مهرداد مصوری
خرافات
خرافات سخنان پریشان و نامربوط، سخنان بیهوده و پریشان که خوشایند باشند وسخنان خوش پریشان.[۱] در لغتنامة عمید خرافات جمع خرافه به معنای حدیث باطل، سخن بیهوده و یاوه.[۲]
در تعاریف دیگر آمده است که خرافات عبارتاند از معتقدات، باورها یا انجام کارهایی که هیچگونه ریشهی عقلانی ندارند. خرافات به اسطورهها و پیشگوییها مربوط میشوند. خرافه در عقاید و باورهای عامهی مردم ریشه دارد.
بعضی از معتقدات و آداب و رسوم همگانی چون اعتقاد به نظر یا اثر طلسم در بیشتر دورههای تاریخی و در اکثر نقاط جهان وجود داشته و دارد. پارهای خرافات هم ممکن است خاص کشور، منطقه یا دهکده یا حتی گروه و خانوادهی خاصی باشد.
واژة خرافه عربی است، در روایتی از محمد (ص) نقل شده که خرافه مردی از قبایل یمن بود و مدتی توسط اجنه ربوده شد و پس از مدتی به قبیلهاش بازگشت و هنگامیکه رویدادهای عجیب از زندگی جنیان را بیان میکرد[۳] در میان اعراب به شهرت رسید.[۴] در عربی، به هر سخن عجیب که از عالمی غیر از عالم بشری و علم و تجربهی انسانی آگاهی میداد، حدیث خرافه میگویند.[۵] معمولاً خرافات ریشه در گرایشهای درونی یا باطنی در زندگی بشر داشته و به مرور تبدیل به خرافه شده است؛ اما مورد نظر فیلسوفان آن است که هیچ تعریف مشخص و همه پسندی دربارهِی خرافه وجود ندارد و تعریفی که از خرافه به معنای امر موهوم در ذهن مردم است بسیار نامشخص و گنگ به نظر میرسد.
باز در فرهنگهای دیگر فارسی در معنی خرافه گفته میشود که به معنی اعتقاد غیرمنطقی به تأثیر امور ماورای طبیعت و خلاف عقل، علم و تجارب شهودی در امور طبیعی است. خرافه، به عبارت دیگر، هر نوع اندیشهی باطل و خلاف واقع است. معمولاً در خرافه، رویدادها و حوادثی که با هم ارتباط منطقی ندارند، به یکدیگر ربط داده میشوند یا علت و معلول یکدیگر دانسته میشوند. معمولاً خرافات ریشه در واقعیات دینی یا تجربی در زندگی بشر داشتهاند و به مرور تبدیل به خرافه شدهاند.
خرافه، پایهی علمی و منطقی ندارد و براساس دانستههای قبلی و اطلاعات ثابت شده مطرح نمیشود، البته با این شرایط نمیتوان فرضیات علمی اثبات نشده یا نظرگاههای شخصی افراد در مورد موضوعهای متعدد را به عنوان خرافه نامید، چراکه خرافات معمولاً در شرایط روی دادن یک اتفاق خاص یا در حالت استقبال از یک رویداد محتمل و نیز در مورد اتفاقات پیشبینی نشده مطرح میشود و هیچ استدلال عقلی و منطقی نیز آن را نخواهد پذیرفت.
بررسی زمینههای اجتماعی و فرهنگی بروز خرافات نشان میدهد که برخلاف تصور رایج خرافات بههیچوجه چیزی غیرطبیعی و عجیبی نیست، بلکه با شیوههای بنیادین اندیشیدن و احساس و نحوهی پاسخ انسانها در برابر محیط پیوند تنگاتنگی دارد.
بخش عظیمی از قلمرو فرهنگ عامه اختصاص به اعتقادات و باورها دارد که برخی از آنها جنبهی منطقهای و برخی ملی یا بینالمللی دارد. به عنوان مثال سرعت تغییرناپذیر، سرنوشت، ذات، بدشانسی، چشم زخم، نحوست عدد سیزده و … در سطح گستردهای در اغلب جوامع بشری حضور دارند. این آرا نسل به نسل منتقل شده و در معبر زمان و مکان تغییر یافته، دچار حذف و اضافاتی شدهاند. افراد معمولاً یکسان به این مسایل باور ندارند، این اعتقادات از وابستگی کامل تا بی اعتقادی کامل به اندیشهها متغیر است. برخی آنها را خرافه و برخی دیگر باور میدانند.
