مقدّمه
به جرأت میتوان ادعا کرد که در بین گروههای منتسب به اسلام، صوفیه بیش از هر گروه دیگری مورد نقد و قدح قرار گرفته است و شاید گروهی را نتوان یافت که همانند صوفیه ناقدانی از هر دستهای داشته باشد. عده بسياري از ناقدان تا جایی پیش رفتهاند که آنان را از زمره اسلام خارج دانسته و بستر پیدایش تصوّف را در خارج از اسلام یافتهاند. در این میان افراد بیطرفی از جمله ناظران بیرونی مانند برخی از مستشرقین (پل نویا و نیکلسون در آخرین نظراتش) بستر تولد تصوّف را دامن معرفتزای اسلام دانستهاند. يکي از ابزارهاي مخالفان صوفيه، تمسّک به روايات پيامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) است. مخالفان صوفیه مدعیاند که این گروه از سوی پیشوایان دینی تخطئه شدهاند و برای تأیید مدعایشان روایاتی را برشمردهاند. نوشتار حاضر تلاش میکند روایات منسوب به پیامبر گرامی اسلام(ص) در نقد تصوّف و صوفیه را (با تأکید بر منابع شیعی) به لحاظ اعتبار سندی و محتوایی بررسی کند و صحت ادعاي مخالفان صوفيه را مورد سنجش قرار دهد. بررسي روايات منسوب به ائمه و نيز بررسي روايات ناظر به افراد خاصي از صوفيه به فرصت ديگري موکول ميشود.
به لحاظ درون دینی، یکی از کمهزینهترين (به لحاظ اقناعپذیری) و در عین حال پراثرترين ابزارهای نقد و تخطئه گروههای رقیب از سوی مخالفان، استناد به روايات است. صوفیه نیز از جمله گروههایی است که مخالفانشان از این ابزار به خوبی علیه آنان استفاده کردهاند. در همین زمینه نوشتار حاضر تلاش میکند با بررسی دستهای از روایات (بخش نبوی آن) پاسخ روشنی برای این پرسش بيابد که آیا میتوان به لحاظ روایی جایگاه دیگری برای صوفيه غیر از آن چیزی که از سوی مخالفان آنان تصویر شده است، ارائه داد؟
یادآوری این نکته ضروری به نظر میرسد که یافتن پاسخ مثبت برای اين پرسش به معنی نادیده گرفتن انحرافات و خطاهای موردی صوفيان نیست. وجود خطا در این گروه نيز همانند بسیاري دیگر از گروههای اسلامی انکارناپذير است؛ اما وجود اين خطاها نباید موجب شود که درباره آنان قضاوت نابجایی صورت گیرد و کلیت گروه مزبور زیر سؤال برده شود. البته این پژوهه درصدد نیست به تطهیر همهجانبه تصوّف و صوفیان برخیزد؛ چه آنکه این کار نه مقدور نویسنده است و نه مطلوب وی؛ زیرا اوضاع گذشته و حال و نوع رفتار نابهنجار برخی فرقهها و افراد خاصی از آنان جایی برای این کار باقی نگذاشته است. در این نوشتار تلاش بر آن است که با بررسی روایات نبوي در اين زمينه به تصویري روشنتر و واقعیتر از این گروه دست يابيم.
در روند این بررسی، ابتدا روایات مورد نظر را در منابع ضد صوفیه تفحص ميکنيم؛ زيرا این کار در استقصای کامل روایات مربوطه و از قلم نیفتادن آنها شیوه اطمینانبخشتری محسوب میشود. پس از این استقصا، روایات یافتشده را بار دیگر در منابع روایی بازیابی ميکنيم و در صورت موجود بودن در این منابع، به بررسی سندی و سپس بررسی محتوایی آنها ميپردازيم. ذکر اين نکته لازم است که پرداختن به بررسی محتوایی به رغم اثبات ضعف سندی روایات بدان معنی نخواهد بود که مخدوشبودن سند روایات نادیده گرفته شده است؛ بلکه اين کار به اين دليل است که ضعف سند هرچند استفاده از روایت را محدود میکند اما احتمال (هرچند اندک) صدور روایت از ناحیه معصوم را نفی نمیکند؛ به همین لحاظ بررسی محتوایی نیز جایگاه خود را خواهد داشت.
