روایت تقدس حکومت و معصوم بودن حکومتگر همچنان باقی است. عده ای که شما از آنها در کتاب خود تحت عنوان «روحانیت دولتی» نام می برید؛ همچنان به این روایت آویخته و بیشترین خلافکاریها را در سایه آن صورت می دهد و صدمات سهمگینی به منافع مردم و جامعه واردمی کند
گفتگو با حسن شریعتمداری
تلاش ـ اجازه دهید، گفتگوی این بارمان را از معنای روحانیت سنتی آغاز کنیم که نزد ما در حوزه سیاست این معنا بسیار سیال و گوناگون است. ما با تعبیرهای گوناگون از روحانیت سنتی نه تنها در دوره ها و مقاطع مختلف سیاسی، بلکه حتا در یک دوره معین و همزمان مواجه هستیم. به عنوان نمونه نه تنها امروز، یعنی در دوره ای که ما با حکومت دینی و قرار گرفتن اختیار اداره کشور در دست روحانیون روبروییم، برداشت یکدستی از روحانیت سنتی وجود ندارد، بلکه همین هم با آنچه که پیش از انقلاب از روحانیت سنتی منظور می شد، بسیار متفاوت است. این مسئله از کجا برمی خیزد، از تعریف ناروشن سنت یا از درک نادرست جامعه فکری ـ فرهنگی و سیاسی ما از نقش دین و پایگان آن؟
شریعتمداری ـ سئوال شما را ناگزیر باید با مراجعه ایی به مفهوم سنت و مدرنیته آغاز کرد. من نظریات خود را در این مورد در جزوه یی که بنام کهن مایگی (سنت) و روزآمدی (مدرنیته) در سال 1990 و حاوی سلسله بحث هایی که در انجمن فرهنگی هامبورگ ایراد کرده بودم و منتشر کرده ام، شرح داده ام. در مورد این مفاهیم نیز مانند بسیاری از مفاهیم دیگر آمیختگی و آشفتگی عجیبی در جامعه متفکران ایرانی بچشم می خورد. نگاه ناخودآگاه ایدئولوژیک ما این مفاهیم را نیز در رده زشت و زیبا و خوب و بد طبقه بندی می کند. طوری وانمود می شود که گویا سنت مردابی است که گسستن از آن و پرتاب شدن به بهشت مدرنیته راه نجات جامعه ایرانی است. این دو ارزش و سیاه و سفید دیدن در همة شؤن فکری اکثر ما جاریست. من در این جزوه شرح داده ام که بنظر من سنت جزء اصلی هر فرهنگ است و انباشتگاه سرمایة معنوی آنست و تحولی که در سنت غرب بوقوع پیوستن این بود که آن را از حالت تصلب خارج نمود و نرمش و انعطاف کافی برای به روز شدن را جزء خواص دائمی آن نمود وگرنه فرهنگ استوار به سنت های اصیل خویش است و تجدید تولید فرهنگ اصولا بدون آن قابل تصور نیست. پروسه اجتماعی شدن انسان که او را قابل زیست در اجتماع می نماید یکسره بر سنت استوار است. اینکه چه اتفاقی در سنت غرب بوقوع پیوست که انعطاف لازم را برای روزآمدی دائمی پیدا کرد بحث طولانی است که در این جا مجال آن نیست. بطور خلاصه سنت فلسفی ـ دینی در جهان دایر بر کشف حقیقت (ذات ـ ایده) اشیاء و مفاهیم بود و در رنسانس فکری ـ فلسفی ـ اجتماعی غرب این وظیفه در وجه غالب خود به عنایت به واقعیات اشیاء و مفاهیم تبدیل شد و تکاپوی کشف در و میل به جهان آرمانی (ایده آل) جای خود را به پرداختن و آباد ساختن جهان عینی و واقعی (رئال) داد.
