ابو هُرَیْره در سال هفتم هجری بین صلح حدیبیه و فتح خیبر (و به قولی بعد از فتح خیبر) به مدینه رفت و اسلام آورد و همراه دیگر فقیران، در زمرهی اصحاب صفه، در کنار مسجدالنبی سکنی گزید. ابوهریره، مشهور به «شیخ المضیره» بود. این لقب در زمان معاویه به او داده شد. مضیره نام غذایی مخصوص، لذیذ و منحصر به فرد بود که از طرف دستگاه خلافت اموی برای نویسندگان و شاعران وقت که با حکومت همکاری داشتند و به دعوت معاویه در سفرههای دربار حضور مییافتند، ترتیب داده میشد. ابوهریره، بنا به ملاحظاتی چند از سوی خواندگان سفرههای رنگین معاویه و نیز شوق و اشتیاقی که به مشروبات و مأکولاتِ دربار خلافت داشت، به «شیخ المضیره» معروف گشت. زمخشری در ربیع الابرار گفته است: ابوهریره، مضیره را بسیار دوست میداشت و همغذای معاویه میشد و آن هنگام که وقت نماز میشد، سفره را ترک میکرد و پشت علی(ع) به جماعت میایستاد. وقتی از او علت را جویا میشدند که چگونه است غذا را با معاویه میخوری و نماز را با علی میخوانی؟ پاسخ میداد: غذای معاویه و سفرهی او چربتر است و نماز خواندن با علی، افضل. بدین خاطر، به او «شیخ المضیره» میگفتند.
یحیی بن معین در کتاب تاریخ خود، فوت ابوهریره را در سال ۵۸ه، زمان خلافت معاویه دانسته و گفته است که در همین سال، سعید بن عاص، سعد بن مالک و عایشه نیز وفات یافتند. دانشمند ژرفاندیش جهان اسلام، شیخ محمود ابوریه، از قول شارح صحیح مسلم (نواوی) آورده که: ابوهریره در سن هشتاد سالگی در سال ۵۹ هجری در سرزمین عقیق (۱) وفات یافت. جنازهی او را به مدینه بردند و توسط ولید بن عتبه بن ابیسفیان – که از جانب معاویه، امیرِ مدینه بود – بر او نماز خوانده شد.
ابوهریره به عشق و شوقِ دیدن پیامبر(ص) به مدینه رفت اما میلِ به گردنکشی و شهرت و مقامِ حکومتی، او را که صفهنشینی بیش نبود، به دربار خلافت کشاند. چهرهی معروفی که او به سبب حمایت دستگاه خلافت به دست آورده بود و نیز سابقهی فقیر مآبانهای که پشت سر نهاده بود، از او زاهدی درباری ساخت و هر بار که اراده میکرد، هفوات کلامی و هوسهای شیطانیِ خود را در قالبِ اخبار واحد، و با سرآغازی چون «حدثنی رسولالله(ص) هذا و هذا»، «سمعت عن رسولالله(ص) هذا و هذا» و… در بین مردم منتشر میساخت.
ابوهریره سه سال از آخرین سالهای حیات پیامبر(ص) را درک نمود و کمتر از یک سال و چند ماه در اطراف پیامبر، آمد و شد داشت اما احادیثی که از پیامبر(ص) نقل نمود، بیش از اخبار و روایاتی است که صحابهی دیگرِ پیامبر خصوصاً آنها که جزو السابقونالسابقون در تشرف به دین اسلام میباشند، نقل نمودهاند. ۵۳۷۴ روایتِ بهظاهر نبوی از ابوهریره نقل شده که این رقم در مقایسه با تعداد احادیثی که صحابهی افضل و اقدم و اعلمِ پیامبر نقل نمودهاند، رقم بالایی را تشکیل میدهد. علی(ع)، بزرگمرد اعلم، افضل، اتقی و امین صحابهی پیامبر بود که کسی همسنگ او در علم، شجاعت و تقوی نبود اما با این همه فضائل، احادیثی که او از پیامبرِ خدا نقل نموده، به شمارش سیوطی، ۵۸ حدیث است. ابوبکر، دومین مرد عرب که پس از علی(ع) اسلام آورد و همواره در مکه و مدینه در کنار پیامبر حضور مییافت و از نَسَبشناسان زبدهی قبایل عرب بود، بنا به گفتهی نواوی در تهذیب، ۱۴۲ حدیث از پیامبر نقل کرد که سیوطی در کتاب تاریخالخلفاء، ۱۰۴ مورد آن را ذکر کرده و بخاری نیز در صحیح، ۲۲ حدیث نبوی را از ابوبکر نقل کرده است. عمر بن خطاب، دومین خلیفهی مسلمین که در سال ششم بعثت، اسلام آورد، (۲) و تا پایان عمر در زمرهی صحابهی پیامبر بود، تقریباً پنجاه حدیث از پیامبر(ص) نقل کرده است. (۳) عثمان، بنا به روایتهای مختلف، بین پنج الی نُه حدیث از پیامبر نقل کرده است. زبیر بن عوام، نه حدیث، طلحه بن عبیدالله، چهار حدیث، زید بن ثابت، هشت حدیث و سلمان فارسی، چهار حدیث از پیامبر اکرم(ص) نقل کردهاند و این روایات در کتب معتبر حدیث اهل تسنن مثل صحاح سته، گزارش شده است. (۴) چگونه ممکن است ابوهریره طی یک سال و اندی بیش از پنج هزار حدیث شنیده باشد؟! آیا غیر از این است که سخنان دروغی را به پیامبر(ص) نسبت داده است؟ و برای اجتناب از افشا شدن خدعه و نیرنگش، هر بار به اسم و رسم خاصی اقدام به نقل روایات مینمود (به گونهای که بیش از ۳۲ اسم از خود به جای گذارد)؟ معلوم است که اقدام ابوهریره و چهرههای کذاب و جعال و تحریفگرِ صدر اسلام، قطعاً ضربههای جبرانناپذیری بر پیکرهی احادیث نبوی و اندیشهی اسلامی وارد ساخت و راه را برای ورود اسرائیلیات هموار نمودند.
