آيا احاديث ساختگى در شكلگيرى فرهنگ اسلامى جامعه ما اثرى داشتهاند؟ پاسخ : بله متأسفانه در شكلگيرى فرهنگ اسلامى جامعه ما مؤثر بودهاند.
1. پرسش : ظاهرا بسيارى از احاديث ساختگى را در مجالس دينى و مذهبى نقل مىكنند و كسى در جلوگيرى از آنها احساس مسئوليتنمىكند؟
پاسخ : متأسفانه اين احاديث را در برخى از مجالس با وجود نظام اسلامى (كه همه چيز آن به عنوان الگو تلقى مىشود) مىخوانند و مضمونآنها را به عنوان حكم شرعى براى مردم بيان مىكنند و آنها هم به عنوان حكم شرعى مىپذيرند.
2. پرسش : آيا احاديث ساختگى در شكلگيرى فرهنگ اسلامى جامعه ما اثرى داشتهاند؟
پاسخ : بله متأسفانه در شكلگيرى فرهنگ اسلامى جامعه ما مؤثر بودهاند. از اين رو بايد مسئولان و آگاهان از موازين علوم حديث و درايهو رجال سعى كنند احاديث واقعى اسلام را كه ريشه در وحى الهى دارند مشخص نمايند، تا مردم هر حديثى را كه از افراد ناآگاه مىشنوند،مضمون آن را به عنوان حكم شرعى نپذيرند. امروزه مىبينيم كه مردم برخى از سنتهاى غلط محيطى و اجتماعى (كه از احاديث دروغينپديد آمده) را به عنوان يك وظيفه شرعى و سنت دينى تلقى نموده و حتى بعضا آنها را بر وظايف شرعى و سنت واقعى مقدم مىدارند. پسبايد با بيان احاديث معتبر اسلامى سنتهاى الهى را جايگزين سنتهاى غلط محيطى و اجتماعى نمود.
3. پرسش : آيا بدون بررسى جنبههاى گوناگون حديث مىتوان آن را دليل بر حكمى قرار داد؟ خواهشمند است اين پرسش را به گونه مفصلپاسخ دهيد؟
پاسخ : نمىتوان، مگر با پژوهشى دقيق از جنبههاى آنكه به شرح زير بيان مىشود:
الف – بررسى و بازسنجى جنبه اصل صدور آن از رسول خدا(ص) واوصياى ايشان(ع) كه براى شناخت اين جنبه، علوم حديث و درايه ورجال شكل گرفته است. آگاهى از اين جنبه موجب مىشود كه تعارضات و دگرديسىهاى نادرست پنجاه هزار حديثى كه حديثسازان دربرخى از دورههاى تاريخى، با اغراض سياسى و يا بر اثر عدم درك درست از مبانى فقهى اجتهادى ساختهاند، شناخته شوند تا بر اساس آنهاسخنى گفته نشود.
ب – بررسى و بازسنجى جنبه دلالتى آن و براى شناخت دلالتى آن از حيث نظرى و علمى، آگاهى وافى به علم اصول لازم است و از حيثتطبيق و تفريع، به اجتهاد فقهى مجتهد نياز مىباشد. البته مقصود از بررسى جنبه دلالتى حديث آن است كه به درستى معلوم شود كه آنها درزمينههاى مختلف داراى چه مدلولى و چه معنايى هستند، موسع يا مضيّق، مطلق يا مقيّد، عام يا خاص، مجمل يا مبيّن، تخصيص ياتخصص، وارد يا مورود، حاكم يا محكوم، مفسّر يا مؤوّل، منجّز يا معلّق، مدلّل يا غير مدلّل، بامفهوم يا بىمفهوم، ناسخ يا منسوخ و… البتهچنين تحقيقى در هر زمينهاى (از جمله در زمينه وظايف اجتماعى زنان) بدون احاطه بر همه مبانى اجتهادى امكانپذير نيست. از اين نظرمىتوان گفت مرحله تحقيق دلالتى مبانى و ادله فقهى اجتهادى بايد مهمترين مرحله اجتهادى قلمداد شود. از اين باب است كه امام صادق(ع) فرمود: «لا يكون الفقيه فقيها الاّ اذا عرف معاريض كلامنا» فقيه، فقيه به حساب نمىآيد مگر آنكه معاريض (راز ورمزها وپيچ وخمها) كلامما را بشناسد.