نتیجه این تغییر عظیم در پارادایم فلسفی ـ آرمانی بشر غربی این شد که حقیقت که گوهری پنهان است و کشف آن به افراد زبده تعلق دارد (روحانیون ـ کاهنان ـ فلاسفه ـ صوفیان) اهمیت اجتماعی قبلی خود را از دست داد و جای آن را واقعیت عینی که در دسترس همگان بود گرفت که احتیاج به متولی خاص و روشهای ویژه و اسرارآمیز نداشت. همگان با تجربه علمی و روشمند می توانستند واقعیات را مورد مشاهده قرار دهند. و این تغییر شگفت انگیز از یکسو قدرت ویژه کشف و نیل به حقیقت و جهان آرمانی آنرا از عهده طبقه خاصی خارج کرد و آنرا به مشاهدة پدیده های عینی تقلیل داد که از عهدة همه برمی آمد و در نتیجه قدرت عمودی و متمرکز در بالا بود در همه اجتماع پخش شد که بنظر من بیش از اختراع تلسکوپ و یا ماشین بخار یا بوجود آمدن طبقه پیله ور شهری و خرده صنعتگران در اروپا پدیده انتقال قدرت از خواص را به عموم مردم توجیه می کند. هرچند نا گفته نماند که این دوره شگفت انگیز در غرب مرهون تغییرات گوناگونی است که هرکدام اثر ویژه خود را بر دیگر عوامل داشته اند و نه می توان منکر تاثیر آنان شد و نه می توان دیگر عوامل را کوچک شمرد.
حال پس از این شرح بازمی گردیم به روحانیت در ایران. مذهب در جوهر خود بر سنت استوار است زیرا از دید اجتماعی جزء مهمی از فرهنگ جامعه است و بنابراین تقسیم روحانیت به روحانیت سنتی و غیر سنتی تقسیم علمی و مناسبی نیست. تنها شاید اشاره به این دارد که پاره یی از روحانیت به سنت متصلب بیشتر دل بسته اند و پاره یی کمتر وگرنه در این باره که هنوز در سپهر فلسفی ـ دینی ایران انتقال از جهان حقیقت جوی به جهان واقعی عملی نشده نباید مجادله داشت.
سنت ما در بن خود هنوز در پی کشف جهان آرمانی است و در نتیجه صلب است و انعطاف لازم را برای بروز شدن (مدرن شدن) نیافته است. آنچه برما پیش آمده بیشتر این است که همزیستی با جهان غرب در چند سده اخیر الزاماتی را بر ما تحمیل کرده و صنعتی شدن جهان در قرون اخیر و جهانی شدن اقتصاد و اطلاعات در دهه های گذشته ما را در حالتی برزخی گرفتار کرده است. روحانیت ما نیز از این قاعده کلی برکنار نیست. در روحانیت نیز شبیه به بقیه، جامعه برخی برای استوار نگهداتشن عقاید و ارزشها و در نهایت پایگاه خود به بحران هویت دچار شده و سرسختانه با واقعیات جدید می جنگند و برخی حالت انفعالی پیدا می کنند. برخی از ما از روی مسالحه این دو دسته را روحانیون سنتی می نامند. گروهی دیگر در صدند که تا آنجا که ممکن است و عقایدشان ایجاب می کند با واقعیات جدید کنار بیایند و باز از روی مسالحه برخی از ما آنان را روحانیون مدرن و در شکل عام با در نظر گرفتن افراد مذهبی غیر روحانی روشنفکران دینی می خوانیم. دائما می گوئیم جامعه ما جامعه یی در حال گذار است. این گذار چیست؟ خواهیم گفت گذار از جهان کهن به جهان جدید جهان کهن با جهان جدید فرق های بسیاری دارد و بنابراین گذار از یکی به دیگری مستلزم دگرگونیهای فراوان در جامعه ماست. عمیق ترین جنبه دگرگونی در این گذار یک دگرگونی فلسفی ـ آرمانی است که به آن اشاره شد و ملموس ترین آن دگرگونی نوع نظام سیاسی حاکم به کشور یا گذار از استبداد به دمکراسی است. در این بین انواع و اقسام تغییرات عظیم دیگر را می توان نام برد که در حال اتفاق افتادن است و بنابر عنایت هر پژوهشگر یا صاحب اندیشه، می توان یکی را علت و یا اصل و دیگر تغییرات را معلول و یا فرع بر آن تلقی کرد. در جهان نیز این گذار در هر نقطه یی به شکلی انجام شده و یا در حال انجام است. روحانیت نیز از تشکلهای مهم و تاریخی جامعه ایران است. این گذار ناگزیر که نه از درون جامعه ما جوشیده بلکه بیشتر از روی ناچاری و در اثر ضرورت زمان بوده است، همة بنیادهای اجتماع را بشکل تعیین کننده یی تغییر خواهد داد. بطور تاریخی در جامعه ایران قدرت اجتماعی به دو رکن اصلی روحانیت و حکومت تخصیص یافته است. این نهادها هر دو موقعیت ویژه خود را در شکلی از جهان بینی فلسفی ـ آرمانی یافته اند که جامعه ما هم و غم اش کشف حقیقت باشد و در چنین فضایی یکی نماینده جنبه لاهوتی آن و دومی رهبر ناسوتی آن است. پس از انقلاب این نظام لاهوت و ناسوت در هم تنید. دو نهاد تاریخی یکی شدند تا تنومندتر و فربه تر شوند و در مقابل الزامات این انتقال بتوانند مقاومت کنند. قبل از آن گاهی با هم و گاه در مقابل هم اعمال قدرت می کردند. از آن ببعد در درون هم شدند. در هم تنیدند ولی شاید هم خود ناخواسته ارابه انتقال سریع تر جامعه شدند. شکل تاریخی آنرا به هم زدند. شکل جدید فربه و تنومند بود ولی گریزی نداشت جز اینکه خود تبدیل به سدی شود که سیل بنیان کن تغییرات را مستقیما به چالش به طلبد و در نتیجه خود بیش از سایر بنیادهای جامعه رو در روی این تغییرات ناگزیر باشد. البته روحانیت در این تحول که پس از انقلاب به وقوع پیوست یک پارچه نبود، ولی با این همه بخش فعال و متحرک آن با حکومت در هم تنیدند.