1. روایت رهبانیت
از پیامبر نقل شده که از رهبانیت نهی نمود و فرمود: رهبانیت در اسلام نیست. زن بگیرید؛ زیرا من بهزیادی امتم افتخار میکنم. و از مجرد زیستن نهی نمود و زنان را از ازدواجنکردن و مجرد زیستن منع نمود.[2]
1.1. بررسی سندی
به رغم شهرت اين حديث، تنها منبع شيعي که آن را نقل کرده دعائم الاسلام تميمي است که در این منبع نیز سندی برای آن ذکر نشده است. به نظر میرسد که تميمي آن را از کتابهای اهل سنت نقل کرده است. وی روایت را به صورت غیرمستقیم نقل میکند و اين ميتواند نشانهاي باشد بر اينکه وی، همانند ابنسعد[3] همان روایتِ عثمان بنمظعون را به این صورت نقل کرده باشد. در منابع اولیه اهل سنت مانند صحاح ستّه، مستدرک الصحیحین، و الموطأ ابنمالک نیز اثری از آن دیده نشده است و تنها نزد غیرمحدثانی مانند حریری، زمخشری و ابناثیر ـ که در قرنهای پنجم، ششم و هفتم ميزيستند ـ یافت شده است.[4]
طرح حدیث مزبور در این بحث بدان جهت است که عموم، از جمله شیعه، آن را روايتي معتبر در نفی رهبانیت تلقي کردهاند؛ مثلاً این حدیث در کتاب شرح حدیث جنود عقل و جهل امام خميني مورد استناد قرار گرفته است[5] (هرچند این کتاب درصدد تثبیت رهبانیتِ مجاز و مثبت است). آنطور که از تحقیق بدوی، در تاریخ تصوّف، برمیآید این حدیث در اصل با عبارت دیگری بوده که بعدها به این عبارت نقل به معنی شده است و در اهل سنت، ابنسعد اولین کسی بوده که آن را با همین عبارت از روایت دیگری نقل به معنی کرده است.[6] این روایت با همین مضمون اما با عبارتي متفاوت، در جریان عثمان بنمظعون نقل شده است و به نظر میرسد متن اولیه روایت نیز همان باشد. به هر حال، این روایت به لحاظ سند، ضعیف محسوب میشود.
1.2. بررسی محتوایی
در بررسی محتوایی باید یادآوری نمود که در منابع شیعه دو دسته روایت درباره رهبانیت دیده میشود؛ دستهای از این روایات رهبانیت را نفی و دسته دیگر آن را تأیید میکند.
1.1.2. روایات ناظر به نفی رهبانیت
1. کلینی در روایتی از ابنقداح از امام صادق(ع) نقل میکند: «زن عثمان بنمظعون نزد پیامبر(ص) آمد و عرض کرد: ای پیامبر خدا! عثمان روزها روزه میگیرد و شبها را به شبزندهداری میگذراند. پیامبر(ص) خشمگین، با پای برهنه نزد عثمان آمد. او را در حال نماز یافت. عثمان با دیدن پیامبر نماز را رها کرد. پیامبر فرمود: ای عثمان! خداوند مرا به رهبانیت برنینگیخته است؛ بلکه مرا به دین سهل و آسان برانگیخته است؛ من روزه میگیرم، نماز میخوانم و با همسرم نزدیکی میکنم. کسی که روش مرا دوست دارد، باید بهسنت من عمل نماید و از جمله سنّت من نکاح است.»[7] [1]
2. روایت دیگر جریان را به این صورت نقل کرده است: «فرزند عثمان بنمظعون مرد و عثمان از شدت حزن در مسجد به عبادت مشغول شد تا جایی که آنجا را خانه خود کرد. خبر به پیامبر(ص) رسید. پیامبر به او فرمود: ایعثمان! خداوند رهبانیت را بر ما واجب نکرده است؛ رهبانیت امت من جهاد در راه خدا است. »[8] [2]
3. در روایت دیگری به نقل از عثمان بنمظعون آمده است: «به پیامبر(ص) عرض کردم: میخواهم مسائلی را از شما بپرسم. فرمود: چه مسائلی؟ عرض کردم: من میخواهم رهبانیت[3] پیشه کنم. فرمود: این کار را نکن؛ رهبانیت امّت من نشستن در مساجد و انتظار نماز بعد از نماز است. عرض کردم: میخواهم خودم را اخته (عقیم) کنم. فرمود: این کار را نکن؛ زیرا اخته کردن امّت من روزه است.»[9] [4]
