روز ۲۷ صفر در تقویم ایران به عنوان روز وقف نامگذاری شده و بهطور کلیتر هفتهٔ آخر ماه صفر به هفتهٔ وقف مشهور است. سازمان اوقاف و امور خیریه با هدف گسترش وقف و تحکیم پایههای سنت نبوی وقف، ترویج و نشر فرهنگ اسلامی وقف، معرفی نقش وقف در توسعهٔ فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی، آموزشی، بهداشتی و… و همچنین ایجاد انگیزه در نیکاندیشان و خیرین، تصویب این روز را بهعنوان روز وقف پیشنهاد داد که به تصویب شورای عالی انقلاب فرهنگی نیز رسید.
گرچه این قبیل نامگذاریها صرفاً جنبهٔ نمادین دارد اما بهانهای است برای جلب توجه بیشتر به امر وقف و مزایای مختلف آن. وقف در سنت دینی و اعتقادی ایرانیان جایگاه خاصی داشته و مسلمانان بهطور خودجوش و با هدف تقرب و رضای خداوند اموال خود را برای مصارف و امور عامالمنفعه وقف مینمودند. در این میان اهل تصوف در عمل به این سنت حسنه، شاخص بوده بهطوریکه در طول تاریخ، تصوف و وقف پیوندهای تنگاتنگی را با یکدیگر برقرار کرده که تا زمان حاضر نیز امتداد دارد. امروزه با وجود اینکه تبلیغات و تلاشهای زیادی در جهت ترویج فرهنگ وقف میشود، متأسفانه در ارتباط با دراویش و اهل تصوف شاهد بعضی مانعتراشیها در استفاده و بهرهبرداری از موقوفات و حتی تصرفات منجر به عدول از نیت واقف هستیم که از لحاظ شرعی و اخلاقی توجیهپذیر نیست. مقالهای که در پی میآید با نگاهی تاریخی به پیوند تصوف و فرهنگ وقف، کارکردها و خدمات فرهنگی، علمی، اقتصادی که موقوفات اهل تصوف به مردم جامعه عرضه میکرد را در ابعاد مختلف بررسی میکند. این مقاله در مجلهٔ تخصصی وقف موسوم به «میراث جاویدان» به چاپ رسیده است
چکیده
در تاریخ اسلام، از همان ادوار آغازین شکلگیری حوزهٔ عرفان و تصوف اسلامی، تصوف و سنت حسنهٔ وقف، در پیوندی تنگاتنگ با یکدیگر بودهاند. در مجموعه اصطلاحات (ترمینولوژی= Terminology) تصوف و عرفان، وقف، از زمره فتوح به شمار میرود. فتوح، جمع واژهٔ فتح است. در تعبیر معنوی از فتح، آن را به «گشایش مقام قلب و ظهور صفای دل و کمالات آن به وقت قطع منازل طریق و نیز ظهور علم بر بنده» (سجادی، ذیل مدخل) تعبیر کردهاند. از جنبهٔ واژگانی، در فرهنگهای لغات، معانی گوناگونی برای فتح آوردهاند. از جمله این معانی «روزییای است که خداوند بر بنده ارزانی فرماید» (جرّ، ذیل مدخل). همچنین ترکیب واژگانی «فتح اعتماداً» به معنی «مبلغی از مال را برای کاری معین اختصاص دادن» است. (همانجا) و به احتمال فراوان، صوفیه، در معنی اقتصادی «فتوح» تا آنجا که به سنت وقف مربوط میشود، به این دو معنی اخیر، توجه داشتهاند. فتوح، در این معنی، حصول چیزی از جایی است که انتظار آن نمیرود و میتواند پول یا هر چیز دیگری باشد که بدون رنج و دشواری به دست آید و سبب گشایش معیشت گردد. بدین ترتیب، از دیدگاه صوفیه، بهعنوان بخشی از فتوح و در واقع بخش عمدهٔ آن، نشانهٔ فیض و لطف و عنایت پروردگار بود و واقفین و موقوفات، در واقع واسطه و میانجی این لطف و عنایت بودند. زیرا اهل تصوف، بر این اعتقاد بودند که نگاه صوفی میبایست به برتر از اسباب – یعنی مسبب – باشد که همان ذات رحمان و رحیم خداوند بود: «و نعمت، آن نعمت بود که به منعم، دلیل بود» (هجویری، ص ۲۲۱) و بدیهی است که منعم حقیقی، ذات باریتعالی است و صوفیه، واقفین را اسباب بخشش و گسترش نعمات و برکات پروردگار، میدانستند. استفاده از موقوفات مختص خانقاه، قوانینی داشت و مشایخ صوفیه، با وضع کردن شرایط بخصوصی برای صوفیان ساکنان خانقاه، آنها را مجاز به استفاده از امکانات و موقوفات خانقاه میکردند چنانکه اگر صوفییی واجد این شرایط نبود، اجازهٔ استفاده از این امکانات را نداشت. برای نمونه شیخ شهابالدین سهروردی (قرن ۷ و ۸ ه. ق) دراینباره مینویسد: «و شرط آن است که: آن کس که در خانقاه ساکن باشد، اگر روزگار به طاعات و عبادات، بسر تواند برد، شاید که از محصول موقوفات خانقاه، چیزی تناول کند به سبب طعام لباس، اما اگر به کاهلی و بطالت، مشغول باشد، جایز نباشد از مال خانقاه چیزی بدو دادن» (عوارف المعارف، ص۵۶). چنین قوانین و شرایطی دربارهٔ صوفیان مسافر نیز جاری بود.
بهطورکلی، تاریخ اسلام و تصوف اسلامی، گواه بر این امر است که پیوند وقف و تصوف، پیشینهای کهن دارد چنان که اگر سخن برخی صاحبنظران صوفیه در باب اشتقاق کلمهٔ تصوف از واژه «صفّه» را بپذیریم که بر اساس آن، نخستین صوفیان، اصحاب رسول (ص) بودند که در صفههای مسجدالنبی با برگزیدن فقر اختیاری، به ریاضت و عبادت میپرداختند (۱)، ارتباط سنت حسنهٔ وقف و تصوف، و تخصیص موقوفه برای اهل تصوف را میتوان به زمان شخص نبی اکرم (ص) ارجاع داد. چنان که بنا بر حدیثی از امام محمدباقر (ع): «رسول خدا مردی را دید که مشغول درختکاری است، ایستاد و گفت: «آیا تو را راهنمایی نکنم به یک نوع درختکاری که ریشهدارتر و بادوامتر است؟… مرد غارس گفت: «یا رسولالله! گواه باش که این باغ من وقف است بر فقرای مسلمین از اهل صفه.» پس این آیهٔ شریفه نازل شد: فامّا من اعطی و اتّقی و صدق بالحسنی فسنیسره للیسری (الآیه) (سورهٔ لیل، آیات ۴و۵ و۶)» (احمد بن سلمان، ص۱۶).
آغاز تأثیر سنت حسنهٔ وقف در عرفان و تصوف اسلامی، بیش و پیش از هر چیز، به ضرورت وجود مکانی یا مکانهایی باز میگشت تا پیروان و ارادتمندان تصوف، همچون طرفداران هر مسلک دیگری در کنار یکدیگر گرد آیند و علاوه بر بحث و تبادل آرا در باب جنبههای نظری آن، به انجام آداب صوفیانه نظیر ریاضت و عبادت و چلهنشینی و نماز و ذکر بپردازند. این مرکز همان «خانقاه» است «یعنی محلی که دارای حجرههای متعددی بوده و برای اقامت درویشان و گذریان و مسافران آماده شده است و این نکته نیز بدیهی است که وقتی کسی در جایی اقامت میکند بهطور طبیعی به خوراک هم نیاز دارد و معمولاً صاحبخانه این کار را به عهده میگیرد. پس خانقاه در ابتدا ناگزیر جایی بوده است که کسانی در آنجا سکنی گزیده و بدانها خوراک هم داده میشده است و این کار در طول زمان همچنان پیگیری و دنبال گردیده و تکامل یافته است… این مراکز اقامت و تغذیه در طول تاریخ، رفته رفته به صورت کانونی فعال در میآید و در آنجا علاوه بر سکونت و تغذیه به امر آموزش و تربیت اخلاقی و چلهنشینی… پرداخته میشود و به صورت یک مرکز رسمی و تربیتی در بیشتر سرزمینهای اسلامی، تأسیس و تکمیل میگردد» (کیانی، صص ۶۳ و ۶۴). صرفنظر از اینکه مکان تجمع صوفیان، در طول تاریخ تصوف اسلامی، نامهای متفاوت داشته است چنانکه آن را گاه «رباط»،گاه «زاویه»،گاه «دُوَیره»،گاه «تکیه»، گاهی «باب البر»، گاهی «لنگر» و در وسیعترین و عامترین و شناخته شدهترین شکل آن، «خانقاه» خواندهاند، امر مسلم آن است که ساماندهی و گسترش و آمادهسازی و مهمتر از آن دوام و بقای آن که در واقع ضامن دوام و بقای عرفان و تصوف اسلامی است، مدهون و مدیون سنت حسنهٔ «وقف» بوده است.