تلاش ـ شما در کتاب خود «ایران آینده و آینده ایران» در یک مقاله ـ دین در آینده ایران ـ ضمن اختصاص بخشی از آن مقاله به نظر روحانیت شیعه در باره حکومت و توجه دادن به اصل مورد پذیرش دستگاه این روحانیت یعنی «حکومت حق، حکومت عدل امام غایب است و بس»، روحانیت شیعه را بنا بر تفسیرهای متفاوتی که در این باره می دهند و نتایجی که در حوزه عمل اجتماعی و سیاست گرفته و نوع تبیینی که از رابطه با حکومت می کنند، به سه دسته تقسیم کرده اید؛ گروهی که همه شئون اجتماعی شیعه را تا ظهور امام غایب تعطیل دانسته و در قبال حکومت حالت نفی و استنکار دارند. گروهی که در صدد تلفیق حکومت قانون و احکام شرع بوده و حکومت نمایندگان مردم و قانونگذاری آنها را در محدوده معین و در چهارچوب قوانین شرع قبول دارد. و دسته سوم که معتقد است حکومت اسلامی تعطیل بردار نیست و حکومت در دوران غیبت حق فقهاست.
با توجه به پایبندی هر یک از گروههای روحانیت به اصل فوق، آیا می توان هیچیک از این گروهبندیها را از محدوده تفکر سنتی خارج دانست؟
شریعتمداری ـ بخش مستقل روحانیت که بخش غیر دولتی آن است در فضای موجود امکان تشخص و تحرک کافی ندارد ولی وجود دارد و ممکن است در آینده اهمیت فزاینده یی پیدا کند. مهم آنست که احکام زیر را مورد ملاحظه قرار دهیم.
1 ـ هیچ جامعه یی تا کنون بدون دین وجود نداشته است
2 ـ هر دینی روحانی خاص خود را دارد. دین بدون روحانیت خود آرمانی غیر واقعی است.
3 ـ روحانیت و دین چون همیشه وجود دارند بنابراین در نهایت و همیشه خود را با تغییرات جوامع وفق می دهند وگرنه نمی توانستند به حیات خود ادامه دهند.
جامعه ما نیز خارج از احکام کلی فوق نخواهد بود. ما چه بخواهیم و چه نخواهیم در آینده بخشی از روحانیت خود را با گذار جامعه در حال گذار تطبیق خواهند داد. شما اگر بخواهید می توانید این بخش را مدرن بخوانید. شاید هم غلط نباشد زیرا توانسته اند خود را روزآمد کنند تا به حیات خود ادامه دهند ولی در عین حال باید توجه داشت که در آینده نیز روحانیت به بخش سنتی تر و محافظه کارتر اجتماع تعلق خواهد داشت. پس می توان گفت در مقایسه با بخش های دیگر جامعه روحانیت، بخشی از آن روزآمدتر است و در مقایسه با کل جامعه و یا جهان پیرامونی حتی همین بخش از روحانیت نیز از ارزشهای قدیمی تر دفاع خواهد نمود و محافظه کار باقی خواهد ماند. باید توجه داشت که جامعه سالم همیشه به بخش محافظه کار و سنتی نیز به اندازه بخش پیشرو احتیاج دارد.
