توسعه اقتصادی ایران را مورد بررسی و تحقیق قرار داده و نتیجه گیری نمود که این رشد اقتصادی رشد ناهمگون و نابرابر و در نتیجه ناقص است . در این سلسله کنفرانس ها و سمینارها استاد کلیه اساتید وقت اقتصاد دانشگاه تهران و رئیس دانشکده و دانشگاه شرکت داشتند و با بهره ای که از نظریات استاد می بردند توصیه های غیر مستقیمی به دست اندرکاران امور می نمودند که این امر به نوبه خود تا حدی جامه عمل پوشید و در نسج اقتصادی آن زمان ایران موثر واقع شد
مقاله اول : یادبود دانشمند روشن ضمیر پروفسور پیاتیه / عرفان ایران
در اواخر خزان سال ۱۹۹۳ میلادی [ ۱۳۷۲ شمسی ] پروفسور پیاتیه (۱) در حین عمل جراحی جهان فانی را وداع کرد . در ماه نوامبر همان سال مراسم تجلیل وبزرگداشتی از طرف دانشگاه سوربن پاریس با حضور تعداد کثیری از استادان و رئیس دانشگاه برگزار گردید . جمعی از شاگردان و ارادتمندان این استاد در تهران نیز قصد داشتند به نوبه خود تا آنجا که ممکن باشد نسبت به مقام شامخ استاد ابراز احترام و حق شناسی به عمل آورند . در جزوه ای که از طرف یکی از موسسات علمی دانشگاه پاریس چاپ شد ، شرح حال و شخصیت علمی و اخلاقیپروفسور پیاتیه بطور خلاصه از گفته های استادان طراز اول اقتصاد نقل شده که ترجمه قسمتی از آن ذیلا به نظر می رسد تا هرچه بیشتر کمک به باز معرفی این سیمای دانشمند و اهل عرفان و معنویت شود . شاید سرنوشت زندگی این مرد بزرگ بتواند برای کسانی که جویای علم و عرفان توامان هستند ، سرمشقی باشد .
پروفسور پیاتیه تحصیلات دانشگاهی خود را طی جنگ جهانی دوم در حالی که فعالانه در شبکه های مقاومت داخلی فرانسه علیه اشغالگران دولت فاشیستی وقت آلمانهیتلری فعالیت می کرد ، در دوره دکترای دانشگاه پاریس و مدرسه اقتصاد لندن و موسسه اقتصادی برلین انجام داد . مطالعات وی در زمینه اقتصاد آلمان در زمان جنگ مورد استفاده کارشناسان نظامی فرانسه قرار گرفت . وی استاداقتصاد در دانشگاه و مدرسه علوم سیاسی پاریس و موسسه توسعه اقتصادی و اجتماعی و مدرسه علوم اداری بود و سپس رئیس موسسه آمار ملی و مدیر مرکز تحقیقات تکنیک اقتصادی جدید و مشاور یونسکو و سازمان همکاری اقتصادی جامعه اروپایی شد .
از آثار استاد می توان دو رشته تالیفات مهم وی را درباره « پیش بینی اقتصادی » و « توسعه اقتصادی » ذکر کرد که هر یک از این دو مجموعه مشتمل بر ده ها جلد و شامل مقالات متعدد بسیار تخصصی در زمینه شعب مختلف امور اقتصادی و توسعه می باشد و استادان صاحب نام و عالی مقام این رشته مقالات خود را در آن درج نموده اند که از میان آنها می توان از مقالات آقای ریموند بار (۲) نخست وزیر سابق فرانسه نام برد . علاوه بر تنظیم این سلسله آثار دسته جمعی ، تالیفات و آثار متعددی در زمینه های آماری و مالی و پولی و اقتصاد فضا و منطقه ای از آقای پیاتیه به جا مانده که نظر به تعداد کثیر آن قرار است از مجموع این کتب یک کتابخانه اختصاصی به نام وی ایجاد گردد .
