Search
Close this search box.

بهداشت روان چيست ؟

behdashte ravanبهداشت روان چيزي فراتر از فقدان يا نبود بيماري رواني است. بعد مثبت بهداشت روان كه سازمان بهداشت جهاني نيز روي آن تكيه دارد، در تعريف سلامتي لحاظ شده است « سلامتي يك حالت رفاه فيزيكي، رواني و اجتماعي است نه فقط فقدان بيماري و يا ناتواني».

 مفهوم بهداشت روان شامل رفاه ذهني، احساس خودتوانمندي، خودمختاري، كفايت، درك هم بستگي بين نسلي و توانائي تشخيص استعدادهاي بالقوه هوشي وعاطفي درخود است. بگونه اي ديگر مي توان گفت: بهداشت روان حالتي از رفاه است كه در آن فرد توانائي هايش را باز مي شناسد و قادر است با استرس هاي معمول زندگي تطابق حاصل كرده ، از نظر شغلي مفيد و سازنده باشد و بعنوان بخشي از جامعه با ديگران مشاركت و همكاري داشته باشد.

بهداشت روان به همه ما مربوط است نه فقط به كساني كه از بيماريهاي رواني رنج مي برند. هيچ گروهي از بيماري رواني مصون نيست. البته بايداذعان داشت كه در افراد بي خانمان، تهيدستان، افراد بيكار و با سطح تحصيلات پائين،‌كساني كه قرباني خشونت بوده اند، مهاجرين و پناهندگان، كودكان و نوجوانان، زناني كه مورد سوء استفاده قرار گرفته اند و در افراد مسن كه مورد غفلــــــت و بي توجهي واقع شده اند، بيشتر ديده مي شود.

متاسفانه در بخش عظيمي از دنيا بهداشت روان و بيماري رواني باندازه سلامت جسماني و بيماري جسمي اهميت ندارد و مورد بي توجهي و غفلت قرار گرفته است .

 عظمت بار بيماريهاي رواني:امروزه حدود 450 ميليون نفر از مردم دنيا از يك بيماري رواني يا رفتاري رنج مي برند برطبق آمار سازمان بهداشت جهاني در سال 2001،33درصد از عمر سپري شده با ناتواني (YLD) بدليل بيماري هاي عصبي- روانپزشكي است. بيماري افسردگي تك قطبي، علت 15/12 درصد از سالهاي سپري شده با ناتواني است و سومين رتبه را بين علل نسبت داده شده به باركلي بيماريها دارد. 4 مورد از 6  علت اصلي سالهاي سپري شده عمر با ناتواني بدليل بيماريهاي عصبي – روانپزشكي را، بيماريهاي رواني چون: افسردگي، بيماريهاي وابسته به مصرف الكل، اسكيزوفرني و بيماري دو قطبي به خود اختصاص داده است . بيش از 150 ميليون نفر از مردم دنيا در هر برهه از زمان از افسردگي رنج مي برند. حدود 1 ميليون خودكشي موفق هرسال در جهان داريم و حدود 25 ميليون نفر از مردم جهان از اسكينروفرني، 38 ميليون نفر از صرع و بيش از 90 ميليون نفر از يك بيماري وابسته به مصرف الكل و يا ساير مواد رنج مي برند.

اختلالات رواني و بيماريهاي طبي با هم در ارتباطند

كاملاً روشن است كه عملكرد رواني بطور بنيادي با عملكرد فيزيكي، اجتماعي و پيش آگهي سلامتي در ارتباط است. بطور مثال افسردگي عامل خطري براي بيماريهايي مثل سرطان ها و بيماريهاي قلبي است و از طرفي بيماريهاي رواني مانند افسردگي و اضطراب و وابستگي به مواد در افرادي كه از بيماريهاي جسمي رنج مي برند موجب عدم پذيرش و شكست در برنامه هاي درماني بعلت رعايت نكردن اصول درمان توسط بيمار مي شود.

رفتارهاي مخاطره آميزي چون كشيدن سيگار، فعاليت جنسي غير ايمن، با بيماريهائي مثل سرطان و ايدز مرتبط هستند. در بين 10 عامل خطر براي بار كلي بيماري كه در DALY محاسبه شده،ودرگزارش بهداشت جهانی  2002 آورده شده است ،3 مورد آن روانی- رفتاری بوده ( روابط جنسي غير ايمن، مصرف تنباكو و الكل) و 3 تاي ديگر تحت تاثير فاكتورهاي رواني- رفتاري قرار مي گيرد (چاقي، فشار خون و كلسترول بالا).

 شيوع افسردگي اساسي در جمعيت بطور كل بين 3 تا 10% است ولی در افرادي كه دچار بيماريهاي مزمن هستند اين ميزان بيشتر است .

افراد افسرده مبتلا به بيماريهاي عفوني ممكن است برنامه هاي درماني خود را نپذيرند و رژيم درماني مربوطه را رعايت نكنند و اين مسئله باعث مقاومت داروئي شده و روي سلامت عمومي جامعه عوارض جـــــــدي مي گذارد و از طرفي اين افراد بيشتر مصرف كننده مراقبت هاي بهداشتي و درماني هستند و هزينه مضاعفي را برجامعه وارد مي كنند.