4. عثمان بنمظعون میگوید: «به پیامبر (ص) عرض کردم: نفْسم به من میگوید که به سیاحت بپردازم و در کوهها سکنی گزینم. فرمود: این کار را نکن؛ زیرا سیاحت امّت من جنگ و جهاد است.»[10] [5]
به نظر میرسد روایت سوم، با روایت چهارم یکی باشد؛ زیرا همین دو روایت با تفاوتهایی در برخی عبارات و افزودگیهایی در دعائم الاسلام این چنین آمده است: «عثمان بنمظعون میگوید: به پیامبر(ص) عرض کردم: نفسم به من چیزهایی را میگوید و من نیز کاری نمیکنم تا آنکه از شما اجازه بگیرم. فرمود: نفست چه میگوید؟ عرض کردم: میخواهم به سیاحت بپردازم. فرمود: این کار را نکن؛ زیرا سیاحت امّت من مساجد است؛[6] تا آنجا که گفت: عرض کردم: میخواهم خودم را اخته (عقیم) کنم. فرمود: این کار را نکن؛ کسی که این کار را با خود یا دیگری بکند از ما نیست؛ اخته کردن امّت من روزه است. [7] [عرض کردم:] میخواهم زنم را بر خود حرام کنم. فرمود: این کار را نکن؛ زیرا بنده مؤمن وقتی دست زنش را میگیرد خداوند برایش ده حسنه مینویسد و ده گناه را از او میبخشد. . . سپس پیامبر(ص) به سینه عثمان زد و فرمود: ای عثمان! از سنّت من رو مگردان. کسی که از سنّت من رو بگرداند، روز قیامت روی او را از حوض من میگردانند.»[11]
5. در روایت دیگری، هجرت، نماز، روزه، حج و عمره به جهاد افزوده شده است.[12]
6. در روایت دیگري از امام صادق(ع) آمده است: «خداوند به محمّد، شرایع نوح، ابراهیم، موسی و عیسی، توحید، اخلاص، نفی شرک، فطرت و دین سمحه(الْحَنَِفِيَّةَ السَّمْحَةَ) را عطا نمود. رهبانیت و سیاحت را نداد. در این دینِ سمحه، پاکیزهها (طیبات) حلال و ناپاکیها (خبیثات) حرام شده است.[13]
7. در جای دیگر، از سکونی نقل شده است که پیامبر فرمود: «ماندن در مساجد، رهبانیت عرب است. مجلس مؤمن، مسجد او است و صومعه او خانه او است».[14]
8. علی(ع) از پیامبر(ص) نقل نموده است که «در امت من رهبانیت، سیاحت و سکوت نیست.»[15]
9. «شخصی به پیامبر عرض کرد: مرا اندرز ده. فرمود: تقوا پیشه کن که همه خوبیها در آن است و جهاد کن که رهبانیت امت من جهاد است.»[16]
از مجموع این روایات به دست میآید که پیامبر(ص) رهبانیت را نفی کرده و طبق بیشتر روایات، جهاد و طبق برخی دیگر، نماز، روزه، حج و عمره را رهبانیت اسلام معرفی نموده است.
2.1.2. روایات ناظر به تأیید رهبانیت
در مقابل روایات بالا، روایاتی نیز وجود دارند که رهبانیت را تأیید میکنند.
1. امام باقر(ع) درباره صفات شیعه امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «شیعيان علی(ع) افرادي حلیم و عالم هستند و رهبانیت از چهرههایشان پیداست.»[17]
2. امام صادق(ع) از پیامبر(ص) نقل میکند که به علی(ع) فرمود: «یا علی! برادرانت [دوستان و شيعيانت] کسانیاند که لبانشان خشکیده و آثار رهبانیت در سیمایشان پیدا است.»[18]
3. امیرالمؤمنین(ع) درباره اوصاف شیعه به نوف بکالی میگوید: «ای نوف! شیعیان من افراد حلیم، عالمان به خدا و دین او، عاملان به فرمان او و هدایتیافتگان به محبت اویند. . . . ربّانیت در صورتها و رهبانیت در سیماهایشان پیدا است.»[19]
