Search
Close this search box.

روزه / جشن عید فطر و روزه نگرفتن در آن روز

Dr Nour Ali Tabande 27

بسم الَّله الرَّحْمن الرَّحيم

ماه رمضان، دارد تمام می‌شود و به آخر می‌رسد. خداوند توجه داشته به اينكه ماه رمضان را اگر كسي بتواند رعايت كند واقعاً مشكل است. براي اينكه مي گويند بايستي حواست در نماز به خودت باشد، هر كسي در نماز حواسش با خودش هست، ما از داخل مغزش هم كه خبري نداريم، ممكن است در همان وقت به هزار مطلب ديگر مشغول فكر كردن باشد. ولي در مورد روزه و ماه رمضان، عبادتي است كه بيشتر مواردش ديده می‌شود، می‌گويند فلان كس غيبت كرد، خلاف روزه است. تهمت زد، خلاف روزه است. حكم ناحق داد، خلاف روزه است. بيشتر خلاف‌هاي آن ديده می‌شود، به همين جهت شايد سخت‌ترين عبادت‌ها است. و شايد هم به همين حساب مقرّر شده وقتي كسي يك ماه را توانست اينطور زندگي كند بعد از خاتمه‌ی آن جشن می‌گيرد. اين جشن، عيد فطر است.

همانطوري كه روزه گرفتن و امساک از غذا و آب، واجب است و جزء اعمال است، جشن گرفتن آن روز هم جزء اعمال است. در مقابل اين امر كه روزه بگيرند و روز عيد را حتماً بايد روزه نگيرند، روزه نداشته باشند. اين تفاوت خيلی مشكل است. اشكالش در آنجایی برخورد می‌كند كه وحدت مسلمين هم از عبادات است، اين با وحدت گاهي جور درنمی‌آيد. بعد هم كه همه دولت‌ها و سازمان ملل آمدند در اثر سياست‌هايي گفتند عيد فطر را تعطيل مي‌كنيم. براي اينكه عده‌ی مسلمان‌ها در دنيا خيلي زياد است و عدد دولت‌هايي هم كه اسلامي هستند زياد است. اين اقتضا مي‌كند تعطيل كنند. دو تا عيد ما داشتيم، عيد اضحيٰ (عيد قربان) و عيد فطر. عيد قربان را همه ديده‌ايم و غالباً برخورد كرده‌ايم يا اينكه در حج هم رفتيم روز دهم ذيحجه را عيد گرفته‌ايم، اختلافي هم نيست تمام دنيا همان روزِ مشخص است. ولي اين آقايانِ سازمان ملل من نمی‌دانم چرا عيد فطر را انتخاب كردند و عيد قربان را انتخاب نكردند؟ عيد فطر مزيتی بر عيد قربان ندارد. من يادم نمی‌آيد جايي ديده باشم كه بگويند عيد فطر مهم‌تر است يا عيد قربان. هر دو مهم است، عيدين می‌گويند، دو تا عيد. شايد نظرشان اين است كه اختلاف را بيشتر كنند. دولت‌ها با هم قديم چقدر دعوا می‌كردند سر اختلافات. ولي حالا اين كار خوبی كه كرده‌اند اين است كه سه روز تعطيل می‌كنند چون بالاخره همه جا عيدها در اين دو سه روز است و به شرط اينكه در هر سه روز همه كشورها جشن بگيرند. عيد اسلامی‌شان با مقرّرات اسلامي هرطور می‌خواهند رفتار كنند، ولي هر سه روز جشن بگيرند. مثل همين هفته‌ی وحدت، چند تا كارهايي از اين قبيل شده كه كارهاي مفيدي است. در مورد فوايد روزه هم فراوان گفته‌اند، فوايد عيد را نگفته‌اند كه عيد چه فايده دارد؟ سی روز ما كار خوب كرديم، اين يك روز چقدر بايد خوب باشد؟ اساس زندگي بشر بر توجهش به احكام عبادي (در مقابل اعتقادات و اخلاقيات، احكام می‌گويند) در اخبار و… هر جا ببينيم هيچ‌وقت از عزاداري اسم نبردند، حكم شرعي در هيچ عزاداري نيست . حضرت حمزه سيدالشهدا(ع) عموی پيغمبر و مسلمان مبارز و معتقد كه جانش هم فداي پيغمبر شد، در واقع تنها عزايی كه پيغمبر خيلي ناراحت شد، عزاي حضرت حمزه بود. مع ذلک بعد از شهادت حضرت حمزه هم سال‌هاي زيادي زندگي پيغمبر ادامه پيدا كرد. ولي به هيچ وجه سالروز نگرفتند. شايد در بين صحبت‌هاي روزانه‌شان حضرت فرموده باشند. براي اينكه در آن زمان پيغمبر، موجباتی بود كه هر امري از ناحيه پيغمبر بايد ايجاد می‌شد. ولي بعد از پيغمبر، چون مردم آزاد بودند كه عرف را رعايت كنند اين عزاها درآمده، اين عزاها هم بسيار به موقع و بجا بوده است. هركدام هم معنايي دارد ولي متأسفانه ما از معنايش به دوريم. از رحلت‌هايي كه ما واقعاً عزاداريم و حق اين است كه همه‌ی ملّت اسلام عزادار باشند همين شهادت مولا علی (ع) است. جهت اين هم كه اين عزا مانده، براي اين است كه يك نقش عمده‌ای در تاريخ اسلام و ايران داشت. مثل كتاب تاريخي كه ورق می‌زنند، با شهادت علي تاريخ يك ورق خورد. به ما هم نشان داد، به ما گفت، اين ورق تاريخ كه برگشت و اين واقعه كه زنهار، مواظب شيطان باشيد. براي اينكه بعضي شيطان‌ها هستند كه خداوند قرين همسايه و همپالكی قرار می‌دهد. نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ یک شيطان از گردنش آويزان می‌كند كه هميشه همراهش است.

