Search
Close this search box.

صبح چهارشنبه ۲۷-۳-۹۴ (استقبال رمضان – خواندن مثنوی – زنهار از شرّ کسی که به او خدمت کرده ای – آداب خدمت به دیگران – خانم‌ها)

008

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

امروز آخرین روز ماه شعبان است. ما به استقبال رمضان می‌رویم. اگر ماه رؤیت شد ماه رمضان می‌گیرند و اگر نه که نمی‌گیرند. به هر جهت آن‌هایی که احتیاط می‌کنند، می‌گویند امروز هم روزه می‌گیریم برای اینکه اگر ماه رمضان باشد روزه [واجب] است اگر ماه رؤیت نشود بالاخره روزه گرفته‌اند ثواب است. ان‌شاءالله همه‌ی ‌‌ما به خوبی و سلامتی این ماه را هم بگذرانیم و به فیضش برسیم، ان‌شاءالله. چند بار تکراراً خواهش کردم که مثنوی را بخوانید. هرجایش را هم متوجه نمی‌شوید [بپرسید یا شرحش را بخوانید] (ببخشید می‌گویم نمی‌فهمید، یعنی فهم‌تان از این کتاب بالاتر است) من که سطحم پایین‌تر است توضیح می‌دهم. خیلی نکته‌هاست مثلاً در مثنوی روایتی که منسوب به پیغمبر است. «کلّمینی یا حمیرا» پیغمبر خطاب به عایشه می‌گفت با من حرف بزن. (عاشیه تنها زن پیغمبر بود که جوان و سرخ و سفید بود) خیلی در عوالم معنوی غرق بود می‌خواست کمی پایین بیاید. خدا پیغمبر را آفریده، فرستاده البته خود پیغمبر هم در یک مسیری سلوک و مقامات دارد. گاهی می‌فرمود «ارحنی یا بلال» بلال من را به حال بیاور روح بده. آن وقت که پیغمبر سخت گرفتار کارهای دنیا بود. شرح حال را بخوانید. پیغمبری که درس نخوانده بود به قول ما نه دکتر، نه لیسانس بود ولی بهترین سیاست‌مدار بود. اولاً بسیار با اخلاق کارش را پیش می‌برد و بعد هم از یک گروه وحشی (آن وقت‌ها باید گفت وحشی، دوران جاهلیت) یک تمدنی ساخت که می‌بینیم. دنیا را زیرو رو کرده و می‌کند و خواهد کرد. اگر بخواهیم صحبت کنیم، بحث خیلی مفصلی دارد.

از من سؤال کردند. نه عین این عبارت ولی سؤال مربوط به آن است. منسوب به پیغمبر است که فرموده «اتَّقِ شر مَنْ أحسنتَ إليه» زنهار از شرّ کسی که به او خدمت کردی (کار خوب). کسی که به او خدمت کردی زنهار از شرّی که برای تو دارد. البته این عبارت حاکی از این نیست که حتما شرّ ایجاد می‌شود ولی حاکی از آن است احتمالا ممکن است کسی که به او خدمت کرده‌ای او برای شما شرّی فراهم کند. در آن صورت از آن شرّ بپرهیزید خودتان را محافظت کنید و مواظبت باشید. این مورد در گله‌مندی‌هایی که مردم از هم دارند خیلی دیده می‌شود. مَثلی در فارسی هست می‌گوید دست من نمک ندارد. یعنی به هر کسی خدمت می‌کنم او من را اذیت می‌کند. این ممکن است در نیکی‌هایی مصداق پیدا کند،‌ که آن نیکی مطابق شرع نبوده است. شرع نه اینکه مطابق کتاب‌های فقهی نه! یعنی مطابق اخلاقِ شرعی نبوده. مثلاً کسی می‌خواسته خیانت کند یک مالی که دستش امانت است، بالا بکشد شما کمکش کنید. اگر می‌دانید این مال حرام هست. در واقع شریک جرم او می‌شوید. از این شخص نباید توقع نیکی داشته باشید. البته کمتر این طور مطلبی واقع می‌شود. در نفقات و خیرات بحثی است که فقها و آن‌هایی که کتاب نوشته‌اند نتیجه‌ی مطلب را می‌گویند. می‌نویسند ممکن است این‌طور شود. ولی دلایل را نمی‌نویسند. وقتی به یکی کمک و خیری می‌کنیم ولو خیرِ خیلی کوچکی که آن هم در راه خدا باشد، به هیچ وجه یادآوری نکند. خیر و خوبی کرده‌اید اولاً سعی کنید که آن خیر و خوبی از مردم پوشیده باشد. نه اینکه حقه‌بازی کنید، نه! برای خاطر مردم نکنید. برای اینکه شما آن کار خیر که می‌کنید برای خاطر خداست و به خاطر خدا آن کار را انجام می‌دهید و از او هیچ توقعی ندارید. اگر واقعا از آن طرف هم، هیچ توقعی نداشته باشید فراموش کنید. اما خودتان اگر کار خوب و خدمتی از دیگری می‌بینید هرگز فراموش نکنید، همیشه به یاد بیاورید.

