Search
Close this search box.

محاكمات تاريخى – سقراط

soghrat” زارى و بى قرارى در مقابل قاضيان چنان كه متداول است نه شايسته است نه صحيح نه پارساگونه ، چه قاضى از آن رو بر مسند قضا ننشسته است كه قانون را وسيله گشاده دستى و بذل و بخشش كند ، بلكه او را براى داورى بر مبناى قانون بر اين كار گمارده اند . “

جمله بالا بخشى از دفاعى ست كه سقراط در محكمه اى كه براى مرگ وى بر پا شده بود بيان كرد .
در طى تاريخ شاهد محاكماتى بوده ايم كه بر جامعه و زمان خويش و در موارد خاص و نادر بر كل تاريخ بشرى اثرى به سزا داشته است . اين نوع محاكمات به دليل موقعيت و وضعيت فوق العاده حاكم بر آن از چارچوب و اصول قانون پا فراتر گذاشته و در پاره اى از موارد حتى دادگاهى به شكل متداول آن برگزار نشده است .
و اما مختصرى در مورد سقراط و آنچه او را بدين محكمه كشانيد ؛ پدر سقراط سنگ تراش و مادرش قابله بود ، پس به هيچ وجه نسبى اشرافى نداشت ، بلكه از مردم معمولى آتن بود .
هفتاد ساله بود كه استبداد “سى ستمگر” انجمنى صاحب نفوذ در آتن كه به علت استبداد وحشت زا و بى حد خود معروف شده بودند او را از تعليم و آموزش مردم بازداشت و دموكراسى آتن به اتهام الحاد عليه او بدين شرح كه “سقراط قانون شکنی کرده است زیرا به خدایان میهن باور ندارد، به نوع جدیدی سروش عقیده مند است و جوانان را گمراه می سازد” ، اقامه دعوا كرد و در سال ٣٩٩ قبل از ميلاد او را به نوشيدن شرنگ شوكران محكوم ساخت و سقراط در اثر آن زهر درگذشت .
سقراط ناگهان بدين مرحله كه حياتش براى آتن تحمل ناپذير شود نرسيد بلكه با وجود آنكه عضو حزب يا نهادى نبود و هيچگاه به نوشتن نپرداخت و كتابى تاليف نكرد ، گفت و گوهاى وى با مردم كوچه بازار ، آتن را بهم ريخته بود . سقراط بی وقفه می پرسید و مخاطب را به اجبار به سوی مساﺋل اساسی انسان سوق میداد، بی آنکه مساﺋل را حل کند ، تشویش، آگاهی به ضعف و مغلوب بودن و مقتضیات ناشی از آن خشم و نفرت مردم را بر می انگیخت. یکی از واکنش ها عکس العمل هیپاس بود: ” تو پیوسته به پرسش های خود که همه را به ستوه می آورد بس می کنی و همه را در بن بست قرار میدهی، امابرای هیچ کس مشکلی را حل نمی کنی. در هیچ مورد عقیدهٔ خود را نمی گویی. من نمی خواهم ریشخند شوم…” (گزنفون)
سقراط در رساله دفاعيه مى گويد : “هميشه فرد مخاطب من است” و آنجا در استدلال اين جمله به نحوى كنايه آميز مى گويد : هر كس با صراحت و صدق با عوام الناس روبرو شود بر حيات خويش ايمن نتواند بود .
اوج دفاعیات سقراط در این عبارت است که گفت، خداوند به او رسالت داده است تا حیات خویش را وقف آزمایش خویش و آزمایش دیگران کند.
” این رسالت از طرف خداوند را هاتفان غیبی و رویاها و کلیه اشارات ممکن که به طور کلی ارادهٔ الهی را بر انسان متجلی می سازد به من واگذار کرده است” سقراط می گفت که این رسالت را پذیرفته است، پس ناچار است در آن مقام برای اجرای رسالت باقی بماند، نه از خطر بهراسد نه ازمرگ باک داشته باشد.
“من طاعت پرودگار را بر طاعت شما ترجیح می دهم . تا نفسی دارم و نیرویی، از پژوهش حقیقت و آگاه کردن شما و از روشنگری دست نخواهم کشید و از شیوهٔ معمولی خویش یعنی مراجعه به وجدان هریک از شما که بر سبیل اتفاق با من برخورد می کنید باز نخواهم ایستاد: هان ای برادر، چرا در تعقل اهتمام نمی کنی و به حقیقت روی نمی آوری و در حدّ امکان به تهذیب نفس نمی پردازی و از این باب هیچ نگران نیستی”
دفاع او از خود به حمله به دادرسان تبدیل گردید: ” اگر مرا اعدام کنید گزندی سهمگین تر از آنچه در حق من روا داشته اید به خود خواهید رسانید.” آری، آنان می توانستند او را به کام مرگ بسپارند یا تبعید کنند یا از حقوق مدنی محروم سازند. شاید بعضی از مردم این امور را بدبختی بزرگی می دانستند. “اما من برعکس، امری را که ناپسند می دانم این نیست، بلکه امر ناپسند این است که انسانی را برخلاف حق محکوم به مرگ کنند.”
سقراط با آنكه امكان فرار از زندان و يا با طلب بخشودگى و دفاع در دادگاه امكان زنده ماندن داشت ، بدون شکایت و بی آنکه ستیزکند جان سپرد. آخرین سخنان او این بود: “من علیه کسانی که مرامحکوم کردند وکسانی که مرا متهم ساختند کینه ای در دل ندارم.” او دراین عقیده راسخ است که برای انسان صالح شرّ و ناپسند وجود ندارد .
وسخن ما قبل آخر او این بود: “ای کسانی که مرا به مرگ می سپارید، به شما هشدار میدهم : پس ازمرگ من به زودی عذاب شما را فرا خواهد گرفت. به شماره کسانی که به حساب شما خواهند رسید، افزوده خواهدشد. تاامروز من ازآنان جلوگیری می کردم. آنان هرچه جوان تر باشند برای شما خطرناک تراند. اگرچنین می پندارید که سیل سرزنش و ملامتی را که به حیات پلید شما روا میدارند با کشتار مهار خواهید کرد به خطا رفته اید.”
مرگ سقراط باعث شد که تاثیرفلسفی اوبه شدت گسترش یابد. دوستان حلقهٔ او در مواجهه با آن حادثه دهشتناک وظیقه مند شدند از او سخن گویند، به حقانیت او گواهی دهند و باتفکر و روحیهٔ سقراطی به فلسفه اشتغال ورزند. پس ادبیات سقراطی ایجادشد که بزرگترین چهره آن افلاطون است. پیشگویی سقراط صورت وقوع یافت: دوستان او آرام ننشستند. اگرچه هیچ اثرمکتوب و هیچ آموزه, حتی هیچ اسلوب فلسفی ازسقراط برجای نمانده بود, نیرومندترین جنبش فلسفه یونان باسقراط آغاز شد. این جنبش تا امروز ادامه دارد .

منابع :
كارل ياسپرس ، كتاب فيلسوفان بزرگ
افلاطون ، رساله دفاعيه