تفسیر رسالةالطیر (۶)
شکوفه تقی:
در پنج جستار پیشین به مقامهای عارفان در رسالةالطیر پرداخته شد و سلوک عارفان حکیم از دید ابنسینا مطرح شد. این جستار میکوشد نشان دهد ابنسینا بهعنوان یک فیلسوف مشّایی در رسالةالطیر باور خود را به این شکل نشان میدهد که عارف تنها پس از قدم نهادن در سیر و درنوردیدن نُه مرتبه است که میتواند به عقل کل متصل شود. اما به واسطهی قید حیات نمیتواند با عقل کل متحد شود. در این جستار ضمن نشان دادن نُه مرتبهای که عارف در سیر معنوی به منظور اتصال به عقل کل طی میکند، به موضوع نبوت حکیمان که منظور نهایی حکمت مشاء است نیز از منظر ابنسینا پرداخته خواهد شد.
اتصال عارف به عقل کل:
بالگشایى و اتصال به عقل کل چگونه تحقق مىیابد؟ آیا سفرى بعد از تجربهی عالم مرگ است یا فرد در عالم زندگى مىتواند به آن دست یابد؟ ابنسینا در رسالة الطیر میگوید مرغ زندانی وقتی پرندگانی را میبیند که با قفسهای خود میپرند آرزوی پرواز در جانش شعله میکشد. پس از دوستی و همدلی با ایشان، از آنها میآموزد که چگونه قفس را به حرکت در آورد: یعنی سفرى روحانى در عالم زندگانى کند. این سفری که ابنسینا در رسالة الطیر مطرح میکند با سفر نهایی انسان که در قصیدهی عینیه یا رسالهی معاد مطرح میشود فرق دارد. در این سفر پرنده به تنش نیاز دارد. اما در قصیدهٔ عینیه و رساله المعاد ابنسینا تأکید مىکند که کبوتر دام را مىگذارد و مىرود: «وعدت مفارقه لکل مخلف عنها حلیف التّربِ غیر مشیَّعِ». بنابراین رسالة الطیر موضوعش پرواز عارف در چهارچوب زندگی است.
در رسالة الطیر پرنده به هنگام پرواز زنده است و به قفس خود که همان تن اوست احتیاج دارد. به همین دلیل بین معراج و سفر معاد فرق گذاشته میشود. در سفر معاد پرنده از قفس تن بی نیاز است، اما در معراج این بی نیازی منتفی است. هدف پرنده از سفر، به فعلیت در آوردن قوای عاقلهی اوست که با پشت سر گذاشتن هر مقامی به درجهی تازهای از لطافت میرسد. در همین رابطه است که در رسالة الطیر پرندهی زندانی از دیگر پرندگان بالنسبه آزاد مىآموزد نخست سر خود را، که نماد قواى عقلانى اوست، از دام به در آورد و سپس بالهایش را از آن بیرون کشد. بدین معنا که او تنها وقتى بال درخواهد آورد که قواى عقلانى خود را رها کرده باشد. البغدادى و سهلان هر دو تأکید بر آن دارند که منظور از مرغان تعلیم دهنده همان حکما یا صاحبان صنایع هستند که به مرغ علوم عقلانى را مىآموزند.
لازم به توضیح است که ابنسینا قواى نفس ناطقهی انسانى را که عقل مىنامد به دو دستهی قوهی عامله و قوهی عالمه تقسیم میکند.[1] از دید ابنسینا کار قوهی عامله پرداختن به اخلاق نیک و درک اکتشافات و اختراع صناعات است، و آن مرتبه را عقل عملى مینامد؛ و دیگر قوهی عالمه یا عقل نظرى است که کارش درک معانى و صور عقلى میباشد. به همین ترتیب عقل نظرى را به چهار مرتبه تقسیم مىکند که عبارت است از عقل هیولا، عقل ملکه، عقل بالفعل و عقل مستفاد. از دید ابنسینا عقل مستفاد غایت کمال مردم است.[2] و این مرتبهاى است که انسان را به جایگاه ملائک متصل میکند. همان طور که پیش از این آمد، در دستگاه فلسفى ابنسینا این مرتبه در حیات انسان اتفاق مىافتد. یعنی عارف در حیات خویش به مقام فرشتگی میرسد. و در واقع رسالة الطیر شرح این تبلور و تکوین نفس است.
