یادگاه نخست در تاریخ تصوف
مرده ریگ ایران باستان
تصوف ، در دنیای اسلام از زهد و فقر آغاز شد و با عشق الهی و ذوق وحدت وجود و شهود به کمال خویش رسید . ظهور و توسعه آن در سرزمین ایران به عنوان مهد دیرینه زرتشت – البته که با زهد و فقر آشنایی نداشت – اما روحیه پرستش خداوند یکتا از دیر باز برپیکره ایران حاکم بود ؛ گرایش به خیر ، نور و نیکی فارغ از چیرگی حکومت ساسانیان در خانه و قلب ایرانیان حاکم بود.
قسمت عمده این آمادگی غیر از روحیه یاد شده ، به سبب بروز کشمکشهای اجتماعی ، برخوردهای شدید طبقاتی ، مبارزه های مذهبی و کلامی ایران در دوران صدر اسلام حاصل شده است ؛ می بایست ناشی از وجود پاره ایی زمینه های دینی و عقاید رایج در ایران این ادوار بوده باشد . بی شک بدون توجه به زمینه های گوناگون ، آمادگی قلمرو دیرینه ساسانیان را برای رشد و توسعه مبادی و اصول تصوف اسلامی نمی توان به شیوه بینابینی توجیه کرد.
مذاهب عهد ساسانی مثل آیین مانی ، عقاید گنوسی ، آیین بودایی و کیش مسیحی را باید یاد کرد ؛ اما حتی قرن ها پیش از عهد ساسانی هم پاره ای عناصر عرفانی در عقاید و آداب مزدیسنان و هم در تعالیم زرتشت و مطاوی اوستا وجود داشته است که رواج آنها سابقه آمادگی محیط فکری و ذهنی ایرانیان را برای قبول پاره ایی از مبادی صوفیه نشان می دهد .
زرتشت خود در ((سنت)) مزدیسنان هم اولین گله دار ، هم نخستین روحانی ، و هم نخستین جنگجو محسوب است ؛ نشان می دهد که نزد او جنگ جویی و ثروت اندوزی با عوالم روحانی منافات ندارد.
در واقع سعی و عمل همواره از اصول تعلیم زرتشت محسوب بوده است ، و مبارزه با دیوان و عناصر سردر نزد وی ، سعی در آباد کردن زمین ، نگه داشتن کشت از آفات ، پرورش و توسعه گله و چراگاه را الزام می کرده است.
در (( وندیداد )) خجسته ترین نقطۀ روی زمین آنجا است که انسان عبادت می کند ؛ یا خانه ورمه و زن و فرزند به وجود می آورد ، یا غله و میوه حاصل می نماید یا گله و چهار پای وی افزونی می یابد.
پس اهمیت تزکیه نفس در بین ایرانیان ، توجه به عبادات و مکان آن ، اهمیت خانواده و تحکیم آن و پاکی و تلاش زن و مرد خانواده از زمان های باستانی مورد توجه بوده است.
با وجود این تمایلات زهد آمیز در در بین بعضی ایرانیان مخصوصا از دوره اسکندر به بعد ، ممکن است بدان گونه که بعضی صاحب نظرات خاطر نشان کرده اند ؛ تا حدی ناشی از آن باشد که عوامل جغرافیایی و نژادهای مختلف ایران را نیز تا اندازه ایی مثل هند و مصر در طی تاریخ طو لانی خویش ، در معرض تهاجم و تجاوز اقوام و طوایفی قرار داد ؛ هر چند از لحاظ فکری از آنها برتر نبودند غالبا از جمعیت قدرت جسمی برتری داشتند.
گرایشهای زهد آمیز و آمیخته به یاس و بد بینی که در عرفان مانوی و اسلامی ایران هست ؛ ممکن است حاصل تجارب جنگها و شکست های گذشته باشد.
در پایان جامعه عهد ساسانی زمانی که گرایش های عرفانی در بین مسلمین این نواحی ظهور کرد ، عوامل مختلف دینی و مذهبی رایج در محیط چون – مسیحیت، یهودیت ، بودایی و برهمایی و حتی مانویت – بر آن تاثیر گذار بود و بعضی عناصر آنها را در خود جذب و حل کرد.