معلوم است که بزرگترین هدف در نشر اکاذیب، توسط دستگاه خلافت اموی و فریبخوردگانِ آگاه و مقصر، چون ابوهریره، تضعیف مقام ولیِ خدا حضرت علی(ع) بود لذا برای طعن و تحقیرِ او از هیچ کوششی دریغ نمیکردند تا معاویه خشنود گردد. ابوجعفر اسکافی در این خصوص گوید: معاویه گروهی از صحابه و تابعین را استخدام نمود تا با جعل و نشر اخبار و گزارشهای زشت و دور از حیا و ادب، به طعن و تحقیر امام علی(ع) بپردازند و مردم را به تبری از آن مرد بزرگ فراخواند و برای آنان، هر آنچه از مزد و پاداش که میطلبیدند، قرار داد.
چند نمونه از احادیث ابوهریره
۱ – ابوهريره وقتی كه حاكم مكه بود، مرد بيچارهای از «عكّه» پياز آورده بود كه در «مكه» بفروشد. اما كسی از او نخريده بود و نزديک بود كه آن پياز خراب شود. دست به دامان ابوهريره زد كه چكار كنم، ورشكست میشوم. ابوهريره روز جمعه بالای منبر رفت و گفت: «سمعت من حبيبي رسول الله من اكل بصل عكه بمكه وجبت له الجنه؛ يعنی هر كس پياز عكه را در مكه بخورد بهشت بر او واجب میشود! مردم هم مثل مور و ملخ ريختند و تمام پيازهايش را خريدند!» (۵)
۲ – صحيح بخاري از ابوهريره نقل میكند كه: «از پيامبر – صلیالله عليه و آله – دو ظرف را حفظ كردم، و يكی از آن دو را گشودم و منتشر ساختم، اما آن ديگری را اگر بگشايم، خوار خواهم شد». (۶)
۳ – ابنعساكر و ابنعدي و خطيب بغدادی از ابوهريره نقل نمودند: از پيامبر – صلیالله عليه و آله – شنيدم كه میگفت: «خداوند امانتِ وحی را به سه كس سپرد، من، جبرئيل و معاويه». (۷)
۴ – ابوهريره از پيامبر – صلیالله عليه و آله – نقل نمود كه: «شخصی سوار گاوی بود و آن گاو رويش را به طرف آن شخص برگرداند و گفت: من برای سواری دادن آفريده نشدم، بلكه برای شخم زدن خلق شدم! پيامبر – صلیالله عليه و آله – بعد از شنيدن سخن گاو فرمود: من و ابوبكر و عمر سخن گاو را تأييد میكنيم». (۸)
مشکل بزرگ
ابوهریره با جعل حدیث از حکومتِ جور، پاداش گرفته و حب جاه و صفات رذیلهی خویش را ارضا میکرده است، اما سؤال اینجاست که ناقلانِ احادیث ابوهریرهای و باور کنندگانِ این روایات چه بهره و سودی داشتند؟ و چه عایدشان میشده است؟ مشکل بزرگ در نگرش خرافی و در جهالت و خوشباوریِ عوام است. وقتی مردم تقلید را بر تحقیق، جهل را بر علم و نقل را بر عقل ترجیح میدهند، نتیجه آن میشود که ابوهریرهها در جامعه موفق باشند و ایمانها بر باد رفته و اولیای الهی به غربت و تنهایی گرفتار شوند.
_______________________
پینوشتها:
۱. به شهرها و روستاهایی که به خاطر به راه افتادن سیلابها ویران شده و از مسیر حرکت سیل به دو نیم تقسیم شده و از هم جدا باشند، عقیق گفته میشود. در سرزمین حجاز، منطقهای به نام عقیق هست و در بلاد عرب چهار منطقه به نام عقیق، به وجود آمد که در موقعیتهای زیر قرار گرفتهاند: حجاز، مدینه، تهامه، نجد ر.ک: لسانالعرب، ج ۹، ص ۳۲۲.
۲. طبقات ابن سعد، ج ۳، ص ۱۹۳ شرح ابن ابیالحدید، ج ۱۲، ص ۱۸۲ (به نقل از: الصحیح فی السیره النبویه).
۳. اضواء علی السنه المحمدیه، ص ۲۲۴
۴. همان.
۵. مطهری، مرتضی، حق و باطل به ضميمة احيای تفكر اسلامی، ص۵۹.
۶. شيخ محمود ابوريه، اصفراء علي السنة المحمديه، ص ۲۱۱.
۷. ابن كثير، البدايه و النهايه، ج ۸، ص ۱۲۰.
۸. هاشم معروف الحسيني، دراسات في الحديث و المحدثين، ص ۲۷۱.