4. امام صادق(ع) در توصیف دوستداران اهل بیت میفرماید: «… دسته سوم کسانیاند که ما را در خفا دوست میدارند و دوستیشان را آشکار نمیکنند. به جان خودم سوگند! اگر آنان [مدعیان دروغین] در خفا و نه در علن دوستدار ما بودند، میباید روز را روزه میداشتند و شب را به شبزندهداری میگذراندند و آثار رهبانیت در صورتهایشان پیدا میبود.»[20]
5. «گروهی برای کار دنیوی نزد علی(ع) آمدند و از امر دین پرسش نمودند و بدین ترتیب به دین توسل جستند و گفتند: یا امیرالمؤمنین! ما از شیعیان شما هستیم. امام نگاه معنيداري به آنان انداخت و سپس فرمود: شما را نمیشناسم و اثری از آنچه میگویید در شما نمیبینم. شیعیان ما کسانیاند که به خدا و پیامبرش ایمان دارند و به فرمانهای خدا عمل میکنند و از معاصی اجتناب میورزند و دستورهای ما را انجام میدهند و دعوتهای ما را اجابت میکنند. شیعیان ما خورشید و ماه را میپایند، یعنی بر وقتهای نماز مواظبت میکنند. شیعیان ما لبان خشکیده دارند و شکمهایشان به پشتشان چسبیده است و رهبانیت در سیمایشان پیداست.»[21]
6. «خدایا! بر محمّد و آل او درود فرست و ما را از کسانی قرار ده که از شکفتههای بهارِ فهم، بهره میبرند و بدین ترتیب تا اعلی علیین بالا میروند و یاد هیبت تو در دلهایشان نقش میبندد و بدینترتیب، زبانهایدلهای نهفته با طول استغفار تنهاییدر محرابهایقدسرهبانیتِ خاشعین، با تو به نجوا مشغول میشوند.»[22]
7. امیرالمؤمنین(ع) در وصف شیعیان میفرماید: « [آنان کسانیاند که] لبانشان از تشنگی خشکیده، شکمهایشان از گرسنگی به پشتشان چسبیده و چشمهایشان از شبزندهداری اشکی و ضعیف شده است؛ رهبانیت از وجودشان میتراود و خشیت همواره آنان را همراهی میکند.»[23]
8. سلمان میگوید: «امیرالمؤمنین(ع) در خطبهای از فتنه آخرالزمان و قیام مهدی(عج) سخن گفت. پس از اتمام سخن، دست زیر سر برد و به پهلو خوابید در حالی که میگفت: علامت رهبانیت، قناعت است.»[24]
این روایات نشان میدهند که رهبانیت نه تنها امر مذمومی نیست، بلکه از نشانهها و مشخصههاي شیعیان علی(ع) محسوب میشود. بنابراین ما با دو دسته روایات مواجهیم که دستهاي رهبانیت را نفی و دسته ديگر آن را اثبات میکنند. همین وضع بر روایات اهل سنت نیز حاکم است. عبدالرحمن بدوی این روایات را با آیات رهبانیت در قرآن مقایسه و نتیجه گرفته است که دو نوع رهبانیت وجود داشته است؛ نوعی از آن ستوده و مطلوب بوده مانند آنچه که در آیه 27 سوره حدید آمده است و نوع دیگر، رهبانیتِ نکوهیده است مانند رهبانيت راهبان مسیحی که به دنيا پشت ميکردند و لذّات آن را رها ميکردند و زهد پيشه ميکردند و از مردم کنارهگیری ميکردند و رياضتهاي فراوان بر خود تکليف ميکردند تا آنجا که برخی خودشان را اخته نموده، زنجیرهای آهنین بر گردن خود میآویختند و انواع شکنجههای دیگر را بر خود تحميل ميکردند. پیامبر چنین رهبانیتی را از اسلام نفی کرد و مسلمانان را از آن بازداشت و فرمود: «بر شما باد جهاد! رهبانیت امت من در جهاد است.»[25]
از این رو میتوان گفت که روایات ناظر به نفی رهبانیت، همان رهبانیت نوع دوم را نفی میکنند. چنانکه در برخی روایات مربوط به عثمان بنمظعون به صراحت، وی به سبب ترک همسرش و سکنی گزیدن در مسجد نکوهش شده است و در برخی دیگر، پیامبر وی را از اخته کردن و ترک همسر و. . . منع نموده است.