در عهد اشکانیان ، ایرانیان بودایی از نواحی باختر ، حتی در قلمرو چین به نشر و ترویج آیین بودا مشغول بودند که از آثار نفوذ این آیین ذکری است که از شمن و بت در ادب فارسی صوفیه و غیر صوفیه بر جامانده است. در مورد عیسویت هم با آن که وجود بعضی عناصر مسیحی را در تصوف می توان نشان داد ؛ هر گونه مبالغه ایی ناروا است و آنچه از احوال بعضی فرقه های مسیحی در این ادوار بر می آید ، حکایت از عقایدی است که دوام و بقای آنها ممکن است – در اوایل عهد اسلام – پاره ایی تاثیرها در توسعه تصوف باقی نهاده باشد. از جمله نزد فرقه مسیحی معروف به (( حنانیه )) ظاهرا اعتقاد به وحدت وجود به مذهب جبر منجر می شودو طبیعی است که در محیط پیدایش تصوف ایرانی عناصر و عوامل مربوط به دیانت مسیحی در این جریان تاثیر گذار بوده است.
باز هم عقاید و مذاهب دیگری که در داخل قلمرو ساسانی وجود و رواج داشته که در توسعه تصوف تاثیر گذار بوده است ؛ انتشار آیین مانی بود .جسم را زندان روح می دانستند و نیل به ماورای عالم حس را به عنوان راز واقعی (( عرفان )) – گنوسیس= Gnosis – جستجو می نمودند و نجات انسان را رهایی از زندان ماده ممکن می دیدند . معرفت حاصل گنوس بود که آن را در شکل اسطوره ایی تعلیم می کردند.
باری روح عارف ، که از طریق معرفت باطنی می تواند برای نجات آمادگی بیابد؛ در نزد پیروان مذاهب گنوسی چون لعه ای از نور تلقی می شود …که باوساطت و تعلیم و ارشاد فرستاده الهی روح از خواب بیخودی و از رخوت حاصل از غرق در ماده به خود باز می آید ؛ از سرنوشت خویش آگاه می شود و با یاری اش بازگشت به منزلگاه آسمانی رااز سر می گیرد.
بعضی محققان ، عرفان را عکس العمل ذهن آریایی در مقابل اندیشه اقوام سامی خوانده اند که اگر این برداشت قابل قبول باشد درباره عرفان گنوسی بیشتر صادق است.
آیین مندایی در ایران ساسانی حضور داشت وبقایای این قوم در خوزستان و در جنوب عراق هنوز باقی هستند ، و به جهت توجه به امر غسل در نزد اعراب به عنوان ((مغتسله)) مشهورند. گذشته از آب ، نور هم در این آیین اهمیت خاص دارد ؛ تجلیل اموات و اهداء نذر ونیاز به در گذشتگان از ارکان عقاید آنهاست که تاثیرش در عقاید ايرانی بسیار هویداست.
توجه مانویه به مسافرت دایم ، زندگی در صومعه های خاص خویش ، علاقه به سماع و موسیقی و همچنین توجه به شعر و سرود از اموری است که نیز ارتباط عقاید و آداب آنها را با آداب و آرای صوفیه نشان می دهد.
ونهایتا آیین زرتشت ، کیش رسمی ایران عهد ساسانی که مقاومتش در برابر توسعه اسلام در ایران چندان نپایید و با زوال قدرت ساسانی ، چون رسم و راه توسعه و تبلیغ عاری از حمایت دولت را نیاموخته بود ، محکوم به زوال شد ؛ اما بساری از عقاید و رسوم آن که با اسلام مغایرت نداشت در اذهان نو گرویدگان به اسلام باقی ماند.
تجسم همه این احوال در وجود یک زاهد و عارف این عصر باید جست که صوفیه او را از پیشروان طریق یاد کرده اند : سلمان فارسی .تصویر جالبی از ناخرسندی ها و سر خوردگی هایی را عرضه میکند که تشتت و تفرقه مذاهب وعقاید عهد ساسانی ممکن بود برای برهان اذهان حقیقت جوی مطرح سازد.
سلمان فارسی که در ردیف بلال حبشی و صهیب رومی از “سابقین” غیر عرب محسوب می شود ؛ به جهت نقش او در غزوه”خندق” معروف است – یک تبعیه نظامی ایرانی – که این اشارت ایرانی بانی پیروزی آنان شد.اهمیت نقش سلمان در سلسله فتوت ، و در طریقت صوفیه هم قابل ملاحظه است.