پروفسور پیاتیه به غیر از کشور خود که از آن نشان « لژیون دونور » و « نشان ملی لیاقت » و « نشان مقاومت ملی » دریافت داشته ، از دانشگاه های آلمان و ایتالیا و انگلستان افتخارات مهمی را اخذ کرده و در اندونزی و کره و مصر و لبنان و دیگر کشورهای جهان مانند ایران نیز از نظریات این دانشمند بهره جسته و همه جا وی را نه فقط به عنوان یک دانشمند بلکه مانند یک انسان واقعی ارزشمند بزرگ با ارزش های والای اخلاقی و معنوی به رسمیت شناخته و مورد توجه و احترامش قرار داده اند . نظریه هایعلمی پروفسور پیاتیه حوزه های اقتصاد و تفکر را تغذیه می کرد و در یکی از این حوزه ها بود که یکی از دوستان و همفکران بسیار نزدیکش موفق به اخذ جایزه نوبل اقتصادی گردید .
آنچه در نظریات استاد حائز اهمیت اساسی بود نقش انسان در تعیین عوامل اقتصادی به شمار می رود . تئوری های معروف پروفسور پیاتیه مشتمل بر تحقیقات در زمینه اندازه گیری فاصله با واحد زمان و درجه بندی فعالیت های انسانی و شرکت عوامل روانی در تجزیه و تحلیل اقتصادی ، توسل به رادیوسکوپی و تکنولوژی مدرن آمارگیری و بالاخره از همه مهمتر برای کشورهای در حال توسعه « نسبی بودن اندازه گیری تولید سرانه ناخالص ملی » می باشد . با این حال مجموعا با آنکه استاد هیچ نظریه ای را بدون تطبیق با دستاورد آماری قابل ارائه نمی دانست ، جای بزرگی برای ارزش های معنوی در پارامتر « توسعه » قائل بود .
مقام شامخ علمی استاد با دید وسیع اجتماعی و برخورد بسیار گرم و گیرایی وی آمیختگی داشت . از این نظر اکثر کسانی که با او تماس داشته اند متفق القول اند که پیاتیه انسانی به تمام معنا نجیب و بی شائبه و به دور از عقده های نژادپرستانه و قوم گرایانه و فناتیزم مذهبی به شمار می رفت . ملاقات با وی نه تنها از نظر علمی که از جهات انسانی و اخلاقی سودمند و آموزنده بود .
استاد پیاتیه به تمام معنی ایران دوست بود و فرهنگ و مجد و عظمت ایران را همه جا در محافل معتبر دانشگاهی بازگو می کرد . تعریف و تمجید او از ایران ارتباطی با مسائل سیاسی روز نداشت . در چشم او ایران مهد تمدن جهانی با سابقه تاریخی بسیار کهن به شمار می رفت . در آن موقع که بسیاری از خارجیان بنا به دلایلی شخصی یا غیر آن ، رژیم شاهنشاهی را می ستودند و تملق وزرا ومسوولان وقت را می گفتند ، پیاتیه به دور از این امور قرار داشت و از دیکتاتوری موجود ناخشنود و نسبت به سیاست های آن منتقد بود . وی طی دروسی که درباره توسعه اقتصادی در دانشگاه تهران ایراد کرد ( در آن کنفرانس ها تقریبا تمام اساتید اقتصاد وقت و رئیس دانشکده و دانشگاه شرکت داشتند ) توسعه اقتصادی ایران را مورد بررسی و تحقیق قرار داده و نتیجه گیری نمود که این رشد اقتصادی رشد ناهمگون و نابرابر و در نتیجه ناقص است . در این سلسله کنفرانس ها و سمینارها استاد کلیه اساتید وقت اقتصاد دانشگاه تهران و رئیس دانشکده و دانشگاه شرکت داشتند و با بهره ای که از نظریات استاد می بردند توصیه های غیر مستقیمی به دست اندرکاران امور می نمودند که این امر به نوبه خود تا حدی جامه عمل پوشید و در نسج اقتصادی آن زمان ایران موثر واقع شد . دکتر پیاتیه در سال های اخیر بعد از انقلاب از دنبال کردن تحولات اقتصادی ایران غافل نماند و همیشه و در همه حال نگران اوضاعاقتصادی ایران و مساله رشد و توسه آن بود .