ابنسینا در شرح رسیدن به مرتبهی ملائک میگوید که سالک مىباید خود را از چشم صیاد نهان کند، و در جایى قرار گیرد که شکارچی به او دست نیابد. در همین رابطه در رسالة الطیر، مرغان در ترسیم خطرات راه و حضور صیاد به هم آگاهى مـىدهند کـه: «در پیش رویـمان منازلى است کـه در آنهـا ایمـن نخواهیم بود مگر از آنان بگذریم پس به دنبالمان روان شو تا ترا به راه راست هدایت کنیم.» اما آنچه سالک را دست نیافتنی و به چشم نیامدنی میکند پرداختن به امور علمى و روحانى و پیمودن مراتب سلوک روحانی است. زیرا اگر فرد امیالی در درون خود پنهان کرده باشد اما جنس آنها را تغییر نداده، یا به مدیریت هشیاری خویش در نیاورده باشد، نمونههای بیرونی همان امیال او را مییابند و تباهش میکنند. در حالی که با تهی شدن از آنها از دسترس صیاد بیرون میرود.
ابنسینا این نهان شدن را در بخش وصیت رسالة الطیر توضیح مىدهد و مىگوید که عارف یا برادر حقیقت مىبایست به مقام مرغى بپیوندد و در هیچ کجا آشیان نگیرد چرا که مرغان را صیادان از آشیانههایشان مىگیرند. در بخش حدیث، ابنسینا ایـن مطلب را با حضـور نمادین صیاد بیشتر قابل توجه میسازد، و نشان مىدهد مرغان که نگران تعقیب صیاد هستند در هیچ مقامى نباید اقامت کنند.
اما اقامت کردن چه معنایى مىتواند داشته باشد؟ در جستارهای پیشین بخصوص در مقام نمادین شترمرغ و سمندر توضیح داده شد که عارف در مـراتب نخستین سلوک چـه بسا درهایى از کرامت و معجزه بـه رویش گشوده مىشود اگر بدان مراتب دل بندند از رفتن باز مىماند. حال آنکه دل نبستن و همواره در کار پرواز بودن به معناى افزودن دائم بر دانش و تقوى است، اینکه هرگز این باور را نداشته باشد که به جاى امنى رسیده است. از آن رو که تا عارف بندى از زندگى در پاى دارد در دسترس صیاد طبیعت است و امکان در دام افتادنش موجود.
نکتهٔ جالب توجه در اینجا طرز برخورد پرندگان با خطرها و موانع است. در رسالة الطیر میبینیم پرندگان آن زمانى که هنوز در آسمان، یعنی در مرتبهی عقل هیولایی هستند و به دام نیافتهاند به سادگی گول صیاد را میخورند. در حالىکه همان پرندگان پس از تجربهی عالم ماده و درک فریبهاى صیاد، با مشاهدهٔ پرندگان آزاد، وقتى پاى در مراتب کمال مىگذارند دیگر هوشیار و بااحتیاط عمل مىکنند: «بشتابید و در این جایگاه فرود نیایید زیرا که ما مادامى که از آنان گذر نکردهایم ایمن نخواهیم بود.» در واقع تجربهی خاک برخورداری از دانش و تجربه، عقل را به مرتبهی عقل ملکه و عقل بالفعل میرساند. و نشان داده میشود که زندگی حتی در دام افتادن فیضی است برای پرنده، تا شعور و مراتبی از عقل کل را در حدود خویش تجربه کند. پرنده تنها وقتی به مرحلهی نوینی وارد میشود که مرتبهای را با موفقیت پشت سر گذاشته باشد. و هر چه از چشم صیاد دورتر برود امکان نزدیک شدنش به عقل کل بیشتر است. اما هیچ مرتبهای ولو دور از صیاد و نزدیک به عقل کل نباید او را متوقف سازد زیرا تا متصل نشدن به عقل کل همیشه میتواند لغزشی به سقوطش بیانجامد. به همین دلیل به پرندگان سفارش میشود حتی وقتی پاى در امنیتى بهشتگونه مىگذارند نیاسایند اگرچه مجازند مدتی کوتاه استراحت کنند. این آسودن نه برای اقامت کردن در بهشت است برای جمع کردن نیرو به منظور حرکت به سوی قلهی بعدی است. ابنسینا از زبان پرندگان میگوید:
«پس از آن به قلهی هفتم درآمدیم. هنگامی که به مرزهاى آن کوه رسیدیم یکى از ما به دیگرى گفت: “آیا زمان آن رسیده که دمى بیاساییم، از آنرو که خستگى توانمان را برده است، گذشته از آن که میان ما و دشمنان ما راهى دور کشیده شده است.” ما دیدیم که مىتوانیم به تنهایمان چنان نصیبى را ببخشیم، پس در قلهی آن کوه آرمیدیم. آنجا باغهایى بود پوشیده از مرغزار، باغچههاى پر گل، درختان میوه و جویبارهاى روان که زیبائیش دیده را مبهوت مىساخت، اشکال بىبدیلش خردها را مىربود و اذهان را شگفتزده مىکرد.»
عارفـان در مسیر طریقت به مرحلهاى مىرسند که از فرط سختى دیدن و ریاضت کشیدن دیگر توان حرکت ندارند. اگر همچنان به ریاضت ادامه دهند نابود مىشوند. از آنجاییکه راهی که ابنسینا معرفی میکند راه زندگى است نه مرگ، باور او بر این است که براى قوىتر شدن نیروهاى عقلانى مىتوان به اندازهاى که فرد به دام صیاد نیفتد و از اختیار نیروهاى نفس ناطقه بیرون نرود به خود مجال استراحت بدهد. یا در آن مقام مدتى درنگ کند و آن عبارت از مقام هشتم است (کوه هفتم از هشت کوه و کوه هشتم از نه کوه) جایى که فرد بهشت را تجربه مىکند؛ پاداشى است که فرد براى نوع زندگیش دریافت مىکند. اما به تعبیر ابنسینا عارف مىبایست برای رفتن به مرتبهی بعد از این مرحله بگذرد.
ابنسینا در بخش «وصیت» مقام هشتم را به سمندر مىدهد، مقامى که حتی آتش عارف را نمىسوزاند. در این مرتبه نیز مرغان در کوه هشتم زیبایى و عظمت بهشت را درمىیابند، اما به آن دل نمیسپارند. مرغان در آن مرتبه ساعتى استراحت مىکنند و سپس به یاد هم مىآورند که حتى در بهشت هم دشمن مىتواند در کمین آنها باشد چرا که مراتب آنها هنوز کامل نشده است. او در دانشنامه تأکید مىکند وقتى نفس مردم به مرتبهی «عقل فعال» مىرسد، لذت و سعادت بىحد و حصر مىشود. اما این درجه اگرچه بسیار والاست اما هنوز کاملترین مرتبه نیست، از آن رو مىباید با پیوست به عقل مکتسب یا مستفاد کامل شود.[3] مرتبهاى که در آن عارف به مطالعهی معقولات مىپردازد.[4] این مرتبه نهایى را که اتصال به عقل فعال است ابنسینا در رسالة الطیر با نماد رسیدن به قله کوه هشتم ترسیم کرده است:
«آماده حرکت شدیم و از آن ناحیه خویشتن را به در آوردیم و به قلهی کوه هشتم فرود آمدیم که سر از بلندى به آسمان مىسائید و گرداگردش آشیان پرندگان بود که من هرگز نه زیباتر از آواز آنان شنیده بودم و نه نیکوتر از رنگها و بىمانندتر از اشکال آنان دیده بودم. و نه دلپذیرتر از همنشینى آنان آزموده بودم.»