تعدادی از عناصر عرفانی هم ممکن است از طریق مذاهب متکلمان به طور غیر مستقیم بر تصوف تاثیر داشته اند .اقوال آنها و پیروان هفتادودو ملت اسلامی که به یکدیگر نسبت میدهند که البته گه گاه مبتی بر اتهام صرف به نظر می آید ؛ در محیط دینی و فکری عهد ساسانی تاثیر گذار بوده اند .
جنگ هفتادو دو ملت همه را عذر بند
چون ندید حقیقت ره افسانه زدند
(( حافظ ))
از جمله كرامتيه ، زنادقه ، معتزله ، غلاة و باطنيه كه بي شك تاثير قابل ملاحظه اي داشته اند ؛ و حقيقت اسلام و قرآن بعد كه منجر به پيدايش حالات و سخنان كساني چون بايزيد ، حلاج ، ابولحسن خرقاني ، عين القضاة و مولانا جلال الدين بلخي گرديد.
ائمه و فقهاء بزرگ دنياي اسلام مثل امام شافعي ، احمد ابن حنبل و امام غزالي به طريقۀ صوفيه با نظر تاييد نگريسته اند و اهل شريعت هم اين طريقه را از طريق قرآن خارج نمي ديده اند ؛ بلكه به قول جنيد آن را امري مي ديده اند كه سنت و كتاب آن را تاييد مي كند . تكريم صوفيه از پيغمبر به عنوان ” انسان كامل ” حاصل عشق و ارادت مخلصانه و بي شايبه اي است ، و عرفان صوفيه به هيچ وجه مستلزم التزام رهبانيت و تجرد نيست تا در سيرت و سنت رسول و صحابه نتواند سر مشقي براي كمال خويش بيابد.
با اين احوال كه تصوف اسلامي در عين آن كه از قرآن و سنت نشأت گرفته است در طي قرون نخستين اسلامي ، از انچه جو فكري و ديني اخلاف مزديسنان پايان عهد ساساني وجود داشته است تاثير پذيرفته كه به رشد و كمال تدريجي تصوف كمك كرده است .
البته بدون اين ” مدد حياتي ” تصوف اسلامي شايد در ايران ريشه نمي گرفت. آثار عميق و عظيم غزالي ، عين القضات ، مولوي و شبستري همه وامدار اين تحول و تكامل انديشه است ؛ ميراث زرتشت و تعاليم او .
با توجه به جنبۀ هنري و لطف و جاذبه اي كه در سرودهاي گاثهايش به چشم مي خورد ، به او بيشتر سيماي نوراني و پر شور و هيجان يك شاعر صوفي باستاني را القا مي كند . وحي زرتشت در گاثها غالبا از مقولۀ يك تجربۀ عرفاني به نظر مي رسد و قراين و شواهد ديگري هم در جاي جاي اوستاديده مي شود كه الهام زرتشت را با دنياي غيبي و با عوالم مكاشفه مربوط مي گرداند. شباهت بين عقايد صوفيه باآنچه در تعليم زرتشت تلقي شده است بسيار است و شايستۀ تامل و بازنگري هر ايراني .
ازجمله در ” بغان يشت ” اشارت هست كه پيش از آفرينش عالم ، اوهرمزد بازرتشت سخن مي گويد ، و بدين گونه گويي روحانيت زرتشت بر همۀ عوالم مادي و مينوي تقدم دارد .
همچنين در جايي ديگر اوستا ( يسنا 24/5) اشارت به فروهرهاي آن مرداني است كه هنوز زاييده نشده اند و اين دو نكته نه فقط مسأله ي ميثاق الست را كه صوفيه عشق و معرفت را بر آن مبتني مي شمارد ؛ به خاطر – مي آورد بلكه نيز تا حدي ياد آور اقوالي است كه صوفيه در باب ” نور محمدي” مي گويند وتقدم ان بر وجودكائنات.
و اين اشارت قران كه تمام كاينات تسبيح مي گويند و در نزد صوفيه جمله ذرات عالم را سميع و بصير است ، در گاثها (يسنا 50/10) نيز نظير دارد .
درودي هم كه يك جا ،در اوستا (هفت تن يشت بزرگ – كردۀ 8) به تمام كاينات از زمين و آسمان و باد و كوه مي فرستد ؛ احساس اتحاد انسان را با عالم نشان مي دهد كه تجربه ايي عرفاني است .
گويي زرتشت تمام كاينات عالم مادي را همچون تصويري از عالم ماوراء طبيعت تلقي مي كند ، و مثل خود او هرمزد درخور ستايش مي يابد .