تا 29درصد از افراد مبتلا به فشار خون افسردگي اساسي دارند: تا 22درصد از افراد مبتلا به انفاركتوس قلبي، 30درصد افراد مبتلا به صرع، 27 درصد افراد مبتلا به ديابت ، 31 درصد افراد مبتلا به سكته مغزي ، 33 درصد از افراد مبتلا به سرطان ، 44درصد افراد مبتلا به ايدز و 46 درصد از افراد مبتلا به سل از افسردگي اساسي رنج مي برند.

از باري كه برخانواده ها تحميل مي شود نبايد غفلت كرد

افراد خانواده اين بيماران اغلب اولين مراقبين آنها هستند و از حمايت هاي فيزيكي و عاطفي گرفته تا بار سنگين هزينه هاي درمان و مراقبت از بيمارانشان بعهده آنهاست.

تخمين زده مي شود در 1 خانوار از هر 4 خانوار، حداقل يك فرد مبتلا به اختلال رواني يا رفتاري وجوددارد . خانواده ها علاوه بر فشار و استرس بالاي ناشي از مشاهده بيماري در يكي از اعضاء مورد علاقه و عزيزشان، در معرض انگ اجتماعي و تبعيضي هستند كه بيماري رواني در اجتماع به روي آنها مي گذارد. طرد شدن از طرف دوستان،بستگان و همسايگان، احساس منفك بودن و محدوديت در فعاليت هاي اجتماعي را با خود به همراه دارد.در اغلب موارد خانواده ها هزينه درمان بيماران رواني را متحمل مي شوند و سهم دولت و سازمان هاي بيمه گر عمدتاً ناچيز است.

بار اقتصادي بيماريهاي رواني

در ايالات متحده امريكا، سالانه 148 ميليون دلار صرف هزينه كليه بيماريهاي رواني مي شود. در سال 1996 و 1997، انگلستان هزينه بيماريهاي رواني را 32 ميليون پوند برآورده كرده بود كه 45 درصد آن بدليل از دست دادن كارآئي و توانائي سازندگي بود.

بيماري اسكيزوفرني و آلزايمر، از بيماريهائي چون آرتريت، آسم، كانسرونارسائي احتقاني قلب و ناهنجاريهاي مادرزادي قلب، ديابت، فشارخون و سكته مغزي، هزينه درماني متوسط براي هر بيمار بيشتري دارد.

بيماري رواني كارآئي، شغل يابي و حفظ شغل را در فرد كاهش مي دهد

در بسياري از كشورهاي پيشرفته دنيا 35 تا 45 درصد غيبت از محل كار بدليل مشكلات بهداشت رواني است. بطور متوسط تعداد روزهاي از دست رفته كاري كه به بيماريهاي رواني نسبت داده مي شود 6 روز در ماه در هر 100 كارگر و تعداد روزهاي كم كاري 31 روز در ماه در 100 كارگر است .

در ايالات متحده 8/1 تا6/3 درصد از كارگران از افسردگي اساسي رنج مي برند و شاغلين با افسردگي 2 برابر بيشتر احتمال ناتواني در كار نسبت به افراد بدون افسردگي دارند.

ارتقاء بهداشت

ازديدگاه مجريان بهداشتي ارتقاء بهداشت به كوشش هائي اطلاق مي گردد كه جمعيتهاي سالم رانيز شامـل مي شود وهدف از آن بالا بردن سطح بهــداشت و ســلامتي است ( تايلور،1995) .ارتقاء بهداشت با مفاهيم ديگري چون آموزش بهداشت پيشگيري اوليه وتامين بهداشت ارتباط دارد. بحث هاي زيادي در مورد ارتباط اين مفاهيم مطرح شده است. مفهوم پيشگيري عموماً به معني كاهش خطر ابتلاء به بيماري است (پيشگيري از رويدادها، پيامدها و عوارض يك بيماري و پيشگيري از رخداد دوباره بيماري). در حاليكه آموزش بهداشت مفهومي است كه ارتقاء بهداشت از آن برخاسته است . بطور سنتي آموزش بهداشت به آموزش افراد و پس از آن آموزش گروهها و جامعه ربط داده ميشود بنابراين تمركز آن نخست به افراد و سپس بر تغيير رفتار جمعي است . با توجه به موارد ياد شده ميتوان گفت آموزش بهداشت در عملي ساختن فعاليتهاي ارتقاء بهداشت نقش مهمي دارد.

ارتقاء بهداشت روان جامعه نگر:

در سال 1963يكي نخستين فعاليت هاي آموزشي بهداشت روان با پرورژه بهداشت رواني نورث امپتون معرفي شد. اهداف اين پرورژه عبارت بودند از :

1-  آگاهي عمومي از اختلالات رواني بعنوان يك مشكل

2-  گسترش دانش و آگاهي در زمينه سبب شناسي اختلالات رواني

3-   نشان دادن پيشرفت ها در زمينه درمان و مراقبت از بيماران رواني

4-   ارائه اطلاعات در مورد اينكه مراقبت جامعه نگر چيست و چگونه افراد غير متخصص ميتوانند دراين زمينه همكاري داشته باشند و بيان اهميت اين همكاري .