عبدالرحمن بن ملجم كه می‌گويند ‌رکاب‌دار حضرت علي بوده يا نه، به هرجهت واقعاً از شيعيان خالص بود. البتّه آنچه كه ما می‌بينيم و الّا خلوص دروني را هيچكس نمی‌بيند. از شيعيان خالص بود. و حتّی اين خبري كه هست و مثنوي هم گفته كه وقتي پيغمبر فرموده است به ابن ملجم كه تو قاتل علی هستي، اين تعجب كرد و بعد گفت پس اجازه بدهيد من را بكشند. فرمودند: نه، كشتن تو در امر الهی نيست و به علاوه گناهي نكردی كه تو را بكشند. مواظب باشيد كه هر لحظه اين شيطان،نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ براي ماها ايجاد نشود. در هر لحظه يك طور وسوسه می‌كند. بنابراين رحلت مولا علی، هم به فرد فرد ما، درسی داد كه ما تا يادمان می‌آيد از اين شهادت، يادمان می‌آيد كه يك قرين خيلي سخت و حقّه بازی داريم نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ مواظب باشيد يك چنين چيزی نداشته باشيد. از لحاظ اجتماعی هم نشان داده، چند واقعه اتفاق افتاد كه به مسلمين و پيغمبر نشان داد كه خداوند تصميم ندارد كه قدرت و حكومت به دست خود پيغمبر باشد. يعني مثل اينكه به اصطلاح ما، قوه‌ی مقنّنه را اجازه نداد كه خودش حكومت كند. از علي بهتر (حالا بهتر غير از نظر ما) يک مورخی كه دارد می‌نويسد، از علی مناسب‌تر‌، مسلمان‌تر، واردتر به مقرّرات اسلامی، كسی در ميان صحابه نبود و حتّي خيلي‌ها آنهايی كه اينطور معتقدند و علي را افضل از همه می‌دانند. براي اينكه قضيه را اصلاح كنند، می‌گويند پس چرا مردم ابوبكر را انتخاب كردند؟ چرا ابوبكر خليفه شد و بعد خود علی (ع) كه افضل ‌از همه بود، چيزي نگفت، شمشير نكشيد با آنها جنگ كند و بعد جانشين همان‌ها شد و جانشينی را قبول كرد؟ يك قاعده‌ای درست كرده‌اند كه به اصطلاح اجازه‌ی رعايت مفضول بر فاضل، يعني وقتي دو نفر، يكی از يكی ديگر بهتر بود، ممكن است آن را كه افضل و بهتر است نگذارند و دومی را بگيرند. اين قاعده برای اينكه اصلاح كنند و بگويند اين كاري هم كه شده است درست است. به هر جهت به ما فهماند كه جامعه‌ی اسلامی طاقت حكومت علی را ندارد. بايد ببينيم مملكت وجود ما طاقت حكومت علی را دارد؟ اولاً ببينيد بعد از عثمان جلوي خانه‌ی علی ريختند، كه از تو بهتر نيست، بيا خليفه شو. حكومت آمد در خانه‌ی او، علی به دنبال حكومت نرفت. حكومت آمد در خانه اش در زد كه آن را بپذيرد، علی نپذيرفت. رد كرد. كه می‌گويند چند روز، حداقل سه روز، بعضی‌ها هم می‌گويند هشت روز، مملكت بدون خليفه بود. تا با آن شرايطي كه علی معين كرد، آن هم براي اينكه مردم بفهمند، كه اين علی نبود كه نمی‌خواست حكومت اسلامي برقرار بشود، خود شما مردم بوديد كه نخواستيد علی حكومت كند و حكومت برقرار بشود. و همان داستان كه علی كفش پاره پاره‌اش را وصله می‌كرد، ابن عباس رسيد و سلام كرد و حالا مكالمه‌ی قبلی‌اش را كاری ندارم، علی (ع) به او فرمود: اين كفش من چقدر می‌ارزد؟ البتّه بگذريم از حالا كه اگر كفش پاره‌‌ی علي هم اينجا بود براي ما ميليون‌ها می‌ارزيد و می‌گذاشتيم روي چشم‌مان. ولی آنوقت، در نظر ابن عباس علی، علی نبود، خليفه‌ای بود، حكومتی كه شمشير دارد، شمشير دو دم هم دارد، ذوالفقار دارد، كفش حكومت هم كه براي ما ارزش ندارد. حتماً ابن عباس فكر كرد چه بگويد؟ آخر اين كفش، مثلاً اگر بگويد پنج تومان قيمت دارد ممكن است علی (ع) بگويد بگير مال تو پنج تومانش را بده، پنج تومان هم نمی‌ارزد، از طرفي هم نمی‌دانست كم بگويد يا زياد بگويد، يك مقدار خيلي كمی گفت، حالا مثلا پنج تومان، گفت قيمتی ندارد، علی گفت براي من اين خلافت شما از اين كفش قيمتش كمتر است. اين خلافت است، آنوقت مورخين اينجا گير كرده‌اند. آقا خود علی اينطوري گفت. پس چرا می‌گفت من خليفةالله هستم و خدا من را معين كرده است؟ آن خلافتی كه از كفش ارزش كمتری دارد، هميشه در نظر مردم بوده و هست، مردم خودشان انتخاب كرده‌اند. آن خلافتی كه علی می‌گفت، ما دسترسي عادی به آن نداشتيم، آن ارزش دارد. به هرجهت در اين ايامی كه ما شهادت مولا را عزاداري ميكنيم، خوب است كه اين عبرت‌ها را هم از آن بگيريم. ان‌شاءالله.