بسمالله الرحمن الرحیم
ما در علومِ اسلامی و نیز در فقه و … سنّت را یکی از منابعِ فقهی میدانیم و هست. در همهی فقههای صحیح ممالک امروزی هم وجود دارد. سنّت در نظرِ ما قول و فعلِ رسولاللّه و تقریر است و یعنی تأیید آنها یا ردّ آنهاست. مثلاً «حجّ» از قبل از اسلام هم بود. یک احکامی را تا وقتی احکامِ خاصِ اسلامی برای آنها صادر نشد، آنچه همانها میکردند ما هم انجام میدادیم، به اضافهی یک عُرفِ جدیدی. مثلاً خیلیها لخت به حج میآمدند. اینطوری نبود، حتماً باید لباس بپوشند، لباسشان هم دستور داده شد که چگونه باشد؛ اما به طور کلی چون بانیِ اسلام، بناگذارندهی سنگِ اوّلِ اسلامی که «قولوا لا اله الاّ الله تُفلحوا» (مجلسي، بحار الانوار، ج 9، باب اول، ص143) این بود، هر چه او بگوید به نظرِ ما اسلام است. برای اینکه مسلمانتر از هر کسی کیست؟ آن کسی که خودش اسلام را وعده کرده؛ به همین دلیل، با توجه به اینکه فرمایشِ خداوند این است که خطاب به پیغمبر فرمود: «مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى» (نجم/ ۲)؛ رفیقِ شما یعنی همان پیغمبر هرگز گمراه نمیشود و گول هم نمیخورد. چنین شخصی که نه گمراه میشود و نه هرگز گول میخورد، این دیگر حرفش ملاک است. بنابراین پیغمبر خودش مایه و مبنای اسلام بود؛ اما این اعتقاد را داریم و هنوز هم هست که پیغمبر از یک طرف میفرماید: «أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یوحی إلَی» (کهف/ ۱۱۰) ؛ من بشری هستم مثلِ شما. اگر هم «مِثْلُکُمْ» نمیفرمود کار تمام بود. «أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ»، «مِثْلُکُمْ» فرمود که تقریباً تأییدِ این «أَنَا بَشَرٌ» است. یعنی آنچه که شماها دارید، در شماست و آنچه شما را محدود میکند «أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ»، «مِثْلُکُمْ» محدود میکند. یعنی بشری هستم مثل شما. این بشر مثل شما ممکن است اشتباه کند، البته این خیلی در مباحثِ علما بحث شده که آیا پیغمبر اشتباه هم میکند یا نه؟ در اینکه معصوم است که حرفی نیست، ولی اشتباهات؛ اشتباهاتی است که بشر جایز الخطا انجام میدهد. پس اگر «أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ» است، جایزالخطا یعنی چه؟ یعنی همیشه خطا میکند؟! نه! یعنی احتمال دارد که جایی خطا کند، احتمال دارد، اما هر احتمالی به وقوع نمیپیوندد. مثلاً هواشناسی «احتمال» میدهد که باران میآید، بعد میبینیم باران نیامد. در اینصورت برای اینکه از این خاصیتِ «أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ» سوءاستفاده نشود، یعنی پسفردا نیایند و بگویند که پیغمبر این حرف را زده، گفته مثلاً غذایی پختهاند، هر چند غذاهای آنها مخصوصاً غذایی که پیغمبر میخورد قیمهبادمجان و فسنجان و این چیزها نبود. غذا معمولاً لقمه نانی بود. اما معذلک ممکن است مثلاً پیغمبر گفته باشد: «این گردوهای باغی که تو داری من دیدم خیلی گردوهای خراب و کرمخوردهای است، اصلاحش کن». حالا اگر یکی بیاید قولِ پیغمبر را نقل کند و بگوید؛ پیغمبر فرمود: گردوهای این باغ اینطوری است، بعد مکروه شود و بگویند که مکروه است که گردوهای آن باغ را بخورید. نه! آن درخت را ممکن است بکنند و درختِ دیگری بکارند. بنابراین کسانی حق داشتند فرمایشِ پیغمبر و کردارِ پیغمبر را نقل کنند که بفهمند منظورِ پیغمبر از این حرف چیست؟ برای همین هم، غالباً «اجازه» میآید. یک مریضی را آوردند پیشِ پیغمبر، تقاضای دوا کردند. حضرت میفرمودند مثلاً فلان چیز را اگر بچههایت خیلی میخورند، نخورید. این برای آن بچه است، درست هم هست، ولی اگر هر بچهای مریض شد نباید که بگویند همینطوری است؟! کسانی حق دارند نقلِ قول پیغمبر را کنند، فیالمثل یک روز (حالا داستان است و در این داستانها دروغ و راست خیلی مینویسند، آن به عهدهی من نیست، به عهدهی آنهایی است که کتاب نوشتند و منتقل کردند)، ابوهریره یکی از صحابهای بود که حالا به هر جهتی بود خیلی هم معاشرِ پیامبر بود، منتظر جلوی مسجد نشسته بود، نماز تمام شده بود. یک پیرمرد که الاغش بار داشت آمد و گریه کرد و ناراحت بود، ابوهریره که رسید به او سلام کرد. ابوهریره از او پرسید: چرا ناراحتی؟ گفت: من از صبح پیاز آوردم و تا حالا چیزی نفروختم. نقل قول است وگرنه من ابوهریره را نه دیدهام و نه میشناسم. گفت حالا هم که وقت نماز است و همه نشستهاند. اگر من کاری کنم که همهی پیازهایت فروش برود، نصفٍ درآمدت را به من میدهی؟ گفت: بله. تا اینجا که هیچ خطایی نیست. قرارداد میبندد که من این کار را میکنم، ولی نگفت که چه کاری میکنم. بعد که مردم آمدند، ابوهریره را شناختند، سلام کردند، ابوهریره گفت: من شنیدم از پیغمبر که فرمودند: هر کس صبحِ چهارشنبه، یک روزِ چهارشنبه، قبل از صبحانهاش، یا با صبحانهاش خُردهای پیاز بخورد، برای سلامتش مفید است. این را گفت. نقل از پیغمبر است دیگر. مردم ریختند و این پیاز را غارت کردند یعنی فروخت، خریدند.