 گرچه اهداف برنامه ارتقاء بهداشت رواني جامعه نگر افراد بهنجار جامعه است ولي بيشتر برنامه هاي ارتقاء بهداشت رواني در جمعيت ها و گروههائي مانند دانش آموزان كارمندان و كارگران و بيماران رواني اجرا شده است .

يكي از اهدافي كه ميتوان به آن اضافه كرد و از اهداف سازمان جهاني بهداشت در سال 2003 بود انگ زدائي از بيماران رواني است كه اين امر با آموزش عموم مردم جامعه امكانپذير خواهد بود با تغيير نگرش مردم در مورد بيماريهاي رواني و قابل تشخيص و درمان بودن اينگونه بيماريها، مشابه بسياري از بيماريهاي حاد يا مزمن جسمي، خواهيم توانست مقداري از بار انگ اجتماعي و تبعيضي كه بر اين گروه از افراد جامعه تحميل ميشود، كاهش دهيم.

نياز به افزايش آگاهي مردم و ارتقاء فرهنگ بهداشتي جامعه در ايران قطعاً وجود دارد. در تحقيقي كه توسط شادمنش و همكاران در زمينه بررسي فرهنگ بهداشتي مردم شهرنشين استان كردستان در سال 1377 انجام شد نشان داده شد كه 61% آگاهي ضعيفي از مفهوم بهداشت داشتند. 35% از مردم معتقد بودند كه طب سنتي تاثير زيادي در درمان بيماريهاي داشه و 12% از مردم به دعا نويس جهت بهبود بيماري اعتقاد داشتند. در خصوص چگونگي بهبود يك بيماري رواني بين نظرات مردم در شهرهاي مختلف استان( با 0001/0) تفاوت وجود داشت .

شواهد علمی درموردتاثيربرخي آموزشهاي بهداشتي در زمينه سلامت روان از آنجائيكه برنامه ريزي و اجراي مناسب هر برنامه بهداشتي مستلزم تشخيص عناصر و مولفه هاي اصلي است ، با بررسي متون و اقدامات انجام شده به اين نتيجه دست يافته ايم كه آموزش مهارت هاي زندگي كه از حدود 16 سال پيش در بسياري از كشورهاي دنيا در حال اجراست  و نتايج پرباري را با خود به همراه داشته است ، در ايران نيز بتواند گامهاي بزرگي را در زمينه ارتقاء سلامت رواني افراد جامعه  بردارد. برنامه آموزشي مهارتهاي زندگي بر طبق تحقيقات گسترده قبـــلي در پيشگيري از سوء مصرف موارد (بوتوين و همكاران 1980و1984 ، پنتز 1986) ، پيشگيري از بي بند و باري جنسي (اولوپس 1990)، بارداري در نوجوانان (زابين و همكاران 1986 و شينگ 1994)،‌ارتقاي هوش (گونزالس ،1990) پيشگيري از ايدز (سازمان بهداشت جهاني، 1994) آموزش صلح (پراتزمن و همكاران) و ارتقاء اعتمــــــاد به نفس (تاكيد ،1990) مفيد و موثر بوده است . از اين گذشته بسياري از شاخصهاي سرمايه اجتماعي (Social capital ) با مهارتهاي مرتبط مي شود.

در ايران نيز برنامه بهداشت روان در مدارس در سال 1378 توسط دكتر بينا و همكاران در منطقه دماوند بر روي 280 نفر از دانش آموزان پسر و دختر مقاطع راهنمايي ودر دو سطح دانش آموزان و معلمين انجام شد. ارزيابي قبل و بعد از مداخله نشانگر افزايش آگاهي دانش آموزان و معلمان نسبت به مقوله بهداشت روان ، تغيير نگرش آنها به مسئله بهداشت روان و بهبود نمرات سلامت روان آنان بود.

بطور كلي مهارتهاي زندگي شامل مهارتهايي است كه باعث افزايش توانائي هاي رواني – اجتماعي افرد ميشود و اوراقادر مي سازد تا بطور موثر با مقتضيات و كشمكش هاي زندگي روبرو شود. آموزش مهارتهائي چون حل مسئله و تصميم گيري، تفكر خلاق نقّاد ، برقراري ارتباط، خود آگاهي ، همدلي، مهارت مقابله با استرس و مهارت جرات آموزی و ابراز وجود همزمان با شگل گيري شخيصت و رشد تفكر شناختي كودك و دوره ها ي حساس نوجواني  ميتواند به ميزان زيادي از آسيب هاي رواني – اجتماعي آتي پيشگيري كند.

اداره سلامت روان وزارت بهداشت در حال تلاش براي گسترش كشوري طرح آموزش مهارتهاي زندگي است و در سال گذشته كليه روان شناسان و روانپزشكان مسئول برنامه بهداشت روان را در كليه دانشگاههاي علوم پزشكي كشور آموزش داده است و اين فعاليت در سطح كشوري آغاز شده است .

دکتر معصومه امين اسماعيلی

روانپزشک

Tags