Search
Close this search box.

اندیشه‌ورزی را به روزنامه‌ها بیاورید

Screenshot 2بررسی جایگاه صفحات اندیشه در روزنامه‌ها در گفت‌وگو با علی‌محمد صابری

نویسنده: زهرا سلیمانی‌اقدم  

حضور علی‌محمد صابری، محقق و استاد دانشگاه در نمایشگاه مطبوعات فرصتی فراهم کرد تا در مورد حوزهٔ اندیشه، اندیشه‌ورزی و جایگاهش در مطبوعات، به‌خصوص در روزنامه‌ها با او به گفت‌وگو بنشینیم. او معتقد است روزنامه باید کانال ارتباطی خردورزانه با مردم باشد تا تعصب و عادت بر فرهنگ ما مستولی نشود. 

یکی از حوزه‌هایی که بعضی از روزنامه‌ها در صفحه‌های خود جای داده‌اند، اندیشه است. بعضی معتقدند جای اندیشه در روزنامه نیست و عده‌ای هم وجود چنین صفحه‌ای را از ضروریات می‌دانند. دوست داریم نظرتان را در این‌باره بدانیم، اینکه شما به‌عنوان یکی از شخصیت‌های فعال در حوزهٔ اندیشه وجود چنین صفحه‌هایی را ضروری می‌دانید یا اینکه معتقدید اندیشه عمقی دارد که جایش سطوح مطبوعاتی نیستند؟ 

من با جمله‌ای از افلاطون شروع کنم که می‌گوید: «تفکر گفت‌وگوی خاموش روح انسانی با خود است.» اندیشه جان یک فرهنگ و جامعه است. اگر جامعه بدون اندیشه باشد، مرده است. یعنی آن چیزی که به فرهنگ و تمدن یک جامعه جان می‌دهد، نیروی تفکر و اندیشه است. حال گاهی اوقات اندیشه نقلی است، گاهی عقلی و گاهی هم قلبی. آنجایی که نقلی است اندیشه‌های فقهی و کلامی است، زمانی که عقلی است، اندیشه فلسفی است و آنجایی که قلبی است نیز اندیشه عرفانی است. پس هرکدام در یک ساحت و مقامی قرار دارند که ما باید آن را در نظر بگیریم و به آن توجه داشته باشیم. مثلاً اگر در ساحت علم و تجربه هستیم و در عصر دانشمندی قرار داریم باید همدل و هم‌زبانِ دانشمندان شویم. اگر در ساحت مهندسان و کسانی هستیم که روش‌مند کار می‌کنند باید علم را کاربردی ببینیم و به قول جان دیویی، پراگماتیک و عمل‌گرایانه رفتار کنیم. در مورد روزنامه‌ها نیز همین‌گونه است. من به یاد دارم از بچگی، زمانی که روزنامه‌ای به دست می‌گرفتم نگاه می‌کردم ببینم آیا صفحهٔ اندیشه دارد یا نه، اگر نداشت آن را کنار می‌گذاشتم. چون روزنامه بدون صفحهٔ اندیشه به مشتی خبر عمومی تبدیل می‌شود که مغز را پر می‌کند، خبرهایی که من برای تمرکز نیاز دارم ذهنم را از آنها خالی کنم تا قادر به تفکر باشم. اما اگر روزنامه‌ای وجود داشت که من را وادار به تفکر می‌کرد (که بیشتر این بخش به عهدهٔ صفحهٔ اندیشه است) با حرص و ولع به سراغش می‌رفتم. دلیلش این بود که معتقد بودم روزنامه‌ها غیر از رسالتِ خبررسانی، رسالت روشن‌بینی و روشنفکری در جامعه دارند و درواقع این رسالت‌ها نوعی خلجان در فکر و روح ما به وجود آورد.

اندیشه چه می‌کند، یا به عبارتی چه تأثیری دارد که حضور و پویایی آن در جامعه حتی بین عموم مردم ضرورت دارد؟

وقتی سقراط می‌گفت من مامای اندیشه هستم، یعنی در زایش اندیشه‌ها به بشر کمک می‌کنم و مانند خرمگسی هستم که روی دماغ افراد می‌نشینم و با آزار دادنشان موجبات تفکرشان را فراهم کرده و خواب آنها را آشفته می‌کنم. ما باید به سمتی پیش برویم که جامعه به تعطیلی عقل و تعقل و خردورزی نینجامد، اگر اینها تعطیل شود و جامعه برمبنای یکسری از عادات و تعصبات زندگی کند، آن حادثهٔ دردناک پیش می‌آید که حاکمیت صرفاً ایدئولوژی است. فکر می‌کنید حاکمیت‌هایی چون داعش و طالبان چگونه به وجود می‌آیند؟ اسلام داعش و اسلام طالبان، اسلامی است که تعقل و خردورزی ندارند و اسلام هنرورزی نیست، در زبان فارسی هنر به معنای فضیلت است و بالا‌ترین فضیلت تفکر و حکمت است. بالا‌ترین فضیلت یا‌ ام‌المعارف علم است، بالا‌ترین رذائل یا‌ ام‌الرذائل نیز جهل است. به قول برخی اندیشمندان اسلامی، ریشهٔ تمام گناهان جهل و نادانی است، اگر بشر دانا و آگاه بود لزومی نمی‌دید که به گناه روی آورد. چون آثار گناه را می‌دید که چگونه او را از تکامل بازمی‌دارند. ازاین‌رو است که می‌گویم رسالت روزنامه‌ای که افراد و مخاطبان خودش را به تعقل و تفکر وادار می‌کند و از صرف عادات و خلق و خوی‌ها بیرون می‌آورد، سنگین است. به نظر من داشتن صفحه‌هایی با موضوع اندیشه در روزنامه از نان شب هم واجب‌تر است. من فکر می‌کنم روزنامه‌هایی که صفحه اندیشه ندارند هرچند معروف هم باشند، محبوب نخواهند شد.

یعنی روزنامه با ابزار اندیشه می‌تواند با مخاطب ارتباط مستمر برقرار کند؟

بله. چون شما با کمک اندیشه با روح و جان افراد ارتباط برقرار می‌کنید. شما در صفحه‌های اندیشه فرهنگ‌سازی می‌کنید نه فرهنگ‌سوزی. شاید عصر کاغذ هم گذشته باشد و روزنامه به صورت کاغذ کمتر حاضر باشد اما به صورت یک پایگاه اطلاعاتی یا به صورت یک مجلهٔ تصویری و الکترونیکی فعال است و همچنان رسالتی بر دوش دارد، نوع و شمایل اصلاً مهم نیست، چنانچه می‌بینیم الان روزنامه‌ها به کانال‌های مجازی در شبکه‌های اجتماعی تبدیل شده‌اند اما هنوز رسالت بیداری جامعه را به عهده دارند.

منبع: روزنامهٔ فرهیختگان