در ادوار نخستین تصوف اسلامی، یکی از نخستین مراکز گرد هم آمدن صوفیه که یکی از عمدهترین منابع ادارهٔ آنها اوقاف مردم نیکوکار بود، «رباط» نام داشت. مراکزی که با توجه گسترش قلمرو اسلام و جنگهای برونمرزی مجاهدین مسلمان و با ضرورت حفاظت از مرزهای اسلامی، تأسیس شد و گسترش یافت. تأسیس این رباطها در آغاز با هدف بنا نهادن پایگاه دفاعی مرزی در مرزهای قلمرو اسلام انجام گرفت تا مرزهای اسلام به اقتضای موقعیت جغرافیایی آنها، بهطور کامل پاسداری و حراست شوند. لیکن به سبب حضور صوفیان مجاهد (صوفیان مرابط) بهتدریج به جایگاه تجمع صوفیان بدل گشتند. از جمله این رباطها، رباطهای موجود در خراسان بود که بنا به گفتهٔ نرشخی در تاریخ بخارا، فقط در ناحیهٔ بیکند از نواحی خراسان به تعداد هر روستا یک رباط وجود داشته است (رف: ص۲۲). همچنین در مرزی واقع در شام، یکی دیگر از مرزهای مهم قلمرو حکومت اسلامی که حفظ آن به سبب جلوگیری از حمله و نفوذ رومیان، بسیار اهمیت داشت، رباطها و پادگانهای فراوانی تأسیس شده بود. «رف: لسترنج، ص۱۴۱). نیز باید به رباطهای موجود در مرزهای ساحلی شمال آفریقا اشاره کرد. که بهویژه در سواحل مدیترانه بنا شده بودند (رف: دایرة المعارف تشیع، ذیل مدخل). وجود این رباطها که در مناطق مرزی و از هیاهوی شهرها به دور بودند، از سویی نیز شرایطی فراهم میآورد تا مجاهدان مسلمان به استناد حدیث نبوی «رجعنا من الجهاد الاصغر الی الجهاد الاکبر»، علاوه بر نبرد با دشمن (جهاد اصغر)، به تعمق و تفکر در نفس خویش نیز بپردازند و به عبادت و ریاضت، دل بسپرند. شیخ شهابالدین عمر سهروردی، صاحب کتاب ارزشمند عوارف المعارف، دراینباره مینویسد: «شیخ گفت – رحمهالله علیه – که اصل خانقاه و رباط آن است که از بهر دفع خصمان و دشمنان، اسبان با قوت و فربه، نزد خویشتن در بندد، که اگر دشمن، وقتی خواهد که ناگاه شبیخون کند، زود بر پشت آن سوار شد از بهر دفع دشمن. و صوفی، مجاهد و مرابط باشد که نفس خود در برابر دشمن دارد و به دفع او مشغول شود» (ص۴۸). همین ویژگی رباط بود که سبب گشت تا بسیاری از صوفیه به ثغور عزیمت کنند. «سلمی از احمد بن ابی الحواری (صوفی قرن سوم هجری قمری) دربارهٔ دیدگاه اینان در اقامت در رباط و نحوهٔ برخوردشان با زندگی چنین مینویسد: «سکونت در رباط، و غزا، بهترین آرامش است زیرا وقتی بنده از عبادت خسته شود، به کاری میپردازد که گناهی در آن نیست» (دایرة المعارف تشیع، ذیل رباط). از همین روست که بسیاری از صوفیان و مشایخ صوفیه، در این رباطها ساکن میشدند و به جهاد میپرداختند. «عبدالله بن مبارک، یکی از صوفیان مجاهد، به فضیل عیاض (۱۸۷ه) که در مکه مجاور بود، میگوید: «… اگر به ما درست مینگریستی، میفهمیدی که تو با عبادت بازی میکنی، زیرا ما با خون، چهرهٔ خویش را خضاب میکنیم» (کیانی، ص ۷۴). «خواجه عبدالله انصاری از احمدبن عاصم انطاکی (قرن سوم) به نام یکی از «شیوخ ثغور» یاد میکند و در شرح حال حلاج آمده که مدت پنج سال در پاسگاهها و رباطها ساکن بوده است. میدانیم که مشایخ صوفیه نیز در این پیکارها کشته شدهاند که از آن جملهاند: ابراهیم ادهم در منطقهٔ شام و شقیق بلخی در جنگ کولان…» (دایرة المعارف تشیع، ذیل رباط). حتی آرامگاه برخی از آنها در همین رباطها بوده است چنانکه برای نمونه، در کتاب نفحات الانس، با ابراهیم رباطی روبرو میشویم که در «رباط زنگیزاده»، مدفون بوده است (جامی، ص۴۵).
درنتیجه، رباطهای مرزی بهتدریج به نخستین مرکز شکلگیری افکار و اعمال خانقاهی تبدیل گردید و موقوفات یکی از منابع عمدهٔ تأمین هزینهٔ ساختمان و مخارج جاری این رباطها بود که از طریق افراد نیکوکار، انجام میگرفت. گاه این «صوفیان مرابط»، خود، بانی رباط بودند چنان که برای نمونه، عبدالله بن مبارک (قرن دوم هجری) از صوفیان مرابطی بود که در جنگهای شرکت میکرد و خود دو رباط در مرو بنا کرده بود. (رک: غزالی، ص ۲۴۲). شاید به علت همین پیوند میان صوفیه و رباطها بود که بعدها، مراکزی که جنبهٔ کاملاً خانقاهی داشت یعنی مکانهایی که در آنها به جنبهٔ نظری تصوف پرداخته و نیز آداب و آیینهای صوفیانه اجرا میشد و ارتباطی با رباطهای مرزی نداشت نیز رباط نامیده شدند. برای نمونه «ابن جبیر به خانقاهی اشاره میکند که صوفیه آن را در رأس العین در صحرای شام بنا کردند و آن را رباط نامیدند (دایرة المعارف الاسلامیه، ذیل مدخل). بدیهی است که عمدهٔ مخارج و هزینههای این رباطها- که از قرن ۵ به بعد دیگر واجد نظاممندی خانقاهی بودند- از طریق موقوفات تأمین میشد چنانکه در قرن ششم، الناصر لدین الله، پس از بنا کردن رباط اخلاطیه در ساحل دجله، «برای این رباط و آرامگاه مجاور آن که مربوط به سیده سلجوقی همسرش بود، اوقاف فراوان و پردرآمدی را وقف میکند (دایرة المعارف تشیع، ذیل مدخل رباط). بر همین مبناست که بهتدریج بعدها، پس از شکلگیری و رسمیت یافتن خانقاهها، وقف بهطور رسمی و جدّی بهعنوان مهمترین منبع و پشتوانهٔ اقتصادی آنها مدّ نظر قرار گرفت. علاوه بر این، در سدههای نخستین آغاز مسلک تصوف، موقوفات، آرامگاههای اولیای تصوف و مشایخ صوفیه را نیز تحت پوشش خود قرار داد و «موقوفات مراقد اولیا… را «ابواب البر»… مینامیدند» (ابوسعید احمد بن سلمان، پانوشت صفحه ۶۷). با گسترش ابواب البّر و بهویژه رقباتِ (۲) موقوفه، پیرامون آرامگاههای مشایخ، سکونتگاههایی تأسیس میشد که نه فقط اقامتگاه صوفیان و سالکانی بود که برای بهرهگیری از فیض معنوی مزار آنان، به زیارت این آرامگاهها میآمدند و صورت یک کانون خانقاهی را داشت، بلکه غالباً از طریق موقوفات، مهمانخانههای رایگانی نیز تأسیس میشد که صوفیه در آنها از مسافران و فقرا پذیرایی میکردند چنانکه خواندمیر در باب آرامگاه یکی از مشایخ هرات مینویسد: «محمد اندجانی مدت بیست سال تولیت مزار شیخ لقمان پرنده را در هرات به عهده داشت و هرسال قریب صد و پنجاه هزار دینار درآمد موقوفات و نذورات آن را در اطعام فقرا به مصرف میرسانید» (حبیب السیر، ج۴، ص۳۲۳). همچنین ابنبطوطه (قرن ۸ هجری) در سفرنامهٔ خود، در ضمن شرح سفر به بیروت، به مزار شیخ ابویعقوب یوسف از اولیاء و مشایخ صوفیه اشاره میکند و مینویسد: «مزار ابو یعقوب زاویهای برای اطعام مسافرین دارد که میگویند سلطان صلاحالدین، اوقافی برای ان معین کرده است و برخی آن اوقاف را از سلطان نورالدین میدانند» (ج۱، ص۶۰).
