گفتوگو با قاسم هاشمینژاد، منتقد، نویسنده و پژوهشگر
ما شاگردان خوبی نبودهایم
روزنامه اعتماد، ۲۱ خردادماه ۱۳۹۳
قاسم هاشمینژاد، متولد ۱۳۱۹، آمل. قاسم هاشمینژاد، منتقد: نقدنویسی در نشریات آیندگان و فردوسی، دهه ۴۰، ۵۰. قاسم هاشمینژاد، نویسنده: انتشار رمان پلیسی «فیل در تاریکی»، پایان دهه پنجاه. تا همین جای کار، که نقطهی آغازی است بر کار هاشمینژاد، نقطهی پایانی نیز است برای او تا عطای نقدنویسی را به لقایش ببخشد، هر چند بیش و کم، نویسندگیاش را ادامه داد. امروز بعد از سه دهه، یک بار دیگر نقدهای منتقد/ نویسندهای را میخوانیم که روزگاری نخستین نقدها را بر آثار نویسندگانی نوشت که بعدها بسیاری از آنها جایگاهی رفیع در ادبیات ایران یافتند: هوشنگ گلشیری، سیمین دانشور، رضا براهنی، گلی ترقی و… نامهای دیگری که به سینما ره گشودند: ناصر تقوایی و… هاشمینژاد در کنار نخستین نقدهای روشنگرانهاش، یکی از بهترین رمانهای پلیسی تاریخ ادبیات ایران را نیز نوشت، که حالا بعد از سه دهه از عدم انتشار آن، هنوز میتوان آن را در راستهی دستفروشهای خیابان انقلاب پیدایش کرد.
وقتی از هاشمینژاد دربارهی نویسندگانی که از آنها نوشته و آثار بعدیشان میپرسم یا از آثار خودش در حوزهی ادبیات کودک و نوجوان، نقد و پژوهش، فیلمنامه، شعر و دیگر حوزهها میپرسم، ترجیح میدهد از «بوته در بوته» حرف بزند، چرایش هم بماند با او، که هنوز نگاه منتقدانهاش را به این ادبیات- که «ادبیات شما» خطابش قرار میدهد- دارد. وقتی از ناصر تقوایی شروع میکنم و تککتاب وی را هنوز بعد نیم قرن خواندنی میدانم و میگویم به قول شما «هشت شعلهی خُرد، که انفجاری برنمیانگیزد و در بیسر و صدایی خود به آسانی تحملپذیر است» آیا این تحملپذیری در فیلمها و اقتباسهای ادبیاش هم هست یا نگاهتان به سینمای وی متفاوت از داستانهای کوتاهش هست؟ یا وقتی از ابراهیم گلستان میگویم که «خروس»اش به نظرم یک داستان بلند شاهکاری است در ادبیات داستانی ما، که شما در نقدهایتان به داستانهای کوتاه او در «آذر، ماه آخر پاییز» و «مد و مه» اشاره کردهاید و تٲکیدتان بر «نمودار ابداع و مشکل» او در قصهنویسی است. آیا این نمودار در خروس به نظرتان اصلاح نشده؟ یا در فیلمهایش؟ و بعد که به پس از انقلاب کشیده میشویم، میپرسم امروزه از دو نفر در ادبیات بعد از انقلاب صحبت میشود: یکی رضا براهنی و دیگری هوشنگ گلشیری. شما رضا براهنی را در آن زمان با نقدتان بر قصهنویسی و کپیبرداری کتاب ایشان نقد میکنید تا آثاری از گلشیری که تحت تٲثیر بوف کور بوده و هیچگاه نتوانسته موقعیت نمونهی اصلی را بازیابد یا تکرار کند. اگر امروز با فاصلهی نیم قرنی که گذشته، به این دو نویسنده و منتقد، نگاه کنید. این نگاه همچنان همان نگاه سابق است یا حضور براهنی و گلشیری به ویژه در دههی ٧۰ و پرورش شاگردان بسیاری در شعر و داستان و نقد را مثبت ارزیابی نمیکنید؟ وقتی از نویسندگان زن صحبت به میان میآید، میگویم از «سووشون» و سیمین دانشور در کتاب حرف میزنید و بعد از مهشید امیرشاهی که شاید عملاً بتوان گفت نویسندهی فراموش شدهای است در ایران، آن هم به سبب عدم انتشار کارهای ایشان بعد از انقلاب. میماند گلی ترقی، که نویسندهای است که این روزها هنوز مینویسد و چاپ میکند و مورد استقبال کتابخوانهای ایرانی است. امّا ذکر نامهای دیگری شاید بایسته است که به آنها اشاره کنم: منیرو روانیپور. پاسخ او تنها ذکر این نکته است که ما قرار است دربارهی کتابی به نام «بوته بر بوته» حرف بزنیم و چه خوب است که گفتوگویمان را محدود کنیم به همین کتاب و مقالههایی که در این کتاب به چاپ رسیده است. سکوت. به راستی قاسم هاشمینژاد کیست؟ و چرا دیگر ننوشت؟ پاسخی که شاید بتوان- هر چند مبهم- در لابهلای این پرسش و پاسخها یافت.
دوستان و عزیزان ایمانی
(مجلس ختم شادروان قاسم هاشمینژاد از ساعت ۸:۳۰ تا ۱۰ شب در مسجدالرضا خیابان آپادانا برگزار میشود)