پ – بررسى جهت صدور حديث و شناخت جهت صدور آن نياز به بررسى شرايط زمان صدور، مكان صدور، شرايط عرف، احوالمخاطبان و حاضران در جلسه دارد و اين خود دليل است بر اينكه پيشوايان دين در بيان احكام خدا شرايط آنها را در نظر مىگرفتند و حتىگاهى در يك جلسه و در باره يك مسأله پاسخهاى مختلفى به اهل پرسش كه متعدد بودهاند، مىدادند.
ت – بررسى معارضات نقلى و عقلى دلايل و توانمندى جمع بين آنها از راه جمع موضوعى و جمع دلالى و جمع حكمى.
4. پرسش : حديثى از حضرت فاطمه(س) نقل شده و به ايشان نسبت دادهاند كه بهترين زنان، زنانى هستند كه مردان را نبينند و مردان نيزآنان را نبينند، فكر مىكنم اين حديث را غالب افراد شنيدهاند، شما اين حديث را چگونه ارزيابى مىفرماييد؟
پاسخ : اين حديث را نمىتوان دليلى براى منع زنان از تصدى وظايف اجتماعى قرار داد، زيرا از جهات عديده مورد نقد و اشكال قرار دارد:
سند ندارد چون مرسل است و حديثى كه سند ندارد، از نظر همه اهل تحقيق و اجتهاد زمينهاى براى استدلال به آن نيست؛
منافات آن با سيره عملى حضرت، زيرا زنان در مراسم و اجتماعات شركت داشتند و در جمع مردان صحبت مىكردند و به خانه مهاجرو انصار براى احقاق حق مىرفتند و با آنان سخن مىگفتند و احكام خدا را براى اهل نياز بيان مىفرمودند و حتى در جنگها از جمله جنگخندق، اُحُد و فتح مكه شركت داشتند. آن حضرت در مجالس تاريخى و سياسى به ايراد سخنرانى و بيان خطبههاى جالب در مسجدالنبىمىپرداختند و با ابوبكر و عمر و ديگران كه حق حضرت امير(ع) را ناديده گرفتند بحثها و مناظرهها داشتند. با اين حساب چگونه خبرواحد، آن هم مرسل و ضعيف مىتواند با عمل معصوم كه در اعتبار آن مانند امر و تقرير او ترديدى نيست، معارضه كند و حتى بر آن غالبشود. خلاصه اينكه حضرت فاطمه(ع) در امور اجتماعى شركت مىكردند و خانهنشين هم نبودهاند؛
در حدود منقول از ايشان منعى و نهيى از حضور زنان در صحنههاى اجتماعى و سياسى وجود ندارد، زيرا در آن بر بيان شخصيتآرمانى زن از حيث عفاف در اسلام كه مطلوبيت استحبابى دارد بسنده شده است، چون در آن كلمه «خيرالنّساء» آمده كه كلمه تفضيل است واين دلالت بر منع و حرمت ندارد. 1 . 2 . 3 .
