Search
Close this search box.

مباهله و مفاد قرارداد پیامبر(ص) با مسیحیان

بیست و چهارم ذی‌الحجه نه تنها روز مباهله و روز نزول آیهٔ «تطهیر» بر قلب مبارک پیامبر (ص) است بلکه در این روز حضرت امیرالمؤمنین (ع) در حال رکوع انگشترى خود را به سائل داد و آیهٔ «اِنَّما وَلِیُّکُمُ الله…» در شأن ایشان بر قلب نازنین پیامبر (ص) نازل گردید.مباهله121یکی از انواع نفرینِ حق، «مباهله» است، «مباهله» از ریشهٔ «بَهْل» به معنای لعن است اما راغب اصفهانی معتقد است که «بهل» (بر وزن اهل)، به معناى‌‌ رها کردن و قید و بند را از چیزى برداشتن است؛ به همین جهت هنگامى که حیوانى را به حال خود واگذارند تا نوزادش بتواند به آزادى شیر بنوشد، به او «باهل» می‌گویند، و «ابتهال» در دعا به معناى تضرع و واگذارى کار به خدا است؛ مانند سخن خداوند که در آیهٔ مباهله می‌فرماید: «ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ الله عَلَى الْکاذِبِین؛ آن‌گاه مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم». سپس در پایان می‌گوید: کسی که ابتهال را به لعن و دوری از خدا تعریف کرده، به این جهت است که استرسال و‌‌ رها کردن و واگذار کردن بنده به حال خود این نتایج را به دنبال مى‏‌آورد.

مباهله در اصطلاح

با توجه به آیهٔ ۶۱ سورهٔ آل عمران، مباهله به معناى نفرین کردنِ دو نفر نسبت به یکدیگر است، بدین ترتیب که افرادى که دربارهٔ یک مسئلهٔ مهم مذهبى با هم نزاع دارند در یک جا جمع شوند و به درگاه خدا تضرع کنند و از او بخواهند که دروغگو را رسوا ساخته و مجازات کند. پس مورد تشریع مباهله، مخصوص اختلافات و منازعات دینی و مذهبى است تا جایى که با گفت‌و‌گو حل نشود و کار به انکار و مکابره بکشد. به بیان دیگر مباهله یعنى نفرین کردن یکدیگر، تا هر کس بر باطل بوده مورد غضب الهی قرار گیرد و آن کس که بر حق است شناخته شود و بدین گونه حق از باطل تشخیص داده شود. طبیعی است که طرفین مباهله باید معتقد به پروردگار باشند تا بتوانند اقدام به چنین کاری نمایند، چون فردی که خداپرست نیست نمی‌تواند از خداوند درخواستی داشته باشد.

عمومیت مباهله

با توجه به شأن نزول آیهٔ شریفهٔ مباهله که روى سخنش تنها به پیامبر اسلام (ص) است شاید گفته شود که مباهله، مخصوص زمان پیامبر (ص) است، ولی این سخنِ درستی نیست و نمی‌توان مباهله را ویژهٔ زمان پیامبر (ص) دانست، بلکه دیگر مؤمنان نیز می‌توانند مباهله کنند؛ زیرا اولاً بر اساس قانون مسلم اصولی، شأن نزول آیه، موجب تخصیص آیه نمی‌شود. ثانیاً شکى نیست که آیهٔ مباهله هرچند یک دستور کلى براى دعوت به مباهله به مسلمانان نمی‌دهد بلکه روى سخن در آن، تنها با پیامبر اسلام (ص) است، ولى این موضوع مانع از آن نخواهد بود که مباهله در برابر مخالفان یک حکم عمومى باشد و افراد با ایمان که از تقوا و خداپرستی کامل برخوردارند هنگامى که استدلالات آنها در برابر دشمنان بر اثر لجاجت به جایى نرسد، آنها را دعوت به مباهله کنند. ثالثاً: از روایاتى که در منابع اسلامى نقل شده نیز عمومیت این حکم استفاده می‌شود: مرحوم کلینی، در کافی حدیثى از امام صادق (ع) نقل کرده که به یکی از اصحاب خویش فرمود: اگر مخالفان، سخنان حقّت را نپذیرفتند آنها را به مباهله دعوت کن. از این رو می‌توان معتقد بود که هر کس با حفظ شرایطی که بیان شد برای اثبات حقانیت خویش در مقابل دشمنانِ ایمانش بتواند مباهله کند.