تلاش ـ امروز که حداقل یکی از تفسیرهای مورد نظر، مبنای تشکیل حکومت اسلامی است و ما با حکومت ولی فقیه و نهادهای اعمال قدرت حکومتی روبروئیم که در هر صورت در دست متولیان دین و مفسرین احکام شرعی است و طبق قانون اساسی اسلامی همه قوانین از منابع شرع اسلام ناشی می شوند، آیا می توان گفت ـ در محدوده تقسیم بندی فوق از روحانیت شیعه ـ ضرورت وجودی آن جریانی که «در صدد تلفیق حکومت قانون و احکام شرع» بوده است، از میان رفته است و به تاریخ سپرده شده است؟
شریعتمداری ـ به نظر می رسد نظر شما در اینکه این بخش از روحانیت علت وجودی خود را از دست داده و نقش خود را به تاریخ سپرده باشند ناظر بر دوره فعلی جمهوری اسلامی است وگرنه همانطور که گفته شد روحانیت قبل از تشکیل جمهوری اسلامی در ایران سابقه یی تاریخی دارد و این نظام سیاسی اگر در آینده به شکل های دیگری درآید و یا جای خود را به نظام سیاسی دیگری بسپرد روحانیت باز هم حضور و نقش خواهد داشت. اکنون نیز بخش قابل توجهی از مردم تکالیف مذهبی خود را برمبنای فتاوی روحانیون برجسته یی که مستقل از جمهوری اسلامی هستند انجام می دهند. مضافاً در جمهوری اسلامی نیز قوانین صرفا بر مبنای منابع شرعی تنظیم نمی شوند و در اثر فشار بین المللی واقعیات درون جامعه و تعادل قوای سیاسی در درون حاکمیت هم در سطح تقنینی و هم در سطح تفسیر حقوقی از آن تابع نظریات کارشناسان هستند. بنابراین فقهای متعادل می توانند تأثیر قابل توجهی در آن داشته باشند. همچنین دستگاه تشحیص مصلحت نیز منبع قانونگزاری جداگانه یی است که صرفا برمبنای تشخیص خود از مصلحت قانونگزاری می کند و اگر مصلحت و تشخیص آن برعهده اشخاص واقع گراتر باشد مسلما در نتیجه فرق خواهد داشت. علاوه برآن در فقه بحث ضروریات ثانویه وجود دارد. باین معنی که اگر امری برحسب ضرورت اولیه که حکم شرعی است مجاز یا غیر مجاز شمرده شود فقیه مبسوط الید (یعنی فقیهی که دستش برای حاکمیت باز است) می تواند بنا برتشخیص زمان و مکان اگر لازم باشد موقتا یا برای مدت زمان لازمی امر مجازی را غیر مجاز و یا غیر مجازی را مجاز کند. این امر یعنی استفاده از ضروریات ثانویه نیز بخصوص در زمان آیت الله خمینی بسیار مورد استفاده ایشان قرار گرفت. حال اگر شخص واقع گرایی در چنین منصبی باشد تأثیرش واضح است. پس حتی در این دوره تاریخی نیز نمی توان گفت که نقش این گروه از روحانیت از بین رفته است. اگر ایران صاحب روحانیت معتدل و واقع گرایی بود که در تعادل سیاسی موجود فرادستی داشتند مسلما حتی در نظام کنونی نیز اثر وجودی خود را داشتند. البته آنچه که گفته شد بهیچ وجه نباید به معنی توجیهی در مورد نظام ولایت فقیه و جمهوری اسلامی تلقی شود ولی در یک بحث نظری باید همة جوانب موضوع دقیقا و بی طرفانه مورد بحث و تدقیق قرار گیرد.
اما سئوال شما را به یک سئوال اساسی تر می توان تبدیل کرد و به آن پاسخ گفت و آن این است که: در کشورهای اسلامی بخصوص ایران در نظام دینی دستگاه فقاهت از جایگاه ویژه یی برخوردار بوده است. به عنوان مقدمه باید بگویم که هر نظام دینی دارای چهار بخش برجسته می باشد
1 ـ بخش انجام عبادات و مناسک
2 ـ بخش تبلیغی
3 بخش کلامی و فلسفی
4 بخش تقنینی یا فقهی
در مذهب شیعه پیشنمازها و مساجد عهده دار قسمت اول، وعاظ، روضه خوانها، مداحان و تکایا و مساجد عهده دار بخش دوم متکلمین، فیلسوفان، مفسران و نویسندگان مباحث نظری اسلامی عهده دار بخش سوم و حوزه های علمیه، مدرسین و مراجع تقلید عهده دار بخش چهارم می باشند.