5. پرسش : حديثى از امسلمه نقل شده كه گفته است من خدمت رسول خدا(ص) بودم ميمونه هم بود، ابن اممكتوم كه مرد نابينايى بود وارد شد،حضرت فرمودند: خودتان را بپوشانيد، بلند شويد و از اتاق خارج شويد، به او عرض كردم: او مگر نابينا نيست و ما را نمىبيند، حضرتفرمودند: آيا شما هم نابيناييد و او را نمىبينيد، شما اين حديث را چگونه ارزيابى مىفرماييد؟
پاسخ : اين حديث را نيز نمىتوان دليلى براى منع زنان از تصدى وظايف اجتماعى قرار داد، زيرا به وجوه عديدهاى مورد اشكال است:
از نظر سند مانند حديث اول است، زيرا از نظر موازين علوم حديث ضعيف و نادرست مىباشد و به اين جهت مشمول ادله اعتبارنيست؛
با احاديثى كه از پيامبر(ص) روايت شده منافات دارد، آنجا كه فرمودند زنان در مراسم شركت كنند و روايت شده كه هر وقت به سفرجنگى يا غير آن اراده مىكردند، يكى از زنان را به قيد قرعه با خود مىبردند و نيز روايت شده كه در جنگها براى كمك و پانسمانمجروحان زنان را به همراه سپاه اسلام مىفرستادند. زنان در زمان رسول خدا و زمان صحابه و تابعان در همه صحنهها حضور داشتهاندو در جلساتى كه مردان بودهاند شركت كرده و مشكلات خودشان را آزادانه مطرح مىكردند؛
اين احاديث با سيره عملى زنان رسول خدا(ص) نيز منافات دارد، زيرا آنان علاوه بر اينكه در مجالس مردم شركت مىكردند، مرجععلمى براى آنها بوده و نيز مسائل آنان را پاسخ مىدادند. در صدر اسلام براى مردم در گزينش مرجع علمى (جهت آگاهى از وظايف خود دربعد عقيدتى و عملى و حل مشكلات) جنسيت خاصى مطرح نبوده و توانايى علمى و آگاهى كامل مورد نظر بوده است. ازاينرو آنكه از آگاهىبيشترى برخوردار بود به او مراجعه و پاسخ دريافت مىكردند و علت اينكه بيشتر مردم در مقام شناخت وظايف خود، به همسران رسولخدا(ص) مراجعه مىكردند، بدين جهت بوده است كه آنان از آگاهى بيشترى در احكام الهى برخوردار بودند. با بررسى كه در علوم حديث ازديدگاه 22 مذهب از 138 مذهبى كه فقه اسلامى در بستر زمان به خود ديده است داشتهام، برايم معلوم شده كه بيشتر احكام و مسائل مذاهباسلامى، مبتنى بر رواياتى است كه راويان آنها را از زنان پيامبر نقل كردهاند. آنان براى مردم چه در زمان رسول خدا و چه پس از رحلتايشان، مرجع علمى بوده و منازلشان مانند مدرسه و مركز يادگيرى بوده است و نيز منازل برخى از زنانى كه از اصحاب رسول خدابودهاند مانند اماسلم كه رسول خدا به ديدار او مىرفت و امايمن كه پيامبر در باره او فرمود اهل بهشت است. در اوايل اسلام اگر شماره زناندانشمند و محقق در علوم و فنون و شعر و ادب از مردان بيشتر نبوده، كمتر هم نبوده است و برخى از آنان به عنوان شخصيتهاى علمىبنيانگذار علوم حديث و تاريخ و فرهنگ اسلامى شمرده شدهاند. همين بس كه ابنحجر عسقلانى در جلد چهارم از كتاب «الإصابة»، صفحهتا صفحه 502 را ويژه بانوان قرار داده و به شرح و زندگينامه بيش از 1552 زن صحابى پرداخته است. برخى از زنان امامان(ع) هم مرجعيت علمى داشتند و مردم در ارتباط با مسائل شرعى به آنها مراجعه مىكردند، از جمله حميدة المصفاه معروف به سبيكة الذهبهمسر امام صادق(ع) كه حضرت بسيارى از مسائل را به او ارجاع مىدادند و مىفرمودند: «رب امرأة افقه من رجل» يا «ربّامرأة خير منرجل». برخى همسران فقها هم داراى اين عنوان بودهاند از جمله دختر شيخطوسى (ام محمد) و همسر شهيد لاهيجى (صدريه) دختر ملاصدراو همسر فيض كاشانى (بدريه) دختر ملاصدرا كه شوهرانشان پاسخ به مسائل شرعى را به آنها ارجاع مىدادند. 1 . 2 . 3 . 222