شرایط مباهله

همان گونه که از تعریف مباهله برمی‌آید، مباهله یک نحوه از دعا است؛ از این رو گفته‌اند: شرایطی که برای دعا ذکر شده، برای مباهله نیز لازم است، ولی با توجه به اینکه مباهله دعای خاصی است، طبعاً دارای ویژگی‌ها و شرایط ویژه‌ای نیز می‌باشد، از جمله کسی که می‌خواهد مباهله کند باید خود را سه روز اصلاح اخلاقى کند، روزه بگیرد، غسل کند، با کسى که می‌خواهد مباهله کند به صحرا برود، ساعتى که در آن مباهله می‌شود: بین الطلوعین؛ یعنی میان سپیده‌دم تا برآمدن آفتاب است، انگشتان دست راستش را در انگشتان راست او بیفکند، از خودش آغاز کند و بگوید: «اللّهُمَّ رَبَّ السَّمواتِ السَّبْعِ وَ الارَضینَ السَّبْعِ وَ رَبَّ الْعَرْشِ الْعَظیمِ اِنْ کانَ فُلانٌ جَحَدَ الْحَقَّ وَ کَفَرَ بِهِ فأَنْزِلْ عَلَیْهِ حُسْبانا مِنَ السَّماءِ وَ عَذاباََ الیما» یعنی: اى خدایى که پروردگار آسمان‌های هفت‌گانه و زمین‌های هفت‌گانه و پروردگار عرش با عظمت هستى! اگر فلانى (طرف مقابل در مباهله) منکر حق است و نسبت به آن کفر می‌ورزد، پس نازل گردان بر او آتشى از آسمان و عذابى دردناک. و بعد بار دیگر این دعا را تکرار کند.

مباهلهٔ پیامبر (ص) با مسیحیان نجران

در سال دهم هجرى (۶۳۲ م) که پایه‌های حکومت اسلام کاملاً مستحکم شده بود، پیامبر گرامى اسلام حضرت محمد (ص) به موازات مکاتبه با سران دولِ جهان و مراکز مذهبى، نامه‌ای نیز براى اسقف نجران «ابو حارثه» فرستاد و اهالى آن منطقه را به اسلام دعوت کرد. متن این نامه بدین شرح است:

به نام خداى ابراهیم و اسحاق و یعقوب. این نامه‌ای است از محمد پیامبر (ص) و فرستادهٔ خدا به اسقف نجران. خداى ابراهیم و اسحاق و یعقوب را حمد و ستایش و شما را از پرستش و عبادت بندگان به پرستش خدا دعوت می‌کنم؛ شما را دعوت می‌کنم که از ولایت بندگان خدا خارج شوید و تحت ولایت خداوند درآیید و اگر این دعوت را نمی‌پذیرید، باید به حکومت اسلامى جزیه (مالیات) بپردازید، وگرنه با شما اعلام جنگ می‌کنم. والسلام.

فرستادگان حضرت محمد (ص) وارد نجران شده و نامهٔ حضرت را به اسقف نجران دادند. اسقف، نامه را با دقت خواند. وقتى از محتواى نامه مطلع شد، وحشت عجیبى سراپاى وجودش را فرا گرفت. شخصى را نزد «شرحبیل بن وداعه»، که شخصى با درایت و کاردان بود، فرستاد و او را به خدمت فراخواند و نظر او را دربارهٔ نامهٔ پیامبر جویا شد. شرحبیل گفت: ما مکرراً از پیشوایان مذهبی‌مان شنیده‌ایم و به این مطلب یقین داریم که خداوند به حضرت ابراهیم وعده داده است که نبوت را از نسل اسحاق به فرزندان اسماعیل منتقل کند و هیچ بعید نیست که محمد‌‌ همان پیامبر موعود باشد. با این حال، این یک مسئله مذهبى و مربوط به نبوت است و من در این گونه مسائل نظرى ندارم؛ اگر از امور دنیوى بود، بدون شک اظهار نظر می‌کردم و از هیچ گونه تلاشى فروگذار نمی‌کردم، اسقف به دنبال دو نفر دیگر به نام‌های «عبدالله بن شرحبیل» و «جبار بن فیض» فرستاد و نظر آنها را نیز جویا شد. آنها نیز‌‌ همان پاسخ شرحبیل را تکرار کردند. نگرانى اسقف بیشتر شد و دستور داد ناقوس‌ها را به صدا در آوردند. پس از اینکه همهٔ مردم نجران گرد آمدند، اسقف، نامهٔ پیامبر را براى مردم خواند و از آنان نظرخواهى کرد. نتیجه این شد که گروهى از صاحب‌نظران را براى بررسى اوضاع و احوال پیامبر گرامى (ص) به مدینه بفرستند. بنابراین ۷۰ نفر از نخبگان و دانایان انتخاب شدند که در رأس آنان ۳ تن از رهبران مذهبى قرار داشتند: «ابو حارثه بن علقمه»، اسقف اعظم نجران، که سِمت نمایندگى رسمى کلیساهاى روم را در حجاز به عهده داشت؛ «عبدالمسیح» که لقبش «عاقب» بود و به عقل و درایت شهرت داشت؛ «أیهم» که به او «سید» می‌گفتند.