«زاویه» از دیگر مکانهای مربوط به متصوفه و در واقع، همان خانقاه بود. ابنبطوطه در شرح سفر خود به مصر، دربارهٔ خدماتی که از طریق درآمد موقوفات این زاویهها(خانقاهها) در آنها ارائه میشده است، مینویسد: «و اما عدهٔ زوایا که آنها را خانقاه مینامند، بسیار است. امرای مصر در ساختن خانقاهها بر یکدیگر پیشی میجویند. هر خانقاه، مخصوص گروهی از دراویش است و بیشتر دراویش از عجم(ایرانیان) میباشند که مردمی اهل ادب و در مسلک تصوف، صاحب اطلاع هستند. هریک از خانقاهها شیخی دارد و نگهبانی… چون وقت خوراک میرسد برای هرکس پاره نانی با یک ظرف جداگانه شوربا داده میشود. دو تن، از یک ظرف، غذا نمیخورند. در خانقاه، روزی دو بار غذا داده میشود. هریک از دراویش، یک دست لباس تابستانی و یک دست لباس زمستانی و ماهیانه بیست الی سی درهم مقرری و نیز شبهای آدینه مقداری حلوای شکری و صابون رختشویی و پول حمام و روغن (برای روشن کردن چراغ) دریافت میدارد» (همان، ص۳۰). جالب توجه است که بنا بر یادداشتهای ابنبطوطه، ظاهراً در این خانقاهها فردی، بهطور خاص، موظف به اداره امور اوقاف مربوط به خانقاه بوده است. برای نمونه وی دراینباره مینویسد: «در تستر در مدرسهٔ امام شریف الدین موسی پسر امام صدرالدین سلیمان که از اولاد سهل بن عبدالله (مقصود، سهل ابن تستری، از مشایخ نامدار صوفیه است) منزل کردم. این شیخ… مدرسه و زاویهای(خانقاهی) بنا نهاده، در آن چهار خادم… به خدمت مشغول بودند. از این چهار تن، یکی مأمور اوقاف و دیگری کارپرداز و… بود» (همان، ص۲۰۲).
«تکیه»ها نیز از جمله مراکز اهل تصوف بودهاند که از طریق موقوفات اداره میشدند. «واژهٔ تکیه در کاربرد مسلک تصوف، عبارت است از خانقاه و منزل درویشان و جایی که در آن به درویشان و فقیران طعام داده میشود» (کیانی، ص۱۰۶). براون، دربارهٔ تعدادی از این تکایای صوفیه مینویسد: «در ترکیه، تکیههای فراوانی وجود دارد که به سلسلههای مختلف دراویش متعلق است. این تکیهها از محل اوقاف مردم نیکوکار اداره میشود.» (P. ۹۷، Dervishes). همچنین در سال ۱۰۶۸ه.، بنا به فرمان شاه عباس دوم صفوی، تکیهٔ فیض به منظور استفادهٔ صوفیان در اصفهان ساخته شده و املاکی بر آن وقف میگردد (رف: عباسنامه، ص۲۵۶).
«لنگر»ها نیز از جمله مراکز گرد هم آمدن صوفیه بودند که موقوفات، مهمترین پشتوانهٔ اقتصادی آنان بود. «در عهد تیموریان و در قلمرو حکومت آنان، مسألهٔ لنگرسازی و لنگرداری و پذیرایی از درویشان در مراکز مختلف معمول گردیده و شاهان تیموری هم به سبب رواج مسلک تصوف در بین مردم، به ساختن و معمور داشتن لنگرها ابراز تمایل میکردند» (کیانی، ص۱۱۱). عمدهٔ مخارج این لنگرها نیز نظیر دیگر مکانهای تجمع اهل تصوف، از راه وقف تأمین میشد چنانکه سمرقندی در مطلع السعدین مینویسد: «امیر تیمور در اکثر بیابانها که صلاحیت داشته، لنگرها بنا نهاده و قریهها (برآنها) وقف کرده و مردم تعیین کرده تا به خدمت صادر و وارد قیام نمایند». (ج۱، ص ۳۱۵). علاوه بر آنچه آمد،گاه «خانههایی نیز برای اجرای هدفهای خانقاهی وقف میگردد» (کیانی، ص۱۵۱) و گاه این واقفین، اهل تصوف و یا خود از مشایخ صوفیه بودند چنان که دربارهٔ ابوالعباس سیاری (قرن چهارم ه.) آوردهاند که «وی را سرایی بود در مرو، بر صوفیان وقف کرد» (توحیدیپور، ص ۱۴۶).
اما پیوند میان وقف و تصوف، زمانی رنگ جدیتر و رسمیتر به خود گرفت که مراکز پراکندهٔ تجمع صوفیه نظیر آرامگاه مشایخ اولیای تصوف و یا رباطها به پشتوانهٔ موقوفات، از نظر فضاهای فیزیکی و ساختمانی گسترش و توسعه یافتند و دارای قسمتهای مختلف و متنوعی گشتند «که مهمترین آنها عبارتند از: محل و مرکزی برای ورود مسافران، حجرههایی برای مقیمان (۳) سالنهایی برای آداب گروهی مانند نماز و نیایش و سماع، محل و مجلسی برای وعظ، محل ویژهای برای مرشد و مدیر خانقاه، محلی برای تغذیه، مرکزی برای تدریس و کتب و کتابخانه و فعالیتهای مربوط به آنها، ساختمانی برای آشپزخانه و انبار آذوقه، وجود حمامی برای استفادهٔ مقیمان و مسافران، اصطبلی برای مرکب مسافران، محلی برای پرستاری بیماران، زمینها و باغهایی در پیرامون آن برای امور کشاورزی و نیز بناهای وابستهٔ دیگری که ایجاد آن ضرورت داشت.» (کیانی، ص۱۲۷).
از سوی دیگر، در قرن پنجم ه.. ق تأیید مسلک تصوف و تشریح و توجیه اهداف آن از سوی دانشمندانی همچون امام محمد غزالی (قرن۵ ه.) و دیگران، و صورت قبول یافتن آن از نظر مذهبی، سبب گشت تا خلفای عباسی نیز، آیین تصوف را به رسمیت بشناسند و بنا بر مصالحی، از جمله مقبولیت عام تصوف، آن را تأیید نمایند. با چنین تأییدی، تصوف، علاوه بر مقبولیت اجتماعی، مقبولیت رسمی نیز یافت و در نتیجه در بیشتر سرزمینهای اسلامی، از محل درآمد عمومی و نیز با اقدام امرای محلی، اوقاف بیشتری به تأسیس خانقاهها و گسترش فضای خانقاهی اختصاص یافت. این امر به تأسیس خانقاههای بیشمار در مراکز و مناطق مهم قلمرو اسلام از جمله بغداد، مکه، مصر، شام، و ترکیه منجر گشت و در ایران بهویژه باید به خانقاههای مناطق خراسان(نیشابور و طوس و بلخ و بخارا و سمرقند و خوارزم و هرات)، فارس، یزد، کرمان، آذربایجان، لرستان، خوزستان، همدان، قزوین، کاشان، اشاره کرد که همهٔ آنها همچون خانقاههای دیگر کشورهای مسلمان، از طریق موقوفات، بهعنوان مهمترین منبع درآمد آنها اداره میشدند. خانقاهها، کانونهایی اجتماعی و مراکزی مفید بودند که به پشتوانهٔ موقوفات نه فقط بهمنظور تهذیب روحانیِ مریدان بلکه با هدف آموزش علوم دینی به صوفیه و نیز دیگر طالبان علم و همچنین با هدف اجتماعی پذیرایی و اقامت و اطعام فقرا و مسافرین، ساخته شده بودند که اگر نقش آنها را بهعنوان مراکزی برای انجام فعالیتهای فرهنگی و نیز مکانی آرام و مناسب برای عبادت و ریاضت، به این مجموعه ویژگیها بیفزاییم، مشخص خواهد شد که سنت حسنهٔ وقف، بهواسطهٔ وجود خانقاهها تا چه اندازه در کلیهٔ عرصههای اجتماعی و فردی و علمی و دینی، دخیل بوده است. لازم به ذکر است که گاه میزان موقوفات به اندازهای بود که مخارج خانقاهها را بهطور کامل تحت پوشش قرار میداد و آن را تأمین میکرد تا حدی که دیگر نیازی به منابع اقتصادی دیگر مثلاً نذورات مردم احساس نمیشد و در نتیجه مشایخِ سرپرست چنین خانقاههایی، از پذیرفتن نذورات، امتناع میکردند چنانکه برای نمونه، بنا بر تاریخ جدید یزد، مشایخ خانقاه ناحیهٔ یزد، به سبب فراوانی موقوفات، نذورات را از مردم نمیپذیرفتند (نک: ص۱۶۵).
بدیهی است که با به رسمیت پذیرفته شدن تصوف از سوی خلفا و سلاطین و حکام در نتیجه موقوفات فراوانتری که بدانها اختصاص مییافت، خانقاههای بیشتری تأسیس، و خانقاههای قدیمی، مرمت میشد و گسترش و تجهیز مییافت. چنین پیامدی که در حقیقت، نتیجهٔ گسترش موقوفات برای خانقاهها بود از دو جنبهٔ عمده بر تصوف تأثیر گذارد.
نخستین جنبه، مربوط به تأثیر وقف در نظام درونی تصوف است.
مقصود از نظام درونی تصوف، همان نظام درون خانقاههاست: ساختاری که دو وجههٔ عمده را دارا بود:
۱. وجههٔ نظری
۲. وجههٔ علمی
در وجههٔ نظری نظام خانقاهی، بهویژه چند مشخصهٔ مهم حائز اهمیت است که تدریس علوم اسلامی؛ تکوین و تدوین مبانی تئوریک تصوف؛ گسترش جنبهٔ تعلیمی آن بهواسطهٔ ادبیات صوفیانه؛ نیز گسترش مدارس خانقاهی بهمنظور تعلیم و تعلم را شامل میشود. لازم به ذکر است که «خانقاه در طول حیات خود، یکی از کانونهای تعلیم و تربیت اسلامی بوده است» (کیانی، ص۳۶۹).