6. پرسش : حديثى از پيامبر(ص) به صورتهاى مختلفى نقل شده، از جمله: «لا يفلح قوم تملكهم أمرأة» يعنى رستگار نخواهند شد مردمى كهزن بر آنها فرمانروايى كند، «لا يفلح قوم وليتهم أمرأة» يعنى رستگار نخواهند شد مردمى كه زنى سرپرستى آنها را بر عهده گيرد، «لا يفلحقوم يملك رأيهم أمرأة» يعنى رستگار نخواهند شد قومى كه رأى آنها در اختيار زنى باشد، «لا يقدّس اللّه أمة قادتهم أمرأة» يعنى خداوند گرامىنمىدارد مردمى را كه زنى آنها را رهبرى كند. شما اين حديث را چگونه ارزيابى مىفرماييد؟
پاسخ : اين حديث از جهات عديده مورد نقد و اشكال مىباشد:
از نظر سند ضعيف است چون راوى آن جوانى به نام «ابوبكره» است. اين جوان از كسانى بود كه خيلى به عايشه اظهار ارادت مىكردو هنگامى كه جنگ جمل شروع شد به او گفتند: هميشه مىگفتى عايشه، عايشه، عايشه، حال براى يارى او بيا و آماده جنگ شو. «ابوبكره» براى فرار از جنگ در مقام پاسخ گفت: من مىخواهم خودم را فداى عايشه بكنم ولى چه كنم كه سخن پيامبر من را از شركت در جنگبازمىدارد، زيرا او فرمود: قومى كه زن سرپرستى آن را عهدهدار باشد رستگار نمىشود. يعنى او براى حفظ جانش (كه در جنگ شركتنكند) اين حديث را ساخت؛
از نظر دلالت نيز اشكالپذير است، زيرا با بررسى زمان صدور حديث مىبينم كه همزمان با اواخر دوره ساسانيان است و در آن زمانبر اثر نبودن مردان آگاه و در نتيجه نزاعها و خونريزىها، سلطنت ساسانيان رو به اضمحلال و انقراض بود و ايران در شرايط بسيار بدىاز نظر سياسى و اجتماعى قرار داشت و پس از كشته شدن خسرو پرويز، مىخواستند سلطنت ساسانيان را از طريق دختران خاندان سلطنتىپوراندخت و آذرميدخت) حفظ كنند، از اين رو پوراندخت يك سال و هفت ماه و پس از او خواهرش آذرميدخت، چند ماهى بر ايران حكومتكردند. در اين حالت و بر فرض اگر اين حديث درست و از پيامبر باشد، در مورد خاص و در شرايط زمانى خاصى بوده است و از اين روفرمودند: مردمى كه بخواهند پوراندخت حاكمشان باشد رستگار نخواهند شد و اين گوياى آن نمىباشد زنى كه واجد شرايط است در هيچزمانى نمىتواند زمامدار امور شود؛
صلاح نيست» در حديث «ابوبكره» معنايش «حرمت» نيست؛
مسأله حكومت در اين زمان با آن زمان تفاوت دارد، زيرا در آن زمان حكومتها داراى مقرراتى نبودهاند، ولى امروزه چنين نيست زيرامقرراتى وجود دارد؛
با بررسى مجموع ادله و احاديث به دست مى يد كه احراز مسئوليتها، بيشتر منوط به مديريت، مهارت و تدبير در اداره امور است. آنكهتوانايى بر اداره كردن دارد مىتواند آنها را تصدى كند، چه مرد باشد و چه زن.
اما احاديث ديگرى در باره زنان در زمينه مسأله مورد بحث در مصادر حديثى وجود دارد كه برخى از آنها از نظر سند و برخى از نظردلالت و برخى ديگر از نظر سند و از نظر دلالت ضعيف و ناتمام مىباشند. اين عوامل و اسباب در طول تاريخ موجب شد كه زنان درمرحله نازلتر در جامعه قرار بگيرند و از سهيم بودن در مسئوليتهاى اجتماعى و سياسى محروم بمانند و تنها كار آنها منحصر به كارهاىداخل منزل گرديد كه اگر اين عوامل در جامعه استمرار داشته باشند، اين امكان وجود نخواهد داشت كه آنان بتوانند از وظايف اجتماعى ومزاياى آنها برخوردار شوند. در بين عوامل مؤثر عاملى كه از همه بيشتر در محروم بودن زنان از حقوق اجتماعى نقش داشته احاديثضعيف بوده است. 1 . 2 . ( 3 . « 4 . 5 .
