مکتب درویشی علم توحید و وجه مشترک تمام ادیان است و جوهر و اصل آن از ازل تا ابد گرچه حقيقتى واحد است و ریشه در فطرت انسان دارد، اما بروز و ظهور آن به اقتضاى زمان، متغير و متفاوت است. چگونگى این تغيير و حد تفاوت را كاملِ هر زمان تعيين مینماید.
هر نبى و هر ولی را مسلكى ست
ليك تا حق میبرد، جمله يكى ست
طبیب در مواجهه با بیمارانِ خود، یک داروی ثابت را برای همه تجویز نمیکند و به مقتضیات شرایطِ هر مرضی، دارویی خاص میدهد. اما آنچه منظور و هدف ثابت و مشترک طبابت همهی طبیبان است، صحت و سلامتی بیماران است. طبیبان الهی نیز برای مُداوای امراض روحی و هدایت مؤمنین در هر زمان روش تربیتی خاصی را به مقتضیات زمان و احوال سالکین دستور میدهند و تکامل و رشد رهروان، تنها از همان طریق ممکن میباشد. آن كه مسلک اولياءِ سابق را در تضاد با روش وَلىِ حاضر میبیند نه علم به طريق سابق و نه معرفت به روش حاضر دارد. او نفْس و ميل خويش را ميزان قرار داده و از راه، دور افتاده است. شخصِ احولی که در مقابلِ اولیای الهی خود را کسی میپندارد، همچون سامری با جادوی لفاظی و نیرنگی شیطانی مردم را به گوسالهی نفسِ خود میخواند و خلق خدا را به گوسالهپرستی وامیدارد. امام حسن مجتبی(ع) را همین گوسالهپرستان، مُذِلّ المؤمنین خواندند. اینان قرآن و کلام اولیای خدا را در جهت ارضای نفسانیات پلید خود، تفسیر به رأی کرده، جعلِ کلامِ اولیا کرده و کار اینان به آنجا میرسد که عیسی را به خاطر چند سکه به قیصر میفروشند. درویشی تاریخ و قصه نیست، اما تاریخ، قصه وحکایتِ درویشی است. البته برای بیداردلانی که بخواهند عبرت بگیرند. و کوردلان اگر امام و ولی خدا هم به آنها مستقیماً امر کند کلام او را بهگونهای تفسیر میکنند که قیصر میخواهد. درویشی حقیقتی زنده است که در قالب ماضی میل به سکون و خرافه دارد.
عشق بر مرده نباشد پایدار
عشق را بر حَی جانافزای دار
اگر اینگونه نبود و ایمان رسوب در خرافه نمیکرد نیازی به آمدن انبیاء و اولیاء، یکی بعد از دیگری نمیبود و همان پیامبر و وَلیِ اولین، تا ابد کفایتِ طالبینِ حقیقت را میکرد. بعد از نوح(ع)، موسی(ع) و بعد از عیسی(ع) حضرت محمد(ص) نمیآمد و بعد از پیامبر، حضرت علی(ع) نمیآمد و… و همین اصلِ انتظار، هم در عالم صغیر و هم در عالم کبیر، نشانی بارز است که راه خدا در سکون و ایستایی دچار اِفساد و گمراهیِ طالبان حقیقت میشود هر چند همهی انبیاء و اولیاء، حقیقت و نوری واحدند و هدف آنها یکی است.
هر لحظه به شکلی بت عیار بر آمد، دل برد و نهان شد
هر دم به لباس دگر آن یار بر آمد، گه پیر و جوان شد
– بایستی که یار را در هر لباسی شناخت و سر در قدمش سایید؛
دیدهای خواهم که باشد شه شناس
تا شناسد شاه را در هر لباس
آنکس که نفس او مسلک و روش سابقین را میزان قرار میدهد، ایمانِ او به دامِ نفاق و جانِ او به چاهِ عناد با اولیای خدا گرفتار میشود. همانگونه که اهل کوفه در دلهاشان امام حسن(ع) را در مقابل امام حسین(ع) قرار دادند و در کربلای جانشان به جهت خوف از یزید و میل به دنیاپرستی، به نفع امامی وهمی، امام واقعی را تنها گذاشتند و به شمر تسلیم کردند. غافل از این موضوع که معرفت شرابی است که تنها در جامِ وجودِ امامِ زنده، سالک را به حقیقت رهنمون میکند. چه زیبا فرموده است مولانا که:
مگسل از پیغمبرِ ایام خویش
تکیه کم کن بر فن و بر گام خویش
پیغمبرِ ایام در هر زمان، اصلِ درویشی، و بیعت و پیوستن به او، راهِ درویشی است و رجوع به گذشته، پشت کردن به این اصل است. در مقابلِ او هر کس ادعای فن و گامی داشته باشد سامری است و حامیان او گوسالهپرستند. ولیِ خدا صاحب همهی حُسنها است و تبعیت و عشق به او سالک را از همه بینیاز میکند.
نام احمد نام جمله انبیاست
چون که صد آید نود هم پیش ماست
از کتاب «مجموعه مقالات عرفانی»