در لسان بیشتر این روایات، ترک همسرداری بهعنوان شاخص برجسته رهبانیتِ منفی و در برخی دیگر گوشت نخوردن و ترک بوی خوش از شاخصههای این نوع رهبانیت معرفی شده است. اما در روایات ناظر به تأیید رهبانیت ـ که در بیشتر آنها، رهبانيت علامت شیعیان دانسته شده ـ شاخصه آن شدّت تقوی و زهد معرفی شده است. این نوع از رهبانیت، که روایات مزبور آن را تجویز میکنند، به ترک همسرداری و استفاده از بوی خوش و برخی لذایذ دیگر منجر نمیشود و نوعي از عزلتگزيني مجاز است؛ عزلتهای خاصی را که پیامبر(ص) قبل از بعثت در غار حرا میگذراندند که سرانجام نیز در همین ایام عزلت و در همان غار پیام رسالت الهی را دریافت کردند، از همین نوع رهبانیت مجاز است. امام خمینی(ره) نیز در تفکیک بین دو نوع رهبانیت مزبور میگوید: «رهبانیت به این معنی که ترک اجتماع [خلق] و ترک نساء و بازداشتن قوای شریفه الاهیه ـ که حق تعالی به انسان مرحمت فرموده ـ از غایت جهل است که نوعاً بر آن مفاسد بسیاری مترتب شود. و خوف از حق تعالی که از جنود عقل است و از مصلحات نفوس است و مقابل جرأت بر حق است که از جنود جهل است، ملازم با رهبانیت به آن معنی [پیشگفته] نیست. بلکه خلوت که در لسان اهل معرفت است، عبارت از گوشهنشینی و کناره از خلق نیست، گرچه خلوت به مصطلح اهل معرفت که عبارت از ترک اشتغال قلب است به غیر حق، گاهی یا نوعاً حاصل نشود مگر با یک مرتبه از اعتزال و ترک خلطه [با خلق]. و این معنی نیز رهبانیت [به معنی پیشگفته] نیست، بلکه مطلب راجحی است شرعاً و عقلاً.»[26]
سخنان امیرالمؤمنین(ع) در توصيف شيعيان برای نوف بکالی و یا توصيف متقیان برای همام[27] الگوی روشنی از رهبانیت مجاز را به دست میدهد. آن حضرت در یکی دیگر از سخنانشان میفرماید: «خوشا به حال زاهدان دنیا و مشتاقان آخرت! کسانی که زمین خدا را بستر خود و خاک آن را بالش خود و آب آن را نوشیدنی گوارای خود قرار دادهاند و کتاب خدا را شعار خود و دعا را سرمایه خود کردهاند.»[28] از این دست روایات که زهد و بیرغبتی به دنیا را میستایند در منابع روایی شیعه زیاد وارد شده است که طرح آنها در این مختصر مقدور نیست. به هر حال آنچه بهعنوان جمعبندی میتوان گفت این است که در اسلام، رهبانیت به طور کلی مذمت نشده بلکه نوع منفي آن، مورد نکوهش قرار گرفته است و نوع مطلوب آن نه تنها نفی نشده بلکه توصیه نیز شده است.
2. روایت پیشگویی
بر اساس این روایت پیامبر اکرم(ص) فرمودند: پیش از فرارسیدن قیامت گروهی از میان امت بپاخیزند که صوفیه نامیده میشوند. اینان از من نیستند. برای ذکر گفتن گردهم آیند و صدایشان را به ذکر بلند کنند و چنین پندارند که بر روش و سنت من قرار دارند اما در حقیقت بدتر از کافران بوده و از اهل آتشاند؛ صدای مانند الاغ از خود درآورند [صدايی همانند الاغ از خود درآورند؛ گفتارشان گفتار ابرار و عملشان عمل فجار است؛ با علما در ستیزند؛ ایمان ندارند و به کردارشان دلخوشاند؛ از عمل جز رنج چیزی عایدشان نشود؛ طبق نسخه اثنی عشریة.][29]
2.1. بررسی سندی
این روایت در منابع روایی متقدّم شیعه نیامده است و اولین منبعی که آن را نقل میکند اثنی عشریة است که یک منبع غیر روایی بوده و در رد صوفیه نوشته شده است. تنها منبع روایی که آن را نقل کرده سفینة البحار است که یک منبع متأخّر و بر اساس روایات بحارالانوار است. سفینة البحار این روایت را از نفثة المصدور محمّد بنمیرزا عبدالنبی نیشابوری (مقتول1232 ﻫ. ق) که یک کتاب ضدصوفیه است نقل میکند. نفثة المصدور و همینطور روضات الجنات آن را از کشکول شیخ بهایی نقل میکنند. شرح نهجالبلاغه مرحوم میرزا حبیبالله خویی (متوفی1361ﻫ. ق) نیز بدون سند آن را نقل کرده است. بنابراین تا اینجا میتوان گفت این روایت سندی نداشته و جزو روایات ضعیف قرار میگیرد.
درباره منبع اصلی روایت باید گفت که این روایت به کشکول شیخ بهایی (متوفی1031 ﻫ. ق) نسبت داده شده است؛ اما در نسخههای چاپی متعددی که از این کتاب در دسترس است چنین روایتی وجود ندارد. کشکول سه جلدی (چاپ مؤسسه انتشارات فراهانی)، کشکول دوجلدی (چاپ انتشارات شرکت طبع و نشر)، کشکول دوجلدی (چاپ انتشارات دارالاحیاء الکتب العربیة) و نیز کشکول با چاپ سنگی که در برخی کتابخانهها موجود است، مورد تفحص قرار گرفت و اثری از روایت مزبور به دست نیامد. همچنين برای اطمینان بیشتر، به نسخه خطی موجود در کتابخانه آیتالله گلپایگانی (به شماره 114/32) مراجعه شد؛ اما باز هم نشانی از این روایت یافت نشد. پيش از این نیز افرادی که انگیزه کافی برای پیدا کردن آن داشتند، دنبال اين روایت در این منبع گشتهاند،[30] اما به جایی نرسیدهاند و به این اعتراف بسنده کردهاند که این روایت در کشکولهای چاپشده فعلی وجود ندارد.