در دوره یی که شیعه در ایران مذهب اکثریت نبود و تحت فشار حکومت های سنی مذهب قرار داشت بخش سوم یعنی بخش کلامی و فلسفی آن برجستگی بیشتری داشت. در اوائل حکومت صفویه نیز این بخش تا زمان ملاصدرا (صدرالمتألهین شیرازی) هم چنان برجستگی خود را حفظ کرد ولی احتیاج جامعه به قانون برای تنظیم روابط خود با دستگاه حکومت استبدادی و شخص حاکم و احتیاج حاکم به قوانین منقح و منظم باعث شد که دستگاه فقاهت بتدریج چنان فرادستی پیدا کند که همه بخشهای دیگر نظام دینی را در زیر سلطه خود بگیرد. بنظر می رسد با تاسیس جمهوری اسلامی بتدریج این بخش بطور قابل توجهی اهمیت خود را از دست می دهد زیرا وظیفه اش به نهادهایی در درون حکومت واگذار شده و برعکس بخش تبلیغی که هم به لحاظ حکومتی دستش بازتر شده هم به جهت دینی شدن جامعه میدان عمل وسیع تری پیدا کرده و عملا نیز دیگر زیر تسلط حوزه های علمیه نیست هر روز جلوه بیشتری می یابد. اکنون مداحان که قبل از انقلاب در نازل ترین سلسله مراتب دینی بودند تبدیل به عناصر موثری در صحنه اجتماعی و سیاسی شده اند و این تغییر قابل توجهی است که شاید با کاستی جایگاه فقه در نظام دینی و افزودن به ارزش هویت دینی بجای تاکید بر قوانین شرعی باعث رفرمی ناخواسته در نظام دینی ما شود که از پیش دیدنی نیست. بعنوان مثال ممکن است در آینده شاهد تولد نیروهای سیاسی جدیدی باشیم که با عبور از محافظه کاری مرسوم در گروه های موسوم به روشنفکران دینی و اصلاح طلبان حکومتی با تاکید بر هویت مذهبی خود جدایی نهاد دین از نهاد حکومت را بپذیرند و احزابی نظیر احزاب مسیحی ـ دمکرات اروپایی بعنوان احزاب مسلمان ـ دمکرات ایجاد کنند که مذهب را هویت اعضاء خود بداند و حزبی محافظه کار باشد که در سیاست خود مذهب را کمتر دخالت دهد و دغدغه اصلی اش نه اجرای احکام شرع بلکه اداره صحیح مملکت باشد. امروز حزب عدالت ورفاه ترکیه که از اربکانیست های افراطی جدا شده اند مسیر مشابه آنچه گفته شد طی کرده اند. آینده را نمی توان پیش بینی کرد ولی این تحول نیز یکی از تحول هایی است که در صورت استمرار وضع موجود و عدم فروپاشی این نظام سیاسی در سرراه آن قرار خواهد داشت. در صورت تغییر این نظام هم ممکن است نیروهای سیاسی مذهبی در آینده این نقش را برای خود بپذیرند.
تلاش ـ روایت تقدس حکومت و معصوم بودن حکومتگر همچنان باقی است. عده ای که شما از آنها در کتاب خود تحت عنوان «روحانیت دولتی» نام می برید؛ همچنان به این روایت آویخته و بیشترین خلافکاریها را در سایه آن صورت می دهد و صدمات سهمگینی به منافع مردم و جامعه وارد می کند. بخش دیگری از جامعه روحانیت، که از نظر شما روبه فزونی است، بازهم با استناد به همان روایت، پای خود را از دایره قدرت حکومتی بیرون کشیده و یا کنار گذاشته می شود. بنا به تعبیر شما در همان کتاب؛ این دسته از روحانیون به دلیل «حالت نفی و استنکار و عدم تبعیت از قانونی» که دارد، بی نظمی و «آنارشیسم» را درجامعه دامن می زنند. آیا در این میان نظر سومی هم وجود دارد؟
شریعتمداری ـ شما نقل قول از کتاب من را ناقص انجام داده اید. گروه سومی نیز گفته شده که در صدد همزیستی با حکومت هستند در تاریخ فقه و کلام اسلامی، صاحب نظران فراوانی را می توان یافت که ضرورت انتظام امور مسلمین در ممالک اسلامی و ضرورت ایجاد امنیت و ثبات را مورد توجه قرار داده و در مقابل هرج و مرج و بی نظمی حتی تبعیت از سلطان جابر را جایز دانسته اند. در صدر اسلام در زمان خلافت حضرت علی و در جنگ بین علی و معاویه گروهی برعلیه هر دو شوریدند که خوارج نهروان لقب گرفتند. آنها منکر ضرورت حکومت بودند و می گفتند حکومت مخصوص خداست (الحفکم لله) حضرت علی در پاسخ آنها در خطبه معروف خود ابراز داشت: «آنها سخن حقی می گویند که از آن اراده باطلی می کنند. مردم بهرصورت به حکومت احتیاج دارند اعم از اینکه فرمانروای خوب و یا جابری داشته باشند» در دستگاه فقهی شیعه نیز با وجود اینکه حکومت ایده آل به حکومتی که بوسیله ائمه شیعه اداره شود اختصاص دارد ولی این مدل ایده آلی است که در اغلب تمدنها و مذاهب وجود دارد مانند رجعت مسیح در مسیحیت و وعده به بنی اسرائیل در مذهب یهود و غیره.