فصل بزرگ کارنامه حیات مرحوم پیاتیه مربوط به مدارج معنوی او می باشد . چون در سفر دوم خود به ایران به اتفاق همسر اولش ( که سال ها درباره تصوف در دانشگاه پاریس مطالعه کرده بود ) مسلمان و تواما مشرف به فقر شدند . همه دراویشی که این فرد عالی قدر را در گناباد موقع کسب فیض دیده بودند شاهد عمق و ریشه داری این دستگیری معنوی می باشند . تا آخر عمر این دانشمند درویش دفتر کار خود را مزین به تصویر جناب آقای صالحعلیشاه نموده بود . درویش پیاتیه ملقب به « روشن » گو اینکه دیگر نمی تواند با حضور خود علم مغرب را به معنویات مشرق متصل نماید ولی براساس اصل معروف « هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق » روحش پیوسته ناظر دنیای تصوف ایران است که همیشه به طرف خارج رو باز می نماید .
مقاله دوم : چند خاطره از پروفسور پیاتیه / حاج دکتر نورعلی تابنده مجذوبعلیشاه
اولین سفری که پروفسور پیاتیه به ایران کرد ( مسلما قبل از سفر دوم شیعه شدن و تشرف به قلمرو عرفان که در اوایل سال ۱۳۴۵ شمسی صورت گرفت ) به مشهد مشرفشده بود . در آن موقعیت گرچه سائقه دینی و معنوی در او موجود بود ، مع هذا جنبه توریستی سفر غلبه داشت . تصادفا در همان ایام مرحوم جناب آقای حاج شیخ محمد حسن صالحعلیشاه رهبر طریقه عرفانی نعمت اللهی گنابادی به زیارت مشهد مشرف شده بودند . پروفسور پیاتیه به دیدار ایشان می رود . وی مدت ها بود که از درد و کسالتی می نالید که تمام سازمان عظیم پزشکی فرانسه علت واقعی آن را درک نکرده بودند . ناله خود را از این درد همیشگی مزاحم به اطلاع ایشان نیز می رساند . ایشان موضع درد را می پرسند و سپس آن را لمس کرده و چند ثانیه ماساژ می دهند و اظهار امیدواری می کنند که بزودی خداوند شفا خواهد داد .
پروفسور از مشهد به تهران و از تهران به فرانسه می رودو متوجه می شود که در این دو سه روز دردی نداشته است و متدرجا درمی یابد که از این درد برای همیشه رهایی یافته است . لذا مشتاق به زیارت مجدد جناب آقای صالحعلیشاه می شود و همسر او که از جنبه معنوی با او همگام بود ورشته مطالعه اش بر مسائل عرفانی متمرکز بود ، در این اشتیاق نیز با او همراهی می کند و هر دو به قصد رفتن به بیدخت ( که این اسم را در سفر اول شنیده و دانسته بود ) در اواخر اسفند ۱۳۴۴ عازم تهران می شوند .
آنها در هواپیما متحیر بودند که بیدخت کجاست و با چه وسیله ای می توانند به آنجا بروند . و این تحیر در موقع پیاده شدن از هواپیما به اوج خود می رسد . در این اثنا از چند نفر که در گوشه ای نزدیک به او مشغول صحبت بوده اند ، در میان جملاتشان کلمه بیدخت به گوش مرحوم پیاتیه می رسد . او جلو می رود و به زبان فرانسه ( چون فارسی نمی دانست ) از آنها استطلاع می نماید . آنان نیز فرانسه می دانسته اند و بعد از صحبت و اطلاع از قصد او می گویند : ما هم عازم بیدخت هستیم که عید نوروز را در آنجا باشیم . آنان دو بلیت برای این مسافرین نیز می گیرند ( خوشبختانه در آن ایام تهیه بلیت فوری ، ممکن و آسان بود ) و متفقا به بیدخت می روند .