علاوه بر اين، نگاهي گذرا به این کتاب نشان میدهد که زمینه طرح و نقل این روایت در کتاب مزبور وجود نداشته است؛ زيرا هرچند نام کشکول بر اين کتاب نهاده شده است و لذا میتواند هر مطلبی را در هر موضوعی در خود جای دهد، اما اين کتاب بیشتر یک متن اخلاقی و عرفانی است و دستورات تربیتی خاصی را با دستورالعملهای مختلف ارائه میدهد. برای این منظور از نقلقولهایی از افراد و شخصیتهای بزرگ و موجه استفاده میکند که در این میان استفاده از گفتار و سخنان بزرگان عرفان و تصوّف بسیار پر رنگ است. در استناد به سخنان این افراد، توصیفها و همینطور القابی مانند الشیخ العارف[31]، الشیخ العارف العامل[32]، عارف کامل[33]، العارف الربانی[34]، العارف الصمدانی[35]، جمال العارفین[36]، مولانا[37]، علامه[38]، حشره الله مع محبیه[39]، قدس الله روحه[40]، رحمه الله[41]، عطرالله مرقده بالرضوان[42]، طاب ثراه[43] به کار رفته است؛ اين القاب فراتر از حد یک نقل قول عادی هستند و به نوعي از تعلّق خاطر خاص به این افراد حکايت ميکنند. همچنين گستردگی اين نقلقولها[8] همراه با القاب و عناوین مزبور، نشاندهنده دید مثبت به اندیشه و آرای این افراد است. بر این اساس میتوان گفت فضای کتاب به هیچ وجه مناسب ذکر روایتی که به صراحت به تخطئه صوفیه میپردازد نیست و آنانی که روایت را به این کتاب استناد دادهاند در واقع خواستهاند دلبستگی مؤلفِ آن را ـ که خود از عالمان نامدار و صاحبمقام شیعه با گرایش صوفیانه و عرفانی بوده است ـ انکار کنند و به نوعی وی را در تقابل با صوفیه قرار دهند. نکته دیگری که باید ذکر کرد این است که در کتاب مزبور، روایات فراواني با رنگ و بوی عرفانی نقل شده است و این خود زمینه انتساب هر گونه روایت مخالف عرفان به آن کتاب را نفی میکند.[44]
با نبودن روایت مورد اشاره در منابع روایی، تنها چیزی که میتوان گفت این است که نقل شدن این روایت در منابع ضدصوفیانه، انگیزههای غیرعلمی داشته است. به هر حال با تردید جدی در اصل وجود این روایت بلکه اطمینان به عدم وجود آن جایی برای بررسی محتوایی آن باقی نمیماند.
3.
3. روایت ابوذر
پیامبر اکرم(ص) به ابوذر فرمود: ای ابوذر! در آخرالزمان گروهی میآیند که در تابستان و زمستان پشمینه میپوشند و بدین وسیله خود را از دیگران برتر میدانند. فرشتگان آسمانها و زمین آنان را لعن میکنند.[45]
1.3. بررسی سندی
سندی که وسائل برای این روایت ذکر کرده، از دیگر منابع کاملتر است. سند این است:
محمّد بنالحسن [شیخ طوسی] في المجالس و الأخبار عن جماعة [معتبر] عن أبيالمفضل عن رجاء بنيحيى العبرتائي عن محمّد بنالحسن بنشمون عن عبدالله بنعبدالرحمن الأصم عن الفضيل بنيسار عن وهب بنعبد الله الهمداني عن أبيحرب بنأبيالأسود الدؤلي عن أبيه عن أبيذر عن رسول الله(ص) في وصيته له قال يا أباذر… .
در این سند، اولین راوی، ابیمفضل محمّد بنعبدالله بنمطلب شيباني، از سوی ابنغضائری[46] و نجاشی[47] و شیخ[48] تضعیف شده است.