گسترش خانقاهها که غالباً مدرسهای نیز جزو ضمایم آنها بود و در منابع نیز به تعدد این مدارس اشاره شده است در واقع به منزلهٔ گسترش عرصهٔ فعالیتهای فرهنگی و علمی در جهان اسلام بود و با آنکه منظور اصلی از آموزشهای خانقاهی تعلیم اصول نظری و علمی تصوف بود با این حال آموزش علوم اسلامی نظیر قرآن و تفسیر و حدیث نیز بخشی از دروس خانقاهی و زندگی خانقاهی را تشکیل میداد جالب توجه است که «یکی از علتهای وجود خانقاه هم آن بود که دانشجویان جهانگرد و برخی از دانشمندان مسافر، برای سکونت در شهرها جایی پیدا کرده و با آرامش خاطر و فارغ از اندیشهٔ تهیهٔ خوراک و پوشاک و مسکن، به کسب علم بپردازند.» (همان، ص۳۷۰). بهطورکلی تدریس علوم اسلامی در خانقاهها بر دو مبنا استوار بود: نخست آنکه صوفیه، خود را ملزم و موظف به پایبندی به حوزهٔ اعتقادات اسلامی و رفتارهای دینی میدیدند و دوم آنکه؛ از آن روی که مبنای تصوف بر دین اسلام استوار بود صوفیه میبایست برای درک و توجیه مسلک عرفانی خود، بر شناخت مبانی دین اسلام، اشراف و احاطه میداشتند زیرا دریافتن معانی عرفانی، بدون معرفت به علوم دینی حاصل نمیشد. از همین روست که آثار مکتوب صوفیانه مشحون از آیات و احادیث و مطالب مبتنی و مربوط به تفسیر آیات قرآن کریم است، چنان که برای نمونه در کتاب کشفالمحجوب شیخ علی بن عثمان هجویری (قرون ۴ و ۵ ه.) که به نوبهٔ خود یکی از منابع ردهٔ نخست کتب مرجع حوزهٔ عرفان و تصوف است، ابتدای هر مبحث از مباحث کتاب، با ذکر آیه یا حدیث و یا روایتی از ائمه (ع) آغاز شده و بسیاری از مطالب کتاب برای نمونه مبحث «رضا» – که از جمله اصطلاحات تصوف است – در واقع تفسیر و توضیح آیات و احادیث است. (نک: صص ۲۱۹ – ۲۲۴).
موقوفاتِ مخصوص به مدارسِ خانقاهها، به انضمام موقوفات تخصیص یافته به کتابخانههای موجود در خانقاهها و امکانات موجود برای استنساخ (نسخهبرداری) از کتب و تکثیر آنها، در کنار یکدیگر، مجموعهای ارزشمند فراهم آورد تا بسیاری از مشایخ صوفیه و صوفیان دانشمند، بهمنظور پیشبرد اهداف مسلک تصوف به تألیف و تصنیف کتابهای منثور و منظوم بپردازند و در آنها دیدگاهها و نظریات خود را در باب مفاهیم نظری و عملی تصوف بیان کنند. اگر به این مجموعه، گوشهٔ آرام خانقاهها و زاویهها را که برای مطالعه و کتابت مکانی مطلوب بود، بیفزاییم درمییابیم که واقفین و موقوفات با فراهم آوردن چنین شرایطی، پدید آمدن مجموعهای از ارزشمندترین و ماندگارترین آثار حوزهٔ عرفان و تصوف از جمله کتاب احیاء علوم الدین امام محمد غزالی و لمعات شیخ فخرالدین عراقی (قرن ۸ ه.) را سبب گشتند که این آثار و آثاری نظایر آنها، مجموعهای از نظریات در باب دو جنبهٔ نظری و عملی و مشحون از آراء صوفیه در باب مفاهیم تئوریک تصوف از جمله؛ معرفة الله تعالی، توحید، ایمان و نیز شرح اصطلاحات صوفیه نظیر: «جمع و تفرقه»، «حال و مقام»، «محاضره و مکاشفه»، و… است. در رابطهٔ گسترش ادبیات و در نتیجه جنبهٔ تعلیمی تصوف، همچنین باید به کتبی با عنوان «مجالس»، «مقامات»، «مناقب» اشاره کرد که مجموعه کردار و آموزهها و رهنمودها و نیز رویدادهای حیات مشایخ صوفیه بود و توسط مریدان آنها یادداشت و گردآوری میشد و از اهمیت تعلیمی برخوردار بود. آثاری چون: مقامات احمد جام تألیف سدیدالدین محمد غزنوی و مناقب العارفین (در احوال و آموزههای حضرت مولانا جلالالدین محمد بلخی) اثر شمسالدین افلاکی، از این دسته آثار است و بدون شک اگر صوفیه به مدد موقوفات، به شرایطی مناسب و مساعد برای انجام فعالیتهای علمی و فرهنگی دست نمییافتند، امروزه از میراث مکتوب و شاهکارهای جاودان ادبیات عرفانی، اثری نبود. در نهایت، از کل این مطالب میتوان چنین نتیجه گرفت که گسترش و افزایش موقوفات، سبب گسترش جنبهٔ تعلیمی تصوف شد.
چنان که اشاره شد، وجود کتابخانهها در خانقاهها از عوامل مهمِ مؤثر در گسترش جنبههای تعلیمی تصوف بود و «تقریباً در غالب خانقاهها، به اقتضای موقعیت و محل آنها کتابخانهای بزرگ یا کوچک وجود داشت» (کیانی، ص۳۸۲). کتابخانهها در سایهٔ موقوفات، تأسیس و تجهیز میشدند و گاه کتابهای موجود در آنها بهطور مستقیم، و بدون واسطه، از سوی واقفین، وقف شده بود چنانکه برای نمونه «علاءالدین الکندی (۷۱۶ ه.)، در حدود پنجاه جلد کتاب در علوم مختلف جمعآوری کرده و آنها را بر خانقاه سمیساطیهٔ دمشق وقف کرد». (همان، ص ۳۸۳). نکته جالب توجه آن است که علاوه بر صوفیه، دیگر افراد اهل علم و دانش نیز میتوانستند از این کتابخانهها بهره بگیرند چنانکه یاقوت حموی، مؤلف نامدار در کتاب معجم البلدان دربارهٔ کتابخانهٔ خانقاه مرو مینویسد: «در خانقاه مرو، دویست جلد کتاب وجود داشت و قیمت آنها بالغ بر دویست دینار میگردید. من آنها را مطالعه کردم و از آنها بهره بردم» (جلد ۵، ص ۱۱۴). بدین ترتیب، اختصاص موقوفات برای صوفیه، نه فقط به پیشرفت علوم اسلامی، در خانقاههای صوفیان کمک میکرد بلکه برکت آن بهواسطهٔ به وجود آوردن امکانات فرهنگی و علمی در خانقاهها، زمینه را برای پژوهش و مطالعهٔ دیگر اهل دانش فراهم میساخت.
دومین وجه نظام درونی خانقاهها که با وجه نخستین آن پیوند داشت و مستقیماً به نقش موقوفات در خانقاهها باز میگشت، فراهم آمدن مقدمات و بهتدریج، اسباب انتظام و انسجام بخشیدن به ساختار عملی تصوف (تصوف عملی) و آیینهای صوفیه و نیز قانونمند ساختن آنها بود. با گسترش و افزایش موقوفات و رقبات موقوفه برای خانقاهها، بهویژه پس از به رسمیت شناخته شدن تصوف از سوی برخی علمای نامدار و نیز خلفای عباسی، نه فقط فضای فیزیکی موجود در خانقاهها گسترش یافت بلکه قسمتهای مختلف دیگری نیز بدانها افزوده شد، چنانکه برخی خانقاهها حتی دارای بازار و دکاکین بودند. برای نمونه، یکی از مریدان شیخ نامدار تصوف، شیخ ابوسعید ابوالخیر در وصف فضای خانقاهی که بنا کرد و در توصیف قسمتهای مختلف آن مینویسد: «زمینی با وسعت دو هزار گز انتخاب کردم و چهاردیواری ساختم. صفهای بزرگ و نیکو، جماعتخانهای خوب، مطبخ، متوضا تمام، مسجدخانهای بزرگ هر یک دارای دری مخصوص، حجرهها و بناها و مواضع (محلهای) دیگر که هر نقطه جای کاری مشخص بود. خانقاهی نیکو با مرافق (۴) از حجرهها و حمام و جماعتخانه و غیر آن… و بر درِ خانقاه بازاری با دکانها و کاروانسرای و غیر آن مرتب کردم…» (اسرارالتوحید، صص ۳۶۶ – ۳۶۵). بدیهی است که بدون وجود پشتوانهٔ اقتصادی وقف، تأسیس و ادارهٔ چنین دستگاه وسیعی، ناممکن بود. نتیجهٔ گسترش فضا و امکانات خانقاهها، افزوده شدن بر تعداد صوفیان مقیم در خانقاه، و صوفیان مسافر بود که اگر به این دو گروه، مسافران و گذریان و فقرا و مساکین را بیفزاییم به روشنی تصویری از حجم جمعیت مقیم در خانقاه و نیز واردین به آن و خارجین از آن به دست میدهد که البته با توجه به فضای فیزیکی خانقاه و بزرگ یا کوچک بودن آن متفاوت بود و بدیهی است که در خانقاههای بزرگتر، دشواریهای بیشتری برای ادارهٔ خانقاه، پیش روی مشایخِ سرپرست خانقاهها وجود داشته است.
