Search
Close this search box.

حسادت

hasoud

حسادت، اژدهایی آرمیده! و ناپیدا در کمینگاه و لایه‌های پنهان نفس سالک است و چون  به اندرون بنگرد، آن را نبیند و خود را از آن مبرّا داند. اما:

عقبه‌ای زين صعب‌تر در راه نيست

ای خُنُک آن كُش حسد همراه نيست

اين  جسـد  خـانه  حسـد آمـد  بدان

 وز  حسـد آلــوده  بــاشد   خـاندان

و جز کاملِ زمان و ولیِ خدا، همگان به طریقی در معرض تهاجم این دشمن درونیند. حسادت صفتی نشأت‌گرفته از احساس کوچکی و حقارت است و خالق صفات رذیله‌ای همچون تکبر، نفرت، کینه، خودخواهی، خودبینی، بدبینی و عامل تشدید و رشد بسیاری ازصفات شیطانی دیگر است.

حسد میل و آرزوی زوالِ نعمت یا نابودیِ خوبی و حسن دیگران است. حسود، برای جبران ضعف و واماندگیِ خود و اثبات بزرگی و برتری خویش دیگران را نفی و حقیر جلوه می‌دهد و حسود در دركات نفسانی به حدّی تنزل می‌كند كه ترقی و پيشرفت ديگران برای او گران می‌آيد و به‌اصطلاح گرفتار تعزّز می‌شود و موفقيتِ ديگران برای او سنگين و غيرقابل تحمل می‌شود و چشم ديدن پيشرفت ديگران را ندارد. تا آنجا که برای ارضاء نفس خویش به تهمت، افترا، دسیسه و جنایت نیز متوسل می‌شود.

حسد ریشه‌ی بسیاری از اختلافات و دشمنی‌هاست. در قرآن داستان سقوط شیطان از عرش به فرش، حکایت هابیل و قابیل و قصه‌ی یوسف و برادران او حکایت اندوه‌بار حسدورزی است. به ابلیس امر شد که بر آدم سجده کن، تکبر کرد و بر مقام آدم حسادت ورزید و تسلیم ولیِ خدا نشد. پس آن که ساجد و مطیع ولی حق نباشد و بر او حسد برد مظهر کامله‌ی شیطان و او طاغوت است. قابیل نیز بر برادر حسد برد و حسد او را به آنجا کشید که برادر خود را کشت. آن‌که در طریق حق سلوک می‌کند می‌داند شیطان و قابیل به جهت دنیا و با انگیزه‌ی دنیوی حسد نبردند که جنایت و شقاوتشان برای حضرت حق و کسب محبتِ او بود، اما از طریق ناصواب و با فعل ناصواب‌تر. و برادران یوسف نیز اینچنین بودند و آنها نیز برای جلب توجهِ پدر و مولای خود، برادرخویش را به گرگ نفس سپردند. حسادت چنان کورشان کرد که آه و ناله و حزن مولایشان هم نهیبی برای نفسشان نبود. حسادت، معرفت را از آنها گرفت و نگذاشت که فرزندان یعقوب بفهمند که هر کدام خود یوسفی هستند اگر راه یوسف را در پیش گیرند.

حسد شعور سالک را ضایع می‌کند و خواسته و ناخواسته او را به دام دشمن خدا می‌اندازد و حسود در دل،  سوءظن، بدبینی و اعتراض به خدا و حکمت و عدالت او را تقویت و می‌پروراند و از وادی ایمان بیرون و به کفر و شرک متمایل می‌شود.

 هـر  كـسی كو  از حسد بينـی کند

 خويشتن بی‌گـوش و بـی‌بينی  كنـد

حسد موجب زندانی شدن روح می‌شود و انسان را از درک حقايق باز می‌دارد، بصیرت را می‌گیرد و سالک را کور می‌کند.

چون غرض  آمد هنر  پوشيده  شد

صد حجاب از دل به سوی ديده شد

حسد عامل تفرقه و حاسد تفرقه‌انگیز و منافق است.

از حــديث شيــخ، جمعيت رســد

تفــرقـه  آرد   دم   اهــل  حســد

حسود در رنجی درونی و دائمی غافل از درد بی‌درمان خویش است و هم خود و هم دیگران را به زحمت می‌اندازد.

تــوانم   آنكــه   نيــازارم    انــدرون    كسی

حسود را چه كنم كو  ز  خود به رنج در است

بمير  تا  برهی  ای حسود  كاين  رنجی است

 كــه  از مشقت آن  جــز به مرگ نتوان رست 

حسود آخربین و در پی نيل به داشته‌های متعالی و معنوی نیست بلکه آخوربین و در پی کسب عنوان و مقامات صوریست و در واقع حسود کوته‌بین است و دنیاطلب و از یاد مرگ غافل است.

       دنيی آن قدر ندارد كه به آن رشــک بــرند      

 ای بــرادر كه  نه محسود  بمـاند نه حسود

مولانا می‌فرماید:

كـافــران  همجنس   شيطــان   آمــــده

جانشــان    شاگــرد    شيطـانان   شده

صد هــزاران   خــوی   بــد   آمــوختـه

ديـده‌های  عقــل   و   دل    بردوختــه

 كمترين  خوشــان  به زشتی آن حســد 

آن  حســد    كه   گــردن   ابليس   زد

ز آن  سگــال  آموخته  حقد  و حســـد

 كه  نخـواهد  خلــق   را   ملک   ابــد

هر كه را ديد او كمال از چپ و راست

از  حسد  قولنجش  آمد  درد   خاست

زآنكه  هر  بــدبخت  خــرمن ســوخته

 می‌نخــواهد   شمــع    كس   افروخته 

هين  كمــالی  دست‌  آور تــا  تـــو هم

 از  كمال  ديگــران   نفتــی   به  غــم 

از   خـدا  می‌خــواه   دفع  ايــن  حسد

تا    خــدايت     وارهــاند   از    جسد

مر تـو را  مشغــوليی   بخشــد  درون

كه   نپردازی  از  آن  ســوی  بــرون

از کتاب “مقالات عبرت‌آموز عرفانی”