دومین راوی رجاء بنيحيى عبرتائي كاتب، از اصحاب امام دهم(ع)، توثیق نشده است.[49]
سومین راوی این سند أبويعقوب محمّد بنالحسن بنشمون بصري است. کشی و شیخ وی را غالی بلکه از سران غالیان میدانند[50] و نجاشی و علامه وی را ضعیف و فاسد المذهب میدانند.[51] ابنغضائری نيز وی را ضعیف میداند.[52]
چهارمین راوی این سلسله أبومحمّد عبدالله بنعبدالرحمن أصم بصری است. درباره وی نیز اوصافی مانند غلو ذکر شده است.[53]
پنجمین راوی در این سند فضيل بنيسار نهدي، کوفی، بصری، امامي، ثقه، جليل و از أصحاب اجماع است.[54]
ششمین راوی أبوحرب بنأبيالأسود دؤلي مجهول است. شیخ او را از اصحاب ابیعبدالله الحسین(ع) [55] و برقی از اصحاب ابیمحمّد حسن بنعلی(ع) و نیز از اصحاب ابیعبدالله الحسین(ع) میداند.[56] بیشتر از این وصفی درباره وی نیامده است. باید توجه داشت که صرف صحابی بودن دلیل بر وثاقت و یا مدح راوی نیست.
در آخر این سند، به عنوان آخرین راوی این مجموعه، ظالم أبوالأسود الدؤلي از اصحاب أميرالمؤمنين(ع)، امام مجتبی(ع)، امام حسین(ع) و امام سجاد(ع) ذکر شده است[57] وی نیز همانند فرزندش (راوی پیشین) مجهول است. هیچگونه وصف و توثیقی درباره وی غیر از آنچه گفته شد، نیامده است.
بنابراین به لحاظ اوصاف راویان، این روایت ضعیف محسوب میشود. سند ورام نیز تا ابنابی الاسود دؤلی بریده است. طبرسی نيز در مکارم الاخلاق، سند وسائل را که به شیخ طوسی میرسد نقل کرده است.[58] اعلام الدین نیز که روایت مزبور را نقل کرده است، سندی برای آن ذکر نمیکند و تنها از ابوالاسود نام میبرد که نشان میدهد به سند شیخ اعتماد کرده است. بقیه منابع که همگی متأخر از شیخاند نیز به همین منوال عمل کردهاند.
2.3. بررسی محتوایی
این روایت یکی از طولانیترین روایات (حاوی بیش از سی هزار کلمه) است که مشابه آن را جز در بین ادعیه کمتر میتوان یافت. این روایت حاوی معارف زیادی است که در جای خود بسیار ارزشمند است؛[9] اما آنچه از این روایت به بحث حاضر مربوط میشود، همان فقرهای است که در بالا نقل شد. این فقره بیاني عام است که هر گروهی را که اوصاف مذکور را داشته باشد، شامل میشود. البته در اینکه صوفیه به پشمینهپوشی معروف است تردیدی نیست؛ اما اختصاص این پوشش به این گروه، نادیده گرفتن گروههای دیگری از اقشار مسلمانان است. این پوشش نوعی از زهد را به نمایش میگذارد و زاهدان غیرصوفی نیز از این پوشش استفاده فراواني ميکنند. آنچه در این بخش از روایت مهم است این است که از ریاکاری اهل این پوشش یاد شده است و همین لحن نیز موجب شده است که عدهای آن را برای نکوهش گروه خاصی به کار گیرند. طبیعی است که چنين افرادي در همه گروهها یافت ميشوند؛ از اينرو، تطبیق روایت بر گروهي خاص، نوعی تصرف در منطوق روایت و ضیق کردن دایره شمول آن است که وجه مقبولی برای این تصرف نمیتوان یافت. با این تصرف، اگر در بین ساير گروههای اسلامی، افرادي از این دست یافت شود (که البته یافت میشود و کسی نمیتواند به انکار آن برخیزد) دیگر نباید آنان را مشمول این روایت دانست و این حکمی است که به راحتی نمیتوان بدان التزام پیدا کرد. هر فرد و گروهی که این پوشش را برای خود مایه افتخار و مباهات قرار دهد چه از صوفیه یا غیر آن، این روایت او را دربرمیگیرد؛ اما اگر پوشيدن این لباس نه براي فخرفروشی که برای تذلل و تواضع باشد، آنگاه نه تنها مذموم نیست بلکه ممدوح هم است.
از قضا این جنبه از پوشش مزبور نیز در همین روایت (وصیت به ابوذر) مورد عنایت پیامبر اکرم(ص) قرار گرفته است، آنجا که به ابوذر ميفرمايند:
ای ابوذر! بیشترین اهل آتش، مستکبراناند. شخصی پرسید:
ای پیامبر خدا! آیا برای نجات از کبر راهی وجود دارد؟ فرمود: البته که وجود دارد؛ هر آن کس که پشمینه بپوشد و بر الاغ سوار شود و بز را بدوشد و با زیر دستان و مسکينان بنشیند [از کبر نجات مییابد.][59]
پیامبر در جای دیگري از همین وصیت، به ابوذر ميفرمايند:
ای ابوذر! من لباس زبر میپوشم و بر خاک مینشینم و انگشتانم را میلیسم و الاغ برهنه سوار میشوم و بر پشت خود بار میبرم. کسی که از سنت من دوری گزیند از من نیست.