7. پرسش : امروزه چه تحولى در زمينه وضعيت اجتماعى زنان و تضعيف عوامل مؤثر در محروميت آنها به وجود آمده است؟
پاسخ : امروزه با تلاش و كوشش آگاهان به موازين فقه اجتهادى، عواملى كه باعث محدوديت بانوان در عرصههاى گوناگون اجتماعىبودهاند، تا اندازهاى متحول شدهاند و در نتيجه تحول آنها، ديد افراد جامعه نسبت به زنان عوض شده و ذهنيت آنان در باره آنها (كه بر اثرگفتههاى افراد ناآگاه و جاهلان عالمنما پديد آمده) متحول گشته و بر اين مسأله اذعان شده كه زنان مانند مردان مىتوانند كارها و وظايفاجتماعى و سياسى را تصدى كنند و از عهده مسئوليت برآيند. امروزه كه در جامعه اسلامى زمينه پيشرفت براى بانوان در همه ابعاد زندگىبر اساس موازين اسلامى و ارزشهاى معنوى پديدار گرديده، برزنان است كه در عرصههاى ياد شده وارد شوند و استعدادها، شايستگىها،ابتكارات و توانايىهايى خويش را ارائه دهند و نقش سازنده، ارزنده و مفيد خود را در شئون مختلف شكوفا سازند. متأسفانه به رغم پيدايشزمينه براى شركت آنان در عرصههاى ياد شده، هنوز به ايشان مديريتها و مقاماتى كه توانايى و شايستگى دارند داده نشده است، با اينكهبراى همگان ثابت شده كه توانايى آنها در مسائل ادارى كمتر از مردان نيست. بنده بر اين باورم كه رسيدن زنان لايق و شايسته به ميزانمطلوب و در سطوح بالا براى جامعه ما كه در آن نظام اسلامى برپاست، از اهميت ويژهاى برخوردار است. زيرا وجود آنها در مقامات بالامدركى عينى بر اهميت دادن اسلام به زن و موقعيت او در جامعه اسلامى است و با اين كار مىتوان كليه تبليغات دشمنان اسلام را به اينكهاسلام زنان را از همه مزاياى اجتماعى و حقوقى و سياسى محروم كرده خنثى نمود.
8. پرسش : آيا شركت زنان در كارهاى ادارى و اجتماعى منافاتى با رفاه و آسايش خانواده و تربيت فرزندان ندارد؟
پاسخ : اين را نبايد از نظر دور داشت كه ثبات هر جامعهاى منوط به وجود محيط خانوادگى متين و استوار است، از اين رو بايد براى زنانىكه شايستگى تصدى مقامات و وظايف اجتماعى را دارند به گونهاى برنامهريزى شود كه ورود آنان در صحنههاى اجتماعى و سياسىموجب از بين رفتن رفاه و آسايش و استحكام خانواده نشود و نيز قرار گرفتن آنان در خانه به معناى دور كردن آنان از عرصههاى حياتاجتماعى نباشد.
9. پرسش : آيا منصب قضاوت از مختصات پيامبر و امامان است؟
پاسخ : ترديدى در اين نيست كه منصب قضاوت از مختصات پيامبر(ص) و امامان معصوم(ع) مىباشد و افراد ديگر نمىتوانند متصدى اينامر شوند مگر با اجازه و اذن آنها و در اين مطلب اختلافى بين فقها وجود ندارد.
10. پرسش : در زمان غيبت امام زمان(عج) تصدى مقام قضاوت براى چه كسى است؟
پاسخ : در زمان غيبت او براى فقيه جامع الشرايط ثابت است، در صورتى كه واجد شرايطى كه در قاضى اعتبار شده است باشد.
قسمت دوم :
1. پرسش : سيره مسلمانان در زمان تشريع چگونه بوده است؟
پاسخ : در زمان تشريع و زمان صحابه و زمان تابعين، در تصدى كارها و مسائل اجتماعى، تبعيض و جنسيت خاصى ملاحظه نشده است. دركلمات امام على(ع) به ويژگىها و شرايط مذكور اهميت داده شده است، در آنجا كه فرمودند: «ان احقّ الناس بهذا الامر اقواهم عليه واعلمهم بامراللّه فيه» و فرمودند: «و لا يحمل هذا الامر الا اهل الصبر و البصيرة و العلم بمواقع الامر». در كلام حضرت واژه ناس براىتصدى مسائل جامعه به كار برده شده و اين واژه اختصاص به نوع خاصى از انسان ندارد و شامل مرد و زن مىشود ومقصود ايشانتوانايى فكرى است نه توانايى جسمى و بدنى. البته بيان امام اگرچه به امر خاصى ناظر است، ولى از باب تنقيح مناط در كلام ايشان معلوممىشود كه تبعيض در تصدى كارها در عرصههاى زندگى با حفظ حدود اسلامى وجود ندارد و هر شخص كه توانايى و دانايى بر انجام كارداشته باشد مىتواند آن را تصدى نمايد، چه زن باشد و چه مرد باشد.
