Search
Close this search box.

دیوارنویس زندان

به مناسبت سالمرگ فرخی یزدی، شاعر و روزنامه‌نگار؛ 
photo 2015 10 17 09 36 59در بیست‌و‌پنجم مهرماه ١٣١٨ که محمد فرخی یزدی؛ شاعر، روزنامه‌نگار و وکیل دورهٔ هفتم مجلس شورای ملی در زندان قصر درگذشت، برای مطبوعات آن زمان اتفاق مهمی نبود. هنوز از استبداد رضاخانی حدوداً دو سالی باقی مانده بود و ظاهراً مرگ مشکوک یکی از بنیان‌گذاران مطبوعات مستقل ایران، خبر درخوری نبود. فرخی در ١٣٠٠ (در طلیعهٔ همین قرن پرآشوب ما) روزنامهٔ «طوفان» را تأسیس کرد و با آنکه بیش از پانزده بار توقیف شد، تا زمان توقیف و حبس مدیر‌مسئول آن، از انتشار بازنماند. فرخی از فرزندان طوفان مشروطیت بود و با محیط خفقان‌ زده و استبداد کنار نمی‌آمد. اساساً اهل کنار آمدن نبود. زبان تند‌ و‌ تیزی داشت و تنها دو بیت در وصف ضیغم‌الدولهٔ قشقایی، حاکم یزد را واداشت تا دستور بدهد دهانش را با نخ‌ و‌ سوزن بدوزند. در مجلس هفتم هم که به‌ صراحت از رضاخان انتقاد کرد، هواداران سردارسپه طاقت نیاوردند و حیدری، نمایندهٔ مهاباد به‌ سختی او را مورد ضرب‌ و‌ شتم قرار داد. فرخی در شگفت مانده بود که این چه خانهٔ عدل و دادی است که وکیل ملت در آن امنیت ندارد. فرخی دستش همه‌ جا که کوتاه می‌شد، با زغال بر دیوار زندان‌ها می‌نوشت. همین اواخر علی‌اصغر مونسان، مدیرعامل شرکت توسعهٔ فضاهای شهری چنین گفته بود که بر دیوار یکی از سلول‌های زندان قصر اشعاری از فرخی رؤیت شده است و به ظن قریب‌ به‌ یقین فرخی در‌‌ همان سلول زندانی بوده است.

به‌استثنای بیست‌ و‌ پنجم مهرماه ١٣١٨ که پزشک‌احمدی به سلولش آمد و کار را یکسره کرد، در اغلب اوقات فرخی گریزپا بود. بار‌ها موفق شده بود از زندان فرار کند. بعد از آنکه در زندان یزد دهانش را دوختند، مردم سر به اعتراض برداشتند و حتی وزیر کشورِ وقت را به استیضاح کشاندند. دولت همه‌چیز را انکار می‌کرد. صدای هیچ‌کس به جایی نمی‌رسید. اما فرخی به‌تنهایی دو ماه بعد از زندان فرار کرد. واقعیت آن است که فرخی از چنگ رضاخان نیز گریخته بود و از طریق شوروی خود را به آلمان رسانده بود. اما چندی بعد با فریب تیمورتاش به ایران بازگشت و گرفتار شد. او از مخالفان سرسخت قرارداد ١٩١٩ وثوق‌الدوله بود و از هر راهی که باز بود اعتراضش را به گوش همگان رساند. 

اما دلیل توقیف فرخی یزدی جرم سیاسی نبود. شهربانی وقت، آقا رضا کاغذ‌فروش را مجبور کرد تا بدهی‌اش از فرخی را مطالبه کند. شاعر پولی در بساط نداشت. در آن زمان با حق‌التبعید روزانه گذران زندگی می‌کرد. دار و‌ نداری نداشت. بی‌خانمان و دربه‌در هر شب در جایی سکونت می‌کرد. کاخ و قصرش، «کاخ دادگستری» و «زندان قصر» بود. رأی بدوی دادگاه روزنامه‌نگار بدهکار، بیست‌وهفت ماه زندان بود. در تجدید‌نظر، قانون برای قانون‌گذارِ سابق سی ماه زندان در نظر گرفت. فرخی بی‌خانمان، پس از مرگ گوری از آن خود نیافت. در جایی نامعلوم دفنش کردند. برخی معتقدند که در گوری بی‌نام‌ و‌ نشان در مسگرآباد دفن شده است. ولی کسی محل دفن او را به‌درستی نمی‌داند. در گواهی رئیس زندان، علت فوت ابتلا به مالاریا و نفریت ذکر شده است.

پس از شهریور بیست، معلوم شد که مرگ فرخی به دلیل تزریق آمپول هوا بوده است. از طنزهای تلخ تاریخ معاصر ایران، یکی هم اینکه فرخی در طلب هوای آزادی و طوفان بود و با هوا جان سپرد. طنز دیگر اینکه تیمورتاش هم به سرنوشت فرخی دچار شد. فرخی همواره در انتظار طوفانی بود که در آن خدای آزادی، ناخدای استبداد را شکست می‌داد. نقل این نبرد را خود در غزلی آتشین آورده است. بی‌دلیل نبود که در بهمن پنجاه‌ و هفت، این غزل به یکی از سرودهای انقلاب بدل شد: «در محیط طوفان‌زای، ماهرانه در جنگ است/ ناخدای استبداد با خدای آزادی». تا قبل از بیست‌و‌پنجم مهرماه ١٣١٨، تا سهم شاعر و روزنامه‌نگار عصر استبداد از هوای آزادی مستقیماً در رگ‌هایش جریان یابد، تا قبل گواهی جعلی فوت و تأییدیهٔ دادستان تهران، غالب اسناد گواه آنند که فرخی آرام و قرار نداشت. از کودکی به گریزپایی شهرت داشت و همیشه از مکتب و مدرسه می‌گریخت. او که چندین بار موفق شده بود از زندان فرار کند، در شامگاه برآمدن استبداد رضاخان نیز از مملکت گریخت. با‌ این‌ همه، سرانجام محکوم بدهکار زندان قصر بود. پاییز ١٣١٨ امانش نداد تا زنده بماند و هوای طوفان‌زای دو سال بعد را ببیند.

از مشروطیت به بعد، حداقل در پنج روزنامه به‌طور مداوم نوشت. ذهن کنجکاوش به همه‌جا سرک می‌کشید. اما آزادی و برابری دو آرمان بزرگش بود که هیچ‌ وقت در زندگی‌اش تجربه‌شان نکرد. از همهٔ اینها گذشته، فرخی یکی از مؤسسان روزنامه‌نگاری مدرن بود که در گمنامی و بی‌گوری به جرم بدهکاری زندگی را وداع گفت. اگرچه ادبیات ما، تا حد زیادی حق فرخی یزدی را ادا کرده است و محمد‌علی سپانلو، شاعرِ فقید معاصر او را در زمرهٔ یکی از «چهار شاعر آزادی» برشمرده است و در کتب درسی و دانشگاهی نیز شخصیت ثبت‌شده‌ای است اما مطبوعات ایران به روزنامه‌نگار بدهکار همچنان بدهکار است.

منبع: روزنامهٔ شرق