سهلان ساوى در تفسیر رساله الطیر در رابطه با مقام نهم مىگوید:
«آن هشتم کوه که مىگویند چون با یکى نسبت کنند نهم بود، عبارت از فلک بروج و فلک ثوابت مىکنند.»[5] و در رابطه با پرندگان فلک نهم مىگوید که: «ایشان نفوس ناطقه افلاک هستند که ما را به هنگام رسیدن در آن مرتبه دلجویى مىکنند».[6] در کوه هشتم (کوه نهم) مرغان رسالة الطیر به مرتبهٔ ملائک دست مىیابند، مرتبهاى که در بخش وصیت با نماد خفاش نشان داده مىشود. در بخش «وصیت» این مقام، مقام سرّ، شب و به چشم نیامدن و دور بودن از دسترس شیطان است. در رسالةالطیر مىآید پرندگان در کوه هشتم پرندگانى را ملاقات مىکنند که همنشینى آنها دلپذیرترین همنشینیهاست. این پرندگان در همهی تفاسیر مربوط به آثار ابنسینا نماد فرشتگانی گرفته شدهاند که پرندگان سالک را به سرچشمهی ازلى دانش و عقل قدسى راهنمایى مىکنند. در رابطه با راهنمایى این فرشتگان است که پرندگان راه به شهر ملک اعظم مىبرند و آخرین منزل را مىیابند.
آخرین مرتبهاى که سالکان پرنده در سفر روحانى خود طى مىکنند ورود به شهر ملک اعظم است. آنها به راهنمایى ساکنان کوه نهم به شهر ملک که بر قلهی کوه یا در وراى کوه است فرود مىآیند تا از او بخواهند که بند از پاى ایشان بردارد؛ به این امید که ایشان بتوانند در حضرت او جاودانه بمانند. در واقع هدف این عارفان است تا با عقل کل متحد شده، به حضرتش بقا پیدا کنند.
برای رسیدن به حضور پادشاه یا عقل کل مرغان از دو صحن مىگذرند و سپس به حجرهی ملک مىرسند که فراخناى آن را حدوحصرى نیست. در آنجا پردهی دوم را از برابر چشمان مرغان برمىدارند. مرغان به دیدن جمال الهى چنان مدهوش مىشوند که سخن گفتن از یادشان مىرود. در این رابطه در رسالة الطیر مىآید: «او بر آنچه به ما رفته بود آگاهى یافت و به لطفش هوشیارى را به ما بازگرداند به گونهاى که بر گفتگوى با او دلیر شدیم و به تماشاى پیش رو نشستیم و قصهی خویش با او باز گفتیم».
در مرتبهی نهایی مرغان به جایى مىرسند که مىباید خردشان را تبدیل کنند، بطوری که مىتوانند نور جمال حقیقت را در آینهی دل خود ببیند و بىواسطه با سرچشمهی نور ارتباط برقرار کنند. چنین مرتبهاى بیان مرحلهاى است که سالک بـه عقل قـدسى دست مىیابد. با استناد به رسالات ابنسینا به طور اعم و رسالة الطیر به طور اخص، ابنسینا این مرتبه را مرتبهی نبوت مىداند. او در این رابطه مىگوید آنچه از روحالقدس به عقل پیوندد نبوت است، روحالقدس شریفترین روح است، که همهی ارواح تابع آن مىباشد. ابنسینا روحالقدس را اراده الهى مىداند که نه جسم است و نه جوهر و نه عرض، بلکه امر پاک ایزدى است.[7] ابنسینا عقـل مستفـاد را آخریـن مرتبـهی عقلانـى مىداند و در آن رابطه مـىگوید آن مرتبـهاى فرد به مشاهدهی معقولات نائل میآید. و مىگوید چـون نفس مردم به این مرتبه رسد به غایت کمال رسیده و او در مرتبه مَلَک باشـد.[8] این مرتبـهاى است که دَرِ علـمِ لدنى و دانش قدسى به روى فـرد گشـوده مىشـود و فـرد بـدون واسـطهی معلـم و کتـاب حقایق را فرا میگیرد.