مخلص نیز در آن ایام در بیدخت بودم و به مناسبت دانستن زبان فرانسه با او در آن چند روز محشور بودم . پروفسور پیاتیه از ایشان ( جناب صالحعلیشاه ) تقاضا کرد که دقایقیرا به او اختصاص دهند تا سوالاتی بنمایند . ایشان وقت تعیین کردند . در آن جلسه ، وی سوالات مذهبی و اخلاقی و عرفانی از جمله در مورد سلسله مطرح کرد . ایشان فرمودند : « رهبر الهی باید از طرف خداوند مستقیم یا به واسطه تعیین گردد . » و حتی پیامبران بزرگ را مثال زده و فرمودند : « عیسی (ع) نزد یحیی (ع) پیغمبر رفت و از او خواست که وی را غسل تعمید دهد . یحیی (ع) مقام معنوی عیسی (ع) را به او تذکر داد ولی عیسی (ع) فرمود امروز مقتضا این است که تو به من تعمید دهی و سپس عیسی (ع) تحت تربیت یحیی (ع) به مقاماتی رسید که شاگرد مقدم بر استاد شد . » و لذا همیشه خداوند توسطفرستادگانش مامور تربیت مردم و راهنمای راه نجات در زمین دارد . بعد از پیامبر ما محمد (ص) که افضل انبیا بود ، علی (ع) که خاتم اولیا و افضل اولیا بود در ولایت و ارشاد ( و نه رسالت و شریعت ) جانشین او شد و به همین ترتیب هر کس که به این مقام رسید جانشین خود را تعیین کرد و اینکه ما به دوازده امام معتقدیم نه از این بابت است که فرزند ، جانشین پدر می شود بلکه از جهت نص و تعیین است که سلف ، خلف را تعیین می کند و در بدو غیبتکبرای امام دوازدهم جنید بغدادی از طرف حضرت مامور شد که در زمان غیبت کبری به نام آن حضرت بیعت بگیرد و جانشین خود را هم تعیین کرده و به او نیز اجازه تعیین جانشین بدهد و این سلسله اجازه تا زمان ظهور حضرت ادامه خواهد داشت و امروز این اجازه به من ( جناب صالحعلیشاه ) رسیده است . البته عین عبارت ایشان یادم نیست و نقل به مضمون شده است .
وی پرسید : آیا می توانم مسیحی بمانم و درویش شوم . ایشان فرمودند : « عیسی (ع) و محمد (ص) هر دو مامور الهی بودند ، بنابر این مسلمان شدن العیاذ بالله نفی عیسی (ع) نیست . بلکه محمد (ص) همان عیسی (ع) و افضل از اوست . کسی که به سلک عرفان و درویشی درآید همه سلسله و اسلاف را می پذیرد که در این اسلاف محمد (ص) و علی (ع) و یازده جانشین او همچون خورشید و ماه می درخشند و عیسی (ع) و سایر انبیا نیز در همین سلسله قرار داند . » آنگاه وی تقاضای تشرف به فقر کرد که قبول فرمودند .
همسر وی نیز از همان اول ورود به اندرونی نزد بانوان هدایت شد که مقنعه و چادری به او دادند و او را در استفاده از آن راهنمایی کردند . مشار الیها نیز تقاضای تشرف به فقر نمود که آن نیز مورد قبول قرار گرفت .
به هر دو دستور غسل اسلام داده شد و دستور دادند که بعد از غسل حضور مرحوم جناب آقای حاج سلطانحسین تابندهرضاعلیشاه ) شهادات ثلاث را ادا کنند . من قبلا روی ورقه ای شهادات را با رسم الخط عربی ( اشهد ان لا اله الا الله ) و رسم الخط فرانسه ( Ach-hado an la elah-a ella lah ) نوشته و زیر آن هم معنای آنها را به زبان فرانسه نوشتم و گفتم : بخوانند تا بدانند چه می گویند و چه شهاداتی می دهند . بعد از این شهادات با همان غسل اولیه اسلام او را پذیرفتند . در آن جلسه و به هنگام تلقین ذکر شادروان جناب آقای حاج سلطانحسین تابنده ( رضاعلیشاه ) پیر دلیل و من به عنوان مترجم حضور داشتم . بعد از تشرف آنان به فقر ( روز جمعه بود ) در مجلس عمومی فرمودند : نام اسلامی شما محمود و نام همسرتان مریم و نام مشترکتان ( نام فامیلی ) روشن است : محمود روشن و مریم روشن . آنگاه فرمودند : نماز ظهر را اقتدا کنید و برای دریافت وظایف شرعیتان خودتان در صدد کسب اطلاع برآیید . آنگاه در موقع نماز ظهر فرمودند : پهلویفلانی ( مخلص ) بایستید و هرچه او گفت بگویید . چون من مقیم بودم و او مسافر ( که قصر بخواند ) از ایشان اجازه گرفتم در نماز جماعت که برپا می شد من نیت نماز مستحبی کنم و دو رکعت بخوانم که بتواند یاد بگیرد و چونایشان اجازه فرمودند مطلب را به وی گفتم . بدین طریق وقتی خود جناب آقای صالحعلیشاه به امامت جماعت قیام کردند وی نیز شرکت کرد .