از لحاظ روانشناسی کتاب‌هایی نوشته شده (شاید هم همه خوانده باشید) مثل آیین دوست‌یابی و چندتا کتاب دیگر از این قبیل که این‌ها را روانشناسی تحلیل کرده است. مثلاً من در شصت سال پیش این کتاب‌ها را می‌خواندم، خودم علتش را همان وقت فهمیدم. یکی دیگر از این جهاتی که باید انجام بدهید. شما خیری می‌کنید کمکی می‌کنید توقع پاداش را از طرف نکنید. برای اینکه شما برای خاطر خدا می‌کنید خدا هم که می‌بیند هیچ کار خیری را فراموش نمی‌کند. خداوند قول داده گفته است که اگر یک ذره‌‌ی کار خیر داشته باشید می‌بیند. کار خیر وزن و حجم ندارد که یک ذره بگوییم ولی مثال و تشبیه هست. یعنی می‌گوید اگر یک ذره‌ای در ته دریا زیر سنگ سیاهی داشته باشید، خودتان ندانید خداوند دست می‌زند برمی‌دارد همان را هم حساب می‌کند. این مَثل را چندین بار گفته‌ام لابد ان‌شاءالله یادتان هست. کسی را آوردند در درگاه خداوند در روز قیامت محاکمه کردند. همه‌ی حساب‌ها را که کردند چرتکه پایین و بالا انداختند این آقا نتیجه‌اش منفی بود، هر چه کار خوب گفت از او قبول نکردند، گفتند به جهنم برود. این آقا داشت به جهنم می‌رفت خدا جلویش را گرفت. گفت صبر کن ببینم چرا به جهنم می‌روی؟ گفت: حساب من را کردند این‌طوری گفتند. خدا فرمود نه! از نو به من بگو. خوبی‌هایت را بگو تا من ببینم. او شروع کرد به گفتنِ خوبی‌هایش. مثلا وکیل مجلس بود گفت به فلان شخص رأی دادم یا ندادم. به سلطنت قاجاریه یا پهلوی رأی منفی دادم. از این حرف‌های سیاسی گفت. خدا گفت این‌ کارها را به خاطر من نکردی، به خاطر این کردی که خودت آقایی‌ات را ثابت کنی و بگویی من همکاره‌ام (خودت هم همه‌ کاره شدی) یعنی به نتیجه‌اش رسیدی. پس دیگر از من چیزی نمی‌خواهی. دیگر بگو. گفت فلان بیمارستان را ساختم فلان جاده را مرمّت کردم. خداوند گفت این‌ها را برای خاطر مردم کردی که رأی بیاوری و مردم هم آرام باشند. به نتیجه‌ات هم رسیدی. یعنی همان رأی هم که می‌خواستی آوردی مردم هم آرام بودند. بنابراین این کارهای خیر را برای خاطر آن نتیجه‌ها کردی و نتیجه‌ها را هم به دست آوردی. پس با ما دیگر حسابی نداری. یکی دو تا دیگر هم از همین قبیل گفت، خدا گفت هیچ‌کدام قبول نیست. خداوند گفت دیگر بگو. گفت دیگر هیچ کاری ندارم. ما هم می‌گوییم خدایا ما از الان می‌گوییم هیچی نداریم، تو خودت بگرد برای ما خیر پیدا کن. خداوند آخر گفت یادت هست یک بچه‌ای ناراحت شده بود برای او گریه کردی، گفت بله. خدا گفت آن بخاطر من بود قبولش دارم. به خاطر داری در خیابان ماشین به بچه‌ای زد افتاد، او را برداشتی و به بیمارستان آوردی. عرض کرد بله، خدا گفت آن بچه را نمی‌شناختی به خاطر من کردی آن را قبول دارم. اما خرجش را که دادی آن دیگر حقه‌بازی بود. پیرزنی مریض شد هیچ‌کس را نداشت او را به بیمارستان بردی اسم خودت هم نگفتی، خرج بیمارستان هم دادی آمدی، آن به خاطر من بود. همه‌ی آنها قبول است. چند تا از این قبیل خداوند گفت قبول کرد. جمع‌بندی کرد گفت نه! تو خوبی‌های زیادی داری راهت را برگردان برو از این طرف، رو به بهشت برو. اینها همه روی خلوص نیت است. یعنی اگر کسی هر خدمتی می‌کند برای خاطر خدا کند. اگر شما فرض کنید به بارگاه یک بزرگی مثل سلطانی می‌روید، دم در به پیش‌ خدمت‌ها عیدی می‌دهید آن به خاطر کیست؟ این عیدی برای این است که او کارمند سلطان است. شما به هر مردی و هر کسی خدمتی و خوبی می‌کنید بدانید این شخص دربان و خادم بارگاه الهی است. به خاطر اربابش می‌کنید، به خاطر خدا می‌کنید.