نظریه غالب در فقه شیعه تبعیت از حکومتهای عرفی (مدنی) در زمان غیبت امام دوازدهم است و بنابراین اگر انقلاب پیش نمی آید و اگر رفرم اساسی در آن صورت می پذیرفت، دستگاه فقهی راه کافی برای همزیستی با حکومت مدنی می یافت و یا خواهد یافت.
تلاش ـ متأسفانه مصداق و معنای «روشنفکری دینی» نیز مانند «روحانیت سنتی» چندان روشن نیست. نظرات بسیار متفاوتی در زمینه های مختلف از جمله در مورد رابطه دین و حکومت از سوی افرادی که خود را به این گروهبندی منتسب می کنند، وجود دارد. تعدادی از آنها بدون آن که حکومت دینی را نفی کنند، حضور فقها را در رأس حکومت قبول ندارند. تلاش برخی نیز آشکارا متوجه بیرون آوردن انحصار تفسیر دین از دست مقامات رسمی دینی یعنی فقهاست. نسبت محافظه کاری از سوی شما ناظر به کدام نگرش در میان این گروهبندی اجتماعی است؟
شریعتمداری ـ تا هنگامی که یک نیروی مذهبی ـ سیاسی جدایی نهاد دین از نهاد دولت (بمعنی نظام = State ) را قبول نکرده و آنرا بصراحت اعلام نکند تفاوت چندانی نخواهد داشت که چه می گوید. البته از لحاظ سیاسی گروهی که خواهان عدم انحصار حکومت در دست فقیهان هستند در صورتیکه در جهت ایجابی نظریات خود نیز رعایت بیشتر حقوق بشر و اصول دموکراسی و تسامح و تساهل نسبت به دگراندیشان و دیگران را ترویج کنند خواهان نظام سیاسی بازتری در چهارچوب اسلامی می باشند و بعبارت دیگر مروج نظام مشروطه به تعبیر اصلاح طلبان حکومتی هستند. جریان دیگری که بیشتر بحث نظری ـ کلامی در چارچوب نظریه قبض و بسط شرعیت و یا استفاده از متدهای هرمنوتیک در تعبیرهای گسترده تر و بازتر از دین می نماید مطمح نظرش کاری سیاسی نیست ولی اگر به انجام رفرم در نظریات دینی رایج موفق شود طبعا اثر آن در نظام سیاسی انعکاس مستقیم خواهد داشت. حلقه کیان از مقولات نظری شروع کرد ولی بسیاری از عناصر سیاسی اصلاح طلب حکومتی امروز که دنبال نظریه نظام مشروطه دینی هستند از کسانی هستند که مستقیما و یا بواسطه از حلقه کیان سرچشمه گرفته اند و محصول آن می باشند. بنابراین تفکیکی که شما در سئوال خود قائل شده اید در حقیقت تفکیک اصلی نیست و بنا بر آن نمی توان قضاوت کرد و تفاوت اساسی بین این دو دسته قائل شد. مسلما این دو دسته نسبت به اکثریت روحانیت حاکم کمتر محافظه کارند. مهم این است که باید به این حرکت ها در مجموع به دید مثبت نگریست زیرا هرچند این قبیل تلاش ها نه به رفرم در دین و نه به تغییر اساسی در نظام جمهوری اسلامی موفق خواهد شد ولی این گفتمان و نیروی متعلق به آن کریدور مناسبی برای عبور جوانان مذهبی و حتی متفکران خودشان برای عبور از توهم برپایی یک نظام سیاسی بر مبنای دموکراسی دینی ایجاد کرده است (البته شاید قصد خودشان به هیچ وجه این نبوده). امروز شاهدیم که اغلب عناصر فعال سیاسی جنبش زنان و جنبش دانشجویی چند سالی قبل خود از طرفداران برپایی دموکراسی دینی در مدل اصلاح طلبان حکومتی و یا آقای خاتمی در محدودة جمهوری اسلامی بوده اند ولی امروز با توسعه گفتمان سیاسی خود و تحرکات سازمان یافته خویش از مرز اینگونه محدودیت های بینشی گذشته اند.
