استادیس نام پیشوای جنبشی عصیانگر در خراسان و سیستان در قرن دوم هجری است. این جنبش در سال ۱۵۰ هجری یا اندکی پیش از آن بر ضد حکومت عباسیان در بادغیس، که چند بار صحنۀ شورش شده بود و «به آفرید» با پیروان خود به آنجا پناه جسته و گرفتار شده بود و پیروانش هنوز آنجا می زیستند آغاز شد و به زودی در نواحی هرات و قسمتهای دیگر از خراسان و بخشی از سیستان گسترش یافت. این جنبش از جمله جنبشهای دینی و سیاسی و اقتصادی و اجتماعی ضد عرب و حتی ضد اسلامی است که در قرن های نخستین هجری روی داده و نامش از نابسامانی اوضاع و احوال و جنبه های ضعیف حکومت عرب بوده است.
از نسب استادیس و احوال او پیش از قیام آگاهی نداریم. گردیزی او را بادغیسی دانسته است. یعقوبی جنبش استادیس و پایان کار را او را در حوادث سال ۱۴۷ آورده از جمله گوید: ” در سال ۱۴۷ هجری عیسی بن موسی با ابوجعفر و به ولیعهدی پسرش مهدی بیعت کرد و همگان به بیعت در آمدند. مهدی درآن هنگام در خراسان بود و قائدان و مردم خراسان همگی بیعت کردند جز مردم بادغیس که استادیس در آنجا سرپیچی نمود و ادعای پیغمبری کرد”
این خبر باز نمای شروع قیام استادیس پیش از سال ۱۵۰ هجری و قدرت درخور توجه محلی اوست. در مدتی اندک مردمی بسیار از گروهها و قشرهای مختلف مردم با او همراه و همداستان شدند و این امر از نارضائی و سرخوردگی مردم از حکومت عباسیان و بدسیرتی منصور از جهات مختلف و وجود زمینۀ مساعد برای شورش حکایت می کند. استادیس ظاهراً بدون برخورد با مانعی جدی بر قسمتی وسیع از سرزمین خراسان دست یافت و به سوی مرو رفت. اجثم مرورودی با مردم آن سامان بر آنان بیرون آمد با آنان جنگید، اجثم کشته شد و بسیاری از مردم مرورود هلاک شدند خلیفه در این هنگام فردی به نام خازم بن خزیمه را نزد مهدی که ولایت خراسان داشت فرستاد مهدی وی را به جنگ استادیس نامزد کرد و سردارانی با وی همراه نمود. خازم بن خزیم، استادیس و اصحابش را با تدبیر و حیلۀ جنگی در حصاری به چنگ آوردند و آنان را محاصره کردند و تا وقتی که به حکم ابوعون رضا دادند، وی فرمود تا استادیس و پسران و اهل خانۀ او را به زنجیر کشند و بقیۀ همراهان وی را آزاد سازند. خازم این حکم را پذیرفت و به مهدی نامه فرستاد بر این امر که خدا به او پیروزی بخشید و دشمنش را هلاک کرده. جنبش استادیس در برخی از منابع با جنبش دیگری در بست سیستان، ظاهراً پس از پیروزی موقت استادیس پیوند یافته است. در چگونگی قتل استادیس اختلاف نظر است. طبری که مفصل ترین روایت و شاید موثق ترین اخبار را دربارۀ استادیس آورده است چنانکه گذشت گوید خازم به مهدی در اینکه خدا دشمنش را هلاک کرد نامه نوشت. از این خیر چنین بر می آید که استادیس را پس از تسلیم کشته اند. به روایت یعقوبی خازم او را به بغداد نزد ابوجعفر فرستاد و خلیفه به کشتن او فرمان داد. این خبر ناصحیح می نماید زیرا خادم که مستقیماً از مهدی فرمان می برد طبیعی چنان بود که استادیس را نزد مهدی بفرستد . ابن اثیر و ابن ظرون که همان روایت طبری را آورده اند، در این امر خبری نداده اند.
دربارۀ رأی و مذهب استادیس در روایت اصلی طبری اشارتی نیست ولی در جای دیگر هنگام نقل قول فضل بن سهل به مأمون گوید: (او به کفر می خواند) منظور استادیس است . برخی مورخان او را مدعی پیغمبری دانسته اند. در ذکر مذاهب و شرایع مجوس از سه فرقۀ آن نام برده است. لغیریه که بیشتر از پیوستگی احتمالی و نزدیکی مذهبی آنان با استادیس …. رفته است و به آفرید و خرمیه. استادیس و پیروانش را به خطا از خوارج شمرده اند. گردیزی وی را دنباله رو به آفرید می داند شهرستانی وی را از اصناف زردشتیه خوانده است. آنچه در کتابهای تاریخی و مقالات ملل و نحل دربارۀ عقاید استادیس آمده و ذکر این که او به کفر می خواند و ادعای پیغمبری داشت و پیوستگی او با به آفریدیان و شرکت و همداستانی مجوس با او در شورش و در آمدن نام ” لغیریان ” و سیستانیان در جمع فرقه های مزدیستان، همه نمودار این مطلب است که قیام او در ضمن جنبه های مختلف، رنگ دینی داشته است. بعضی از دانشمندان غرب و شرق جنبش او در نزدیکی سیستان، محل ظهور موعودهای سه گانه در سنت زرتشتیان را دلیل مذهبی بودن قیام استادیس می دانند.