بعد از رحلت جناب آقای صالحعلیشاه در سفری که به پاریس کردم ، از طرف مرحومه مادرم یک عرق چین ترمه و یک کفش متداول ساخت محل به نام کفش ساده که مورد استفاده جناب آقای صالحعلیشاه بود به عنوان یادبود برای وی بردم . در سفر دیگری هم که رفتم مرا به اتاق خواب خود برد و دیدم که عکس جناب آقای صالحعلیشاه رابالای سر خود دارد . او همچنین نشان داد که عرق چین را در یک تاقچه و کفش را در تاقچه دیگری به نحوی گذاشته است که نشان دهد تجلیل کامل از آن یادگارها است . بر اساس مشاهده بعدی خود و همچنین نقل قول مرحومه مادر و مرحومه مادربزرگ مادریم ، همسرش مریم روشن نیز نشان می داد که واقعا روشن است . او در میان جمع خواهران بدون اینکه آنها زبان همدیگر را بدانند ، هریک به زبان خود صحبت می کردند و مطلب رابا نگاه تفهیم می نمودند .
ای بسا هندو و ترک هم زبان / ای بسا دو ترک چون بیگانگان
پس زبان همدلی خود دیگر است / همدلی از هم زبانی بهتر است
و این هم صحبتی بدون زبان و ارتباط و تفاهم با مبادله نگاه یا به زبان دل چنان خاطره خوشی نزد مریم روشن گذاشته بود که همواره حال مادرم و حال به قول او « مادام انشاء الله » ( مادربزرگ مادری همسرم که مادربزرگ من نیزبودند در جملات خود جمله « انشاء الله » را زیاد به زبان می آوردند ) را از من و همسرم می پرسید .
سفر دیگری که به پاریس رفتیم ، شهریور ماه بود . آن شادروان با همسرش در منزل ییلاقی خود در شهر آوینیون (۳) بود . به او تلفن زدم و احوالپرسی کردم . از مدت توقف ما در پاریس پرسید و دعوت کرد که به آوینیون برویم . چون من عذر آوردم ، پرسید که اگر توقف شما در پاریس کوتاه است ، هرچه زودتر برای دیدن شما به پاریس برگردم . جواب دادم که توقفمان طولانی است لذا برای قرار ملاقات وقتی تعیین شد ( حدود یک ماه بعد ) که به منزل او در پاریس برویم . بعدا توجه کردیم که روز موعود در ماه رمضان است . ناراحت شده و با خانم تصمیم گرفتیم که میعاد را عوض کنیم . ولی کوتاهی در انجام این تصمیم موجب شد که به آن عمل نکردیم . روز موعود ساعت مقرر ( که یک ساعت به افطار مانده بود ) رفتیم . وقتی وارد اتاق شدیم ، مرحومه مریم روشن به میزی گرد که در گوشه اتاق قرار داشت و خوراکی روی آن چیده شده بود ، اشاره کرد و گفت : هر وقت موقع افطار شد بگویید که آن میز را نزد شما آوریم . از اینکه مقید به ماه رمضان و مطلع از حلول آن بود و همچنین از اینکه ما را از ناراحتیمان خلاص کرد ، خیلی خوشحال شدیم .
آن شادروان بعد از سفر خود به گناباد به همه و به خصوص به ما ایرانی ها خیلی محبت می کرد بطوری که دانشجویان ایرانی در هر دانشگاه که بودند اگر مشکلی داشتند به او مراجعه می کردند و من از بعضی دانشجویان بدون اینکه اسم پیاتیه را بدانند شنیدم که می گفتند استادی هست که به ما خیلی کمک می کند و بعدا می گفتند : نام او پیاتیه است . و من خودم چند نفر از دانشجویان را به او معرفی کردم و حداکثر ارفاق را معمول داشت .
پاورقی :
۱. Andre Piatier
Barre.2
Avignion.3