ابنسینا در رابطه با نفس قدسى مىگوید که آن نفس ناطقهٔ پیامبران است که به وسیلهی حدس (قوه کشف و شهود) به عالم فرشتگان وصل مىشود و آنگاه بدون معلم و کتاب و معقولات به درک حقایق نائل مىآید.[9] در رابطه با این اتصال به عالم فرشتگان و شنیدن آواز فرشتگان، عبادى، مؤلف صوفىنامه، مىگوید که شنیدن آواز و الحان فرشتگان کنایه از اتصال جان به عالم روحانیت است و سالک در این مرتبه در عالم سماع، حقایق را از عالم اصلى دریافت مىکند.[10]
مرغان سالک رسالة الطیر نیز در این آخرین مرتبه، قوهی ادراک، و شعور نوینى مىیابند؛ با این قوهی نوین است که با حضرت مَلِک سخن مىگویند و از او مىخواهند که بند از پایشان بردارد تا آنها همواره پیوسته به نور حقیقت باقى باشند و متصل به سرچشمهی ابدى خرد بمانند و حقایق را به خواست الهى ملاحظه کنند. اما حضرت ملک در پاسخ ایشان مىگوید: «تنها کسانى مىتوانند گره از پایتان بگشایند که خود آن بند را بدان بستهاند. من به سوى ایشان رسولى مىفرستم تا ایشان را وادارد که بند از پایتان بردارند.» در این مرتبه عارف به درک مقام وحى نائل مىشود، ابنسینا در رابطه با وحى در دانشنامه مىگوید: «وحى پیوندى است میان فرشتگان و میان جان مردم، در آن حالت از حالها خبر داده مىشود و اندر هیولا عالم تاثیر مىشود و معجزات پدید مىآید یعنى صورتى از هیولا را مىبرد و صورتى دیگر مىآورد و این آخرین مرتبهی آدمى است که پیوسته به درجه فریشتگى است».[11]
«بازگشتیم و اکنون با فرستاده در راهیم.»
اما نکتهٔ قابل سؤال این است که چرا پادشاه خود بند از پاى مرغان برنمىدارد و انجام آن را محول به رسول مىکند تا به صیاد فرمان دهد؟ ابنسینا معتقد است که نظارت عقل کل بر جهان بر امور کلیه است و در موارد استثنایى و جزئى تغییر نمىکند. به عبارت دیگر قانونى که بر جهان طبیعت حاکم شده تا پایان ادامه دارد اما عارف، نبى یا حکیم پس از طى مراتب ذکر شده و وصل به روح قدسى مىتواند در ماده و طبیعت شکاف بیندازد و آن را تغییر دهد و از همین جاست که پیامبران صاحب کرامت و معجزات مىشوند.[12]
منبع: رادیو زمانه
_______________________________________
پانویسها:
[1] . ر ک. ابنسینا، رساله نفس، تصحیح موسى عمید، ص. ٢٣.
[2] . ر ک. ابنسینا، رساله نفس، تصحیح موسى عمید، صص. ٢۴، ٢۵.
[3] . ر ک. ابنسینا، دانشنامه، بخش طبیعیات، ص. ١٢٧.
[4] . ر ک. ابنسینا. رساله نفس، تصحیح عمید، ص. ٢۵.
[5] . ر ک. اسپیس و ختک، ثلاث رسائل، ص. ٨٧.
[6] . ر ک. اسپیس و ختک، ثلاث رسائل، ص. ٨٨.
[7] . ابنسینا، معراجنامه، تصحیح هروى، ص. ٩٠.
[8] . ر ک. ابنسینا، رساله نفس، عمید، صص. ٢۵، ٢۶. شکوفه تقی
[9] . ابنسینا، دانشنامه، بخش طبیعیات، ص. ١۴۵.
[10] . ر ک. عبادى، صوفىنامه، ص. ١۵٢.
[11] . ابنسینا، دانشنامه، «طبیعیات» ص. ١۴۶.
[12] . ر ک. ابنسینا، دانشنامه «طبیعیات» ص. ١۴١