2. پرسش : حضرت آية اللّه جنّاتى اكنون با وجود زمينههاى بسيار براى زنان در مبانى فقه اجتهادى، چه عواملى باعث شده كه زنان به اسماسلام در طول تاريخ از تصدى مقامات و وظايف اجتماعى و مزاياى آنها محروم شوند؟
پاسخ : عواملى كه باعث محروميت آنان از وظايف اجتماعى و تصدى مقامات شده، بسيار است از جمله: عدم خودباورى زنان، تعصبهاىنابجا، مرد سالارى، ديد كوتاه افراد جامعه، اعتقاد مردان به اينكه زنان توانايى جسمى ندارند وبرداشت نادرست از آيات.
3. پرسش : نظر شما درباره آيه مباركه «لهنّ مثل الذى عليهنّ و للرجال عليهن درجة» وبرداشتهاى نادرستى كه از آن شده، چيست؟
پاسخ: آيه مباركه «لهنّ مثل الذى عليهنّ و للرجال عليهن درجة» يعنى براى زنان حقوقى است مانند وظايفى كه بر عهده آنان است، ولى براىمردان بر زنان برترى است. اين آيه نيز دلالت بر برترى مرد بر زن ندارد زيرا:
اولا: كلمه «درجة» در سياق اثبات واقع شده و تنها برترى صرفالوجود را مىرساند نه مطلق را و منظور از آن همان سرپرستى و حقزناشويى است و اين برترى منافاتى با قرار گرفتن زنان در مقامات و وظايف اجتماعى ندارد.
ثانيا: با توجه به صدر آيه و نيز آيات قبل و بعد از آن برداشت برترى مرد بر زن ناتمام به نظر مىآيد، زيرا با توجه به آنها معلوم مىشود كهآيات درباره طلاق و مسائل آن مىباشند و در محدوده نظام خانواده درجهاى براى مرد است. به اين جهت استدلال به اين آيه بر عدم جوازتصدى مقامات براى زن، ناتمام به نظر مىرسد و بر فرض كه آن را بپذيريم دليل اخص از مدّعا مىشود، زيرا اختصاص به مردان پيدامىكند و شامل زنان نمىشود.
4. پرسش : نظر شما درباره آيه مباركه «و قرن في بيوتكنّ و لا تبرّجن تبرّج الجاهلية الاولى» وبرداشتهاى نادرستى كه از آن شده،چيست؟
پاسخ: آيه مباركه «و قرن في بيوتكنّ و لا تبرّجن تبرّج الجاهلية الاولى» يعنى در خانههاى خود بمانيد و زينتهاى خود را آشكار نكنيد،چنانچه در زمان جاهليت مىكردند. برخى بر اين باورند كه مخاطب آيه زنان رسول خدا(ص) مىباشند. امابرخى ديگر مىگويند اين باوردرست نيست، زيرا اختصاصى به آنها ندارد و تعميم دارد و شامل همه زنان مسلمان مىشود، با اين حساب بايد همه زنان مسلمان خانهنشينىرا برگزينند و با نامحرمان رفت و آمد نداشته باشند و بر اين اساس قائل شدند كه زنان نمىتوانند كارهاى اجتماعى را تصدى كنند. چونتصدى مقامات به طور طبيعى با ارتباط با مردان ملازمت دارد و به اين جهت براى آنان جايز نيست. ولى اين دليل ناتمام است زيرا: اولا – اين آيه اختصاص به زنان پيامبر(ص) دارد، به ويژه آيه «يانساء النبى لستن كأحد من النساء ان اتّقيتنّ فلا تخضعن بالقول فيطمع الذى فى قلبهمرض و قلن قولا معروفا» يعنى شما زنان پيامبر مانند هيچ يك از زنان ديگر نمىباشيد، اگر نپرهيزيد و در گفتارتان نرمى نماييد، پس آنكهدر قلبش مرض دارد به شما طمع مىكند و گفتار پسنديده بگوييد. همچنين آيه «و اذكرن ما