از لحاظ ظاهری و روان‌شناسی هم بگیرید. به قول یکی از بزرگان، شما حتی خیری هم که می‌کنید خمس و ذکاتی به مستحقی می‌دهید، خیلی ممنونِ آن مستحق باشید که خداوند او را در سر راه شما قرار داده که برای شما امکان کار خیر فراهم می‌کند. سر او منت نگذارید یا خودتان را بزرگتر از او ندانید. اگر کسی خدمتی به دیگری کرد خودش را بزرگتر دانست، در رفتارش فهمیده شد آن طرف از او بدش می‌آید. برای اینکه می‌گوید حیثیت من را با این کار خیر می‌خواهد بخرد. من خودم آقایی هستم، او من را نوکر خیال می‌کند. بنابراین خدمت و کمکی به هر شخصی می‌کنید خودتان را پایین‌تر از او بگیرید. به عکس وقتی کار خیری می‌خواهید از کسی قبول کنید او را بالاتر در ذهن‌‌تان بگیرید. این است که فرمایش منتسب به پیغمبر است که مولوی گفته است. «زنهار از شرّ کسی که به او خدمت کرده‌ای»

خیلی موارد هست و من خودم دیدم که کسی به دیگری خدمت کرده، آنقدر که زیر بال آن شخص را گرفته و بعضی‌ها بعکس او را کوبیدند. نمی‌خواهم به شخص بگویم، خودتان دقت کنید خیلی مثال دیده می‌شود. ان‌شاءالله خداوند نظرش با ما باشد. می‌گوییم خدایا ما می‌خواهیم به میل تو رفتار کنیم، می‌خواهیم کار خوب کنیم، نمی‌دانیم. خودت ما را نگه‌دار. کار خیر جلوی ما بگذار که ما انجام بدهیم. به اصطلاح ما می‌گوییم لقمه را جویده در دهن ما بگذار. ان‌شاءالله همین‌طور باشد.

 

Tags