خرافه و خرافهپرستی به هر شکل و نام و مذهب و دینی مذموم و عاری از حقیقت است. ناهنجاریها و ضایع گشتن حق و حقوق فردی و اجتماعی، دردها و آلام ظاهری و درونی و به طور کلی هر چیزی که نوعی سرخوردگی در فرد ایجاد کند و از راه منطق و تفکر و اندیشه نتواند یا نخواهد در حقیقت را به روی خود بگشاید، شخص را به انحراف و تشکیل خرافات و خرافهپرستی سوق میدهد.
خرافات را میتوان از نظر واژهشناسی رفتاری غیرتعقلی تلقی نمود و آنرا از نظر خرد بیهوده ارزیابی کرد. در خرافات عقلانیتی وجود ندارد. باورخرافه برخی کردارها و گفتارها را زشت و غیرمقدس میداند یا برعکس برخی دیگر را مقدس و دینی قلمداد میکند. خرافات را گاه به مثابه پاتولوژی روانی میتوان ارزیابی نمود که از هرگونه اوبژکتیویته و عینیت رویدادها دور بود و خود را با امررازدارانه و خدایی پیوند میزد. خرافات به نیرویی اسرارآمیز و خارقالعاده تکیه کرده و در اشکال حاد خود به خودفراموشی و خود آزاری و دیگر آزاری منجر میگردد.
اعتقاد سطحی به مرام و مسلک و هر گونه تفکری بدون اعتقاد قلبی لازم و عدم ایمان و یقین به آن به وجود آورندة علاقه به خرافه در پیرامون آن موضوع شده و عدم دریافت حقیقت یا ایمان واقعی به آن مطلب با خرافه و ترویج آن خود را به ظهور میرساند. باید گفت که نوعی خویشتن را گول زدن.
اینکه خرافه در هر دین و مسلکی حضور دارد شکی نیست و در درویشی که معنای واقعی طریقت و به معنای بجا آوردن عمل و اعمال قالبی و قلبی است، خرافه نمیتواند جایگاه خود را همانند دیگر جایها حفظ نموده و به عمر خویش ادامه دهد. چون وجود مرشد، مراد و راهنمای الهی در هر زمان از بین برندهی همه تابوها و بتهای ساختگی زمان است و سالک طریق با توجه به فرامین و اوامر پیر طریقت و به کار بستن آنها برخلاف بسیاری از جریانهای متداول در هر عصر و دورهای از گزند حوادث مصون و محفوظ مانده و فریب نیرنگ و تزویر خرافه و خرافه پرستی را نمیخورد.
مقصود از خرافات دینی شوائبی است كه آدمی بر مبنای تخیل نفس اماره به ساحت لایزال دین منتسب میدارد؛ اما دین، جلوهای از حقیقت رحمان است و خرافات، زاییدهی مكاید شیطان.
نکتة مهم دیگر قائل شدن به تفاوت میان خرافه با غلوّ است، غلوّ بیان مطلبی یا موضوعی است که قائل چون آن را ادراک نکرده یا شهود ننموده یا رویت نکرده است بیان نماید از اینرو به چنین شخصی غالی گفته میشود. به فرمودهی حضرت آقای سلطانعلیشاه: «غالی کسی است که زیاده از حال خود و نفهمیده چیزی را بگوید.».[۶] و این در حالی است که خرافه اصولاً خلاف واقعیت است و غلوّ بیان و اظهار یک واقعیتی است که بیشتر از ادراک و دریافت گوینده بر زبان جاری شده باشد، ولی در خرافه استنتاج سطحی به دور از واقعیت و پیوند دادن آنها به یکدیگر صورت پذیرفته و مورد نظر و واقع قرار میگیرد.
منابع کسب معرفت و دانش در انسانها نسبت به وسعت زمینههای معرفت و دانش محدود است و کشف و شهود نقش مهمی در زندگی انسان دارد.
منابع:
۱. علیاکبر دهخدا. لغتنامه، ج ۲۰، تهران، سازمان لغتنامه، ص ۳۸۷
۲. حسن عمید. لغتنامه، ج ۱، تهران، امیرکبیر، ۱۳۷۹، ج ۱،، ص ۸۴۳
۳. احمد بن حنبل. مسند احمد.
۴. سید بن طاووس. ملاحم و فتن، ص ۳۶۰
۵. «خرافه» مردی جنزده از قبیلهی عذره.
۶. گردش افغانستان و پاکستان، ص ۲۳۷.