يتلى فى بيوتكن من آيات اللّه و الحكمة ان اللّه كانلطيفا خبيرا» يعنى ياد كنيد آنچه كه در خانههاى شما از آيات خدا و حكمت خوانده مىشود، به درستى كه خداوند مهربان و آگاه است. با اينحساب آيه مذكور اختصاص به زنان پيغمبر دارد و تسرّى از آنها به ديگران نياز به دليل دارد. ثانيا – بر فرض كه بر آن تعميم قائل شويم،امر در آيه الزامى نيست، بلكه ارشادى است و بدين جهت است كه هيچ يك از آگاهان به موازين فقه اجتهادى، بر وجوب خانهنشينى و حرمتآمد و شد زنان در جامعه فتوى صادر نكردهاند. علاوه بر اين زنان پيامبر در زمان تشريع و زنان صحابه و تابعين هيچ كدام داراى اين شيوهدر زندگى نبودهاند، زيرا آنان در جامعه رفت و آمد داشته و حتى براى مردم احاديث رسول خدا را نقل مىكردند و راويان خدمت آنهامىرفتند و احاديث رسول خدا را از آنان مىپرسيدند. اينها گوياى آن است كه مقصود از امر در آيه الزامى نيست، بلكه هدف از آن همانعفاف آرمانى براى زن است.
5. پرسش : نظر شما درباره كلام حضرت امير(ع) آنجا كه فرمودند: «هن نواقص العقول» يعنى آن زنان از نظر عقل ناقصند چيست؟ بر ايناساس برخى قائل شدهاند كه زنان نمىتوانند مسائل اجتماعى را تصدى نمايند، آيا اين برداشت از كلام حضرت امير(ع) و استفاده از آن درجهت محروميت زنان از وظايف اجتماعى درست است؟
پاسخ : درست نيست و اين دليل و برداشت ناتمام است زيرا:
اولا: كلام حضرت ناظر به قضيه خارجيه است و به عنوان قضيه حقيقيه نيست كه همه زنان مشمول آن باشند و تنها به افراد خارج اشارهدارند و تنها مرجع ضمير «هنّ» زنانى مىباشند كه در جنگ جمل شركت داشتهاند. البته در كلمات حضرت آمده است: «انّ النساء نواقصالعقول» وجمع محلى بالالف و اللام افاده عموم مىكند. ولى اين تعبير امام به لحاظ غلبه خارجى موضوع در زمان بيان آن است، نه به لحاظموضوع در تمام زمانها، زيرا مطابق ادله ديگر مىدانيم كه زنان محقق و دانشمند و دانا از عموم كلمات حضرت مستثنى مىباشند.
ثانيا: با توجه به آيات و احاديث مىتوان گفت: كلام حضرت ناظر به عقل تجربى در امور اجتماعى است، نه عقل نظرى در مسائل اعتقادى.
6. پرسش : مستدعى است كلام حضرت امير(ع) «هن نواقص العقول» را كه جنابعالى ناظر به عقل تجربى مىدانيد توضيح دهيد؟
پاسخ : در بعد عملى و تجربى براى انسان چيزى فراهم نمىشود مگر از راه داد و ستدها و تصدى كارهاى اجتماعى. تاريخ نمايانگر آن استكه در بستر زمان ساختارهاى اجتماعى به گونهاى بوده كه مردم عيب مىدانستند زنان آنها كارهاى اجتماعى را تصدى نمايند و بدين جهتآنان از تصدى كارها محروم بودند و تجارب كمترى نسبت به مردان، در مسائل اجتماعى داشتند. البته پس از پديدارى نظام اسلامى درايران، زمينه تصدى زنان در مسائل اجتماعى فراهم شده و تحول در بينش مردم به وجود آمده است، ولى هنوز به ايشان كه نيمى از پيكرجامعه را تشكيل مىدهند، كارهايى كه توانايى و شايستگى دارند واگذار نشده است.