این امر موجب گشت تا مشایخِ سرپرست خانقاهها، به تکوین و تدوین قوانین نظاممند و مشخصی برای حفظ نظم خانقاه و بهبود امور جاری آنها اقدام کنند. بخش عظیمی از کتب مرجع کهن صوفیه نظیر کشفالمحجوب، عوارف المعارف، آداب المریدین، مصباح الهدایه، به بیان شرح این قوانین اختصاص یافته است و همهٔ صوفیان، ملزم به رعایت این قوانین بودهاند. برای نمونه در کتاب عوارف المعارف اثر عمر سهروردی (قرون ۶ و ۷ ه.) دربارهٔ آدابی که صوفیان مقیم (صوفیان ساکن در خانقاه) و صوفیان مسافر ملزم به رعایت آنها بودهاند، چنین آمده است: «اما رسوم صوفیان در سفر آن است که چون به خانقاهی قصد نزول دارند، جهد کنند تا پیش از عصر، به منزل برسند… و چون در خانقاه روند اول تحیّت مقام را دو رکعت بگزارند، پس سلام کنند و به معانقت و مصافحت با حاضران مبادرت نمایند… و به کلام، مسابقت ننمایند… و چون از خانقاه به قصدی که دارند، بیرون خواهند رفت، بیاجازت مقدم اهل خانقاه، بر خروج اقدام ننمایند… و اما مقیمان خانقاه، باید که مقدم مسافران را به ترحیت اعزاز تلقی نمایند… و خادم باید که سبکطعامی پیش آورد و با ایشان تازهروی و خوشسخن بود و اگر مسافری به خانقاه رسد که به مراسم صوفیه، مُرتَسَم نبود (یعنی به آداب تصوف و خانقاه آگاهی نداشته باشد)، به نظر حقارت و عدم مبالات، در او ننگرند و او را از خانقاه، اخراج نکنند و باز نزنند…» (ص ۸۷). در میان آثار مکتوب صوفیه که به شرح قوانین نظاممند زندگی خانقاهی و سلوک با مردم، در بیرون از خانقاه اختصاص دارد، بهویژه باید به کتاب آداب الصبحه اثر سلمی (صاحب طبقات صوفیه) اشاره کرد که به شرح آداب صحبت یعنی قوانین مربوط به رفتار صوفی با دیگر صوفیان و نیز با مردم، تخصیص یافته است.
صوفیه در وضع و اجرای قوانین و آداب خانقاهی تا بدانجا پیش رفتند که «برای آنکه کانون خانقاهی، مرکز اجرای اغراض و امیال نفسانی افراد مختلف قرار نگیرد و از حوادث نامطلوب جلوگیری شود، در برخی از خانقاهها، نظامات دقیقی در نظر گرفته شده مقرر میگردد که پس از یک بازجویی کامل، به صوفی مسافر، اجازهٔ ورود به خانقاه داده شود» (کیانی، ص ۴۷۴). این نکته نشان دهندهٔ این امر نیز هست که هرچند افزایش موقوفات، سبب افزایش امکانات خانقاهها شده، از سوی دیگر بر دشواریها و مشکلات موجود بر سر راه ادارهٔ دقیق خانقاهها میافزوده است.
تأثیر وقف در نظام بیرونی تصوف
با توجه به موضوع و محورهای پژوهش حاضر، مقصود از نظام بیرونی تصوف، چارچوب موضوعاتی است که به گسترش و نفوذ تصوف در عرصههای:
۱. اجتماعی
۲. سیاسی
۳. تاریخی
باز میگردد که ضمناً هر سهٔ آنها پیوندی تنگاتنگ با یکدیگر دارند.
نقش موقوفات در گسترش، تأسیس و تجهیز خانقاهها و سیر صعودی تخصیص موقوفات و رقبات موقوفه به آنها، بهویژه از قرن پنجم هجری قمری به بعد، خانقاهها را به نهادی اجتماعی بدل ساخت که تا قرنها نه فقط حامی روحی و معنوی مردم، بلکه پشتیبان اقتصادی آنها نیز بود اما بر حسب وظیفه، از آن روی که تصوف، مسلک زهد و فقر است و فقر و درویشی ملازم یکدیگرند، بدیهی است که مشایخ خانقاه، خود، الگوی فقر و درویشی بودهاند. ولی بهعنوان مدیر خانقاه، به ضرورت، مجبور به تن دادن به امور مادی و دنیوی بودهاند. زیرا نه فقط مسئولیت ادارهٔ امور داخلی خانقاه و سامان بخشیدن به وضعیت صوفیان خانقاه را عهدهدار بودند بلکه از آن روی که خانقاه محل اقامت و استراحت و اطعام مسافران و درماندگان و فقرا نیز بود، مسئولیت اجتماعی سنگین و دشوار رسیدگی به امور مربوط به نیازمندان جامعهٔ اسلامی را بر عهده داشتند و بدیهی است که برای انجام چنین مسئولیتهایی، ناچار به ادارهٔ منابع اقتصادی خانقاه بودهاند. چنانکه به گفتهٔ امین احمد رازی صاحب تذکرهٔ هفت اقلیم:
شيـــخ است و صد هـــزار تعــــلق ز نيک و بد
پيوسته در ذخيره که اين بيش و آن کم است
(ج۱،ص ۱۴۶)
بنا به آموزههای اسلام و تعلیمات مشایخ، خدمت به خلق و فراهم آوردن اسباب راحتی خاطر آنها، وظیفهٔ ناگزیر هر صوفی بود و صوفی میبایست با جان و دل و از صمیم قلب، کمر همت و خدمت به مردم بر بندد و به این وظیفه قیام کند. آثار صوفیه، مشحون از روایات و حکایاتی است که گواه بر این امر است. در واقع در تصوف، «مقدم داشتن دیگران بر خود» که اصطلاحاً بدان ایثار میگفتند، اصلی بود که مؤکداً به صوفیان، سفارش و توصیه میشد. بر همین اساس بود که مشایخ صوفیه نه فقط به خاطر پایبندی به چنین اصولی بلکه اساساً بدین علت که در اسلام بر مفهوم ایثار تأکید شده و احادیث و روایات فراوانی از رسول اکرم (ص) و نیز حکایات بسیار در این باب از ایشان، بجای مانده بود، بخش اعظم درآمد خانقاه را که البته از راه موقوفات تأمین میگشت، به ارائهٔ انواع خدمات اجتماعی به مردم، اختصاص میدادند. لازم به ذکر است که ارائهٔ خدمات اجتماعی و کمر همت به خدمت مردم بستن، از همان قرون آغازین تصوف و به یاری موقوفات، از جمله در ساختمان و محوطهٔ آرامگاه اولیای تصوف، با خدماتی نظیر ایجاد مهمانخانه رایگان برای پذیرایی و اقامت مسافران و نیز طعامگاههایی برای اطعام فقرا و مساکین آغاز شد. چنان که برای نمونه در حبیب السیر آمده است و پیش از این بدان اشاره شد. بهتدریج و با شکل گرفتن خانقاهها و افزایش موقوفات، بر تعداد مراکز و ارائهٔ خدمات اجتماعی و نیز میزان این خدمات- در خانقاهها – افزوده شد. در باب تخصیص حجم عظیمی از موقوفات برای ارائهٔ خدمات به مردم، در منابع، اشارههای فراوان شده است از جمله ابنبطوطه، در سفرنامهٔ خود، در ضمن شرح سفر خود به بخارا و اقامت در خانقاه میآورد: «(سیفالدین باخرزی) از بزرگان اولیا بود و خانقاهی که منزل ما در آن بود، به او منسوب است. این خانقاهِ بزرگ، اوقاف بسیار دارد که به مصرف اطعام مسافرین میرسد.» (ج۱، ص ۴۱۶). درکتب معتبر تصوف، بارها به این نکته که فلسفهٔ تأسیس خانقاهها و اقامت صوفیان در آنها، در واقع، خدمت به نیازمندان است اشاره شده است چنانکه شهابالدین عمر سهروردی دراینباره مینویسد: «این طایفه، اختیار خانقاه از بهر این سبب کردند تا مسافران و غریبان که در شهرها روند و آشنایی و قرابتی ندارند، به نزدیک ایشان مقیم شوند تا از رنج راه و غنای سفر بیاسایند.» (صص ۵۰ و ۵۱). علاوه بر تمام آنچه آمد، در خانقاهها یا مراکز متصل بدانها، برای بهبود امور عامّه از جمله رعایت بهداشت، حمامهایی از راه موقوفات ساخته شده بود تا نه فقط مقیمان خانقاهها بلکه مسافران و گذریان و دیگران از آنها استفاده کنند و به رایگان، از چنین موقعیتی بهره ببرند. در سفرنامهٔ ابنبطوطه، به یکی از این حمامها، چنین اشاره شده است: «در این شهر (اصفهان) در زاویهٔ (خانقاه) منسوب به شیخ بِنسهل که شاگرد جنید بوده است، منزل کردم. این زاویه مورد احترام و زیارتگاه مردم اصفهان است و در آن برای مسافرین غذا داده میشود و گرمابهای عالی مفروش به رخام دارد که دیوارهایش از کاشی است. این حمام، وقف است و از مراجعه کنندگان پول مطالبه نمیشود» (ج۱، ص۲۱۲).