گفت و شنود مستقيم با خدا هم كه طامات صوفيه را رنگ الهام مي دهد ؛ در اوستا ( ونديداد – فرگرد 2 ) هم هست .
در جایی دیگر (هفت تن یشت بزرگ – کردۀ 6 و کردۀ 7) اجر آنهایی که کار نیک کرده اند که موافق با آنچه اوهرمزد فرموده باشد به جای آرند ؛ آن است هم دراین جهان و هم در جهان مینوی از مصاحبت خداوند بهره یابند و جاودانه با او به سر برند .
این اجر پر ارج در واقع همان ” وصال ” و ” حضوری ” است که صوفیه در سلوک خود غایتی جز آن ندارد ، و توجه به تاثیری که نام خدا در تمشیت و امور عالم دارد و مسأله ی اسماء حسني كه در نزد صوفيه و عرفان اسلام و نصاري از يحيي الدين عربي تا ريمون لول مسيحي بحث است ، در قول زرتشت هم سابقه دارد.
و ديگر اشاراتي چنين دست به طور كامل در تعاليم زرتشت به چشم ميخورد. به علاوه مسأله ي «ولایت» هم که به ولی امکان می دهد تا به خاطر خلافت الهی هویش و اتصالی که به حق دارد در امور عالم تصرف کند. در ” یشت ها ” و “وندیدا و اوستا ” مستند قسمتی از موارد تشابه بین عقاید صوفیه با تعالیم زرتشتی است که بیان گر آن است در هنگام ظهور و توسعۀ تصوف اسلامی این گونه عقاید در نزد مزدیسنان و در روایات و اقوال منسوب به زرتشت وجود داشته و سابقۀ انس با آنها تعالیم صوفیه را در محیط فکری و دینی قوم با حسن قبول مواجه کرده است .
در هر حال در آیین زرتشت تصور همکاری و مستمر انسان با مبدأ خیر حاکی از تصور و حدت و اتحد انسان است با خدا. تصور عالم غیب و عالم مینوی هم امری است که تعلیم زرتشت را با تعلیم عرفا خویشاوند می سازد.
در این تعلیم ، بین انسان و خالق از طریق حیات ، و از طریق فعالیت روزانۀ او تماس و ارتباط هست به طور مستقیم و دایم.
از جمله داستان مربوط به فرجام کار کیخسرو که در روایات مورد استفادۀ فردوسی آمده است ؛ وی را پیش رو و سر مشقی برای ابراهیم ادهم نشان میدهد که مثل او اما قرن ها قبل از او تاج و تخت یک سلطنت عظیم را برای التزام عزلت و نیل به حق رها می کند .
و در زند و هومن یسن و جاماسک نامک پهلوی ، مکاشفاتی مربوط پایان کار جهان هست که یادآور اقوال بعضی از صوفیه است ؛ در اخبار از آینده. داستان ارتای ویراف هم که در توصیف معراج روحانی و مکاشفات عارفانه ، پیشرو ابن عربی و دانته است ؛ حاکی از یک تجربۀ عرفانی است .
اولین عبارت اندرزهای آذرپاد مهر اسپند با چنان لحنی از لزوم توجه به خیر و اجتناب از گناه و از ضرورت عمر فانی بحث می کند ، که آن را به هر یک از وعاظ و زهاد صوفیه در قرون اسلامی منسوب بداند ، مایۀ تعجب نخواهد بود .
نویسندۀ دینکرت می گوید : انسان در این جهان بیگانه است و گوهر وی مینوی است و کالبد جسمانی که دارد ، همچون جامه ایی عاریتی است که آن را در وی پوشانیده اند تا با «دروج» پیکار کند و اگر وی در این پیکار چنان که باید کوشیده باشد ، بعد از مرگ به مینو باز می گردد ؛ کدام وی طوری است که با طرز تفکر عوام صوفیه تفاوت زیادی ندارد.
در روایات پهلوی آمده است که در پایان کار ، جهان خاک و جهان پاک در هم می آمیزد و چنان همه چیز با هم متحد می شود که « اوهرمزد و امشاپندان و همه آفریدگاران و همۀ مردمان در یک جا گرد می آیند ».فکر بازگشت جزء به کل و بقاء بعد از فنا آن گونه که در نزد صوفیه هست به خاطر می آید که آمادگی دنیای مزدیسنان با قبول مبانی تصوف را یاد آور است .
