عزادارى شهداى كربلا (حضرت آقای حاج دكتر نورعلى تابنده مجذوبعلیشاه) [۱]
در اسلام دو عيد مقرّر شده است: يكى عيد فطر و ديگرى عيد قربان. حضرت رسول اكرم(ص) پس از فوت فرزند خود ابراهيم با اينكه بر جنازهی او گريست ولى دستور عزادارى به ديگر مسلمانان نداد.[۲] و چون در آن هنگام ناگهان كسوف نيز واقع شد و مسلمانان اين واقعه را به علّت مرگ ابراهيم تصوّركردند، حضرت به آنان فرمود كه خورشيد و ماه دو آيت از آيات الهى هستند كه نه براى مرگ كسى و نه براى زندگى كسى، تيره نمىشوند. از اينرو از برگزارى هرگونه مراسم عزادارى در زمان پيامبر در سيرههاى نبوى چيزى روايت نشده است. پس از شهادت مولىالموحّدين اميرالمؤمنين على(ع) با اينكه شيعيان و بلكه اكثر مسلمانان عزادار شدند، با اين حال دستور خاصّى در مورد عزادارى آن حضرت از جانب امامان بزرگوار شيعه(ع) نرسيده است. ولى پس از شهادت حضرت امام حسين(ع) و ياران ايشان در فاجعهی كربلا، ذكر مصائب و عزادارى آن امام شهيد و ديگر شهداى كربلا، ابتدا توسّط حضرت زينب و امام سجّاد(ع) وسپس ديگر امامان ــ حضرت صادق و حضرت رضا عليهما السّلام ــ از همان سال۶۱ هجرى رايج شد و در اين باب احاديثى نيز از امامان معصوم روايت شده است.
به اين ترتيب اين كار در ميان شيعه رواج يافت به نحوى كه مَقْتَلنويسى در ميان آنان شايع گشت. از قديمىترين اين مقاتل آن است كه ابومِخْنَف (۸۳ ـ ۱۴۸قمرى) نوشته است كه البتّه اصل آن از بين رفته است. شاعران شيعى مثل دِعْبَل خزاعى (وفات ۲۴۶) از مشاهيرى هستند كه مرثيهگو شدند. بنابر منابع تاريخى، مراسم عزادارى امام حسين(ع) تا زمان حكومت آل بويه كه شيعى بودند، به صورت خصوصى برگزار مى شد ولى در اين زمان، دردهم محرّم سال ۳۵۲ قمرى، نخستين بار به دستور معزّالدّوله از امراى آل بويه، اين مراسم به صورت عمومى منعقد گرديد. از اين زمان بود كه آداب و رسوم خاصّ عزادارى محرّم پيدا شد. بعداً در دورهی صفويّه، مراسم عزادارى بسيار گسترده و متنوّع شد ولى به جهت وضعيّت خاصّى كه شيعه پيدا كرد و نوعى قشريّت دينىاى كه در آن پيدا شد، خرافات، تحريفات و بدعتها ــ از جمله در مراسم عزادارى ــ در حكم يكى از شعائر اصلى شيعه، در آن، راه يافت.
واقعهی شهادت امام حسين(ع) به عنوان ظهور عشق اعلى به خداوند، و ياد شهداى كربلا، در ميان اهل تصوّف و عرفان نيز همواره جدّى گرفته شده و عزيز و سوگآور بوده است. از تجلّيات آن در ادبيات صوفيانه مىتوان به چند نمونه اشاره كرد: يكى غزل معروف مولوى با مطلع:
كجاييد اى شهيدان خدايى بلاجويان دشت كربلايى [۳]
ديگرى قصيدهی مشهور سعدى:
يا ربّ به نسل طاهر اولاد فاطمه يا ربّ به خون پاک شهيدان كربلا [۴]
يا قصيدهی سيفالدّين محمّد فرغانى از عرفاى قرن هفتم و هشتم هجرى با مطلع:
اى قوم در اين عزا بگرييد بر كُشتهی كربلا بگرييد [۵]
كم كم ذكر مصيبت اباعبداللّه الحسين و ياران ايشان در مجالس وعظ، كه خود اين مجالس ابتدا به ابتكار بزرگان مشايخ تصوّف و عرفان تشكيل شد، متداول گشت. اصطلاح روضهخوانى كه امروزه كاملاً رايج شده از آثار همين تأثيرتصوّف در اين مراسم است؛ به اين طريق كه ملاّحسين واعظ كاشفى سبزوارى (وفات در ۹۱۰) كه خود از مشايخ طريقهی نقشبنديه و از منسوبين عبدالرّحمن جامى بهشمار مىآمد و در عين حال اهل وعظ و خطابه هم بود، كتاب روضة الشهداء را نوشت. اين كتاب در ذكر بلايا و مصائب انبيا از حضرت آدم تا خاتم(ص) است و سپس به ذكر احوال و مصائب اهل بيت و دوازده امام ــ عليهما السّلام ــ مىپردازد. در اين كتاب ــ كه اوّلين كتاب به زبان فارسى در اين موضوع است ــ بخش مربوط به سيّدالشّهدا و كربلا مفصّلترين بخشها است؛ كه البتّه خالى از مطالب تحريفى و جعلى و موهومات هم نيست. پس از تأليف اين كتاب، ذاكران مصيبت كربلا آن را در مجالس ذكر مصيبت خود ــ ابتدا از روى كتاب و سپس از حفظ ــ مىخواندند و به تدريج اصطلاح روضهخوانى، كه همان روضة الشهداء خوانى است، مترادف ذكر مصيبت شد.
