدترین زمان باستان میدانند نشان میدهد که در آن عهد نیز آزادی عقیده و باور اهمیت زیادی داشته است. جندی شاپور دانشگاهی بود که دانشجویان از کشورهای مختلف به آنجا میآمدند، و پناهگاه اساتیدی بود که در کشور خودشان اجازهپژوهشهای فلسفی یا علمیرا نداشتند. البته اسنادی هست که در زمانهایی از دوران چند صدساله ساسانیان اتحاد دین و دولت هم وجود داشته و حتی خشونتهایی نیز از سوی آنها نسبت به باورمندان مذاهب دیگری انجام میشده؛ اما در بیشتر دوران ساسانیان نیز فرهنگ غالب همچنان فرهنگ چند مذهبی بوده است.
اما اگر بخواهم بگویم که آزادی مذهب در فرهنگ ایرانی تا اکنون نیز همچنان چون جزیی زنده و فعال حضور و وجود دارد لازم است تا از اجزای دیگر فرهنگ مان ـ مثلاً از جشنهای ایرانی ـ مدد بخواهم. بیشترین جشنهای ایرانی ما به آن بخش از فرهنگ مان تعلق دارند که عمری چند هزار ساله داشته و میبینیم که، با وجود همه فشارها و سرکوبهای متعصبین مذهبی در طول چند صد سال پس از تسلط اسلام در ایران همچنان زنده و جوان حضور دارند.
یکی از دلایل ماندگاری این جشنها بی تبعیض بودن» آنهاست، در این جشنها تبعیض جنسیتی، یا تبعیض قومی، یا تبعیض زبانی و یا تبعیض مذهبی وجود ندارد. نگاه کنید به همین دوران ما که طی آن حاکمان اسلامیبیشترین برخوردها را با جشنهای نوروزی داشته و انواع کارها را برای حذف یا بی رنگ کردن آن انجام دادهاند. اما میبینیم که هر سال بیش از سال قبل وقتی بوی بهار در فضا میپیچد، مردم با هر جنسیت و زبان و فرهنگ و مذهب و مرام و عقیدهای برای تدارک مراسم این جشن آماده میشوند. یا، در لحظه تحویل سال ایرانیان در سراسر دنیا، فقیر و غنی، زن و مرد، دیندار و بی دین کنار سفره یا میز نوروزی مینشینند و با شام نوروزی یکی آب مینوشد، و دیگری شراب.
نیز میبینیم که نوروز، به پشتوانه فرهنگ ایرانی ـ این قانون پنهان قدرتمند بی پلیس و زندان و زور، چگونه در جان و اندیشه میلیونها تن کار میکند.من امسال خیام را سر میز هفت سینم گذاشتم چون «بنیاد میراث پاسارگاد» امسال را سال خیام اعلام کرده است. و فکر میکنم که عصاره فرهنگ ما در ارتباط با مذهب از این گفته خیام سر بر میکشد که:
میخوردن و شاد بودن آیین من است فارغ بودن ز کفر و دین، دین من است
معنای این سخن آن است که تو کاری به کار مذهب و لامذهبی دیگران نداشته باشی، و در عین حال بتوانی اعلام کنی کهایین تو چیست، حتی اگر چون خیام میخوردن و شاد بودن آیین تو باشد.
این فرهنگ، که نمونه اش در شعر خیام و گفتههای برخی دیگر از بزرگان ادبیات و فرهنگ سرزمین مان به روشنی دیده میشود، سبب شده که با وجود سیاستهای حکومت قاهری که سعی دارد حتی جشنهای ایرانی ما را تبدیل به جشنهای مذهبی کنند. اکثریت نزدیک به تمامیمردمان ایران این جشنها را به شیوهای میگیرند که نشانی از مُهر یک مذهب خاص بر آن نیست. ایرانیهای یهودی، یا مسیحی و یا بهایی و مسلمان، از شیعیان گرفته تا اهل تسنن بی توچه به اولتیماتومها و بهانه جوییهای حکومتی از روی آتش میپرند، و هفت سین میچینند و به سیزده به در میروند. و همین طور است در یلدا و مهرگان و غیره…
اینها همه نشان میدهند که در فرهنگ ما پدیدهای به نام تک مذهبی جای چندانی ندارد اما، در مقابل، باور به آزادی مذهب همچنان حضور دارد. شاید برای همین است که پس از سی و هفت سالی که به طور سیستماتیک انواع فشارها و زورگوییها بر مردمان ما روا داشته شده است و انواع قوانین ریز و درشت در جهت از میان بردن ذهینت چند مذهبی یا آزادی مذهب ساخته و اجرا شده، این عملیات هنوز نتوانستهاند ذهن مردمان را از این بخش از آزادی خواهی خالی کنند. در واقع تأخیر فرهنگی در این جا خوشبختانه برای ما مفید بوده است.