هیئت نمایندگى مسیحیان در مدینه

هیئت نمایندگى مسیحیان وارد مدینه شدند. قبل از آنکه نزد پیامبر اکرم (ص) بروند، لباس‌های فاخر ابریشمى پوشیدند و انگشتر طلا به دست کردند و بر پیامبر اکرم (ص) – که در مسجد بود – وارد شدند و به پیامبر (ص) سلام کردند. حضرت پاسخ آنها را نداد و حاضر به سخن گفتن با آنها نشد.

مسیحیان غمگین و متحیر به فکر چاره بودند که ناگاه چشمشان به «عثمان بن عفّان» و «عبدالرحمن بن عوف» افتاد. چون از دوران جاهلیت با آنها آشنا بودند، نزد آنان رفتند و موضوع را با آن دو در میان گذاشتند. آن دو اظهار داشتند که حل این مشکل به دست على بن ابی‌طالب (ع) است، بنابراین از آن حضرت که در آنجا حاضر بود، چاره خواستند. حضرت فرمود: لباس‌های ابریشمى و انگشترهاى طلا را از خود دور کنید و با‌‌ همان لباس سفر به خدمت حضرت بروید. مطمئن باشید که حضرت شما را خواهد پذیرفت. آنها طبق راهنمایى حضرت على (ع) عمل کردند و خدمت رسول اکرم (ص) رفتند. حضرت آنها را پذیرفت و فرمود: قسم به آن کسى که مرا به حق مبعوث کرد، دفعهٔ اول که این جماعت نزد من آمدند، شیطان همراهشان بود.

مذاکرهٔ نمایندگان نجران با پیامبر اسلام (ص)

مسیحیان قبل از آنکه وارد مذاکرهٔ رسمى با پیامبر اسلام (ص) شوند، اظهار داشتند چون هنگام نماز است، اجازه دهید نمازمان را بخوانیم. حضرت به آنها اجازه داد و آنها به طرف قبلهٔ خودشان (مشرق) نماز خواندند. پس از اقامهٔ نماز، مذاکرات آغاز شد و حضرت رسول (ص) براى بار دیگر آنها را به اسلام دعوت کرد؛ ولى اظهار داشتند که ما قبل از تو مسلمان شده‌ایم. حضرت فرمود: دروغ مى‌گویید، چون شما صلیب را عبادت می‌کنید و گوشت خوک می‌خورید و عیسى را فرزند خدا می‌دانید و این امور با اسلام و اعتقاد به خداوندِ یگانه سازگار نیست.

نتیجهٔ جلسه این شد که براى فرداى آن روز با پیامبر اسلام (ص) قرار مباهله بگذارند؛ اگر پیامبر اسلام (ص) براى مباهله، سربازان و نیروهاى نظامى‌اش را همراه آورد، با او مباهله کنند، و اگر با خاصان و اهل بیتش در محل مباهله حاضر شود، با او مباهله نکنند؛ چرا که معلوم می‌شود پیامبر اسلام (ص) به حقانیت خودش مطمئن است، وگرنه عزیزان خویش را در معرض هلاکت قرار نمی‌دهد. تصمیم هیئت مسیحى به پیامبر اسلام (ص) ابلاغ شد و قرار شد هر دو طرف فرداى آن روز (۲۴ ذی‌حجه) براى انجام مباهله در خارج از مدینه حاضر شوند. پس از معلوم شدن زمان مباهله، پیامبر اکرم (ص) افرادى را جهت دعوت کردن مردم براى مشاهدهٔ جریان مباهله، به مدینه و اطراف آن فرستاد تا از همهٔ مردم دعوت به عمل آورند. روز موعود جمعیت بسیارى از زن و مرد در محل مباهله حاضر شدند.