علاوه بر آنچه آمد، پشتوانهٔ اقتصادی وقف به مشایخِ سرپرست خانقاهها این امکان را نیز میداد تا در صورت نیازِ مالی مردم، در رفع حوائج و نیازهای آنها بکوشند چنانکه مثلاً نایب الصدر به بازرگان دزد زدهای اشاره میکند که به طلب کمک به نزد نظامالدین اولیا (۷۲۵ ه. ق) آمد و شیخ از فتوح خانقاه مبلغ دوازده هزار تنکه به او تسلیم کرد. (رف: طرایق الحقایق، ج۲، ص ۱۳۸).
اما خانقاه علاوه بر کارکردهای اقتصادی – اجتماعی که بدانها اشاره شد، پشتوانهای روحانی و معنوی نیز برای جامعه به شمار میرفته است: در ایران تا پیش از حملهٔ مغولان، به خانقاه به عنوان محلی برای تزکیهٔ نفس و عبادت و کسب فیوضات و الهامات معنوی نگریسته میشد و نیز سرسپردگی مردم به مشایخ و اعتقاد قلبی و باطنی به ایشان، سبب امید و آرامش آنان میگشت ولی پس از حملهٔ مغول به ایران، در قرن هفتم هجری قمری، چنین نقشی، بارزتر گشت زیرا شرایط دشوار روحیِ کل جامعه، نگرانی از وضعیت موجود، بیامیدی به آینده، ویرانی آبادانیها، کشتارهای وسیع و ظلم و ستم و فشار بیامان مغولان، حیات فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی مردم را دستخوش سقوط و پریشانی کرد و در نتیجه مردمان رنجدیده و مصیبتزده که عرصهٔ حیات را از همه جهت بر خود تنگ میدیدند، به جستجوی پناهگاهی روحی و امنیتی که روح پریشان و مصیبتزدهٔ آنان را آرام سازد و پناهگاهی که در آن از ستم مغولان در امان باشند و یا شاید به سبب گریز از واقعیت عدم توانایی مقابله با آن ستم، دسته دسته به سوی خانقاهها روی آوردند. بدین گونه، خانقاهها بهعنوان ملجأ و پناهگاهی امن برای جامعهٔ ستمدیدهٔ ایرانیِ عصر مغولان، در این دوران، برجستهترین نقش خود در عرصهٔ اجتماعی را بازی کرد زیرا «مردم با تعالیم صوفیانه بر مال و منال و خان و مانی که از دست داده و هویتی که گم کرده بودند، کمتر تأسف میخوردند و غم فقر و فنای خان و مان را بهتر تحمل میکردند.» (ماسه، ص ۲۰۵). از سوی دیگر از آن روی که در تعلیمات تصوف، وجود و عدم، در پی یکدیگر میآمدند و این چرخه نو به نو میشد، «این سر به سر شدن عدم و وجود در تصوف، مردم را به آینده امیدوار میساخت». (بیانی، ج۲، ص۶۵۶).
علاوه بر آنچه آمد، موقوفات و قدرت مالی و سیاسیای که خانقاهها در اثر افزایش درآمد از راه موقوفات کسب کرده بودند، چنان سبب توانمندی خانقاهها شد که «همگام با پیدایش ضعف و تلاشی در قدرت ایلخانان مغول، در سال ۷۳۷ ه. ق. اولین جنبش سیاسی – اجتماعی با منشأ صوفیانه و با تکیه بر تعالیم شیعی، علیه مغولان سامان یافت و شیخ خلیفه (مقتول در ۷۳۶ به دست مغولان) و مریدش شیخ حسن جوری (مقتول در ۷۴۳ به دست مغولان) عَلَم مبارزه با سلطهٔ مغولان را برافراشتند و نهضت سربداران در خراسان را بنیان نهادند» (سوری، مقدمه صص ث و ج). چنین نهضتهایی که اساس آن در خانقاه و تصوف بود و علیه ستم حاکمان وقت برپا میگشت و جامعه پشتیبان آن بود، بارها در تاریخ تصوف اسلامی تکرار گشت. چنین جنبشهایی گواه راستین نقش سنت وقف بهعنوان محور ارتباط سه سویهٔ «تصوف – جامعه – سیاست» در قالب ظهور فراز و نشیبهای تاریخی در تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی و در ایران است.
دیگر جنبهٔ مهم پیوند وقف با تصوف، بررسی واقفین از جهت موقعیت و جنسیت آنهاست و پیش از هر چیز باید بدین نکته اشاره کرد که مشایخ و اولیای تصوف، خود از نخستین طلایهداران وقف در حوزهٔ عرفان و تصوف اسلامی بودند. از قدیمیترین نمونههای وقف در این رابطه، اشاراتی است که در تذکرهها و کتب شرح احوال آنها آمده است چنان که برای نمونه در ضمن شرح حال شیخ عبدالوحد سیاری (قرن چهارم ه.) آمده است که: «وی را سرایی بود در مرو، بر صوفیان وقف کرد» (جامی، ص۱۴۶) همچنین میتوان به خانقاه خواجه حلیمالدین دیمونی (قرن پنجم ه.) اشاره کرد که خانهٔ او بود و آن را وقف کرد. (رف: تاریخ ملازاده، ص۶۰). مشایخ توانگر، علاوه بر وقف خانههای خویش، انواع دیگر موقوفات و رقبات موقوفه از جمله درآمدهای حاصل از رقبات را نیز وقف میکردند (رف: اورادالاحباب، ص ۳۵، مقدمه). علاوه بر مشایخ، مریدان آنها نیز جزو واقفین بودند چنان که در زمان شیخ مرشدالدین ابراهیم کازرونی (شیخ مرشد) (قرن هفتم ه.) «یکی از مریدان، خانهٔ خود را وقف کرده و نام رباط بر آن مینهد» (کیانی، ص ۲۱۶).
اما بخش عمده و شاید عمدهترین بخش واقفین، پادشاهان و سلاطین و وزرا و حکام و امرا و وابستگان توانگر آنان بودهاند و بالطبع میزان موقوفات تخصیص یافته به خانقاهها که از سوی چنین افرادی وقف میشد، نقش بسیار مهمی در گسترش خانقاهها و در نتیجه رشد و توسعهٔ مسلک تصوف و نیز ارائهٔ خدمات گوناگون فرهنگی و اجتماعی به مردم، ایفا میکرد. بهطورکلی، واقفین چنین موقوفاتی دو هدف عمده دنبال میکردند: عدهای از ایشان بهواسطهٔ ارادت و تعلّق خاطر قلبی و باطنی به تصوف و بهویژه مشایخ صوفیه به تخصیص موقوفات اهتمام میکردند؛ و عدهای دیگر با اهداف کاملاً سیاسی بدین مهم، تمسک میجستند. این اهداف سیاسی از چندین جهت دنبال میشد: نخست آنکه تصوف، طریقی محبوب بود و در میان مردم، چه از جنبهٔ مساعدتهای معنوی و چه از نظر ارائهٔ خدمات اجتماعی، از جایگاهی ویژه برخوردار بود. بدیهی است که محبوبیت تصوف در میان عامه، سبب محبوبیت کسانی نیز میگشت که حامی تصوف و در بارزترین وجه آن، پشتیبانی مالی خانقاهها بودند. علاوه بر این، نفوذ مشایخ صوفیه در میان مردم و ارادت و ایمان باطنی خلق به آنان، سبب میشد تا گاه صاحبان قدرت به طمع بهرهگیری از چنین نفوذی برای رسیدن به اهداف خاص سیاسی، به اختصاص موقوفات و رقبات موقوفه برای خانقاهها، اقدام کنند. سومین نکته آن است که بسیاری از ارباب قدرت، به صوفیه به چشم گروهی قدرتمند مینگریستند که دارای پشتوانهای مردمی بودند و بیم آن میرفت که در برابر صاحبان قدرت، قد عَلَم کنند و عَلَم مخالفت برافرازند. در نتیجه گرد هم آوردن آنها در خانقاهها بهعنوان مکانهای مشخص تجمع صوفیه، نظارت بر وضعیت و فعالیتهای آنان را آسانتر میکرد. از همین رو تخصیص موقوفاتِ بیشتر به خانقاهها و گسترش فضای فیزیکی آنها، کار نظارت و کنترل را آسانتر میکرد. به هر ترتیب، تخصیص موقوفات و رقبات موقوفه به خانقاهها از سوی صاحبان قدرت، با هریک از اهداف یاد شده، گسترش و بالندگی تصوف، بهویژه از قرن پنجم هجری به بعد، بخصوص در عهد ایلخانان و ادوار تاریخی پس از آن (تا قرن دوازدهم) را سبب گشت. در میان صاحبان قدرت که از طریق وقف، پشتیبان خانقاهها بودهاند، بهویژه نام خواجه رشیدالدین فضلالله، وزیر نامدار ایرانی عهد مغول، میدرخشد: احترام قلبی وی به مشایخ طریقت و تأسیس خانقاه و اختصاص موقوفات به آنها و در نتیجه کمک به پیشبرد تصوف، وی را در زمرهٔ نامدارترین واقفان در عرصهٔ تصوف، قرار داده است. و وقفنامهٔ به جا مانده از او، به درستی گواه بر این امر است. در بخشی از این وقفنامه با عنوان «در تفضیل امور خانقاه و مصالح آن» که به موقوفات مخصوص خانقاه اختصاص دارد، علاوه بر امکاناتی بهمنظور تسهیل امر اقامت و تغذیهٔ صوفیانِ مسافر و صوفیانِ مقیم خانقاه، به ترتیب، برای شیخِ سرپرست خانقاه، پنج نفر صوفی، خادم، فراش، سقا، بوّاب (دربان)، مشعلهدار، سراجی، خازن خانقاه، مقرری خاصی در نظرگرفته و وظایف هر یک از ایشان را مشخص کرده است که به بخشهایی از آن اشاره میشود:
«شرط کرده آمد از برای شیخی که در این خانقاه وظایف شیخونه و ارشاد مریدان مجاور و ملازمت طاعات، قیام نمایند، در هر سال، از این یک نیمه از حاصل اوقات نقد رایج به مشاهره صد و پنجاه دینار، و هر روز به میاومه (۵)، نان گندمین، ده من؛ و از برای پنج نفر صوفی، به سوّیت، هر سال نقد رایج تبریز، به مشاهره صد و پنجاه دینار و هر روز به میاومه نان گندمین، پانزده من؛ و از برای خادم که در این خانقاه، به وظایف خادمی قیام کند از سفره انداختن و مایده نهادن و آب گردانیدن بر اهل مایده، و سفره بر گرفتن بعد از اتمام وظیفه تناول، و مجاور و مسافر را خدمت کردن، و با ایشان طریق مدارات، مسلوک داشتن، دو سنگ استجمار و ابریق آب، در مبرز، معد گردانیدن، هرسال نقد رایج تبریز، به مشاهره، چهل دینار و هر روز به میاومه، نان گندمین دو من…» (وقفنامه ربع رشیدی، صص ۱۳۷ و ۱۳۸). بهطورکلی جریان گستردهٔ وقف از سوی صاحبان قدرت و تمکن برای خانقاهها، چنان وسیع است که کمتر اثر مکتوب تاریخی یا صوفیانه را میتوان سراغ کرد که بدانها ولو اشارهای اندک نشده باشد: موقوفات خواجه تاجالدین علیشاه (قرن ۸ ه…) از امرای علاءالدین کیقباد سلجوقی، امیر علیشیر نوایی (قرون نهم و دهم ه..) وزیر صوفیمشرب خاندان تیموری، سلطان حسین بایقرا (قرن نهم)، و نیز اوقاف غازان خان (قرون هفتم و هشتم ه. ق)، تنها نمونههایی از موقوفات صاحبان تمکن و قدرت هستند که در منابع به آنها اشاره شده است. (۶) ابنبطوطه، در جلد اول سفرنامهٔ خود به چهارصد و شصت خانقاهی اشاره میکند که پادشاه ایذه آنها را بنا کرده است: «پادشاه ایذه در ایامی که من آنجا رفتم، سلطان اتابک افراسیاب، پسر اتابک احمد بود… اتابک افراسیاب پس از برادر خود اتابک یوسف، زمام حکومت را به دست گرفت و یوسف پس از پدر خود اتابک احمد، به جای او نشسته بود. احمد مذکور، پادشاه خوبی بوده است و من از مردم مؤثق شنیدم که او در قلمرو حکومت خود، چهارصد و شصت خانقاه آباد کرده است…» (ج۱، ص ۲۰۵).
جالب توجه است که بر اساس منابع، همسران و خواهران و دختران بسیاری از این توانگران از جمله ملکهها، خاتونها و همسران امرا و وزرا نیز به همراه همسرانشان، مشترکاً یا به تنهایی، از زمرهٔ واقفان برجسته در حوزهٔ عرفان و تصوف به شمار میآیند. که بنا بر اعتقادات و ارادت قلبی خود به تصوف و مشایخ و اولیای صوفیه، انواع موقوفات را برای خانقاهها و مشایخ صوفیه اختصاص دادهاند. مثلاً میتوان به ستّی فاطمه خاتون (قرن پنجم هـ. ق)، همسر فرمانروای یزد اشاره کرد که علاوه بر بناکردن خانقاه در جنب مسجد یزد، کاروانسرا و ضمایم دیگری نیز برای آن ساخت و علاوه بر احداث حوضی وسیع در میان خانقاه، به ساختن چاهی کنارِ در خانقاه فرمان داد تا مورد استفادهٔ عموم، واقع شود (احمد بن حسین کاتب، ص ۹۷). همچنین ستّ العراق ایوبی (قرن ۶ هـ.)، خواهر سلطان صلاحالدین ایوبی، خانقاهی با تمام ضمایم و تجهیزات آن در حلب بنا کرد (رف: رجبی، ص ۱۲۰). کردوچین، نوهٔ هلاگوخان نیز از زنان نیکوکاری بود که در شیراز مدرسهای با موقوفات فراوان بنا کرد و علاوه بر صوفیان، برای طلّاب، و حفّاظ قرآن کریم و دیگر نیازمندان، حقوق و مقرری تعیین نمود (همان منبع، ص ۱۹۴). بانو ملکه آغا، (قرن نهم هـ.) همسر میرزا عمر شیخ، پسر تیمور نیز از جمله زنانی است که به تأسیس خانقاه و اختصاص موقوفات بدان همت گماشت و در هرات، خانقاهی مجهز بنا کرد. (رف: حبیب السیر، ج ۳، ص ۶۲۹). پادشاه خاتون، همسر براق حاجب (از فرمانروایان کرمان)، از جمله واقفین خانقاهها و مدارس در کرمان است که از جمله برای شیخ برهانالدین احمد باخرزی (قرن هفتم)، در مقابل حمام قلندران، خانقاهی میسازد و موقوفاتی برای آن معین میکند. (کیانی، ص ۲۲۷).
گاه واقفین، خود، وابسته به خاندان یا خانوادهای از اهل طریقت و یا اهل طریقت بودند چنان که برای نمونه میتوان به بانویی که نوادهٔ شیخ نامدار، شهابالدین عمر سهروردی، بود اشاره کرد که به همراهی همسرش در تبریز خانقاهی بنا و موقوفاتی بر آن وقف کرد. (همان، ص ۲۳۱).
لازم به یادآوری است که اختصاص موقوفات برای تأسیس خانقاه و تجهیز و گسترش آن نیاز به تمکّن مالی فراوان داشته است به همین دلیل است که هر چند زنانی نیز وجود داشتهاند که بنا بر وُسع مادی خود، موقوفاتی را برای اهل تصوف اختصاص دادهاند (مثلاً چند دینار)، ولی ذکری از آنها در منابع به میان نیامده است و سخاوت این واقفههای گمنام، در تاریخ، گم شده است.
علاوه بر جنسیتِ واقفین، نکته مهم دیگر، در امر وقف در حوزهٔ عرفان و تصوف، انواع موقوفاتی است که به اهل تصوف و تأسیس خانقاهها اختصاص یافته است. با بررسی در منابع، میتوان این موقوفات را به چند دسته تقسیم کرد: اهم آنها عبارتند از: «رقبات موقوفه» و «درآمد حاصل از رقبات» که عظیمترین و عمدهترین بخش موقوفات برای اهل تصوف و خانقاهها را شامل میشود و به چند بخش تقسیم میگردد که از جملهٔ آنها میتوان به این موارد اشاره کرد: زمین، باغ، باغچه (بستان)، روستا، مزرعه، آسیا، کاروانسرا، دکان، قنات و چاه و آسیاب، بهطورکلی تقریباً هر نوع رقبهای که بتوان عین آن یا در آمد حاصل از آن را برای وقف، اختصاص داد. بدیهی است که موقوفاتی نظیر زمینهای غیر مزروعی و یا چاهها و قناتها معمولاً برای بنای خانقاه و بناهای ضمیمه به آن اختصاص مییافتهاند. ولی در مواردی نظیر وقف باغ یا روستا و یا مزرعه، معمولاً واقفین، درآمد حاصل از این رقبات را وقف میکردهاند بهطورکلی، بررسی وقفنامهها نشان میدهد که غالباً رقبات موقوفه برای خانقاه، شامل اکثر موارد یادشده میگشته است.
در وقفنامهٔ ربع رشیدی که به جا مانده از قرون هفتم و هشتم هجری و متعلق به خواجه رشیدالدین فضلالله همدانی است ـ که پیش ازین بدان، اشاره شد ـ رقبات، مشتمل بر روستاها، مزارع، کاریز، قطعات زمین، خانه یا بخشی از خانه، باغهای موجود در یزد و تبریز و شیراز و اصفهان و موصل است (رف: صص ۱۱۷-۳۸) که بخشی از آنها موقوفات خانقاهی است، و به نمونههایی از آن اشاره میشود: قطعه زمین که موضع آن در صحرایی قصبه مهریجرد است…. یک نیمه مشاع از خانه و فضای متلاصق… چهل و پنج سهم از جمله سهام قنات فرخان… دو بستان متلاصق در صحرای قریهٔ فحرج… تمامت خانه و باغچه و حجره و اصطبل که ملاصق یکدیگرند. موضع آن داخل قریه… و آن مشهور است به چهاردیه، و…» (صص ۵۲-۴۵، (بهتلخیص)) .