این روزها هر زنی که یک تار مویش را از حجابی اجباری اش بیرون میگذارد و یا حتی با خودش زمزمه میکند که آزادی پوشش حق من است، هر زنی که میگوید: «حق من نیست که قیم فرزندم نباشم»، یا «برابری حقوق اجتماعی حق من است» یا «حق من است که از آموزشی یکسان بهره مند شوم» و بسیاری دیگر از خواستهای این گونه حقوق که همه میدانیم، یقیناً به آزادی مذهب باور دارد، چرا که حکومت اسلامیاین آزادیها و خواستها را از زنان گرفته است. یا هر مردی که در عین آزاد شدن چند همسری در ایران حاضر نیست از این حق قرون وسطایی استفاده کند، یا هر جوانی که حاضر نیست بر اساس صیغه رابطهای برقرار کند و آزادی روابط دختر و پسر را یک حق حقوق بشری میداند، یقیناً به آزادی مذهب باور دارد، زیرا حکومت اسلامیبا قوانین مذهبی خود این اختیاراتها را به او داده یا از او گرفته است.
اما، در عین حال، همین تناقض بین فرهنگ و قوانین موجود در سرزمین ما مشکلات و بحرانهایی را هم بوجود آورده است. ما از یک سو حکومتی مذهبی داریم که همه مذاهب دیگر نفی یا محدود میکند و، از سویی دیگر، فرهنگی داریم که با همه مذاهب و باورها و اعتقادات مذهبی و غیر مذهبی سر سازگاری دارد.
نتجهاین تناقض در بیشتر رفتارهای اجتماعی ما به چشم میخورد، به طوری که وقتی یک توریست، فرضاً، به عربستان سعودی میرود همه روابط را یکدست میبیند. چرا که در یک کشور کاملاً اسلامیعادات و رسمها همه با هم خوانایی دارند؛ اما توریستی که بهایران، و به ویژه شهرهای بزرگ، میرود متوجه تضادهایی میشود که گاه بیمارگونه به نظر میآیند.
البتهاین تضاد و تناقض را ما هزار و چهارصد سال است که داشتهایم اما، به نظر من، در شرایط کنونی، به خاطر ارتباط رسانهای جهانی و به خاطر طعم تلخ حکومتی مذهبی، وزن خیامیها بیشتر شده است و، در واقع، خواست فارغ بودن از کفر و دین، و داشتن زندگی طبیعی ِ «هر کس به دین و باور خود» بیش از همیشه در میان مردم میجوشد. همین ناخودآگاه و یا آگاهانه به اجزای دیگر فرهنگ مان یعنی جشنهای ملی و میراث فرهنگی ایرانی متوسل شدن و روی آنها بیش از همیشه نورافکن انداختن به خاطر مدد رساندن به جزیی است که آزادی مذهب نام دارد.
در واقع، با زندانی شدن جزیی از فرهنگ ما، یعنی آزادی مذهب از سوی جمهوری اسلامی، دیگر اجزای فرهنگ ما، که جشنهای ملی یا علم و دانش باشند، برخاستهاند و سعی در آزاد سازی آن دارند.
ما چارهای نداریم جز این که به کمک اجزای مختلف فرهنگ مان، اجازه ندهیم که آزادی زندانی شده در سرزمین مان کلاً از نفس بیفتد. چرا که یقین دارم اگر این وضعیت ادامه داشته باشد و باور به آزادی مذهب از فرهنگ ما حذف شود شناسنامه و هویت ما نیز کاملاً تغییر خواهد کرد و این امر بر تمام اجزای دیگر فرهنگ مان اثر خواهد گذاشت و چنین است که هدف اکنونی و برجسته خواست ما، قبل از هر چیز باید که خواست آزادی مذهب در ایران باشد.
شکوه میرزادگی
منبع: کیهان لندن
* آن چه که در این مطلب میآید ، برگرفتهای است از سخنرانیهایی است که در دو هفته گذشته در شهرهای استکهلم، گوتنبرگ، و لندن انجام شده است.