در اینجا ناگزیم توضیح دهم که منظور از اینکه رفرم مذهبی در چارچوب چنین حرکت هایی بعید است عدم ارزش نهادن به کوشش های روشنفکران دینی در ایران نیست بلکه ذکر این واقعیت است که رفرم مذهبی در اروپا در شرایطی انجام شد که از یکسو پروتستانتیسم مستظهر به حمایت عده یی از شاهان و شاهزادگان و اشراف و توده وسیعی از مردم اروپا بود (پایه مادی و اجتماعی) ثانیا مکتب و کلیسای مستقل خود را ایجاد کرد (نهادسازی رقیب و یا آلترناتیو در مقابل کلیسای کاتولیک) ثالثا از درون یک مبارزه قدرت خونین و مرگبار سی ساله متولد شد (مبارزه اجتماعی) و فقط برکتاب و موعظه و روشنفکر دینی متکی نبود. و اینکه موفق به تغییر اساسی در نظام موجود نمی شود به این دلیل ساده که چون این نیرو می خواهد صرفا به مخاطبین مذهبی خود توجه کند و از روکردن به دیگر نیروهای اجتماعی احتراز و شاید وحشت دارد، در درون نیروهای مذهبی، نیروهای اصول گرا و محافظه کار دارای پایه مادی وسیعتر، نهادهای تاریخی ستبر و گفتمان جا افتاده چندین قرنی و دستگاه تبلیغ و سازماندهی محکم و استوار می باشند و در این محدوده شانس زیادی برای نیروهای اصلاح طلب موجود برای یارگیری مستقل و متعلق به خود برای ایجاد فشار لازم وجود ندارد. دوره خاتمی این واقعیت را بوضوح نشان داد و تکرار آن اگر هم ممکن باشد مفید نخواهد بود.
تلاش ـ شما پیش از این ـ سال 2000 ـ در مقاله ای تحت عنوان « دین در آینده ایران » شعارهائی نظیر «مذهب بدون روحانیت» را مردود شمرده و نسبت به خطر پاگیری بنیادگرائی اسلامی هشدار داده اید. البته این را در صورتی می دانید که جامعه به روحانیت میدان دهد تا خود را نماینده تام الاختیار خدا روی زمین تلقی نماید. آن چه که در واقع رخ داده است این که روحانیت ـ حداقل بخشی از آن ـ از همان آغاز حکومت خود را نماینده خدا دانست. وجود بنیادگرائی اسلامی در درون و حاشیه حکومت را نیز نمی توان نادیده گرفت. اما مخالفت با روحانیت به عنوان پایگان رسمی دین و متولیان انحصاری آن توسط نیروئی صورت می گیرد که شعار تسامح و تساهل را در امور اجتماعی می دهد و اداره کشور را با روشهای دمکراتیک لازم می داند. چنین پدیده ای را چگونه توضیح می دهید؟
شریعتمداری ـ البته مقالة من صرفا در سال 1996 در کتاب ایران آینده و آینده ایران که مجموعه مقالات می باشد به چاپ رسیده است. تاریخ انتشار این مقاله در سال 1996 می باشد و در سمینار ایران در سال 2000 قرائت شده است.