در این زمان، بزرگ مسیحیان (اسقف) به آنها گفت: شما فردا به محمد (ص) نگاه کنید، اگر با فرزندان و خانواده‌‏اش براى مباهله آمد، از مباهله با او بترسید، و اگر با یارانش آمد، با او مباهله کنید. زیرا چیزى در بساط ندارد. فردا که شد پیامبر (ص) آمد در حالى که دست على بن ابی‌طالب (ع) را گرفته بود و حسن و حسین (علیه‌السلام) در پیش روى آن حضرت راه مى‏‌رفتند و فاطمه (س) پشت سرش بود. نصارى نیز بیرون آمدند در حالى که اسقف آنها پیشاپیششان بود. هنگامى که نگاه کرد، پیامبر (ص) با آن چند نفر آمدند، دربارهٔ آنها سؤال کرد، به او گفتند: این پسر عمو و داماد او و محبوب‏‌ترین خلق خدا نزد او است و این دو پسر، فرزندان دختر او از على (ع) هستند و آن بانوى جوان دخترش فاطمه (س) است که عزیز‌ترین مردم نزد او، و نزدیک‏‌ترین افراد به قلب او است.

ایهم (سید) به اسقف گفت: براى مباهله قدم پیش گذار. گفت: نه، به خدایى که جان من در قبضهٔ قدرت اوست، من جمعى را می‌بینم که اگر از ایزد تعالى بخواهند کوهى از زمین کنده شود، مستجاب خواهد شد. با او مباهله نکنید که با خاصان و عزیزان خود آمده است، چون وثوق و اطمینان به پروردگار خود دارد؛ اگر با او مباهله کنید، بلا نازل می‌شود و یک مسیحى را بر روى زمین باقى نمی‌گذارد؛ با او مصالحه کنید.

مسیحیان نجران تسلیم می‌شوند

مسیحیان با دیدن چهرهٔ مصمم و مطمئن پیامبر اسلام (ص) و همراهانش از یک سو، و شنیدن سخنان یأس آور اسقف نجران از سوى دیگر، تصمیم گرفتند در برابر خواسته‌های پیامبر (ص) تسلیم شوند. بنابراین خدمت پیامبر اکرم (ص) رسیده و گفتند: یا اباالقاسم! ما با تو مباهله نمی‌کنیم، ولى حاضریم مصالحه کنیم و هر مقدارى که خواسته باشى به تو جزیه بپردازیم. پیامبر بزرگوار اسلام (ص) پیشنهاد آنها را پذیرفت و از انجام مباهله منصرف شد و قرارداد صلحى بین پیامبر اسلام (ص) و مسیحیان نجران بسته شد.

مفاد قرارداد پیامبر (ص) با مسیحیان

بر اساس قراردادى که به امضاى طرفین رسید، قرار شد مسیحیان نجران در مقابل امنیتى که به برکت حکومت اسلامى تأمین می‌شود، سالانه ۲ هزار حُلّه (هر حله برابر با یک قواره پارچه براى یک دست لباس) به عنوان جزیه به حکومت اسلامى بپردازند؛ البته به این شکل که هزار حُلّه را در ابتداى سال و هزار حُلّه را در نیمهٔ آن پرداخت کنند. قیمت هر حُلّه نیز چهل درهم بود. بنا به گفتهٔ بعضى از مورخان، علاوه بر ۲ هزار حُلّه، پرداخت ۳۰ زره و نیزه و ۳۰ اسب و ۳۰ شتر نیز شرط شد.

در روز ۲۴ ذی‌الحجه که روز مباهلهٔ رسول خدا (ص) با نصاراى نجران است؛ پیامبر پیش از آن که مباهله کند، عبا بر دُوش مبارک گرفت و حضرت امیرالمؤمنین و فاطمه و حَسَن و حسین علیهم‌السلام را داخل در زیر عبا نمود و گفت: پروردگارا هر پیغمبرى را اهل بیتى بوده است که مخصوص‌ترین خلق بوده‌اند به او، خداوندا این‌ها اهل بیت من هستند پس از ایشان برطرف کن شک و گناه را و پاک کن ایشان را پاک کردنى. پس جبرئیل نازل شد و آیهٔ تطهیر در شأن ایشان آورد. پس حضرت رسول (ص) آن چهار بزرگوار را بیرون برد از براى مباهله، چون نگاه نصارى بر ایشان افتاد و حقّیت آن حضرت و آثار نزول عذاب مشاهده کردند جرأت مُباهله ننمودند و استدعاى مصالحه و قبول جزیه نمودند و در این روز نیز حضرت امیرالمؤمنین (ع) در حال رکوع انگشترىِ خود را به سائل داد و آیهٔ اِنَّما وَلِیُّکُمُ الله در شأنش نازل شد.

منبع: خبرگزاری مهر