در بندهشن هم آنجا که ، اهورامزدا انسان را بین وجود و عدم مختار می گذارد عبارتی هست که باز میثاق الست صوفیه را به خاطر رهنمون می شود. پیمان ضرورتی ها برای قبول پیکار با اهریمن ، خود چیزی از مقولۀ یک امانت الهی است .
اختلاف عقاید در باب خلقت در عالم که مقدمۀ پولس ایرانی و هم در باب برزویۀ کلیله و دمنه جلوه یافته است ، محیط دینی و فکری اواخر عهد ساسانی را چنان غرق در تفرقه و تشتت نشان می دهد که پیدایش افکار عرفانی را به عنوان عکس العملی بر ضد افراط در تعصب گرایی اهل مذهب امری اجتناب پذیر جلوه می دهد.
قراین نشان می دهد که با ظهور ادیان و مذاهب تازه ، و با بروز تشتت و تفرقه در عقاید ، دنیای ساسانی قبل از سقوط نهایی خویش برای پذیرش یک آرمان اخلاقی و دینی تازه که در عنوان زهدو عرفان خلاصه می شد آمادگی داشت و البته در بین عوامل قابل ملاحظه ای که هم در ایران و هم در خارج از ایران در توسعه و ترویج عقاید عرفانی تاثیر داشت .
مطالعۀ سرود های مانوی نشان دهندۀ آن است كه یک تجربۀ عالی عرفانی در نیل به فنا – که رهایی از تجدید ولادت لازمۀ آن است – معرف وصول ایران عهد ساسانی است به نوعی عرفان محض ، توافق و تشابه محیط دینی و فرهنگی ایران به مسلمین ایران و مسلمین ایرانی امکان داد تا تعلیم تصوف را با جان و دل درک کند و بهتر بشناسد و بازیابند.
در حقیقت پویایی و بالندگی تصوف و عرفان ، عکس العمل ذهن آریایی و پیشینۀ تاریخی – فرهنگی آن در مقابل غلبۀ اقوام سامی است. البته که آریایی خالص نبوده است به جهت وضعیت تاریخی ایران و گستردگی جغرافیایی اش ؛ اما همۀ دگرگونی ها و تفاوت ها در چهارچوب کشور ونام ایران بود ، با روحیه و ساختار خاص اصالت نژاد آریایی .
با وجود این عامل عمده ایی که در پیدایش یا توسعۀ تصوف در ایران – مثل دیگر جاها – تاثیر داشت ، حالت اعتراض زهاد و صوفیه بودنسبت به دستگاه خدافت که در ورای آن نیز ، هم تمایلات شیعی داشت و هم عدم آمادگی برای همکاری با اعراب ، و این احوال و جو فکری آن زمان در روحیات امثال سلمان فارسی منعکس بود ؛ مربوط شمرده می شد . اولین کسانی هم که در بغداد به نام صوفی خوانده شدند در همکاری با خلفای عباسی خود را مردود نشان می دادند.
تصوف که از هماهنگی با مفاسد دنیای موجود خود را کنار می کشید ،سر انجام تدریجا از زهد و ریاضت به معرفت قلبی و اشراق منجر شد و تا وقتی همچون عکس العمل روحانی در مقابل اوضاع نامقبول عصر در ایستاد ؛ توانست خلوص و صفای خود را نیز حفظ کند ، و خود را در دام سلسه بندی و فرقه سازی که بعد ها افت آن شد نیفتد.
تصوف جوشان و آفرینندۀ ایران در تمام تاریخ خویش ، همراه با تمایلات التقاطی و تسامح آمیز دینی ، این روح عکس العمل را نیز در مقابل ارزشهای نامقبول نشان داد ه است و جستجو درذ تصوف ایران معرف این ویژگی آن است .
یا علی
توضیحات :
1-فرقۀ مسیحی حنانیه Henaniens
کتابنامه :
1- زرین کوب ، دکتر ابولحسین . جستجو در تصوف ایران . انتشارات امیر کبیر چاپ سیزدهم ، تهران ؛1393
2- فرای ؛ ران . تاریخ ایران ، ج چهارم ، مترجم : انوشه ، حسن . انتشارات امیر کبیر ، تهران : 1372
3- برتلس ، ی.ا. تصوف و ادبیات تصوف ، ترجمۀ : ایزدی ، سیروس . انتشارات امیر کبیر : 2536 . چاپ اول