دو نیروی مذهبی در ایران هرکدام بنوعی مخالف با روحانیت به عنوان پایگان رسمی دین و متولیان انحصاری آن می باشند یکی نیروهای ملی ـ مذهبی و نهضت آزادی و دیگری اصلاح طلبان حکومتی هستند ولی هیچکدام سخنی مخالف با رعایت تسامح و تساهل نسبت به روحانیت نگفته اند و بنابراین من منظور سئوال شما را نمی دانم. اینکه خواسته آنها در مقیاس وسیع خود موفق به جلب مخاطب نمی شود ربطی به تسامح و تساهل آنان ندارد و بیشتر ناظر به عواملی است که در مبحث شرایط ایجاد یک رفرم مذهبی ذکر گردید. نیروهای اجتماعی این گروه های سیاسی چون منحصرا از درون نیروهای مذهبی جذب می شوند در رقابت جدی با دستگاه منظم ـ سازمان یافته دارای سنت و نهاد روحانیت و نیروهای اصول گرای مذهبی قابل ذکر نیست. هرچند از لحاظ کیفیت این نیروها عناصر کارآمدتری را می توانند جذب کنند ولی توده مردم مذهبی در اکثریت قاطع خود نصیب آنان نخواهد شد.
تلاش ـ از بحث های درونی نیروهای دینی بر سر رابطه دین و حکومت چنین برداشت می شود که آنها موضوع مشروعیت زمینی یا الهی قدرت حکومتی و حق حاکمیت انسان بر سرنوشت و بر جامعه خویش را دور زده و از بحث «حق و تکلیف» انسان در کنترل قدرت، عزل و نصب حاکمان و «حق و تکلیف» وی در مقابله با «ظلم» آغاز می کنند و عموماً در بحثهای خود به جدال بر سر روش حکومت کردن و حکومت خوب یا بد، ظالم یا عادل می رسند و اگر بحثهای آنها پیشرفته تر باشد، بر ضرورت حکومت کردن و ادراه جامعه با روشهای علمی و به یاری افراد کاردان و متخصص ـ شایسته سالاری ـ پافشاری می کنند.
به عنوان آخرین پرسش لطفاً بفرمائید؛ آیا اگر موضوع بحث متوجه پایه های مشروعیت قدرت و حق حاکمیت گردد، در نتیجه گیری تفاوتی حاصل خواهد شد؟
شریعتمداری ـ دموکراسی در نمونة اروپایی خود (آنهم صرفا نمونه فرانسوی آن) مراحلی چون خردگرایی، روشنگری و… را گذراند که با توجه به الگوهای فراوان دیگر مانند دموکراسی انگلیس، آمریکا و کشورهایی که بعدا به این صف پیوستند مانند آلمان، ژاپن، هند و کانادا استرالیا… و همچنین کشورهای موج سوم دموکراسی هیچ کدام چنین الگویی را پیروی ننمودند و اصولا در بسیاری از این جوامع مانند آمریکا جدایی نهاد دین از نهاد دولت بعلت رقابت صرف بین نیروهای مختلف و فرقه های گوناگون مذهبی تثبیت شد و در قانون اساسی آن کشور ذکر گردید. در ایران نیز معلوم نیست گذار به دموکراسی الزاما نتیجه بحث های فلسفی ـ نظری و حقوقی بین روشنفکران مذهبی و غیر مذهبی باشد و یا گذار به دموکراسی از الگوی فرانسوی رنسانس و عصر روشنگری تبعیت کند. با توجه به این مقدمه صرفا از لحاظ نظری می توان به سئوال شما جواب داد:
حق و تکلیف رابطة یک نظام اخلاقی ـ حقوقی عبد (بنده) و خدا است و در بفعد اجتماعی نیز استفاده از این مفاهیم برای انگیزش مردم در جهت مبارزات اجتماعی هرچند در بخش وسیعی از مردم می تواند موثر باشد و بعنوان وسیله یی برای جلب آنان جهت مبارزه با دیکتاتوری مورد استفاده قرار بگیرد ولی نتیجه آن از لحاظ نظری منجر به ایجاد حکومتی زمینی که منشاء مشروعیتش صرفا اراء مردم طی یک انتخابات منصفانه، واقعی و آزاد و یا رفراندمی با شرایط مشابه باشد نخواهد شد و همچنان مبارزه انسان های مکلف که نه برای حقوق فردی خویش بلکه برای اجتماع یکپارچه مسلمانان مبارزه می کنند که کلیتی Collectiv و توده وار دارد صرفا با توجه به محدود نظری منجر به وقوع دموکراسی که مبتنی براصالت فرد و حق اوست نخواهد شد ولی همانطور که گفتم بازی گذار به دموکراسی پیچیده تر است از این کلیات نظری و هزار نکتة باریکتردارد که پرداختن به مجموعه آنها کار یک کتاب مفصل می باشد.
تلاش ـ آقای شریعتمداری با سپاس از شما
منبع :تلاش