ای ابوذر! لباس خشن و کلفت بپوش تا تبختر در تو جای نگیرد.[60]
این سخنان به صراحت تفسیرکننده بخش پیشین روایت است و نشان ميدهد که برداشت اولیه بدون ملاحظه همه جوانب روایت نادرست و غیر قابل اعتماد است.
علاوه بر اين، روايات ديگري نيز وجود دارند که به نوعي تفسيرکننده سخن مذکور هستند؛ اين روایات نه تنها پشمینهپوشی را رد نمیکنند بلکه به رجحان آن حکم میکنند. امام کاظم(ع) فرمود که ابوذر میگفت:
خدا به من توفیق دهد که دنیا را با بدیهای آن واگذارم جز دو قرص نان از آن را که یکی را نهار و دیگری را شام خود گردانم و جز دو شمله پشمینه از آن را که یکی را شلوار و دیگری را ردای خود کنم.[61]
این روایت (که همه راویان آن توثیق شدهاند) نشان میدهد که ابوذر نیز از لباس پشمینه در وصیت مربوطه، ذم کلی نفهمیده است. علامه مجلسی در توضیح این روایت و جمع آن با روایات نهی از پشمینهپوشی میگوید: این روایت بر جواز پوشش لباس پشمین بلکه بر استحباب آن دلالت دارد و آن دسته از روایاتی که در نهی و ذم از پوشیدن پشم وارد شده است، بر دایمی بودن این پوشش یا بر اینکه این لباس برای قناعت نباشد و برای اظهار زهد و فضل باشد، چنانکه در وصیت پیامبر به ابوذر آمده است، دلالت دارد.[62]
قابل ذکر اینکه این بخش از بحارالانوار ـ که جلد پانزدهم بر اساس تنظیم خود مجلسی است ـ تاریخ تحریر ندارد و شاید این بدان سبب باشد که این جلد را مجلسی در آخر کار بازبینی کرده و به دو جلد مجزا تقسیم نموده است.[63] تنظيم جلد چهاردهم در تاریخ 1104ﻫ. اتمام یافته است؛ بنابراين، طبق روال عادي، جلد حاضر باید بعد از این تاریخ نوشته شده باشد. در این صورت میتوان گفت که این بخش از بحار جزو آخرین بخشهای بحار میباشد، زیرا مجلسی بحار را در همین حدود زمانی به پایان رسانده است. [10] و این بدان معنی میتواند باشد که آنچه را پيش از آن درباره پشمینهپوشی در عین الحیاة گفته بود[64] در اینجا تعدیل کرده است.
در روایت دیگری پیامبر اکرم(ص) فرمود: «پنج چیز را تا دم مرگ ترک نمیکنم تا بعد از من سنت شوند: غذا خوردن روی زمین با بردگان، سوار شدن بر الاغ برهنه، دوشیدن بز با دست خود، پوشیدن لباس پشمینه، و سلام کردن بربچهها.»[65]
محمّد خراز میگوید: «ابوعبدالله(ع) را دیدم که لباس زبری را زیر لباسشان پوشیده بودند و روی آن جبه پشمینه پوشیده بودند و روی آن هم پیراهن زبری به تن کرده بودند. من دستی روی آن کشیدم و عرض کردم: فدایتان شوم! مردم پوشیدن لباس پشمینه را ناپسند (مکروه) میدارند. فرمود: هرگز ناپسند (مکروه) نیست. پدرم محمّد بنعلی(ع) از این لباس میپوشیدند و
علی بنالحسین(ع) نیز آن را میپوشیدند. آنان برای نماز زبرترین لباسها را میپوشیدند و ما نیز چنین میکنیم.»[66]
برخی دیگر از این روایات از پوشیدن پشم توسط پیامبران(ع) به طور عام و بدون نام بردن از آنان[67] و گاهی با نام بردن از آنان[68] یاد کردهاند. روایاتی نیز هستند که از پوشيدن این لباس توسط امامان(ع) و فاطمه زهرا(س) سخن گفتهاند.[69] دسته دیگری از این روایات از رواج و فضیلت این پوشش در بین امّتهای پیشین[70]
ادامه دارد….