7. پرسش : آيا براى تأييد اينكه كلام حضرت امير(ع) «هن نواقص العقول» ناظر به عقل تجربى است دليلى داريد؟
پاسخ : بله براى تأييد اين نظريه كه كلام حضرت ناظر به عقل تجربى است مىتوان به كلام ديگر ايشان استدلال كرد، در آنجا كه فرمودند: مشورت نكنيد با زنان مگر زمانى كه عقل آنان را در بعد تجربى آزموده باشيد. واقعا اين گفتار درست است، زيرا امروزه مىبينيم زنانى كهدر عرصههاى اجتماعى اشتغال دارند، اگر نگوييم عقل تجربى آنان از مردانى كه در آن عرصهها اشتغال دارند بيشتر است، كمتر نمىباشدو اين را به اثبات رساندهاند. اميد است با ارائه ابداعات و شايستگى كه در مسائل اجتماعى دارند هر چه بيشتر به مقاماتى كه صلاحيت دارندبرسند.
8. پرسش : نظر شما در مورد تعارضى كه ميان مبانى آزادى انسان و برداشتهاى نادرست از برخى احاديث وجود دارد، چيست؟
پاسخ : هر برداشت از حديثى بدون بررسى احاديث ديگر و بكارگيرى عناصر اصلى استنباط، از نظر موازين اجتهادى ناتمام است، زيراآنچه كه از بررسى كامل احاديث دريافت مىشود، اين است كه محدوديتى در تصدى وظايف اجتماعى براى زنان نيست، همان گونه كه براىمردان محدوديتى وجود ندارد و همه در تصدى مقامات آزاد مىباشند. همچنين حضرت امير(ع) در خطابى به مردم فرمودند: «ايها الناس انآدم لم يلد عبدا و لا اَمةً و انّ الناس كلهم احرار» يعنى اى مردم بدانيد كه آدم بنده و كنيز به دنيا نيامده و همه مردم آزادند و فرمودند: «لا تجعلنفسك عبدا و قد جعلك اللّه حرا» يعنى خودت را بنده كسى قرار نده، حال آنكه خدا تو را آزاد قرار داده است و فرمودند: مردم همه آزادند مگرآن شخصى كه خود بنده بودن و يا كنيز بودن را برگزيند و امام صادق(ع) فرمودهاند: «الانسان حرّ فى جميع احواله» يعنى انسان در همهحالات آزاد است. همچنان كه مىبينيم در اين احاديث آزادى براى نوع خاصى از انسان مقيد نشده و اين آزادى كه خداوند براى همه انسانهادر زندگى قرار داده تنها يك حق (كه برخى از انديشمندان مسيحى گمان بردهاند) نيست، بلكه يك امر فطرى الهى است. بدين جهت نمىتوانقائل شد كه زن با ازدواج از آزادى خود محروم مىگردد و يا با ازدواج به ملكيت، كنيزى و يا خدمتكارى مرد درمىآيد. البته زمانى كه اين دوانسان آزاد زندگى مشترك را با هم شروع كنند، بر يكديگر حقى پيدا مىنمايند، ولى اين موجب نمىشود كه آزادى از زن سلب شود.
9. پرسش : آيا آزادى براى انسان مطلق است؟
پاسخ : خير، آزادى در اسلام براى آدميان به گونه مطلق نيست بلكه مقيد به قانون و ارزشها است و قانونمندى از لوازم غيرمفارق آن است،زيرا آزادى غيرقانونمند با آنارشيسم برابر است و پيامدهاى خطرناكى براى فرد و جامعه دارد.
10. پرسش : آيا احاديث جعلى كه حديثسازان ساختهاند زياد است يا خير؟
پاسخ : عالمان حديث و رجالشناسان بر اين باورند كه احاديث ساخته شده بيش از پنجاه هزار حديث است كه با اين كار توانستند بزرگترينضربه را بر پيكر فقه اسلامى وارد كنند و از جمله زنان را از تمامى وظايف اجتماعى و مزاياى آنها محروم نموده و وظيفه آنها را منحصردر كارهاى خانه كردند و با نظرات بىاساس خود پوستينى وارونه بر قامت رساى اسلام پوشاندند و طبايع سالم را از آن متنفر نمودند و بااين كار درستى گفتار رسول خدا(ص) را نماياندند كه فرمودند: مردمى براى شما احاديثى را بيان مىكنند كه نه شما آنها را شنيديد و نه پدرانشما، پس از آنها دورى كنيد و آنها را دليل بر حكمى قرار ندهيد