آیا این هم سنّت میشود؟! نه! برای جلوگیری از چنین مطلبی ما معتقدیم که باید آن کسی که نقلِ قول بر پیغمبر میکند یا نقلِ سنّت میکند «مجاز» باشد. یعنی در آن وقت که پیغمبر آن حرف را گفت باید بفهمد که این حرف راجع به همین پیاز است؟! همین بچه است؟! نهاینکه همگانی.
معذلک همان ابوهریره، مشهور است که پیغمبر فرمود: هر روز نیا به خدمت. معلوم میشود هر روز میآمده مزاحمِ پیغمبر میشده. گو اینکه بعدش هم گفتهاند برای اینکه اشتیاقت به پیغمبر [زیاد شود نیا به خدمت]. بله، ابوهریرهای اگر هر روز بیاید اشتیاقش و ایمانش کم میشود؛ ولی اویس قَرَنی که اصلاً پیشِ پیغمبر نیامد، اگر پیش پیغمبر بیاید، ایمانش زیاد میشود، نیاید [هم] ایمانش زیاد میشود. آن حق دارد نقل قول کند که هر روز نباید رفت به خدمت پیغمبر، ولی وقتی که اینطوری بفهمد. چون در نقلِ قولها و قولها گاهی ضدّش میآید، این برای همه نیست، بلکه برای همه و همگانی، شاید ضدِ این درست باشد. یعنی شاید نظرِ پیغمبر این است که هر روز بیا به خدمت؛ ولی برای آن یکی (ابوهریره) شناختی که داشتند این بود که به او فرمودند: هر روز نیا به خدمت. بنابراین در اینجاست که ظاهراً میگویند: «اُنْظُرْ اِلي ما قالَ وَ لا تَنْظُرْ اِلي مَنْ قالَ» در اینجا باید برعکس نگاه کنید که چه کسی گفته است. یعنی همین را اگر نمیدیدند که چه کسی گفته، همین میآمد جزوِ مستحبات. خیلی از مستحبات و مکروهات اینطوری وارد شده که بسیاری از فقها و مجتهدینِ دانشمند و مسلمانِ واقعی کوشش کردهاند و زحمت کشیدهاند؛ حتی یکی دو تا حدیث اگر بوده که در آن مشکوک بودهاند جدا گذاشتهاند و آنها را جزوِ سنّت نیاوردهاند. اینچنین سنتی که نقل قول باشد، از کسی گفته است، شاهدش هم این است که فاطمه(ع) فرزند پیغمبر بود و همیشه هم در آنجا بود، ولی یکی دیگر از صحابه که خیلی هم راستگو باشد، از آن صحابه در کتبِ اهل سنّت دو هزار حدیث نقل میکنند و از حضرت فاطمه علیهاالسلام شصت تا حدیث؛ ولی این شصت تا حدیث هر حدیثش به منزلهی جواهری است که باید نگهداشت. حالا انشاءالله ما خودمان، چشممان، دلمان، جواهرشناس باشد. جواهرها را حفظ کنیم. ولی این را هم بدانیم که بعضی اوقات مثلاً حضرت صالحعلیشاه میفرمودند: چون نقل شده از پیغمبر یا یکی از ائمه که وقتی قمر در عقرب است هیچکاری نکنید، فرمودند که اگرچه این حدیث به نظر میرسد کاملاً بیجاست، برای آنکه آن زمانِ قدیم، قبل از پیغمبر یا اینها که هیئت و نجوم در عرب مرسوم نبوده، عربِ بدوی بوده. معذلک چون بعضیها گفتهاند که این فرمایشِ پیغمبر است من به اعتمادِ این گویندهی این و به تیمّنِ اینکه این را گفتهاند، پیغمبر گفته، ولی فرضاً نگفته باشد، چون به نامِ اوست، من از این چیزها این یکی را رعایت میکنم. این است که حضرت صالحعلیشاه هم اگر دیدید مثلاً که قمر در عقرب را رعایت میکردند، به اعتبارِ اینکه احتمال میرود که این حرف را امام زده باشد یا یک نفر مسلمان گفته که این حرف را امام گفته، بنابراین به احترامِ حرفِ آنها رعایت میکردند.