نظیر چنین موقوفاتی را در وقفنامهٔ محییالدین ابوالمفاخر باخرزی (نوهٔ سیفالدین باخرزی، عارف نامدار) میتوان دید که بر خانقاه جدّ خویش وقف کرده است، برای نمونه «… همگی دیه فارکن را که از دیههای بخاراست… و همگی دیهچه عبادی را که از دیهچههای بخاراست… و همگی صدپاره زمین را که معروف است به زمینهای عزیز لنگ… و همگی قصبهٔ فتحاباد را…» (اوراد الاحباب، ص ۳۷)؛ همچنین در این وقفنامه صریحاً تأکید شده است که محصولات حاصل از روستاها و زمینهای زراعی، جملگی، پس از اعطای حق کشاورزان از محصولات به آنان، به انبار خانقاه برده شده و در آنجا ذخیره شوند (ص ۳۸).
در این وقفنامه، همچنین به دقت به تک تک ملزومات خانقاه توجه شده و از آنها نام برده شده است: «انواع فروش(فرشهای) مناسب که مایحتاج روضه و خانقاه و جماعتنامه و خلوتخانههای مجردان و مسافران باشد، از قالی و نمد و بوریا و گلیم بخرند و آماده و مهیا دارند… و ادوات مطبخ خانقاه… مثل دیگهای رویین و سنگین و بزرگ و خُرد و طَبَق مسین و سفالین و هاوَن… و آنچه در سراجیخانهٔ خانقاه بکار آید مرتّب گردانند مثل قنادیل حلبی و سرشمعهای رویین و برنجین و مشاعیل آهنین و چراغدانها و چراغوارهٔ سفالین…» (ص ۳۸). و نیز در باب موارد دیگر آورده است: «.. و باید که هر روز در مطبخ خانقاه نان و آش بپزند در هفتهای یک روز بیگوشت پزند و شش روز با گوشت پزند… و دیگر باید که در ماهی، ساکنان هرو (هرات) و خانقاه و مسافران و مجاوران فقرا، و خادمان که به مصالح خانقاه قیام نمایند، قدری صابون بدهند تا جامهها را بشویند…» (همان صفحه). اما نکتهٔ جالبی که در این وقفنامه به چشم میخورد، وقف کاغذ و دوات و قلم برای کسی است که کتاب واقف یعنی اوراد الاحباب و فصوص آلاداب را استنساخ کند. (ص ۳۹). khanghah
گاهی واقفین – اعم از زن یا مرد – با تأسیس مراکز عامالمنفعه، درامد حاصل از خدمات این مراکز را به مصرف موقوفات خانقاهها میرسانیدند برای نمونه، سید رکنالدین حسینی یزدی، در وقفنامهٔ خود، جامع الخیرات، درآمد حاصل از دو حمام زنانه و مردانهٔ جنب خانقاهی در یزد را، موقوفهٔ عواید آن خانقاه، قرار میدهد (ص۳۴). بدین ترتیب چنانکه مشاهده میشود، در مبحث وقف در حوزهٔ عرفان و تصوف، میتوان از انواع اوقاف اعم از رقبات و انواع آنها، نیز اوقاف غیرمنقول سراغ گرفت. در مورد اخیر نیز شواهد فراوانی در منابع موجود است. برای نمونه میتوان به وقفنامهٔ رشیدی اشاره کرد که در آن، موقوفات نقدی بنا بر وجه رایج بهمنظور اموری نظیر: خرید مواد خوراکی از قبیل گندم و روغن و گوشت و آرد و حبوبات و… برای تهیهٔ آش و نان روزانه برای صوفیان و دیگر فقرا اختصاص داده شده است (صص ۲۰۲ – ۱۹۹). همچنین باید به موقوفات غیر نقدی برای مخارج اضافهٔ خانقاه نیز اشاره کرد که برای نمونه میتوان از از اختصاص پول برای دراویشی که کفش ندارند و به خانقاه میآیند، یاد کرد. «اضافه: جهت اخراجات خانقاه به وجه پایافزار مسافران درویش، دویست دینار شرط کرده امد که به فقرا و مستحقان که بدین خانقاه نازل شوند و بی پایافزار باشند… نیم دینار رایج به وی دهند،» (ص ۲۰۳). علاوه بر این باید به مقرریهایی نیز اشاره کرد که به صورت نقدی و با تعیین زمان پرداخت مثلاً روزانه یا ماهانه، وقف میشده است که در وقفنامههای بجا مانده، نظیر جامع الخیرات و وقفنامهٔ رشیدی، مکرراً ذکر شدهاند.
انواع وقف به اعتبار موقوفٌ علیه را نیز در وقفنامههای مربوط به اهل تصوف و خانقاهها، فراوان میتوان یافت چنان که برای نمونه، از باب وقف عام: خانقاهها (وقف بر جهات عامّه)، وقف بر صوفیه یا دراویش، (وقف بر عناوین عامّه)؛ و در حیطهٔ وقف خاص، وقف بر شخص یا اشخاص، مثلاً (پنج صوفی)، در وقفنامهٔ رشیدی از انواع نمونههای آن هستند.
به هر حال، وجود شواهد و مدارک فراوان تاریخی، در باب ارتباط وقف و تصوف، همگی پیش از هر چیز مبین این نکتهاند که، تأثیر این دو عامل در یکدیگر، سبب شد تا درهایی تازه به سوی پیشرفتهای چشمگیر، چه در حوزهٔ وقف و چه در عرصهٔ تصوف، گشوده شود و در طول قرنها، دوام یابد.
لازم به یادآوری است که اختصاص موقوفات به تصوف، در دوران حاضر نیز ادامه دارد که نمونهای از متن وقفنامهٔ متعلق به خانقاه (سال ۱۳۷۷) در پایان مقاله موجود است.
نتیجه:
روند پیوند سنت حسنهٔ وقف با حوزهٔ تصوف و عرفان اسلامی، با تخصیص موقوفات به رباطها آغاز شد و با رسمیت یافتن تصوف در قرن ۵ ه.. که به معنی رسمیت یافتن مراکز اصلی تجمع صوفیه (خانقاه) بود، گسترش یافت و تا پنج قرن پس از آن به گسترش خود ادامه داد و دوام یافت. یکی از ویژگیهای عمدهٔ تأثیر وقف در حوزهٔ عرفان و تصوف اسلامی، بهعنوان عمدهترین پشتوانهٔ اقتصادی خانقاهها، میزان ارائهٔ خدمات اجتماعی و علمی و فرهنگی و مذهبی این مراکز به مردم را افزایش داد. بهویژه که تنوع چنین موقوفاتی، امکاناتی فوقالعاده برای مشایخ سرپرست خانقاهها به وجود میآورد تا خانقاه نه فقط مکانی معنوی برای آرامش روحی مردم باشد بلکه به اَشکال گوناگون، بهعنوان پشتوانه و امید ایشان در تنگدستی و دشواری معیشت عمل کنند که ثمرهٔ آن تحکیم و گسترش نقش خانقاه بهعنوان پشتوانهٔ مادی و نیز معنوی جامعه بود. محبوبیت تصوف در میان عامّه، توجه صاحبان قدرت را بهمنظور کسب محبوبیت در میان افراد جامعه، جلب کرد که نتیجهٔ آن، گرایش صاحبان قدرت برای تخصیص موقوفات به خانقاهها و در نتیجه گسترش خانقاهها بود و نیز بهتدریج نقش خانقاهها در تأثیر در حکومت و امور سیاسی را تثبیت کرد. بدین ترتیب وقف در عرفان و تصوف اسلامی قالب مثلثی با سه زاویهٔ جامعه – سیاست – مذهب را به خود گرفت که تا قرن دهم ه. ق. همچنان این قالب را حفظ کرد.
علاوه بر این باید به نقش خانقاهها در گسترش ارائهٔ خدمات علمی و فرهنگی به اهل دانش اشاره کرد که قطعاً بدون وجود موقوفات بهعنوان پشتوانهٔ اقتصادی، غیر ممکن مینمود. بدین ترتیب وقف و تصوف، دوشادوش یکدیگر، به مدت پنج قرن، از جمله مهمترین عوامل مؤثر در فرهنگ و سیاست و مذهب در طول تاریخ فرهنگی اسلام بودهاند.
پینوشت:
۱- برخی دیگر از صاحبنظران، این اشتقاق را صحیح نمیدانند و معتقدند که نسبت به صفّه، صفی است نه صوفی. (رک: نفحات الانس من حضرات القدس، جامی، به تصحیح و مقدمه و پیوست مهدی توحیدیپور، تهران، کتابفروشی سعدی، ۱۳۳۶، ص۱۳ «مقدمه مصحح»).
۲- رقبه، جمع آن رقبات: عنوان املاک غیرمنقول است و یک موقوفه ممکن است دارای یک و یا چند رقبه باشد. (مقدمهای بر فرهنگ وقف، تألیف و تحقیق از ابوسعید احمد بن سلمان، تهران، انتشارات سازمان اوقاف، بیتا، ص ۱۳۵).
۳- مقصود، صوفیانی است که در خانقاه، زندگی میکردند.
۴- به معنی سودمندیها.
۵- میاو مه: روزمزدی، روزانه.
۶- برای انواع وقف رف: درآمدی بر فرهنگ وقف، صص ۵۰ و ۵۱.
نویسنده: شهره انصاری
منبع: میراث جاویدان