ذكر مصيبت امام حسين(ع) آنقدر نزد بزرگان تصوّف و عرفان اهميّت داشته كه قاضى نوراللّه شوشترى در شرح احوال شيخ شمسالدّين لاهيجى، صاحب كتاب مشهور مفاتيح الاعجاز فى شرح گلشن راز، نقل مىكند كه وى هميشه لباس سياه مىپوشيد. روزى شاه اسماعيل صفوى كه به قصد زيارت وى رفته بود، از شيخ پرسيد كه چرا لباس سياه اختيار كردهايد؟ شيخ فرمود كه به جهت تعزيهی حضرت امام حسين(ع). شاه اسماعيل گفت كه عزادارى آن حضرت ده روز در سال بيشتر نيست. شيخ گفت: مردم اشتباه كردهاند، عزادارى آن حضرت تا قيامت باقى است.[۶]
امّا اين سنّت نيز به تدريج از دوران صفويّه ــ مانند بسيارى از سنن و تعاليم مذهبى شيعه ـــ به تدريج از معنا تهى شده و مىرود به سمتى كه تبديل به پوستهاى بدون مغز شود. و آنقدر عوامزدگى و مردمفريبى در آن راه يافت كه مقصود اصلى از برگزارى مراسم عزادارى تقريباً فراموش شد. از اين جهت عالمان و عارفان بصير كه متوجّه اصل قضيّه بوده و پيرايههاى اطراف آن و تحريفهاى واقع در آن را مزاحم درک صحيح آن مىدانستند، به تدريج در مقام تذكّر و تنبّه شيعيان عزادار برآمدند. كتاب تجلّى حقيقت در اسرار فاجعه كربلا تأليف جناب حاج سلطانحسين تابنده گنابادى (رضاعليشاه) [۷] ــ برادر بزرگوار و سَلَف طريقتى اينجانب ــ از اين قبيل آثار و از اوّلين اهتمامها در اينباره است.[۸]
مقدّم بر ايشان، جدّ بزرگوار، حضرت حاج ملاّعلى نورعليشاه گنابادى، در كتاب مفصّل دو جلدى خود به نام سلطنة الحسين تمامى احاديثى را كه تا زمان ايشان دربارهی فاجعهی كربلا روايت شده بود ــ اعمّ از صحيح يا سقيم ــ جمع كردند، كه اگر بعد از ايشان حديث جديدى جعل شود ــ كه متأسّفانه تعداد مجعولات دراينباره كم نيست ــ جعلى بودن آن معلوم شود.
در طريقهی نعمتاللّهى گنابادى، مراسم عزادارى امام حسين(ع) از قديم ازمراسم مهم مذهبى اين طريقه محسوب مىشده است. به سبب اهميّت اين موضوع است كه مكان اجتماع فقراى اين سلسله با عنوان حسينيه است. بزرگان سلسله از حضرت سلطانعليشاه تاكنون اين سنّت را احيا كردهاند و حتّى خودِ حضرت صالحعليشاه[۹] و بعداً حضرت آقاى رضاعليشاه در سحرهاى عاشورا به منبر رفته و دربارهی واقعهی عاشورا و قيام حسينى، سخنرانى و ذكر مصيبت مىكردند. در زمان جانشينان ايشان نيز تاكنون همين رويّه و جديّت در برگزارى مراسم عزادارى ادامه داشته است.
با همهی اهميّتى كه تشكيل مجلس عزادارى واقعهی كربلا براى ما دارد بايد متوجّه اسرار، مقاصد، جوانب و نكات مهم پيدا و پنهان آن باشيم كه مبادا اصل موضوع مخدوش شود. يكى از مهمترين نكات در عزادارى شهيدان كربلا توجّه به اين واقعيّت است كه عزادارى در هر دورهاى متناسب با آن دوره است. هر دورهاى اقتضاى خاصّ خود را دارد. خود آيات شريفهی قرآن كريم به مناسبت موردى خاص نازل شده، و به اصطلاح شأن نزول خود را دارد، و لذا در تشخيص موضوع بايد بدانيم شأن نزول آن چيست. مثلاً در آيهاى مىفرمايد: وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةً وَ يَكُونَ الدِّينُ لِلَّه،[۱۰] آنها را بكشيد تا فتنهاى در زمين باقى نباشد و دين فقط الهى باشد. امّا در آيهی ديگر مى گويد: إِنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ،[۱۱] اموال و اولاد شما فتنهاى هستند. پس آيا ما براساس آيهی اخير بايد جنگ كنيم كه اموال و اولاد ما از بين برود؟ يا اينكه در يک جا مىفرمايد: لَكُمْ دينُكُمْ وَلِىّ دين،[۱۲] دين شما مال خودتان، دين من مال من. يا در جاى ديگر مىگويد: لا إِكْراهَ فِى الدِّينِ،[۱۳] در دين اكراه نيست؛ پس نمىتوان به كسى اجبار كرد، و حال آنكه در آيهی ديگر مىفرمايد: وَ قاتِلُوا الْمُشْرِكينَ كَافَّةً،[۱۴] يعنى اگر مشركان ايمان نياوردند، همهی آنها را بكشيد.
هر آيهاى به اقتضاى زمان و مكان و موقعيّت خاصّ خويش نازل شده است. احاديث نيز شأن نزول دارند كه دانستن آنها به ما در فهم مقصود كمک مىكند. اخبارى منتسب به ائمّه(ع)، عمدتاً از حضرت صادق(ع) و حضرت رضا(ع) است ــ البتّه جا دارد كه در اين روايات، هم از نظر سند و هم از نظر محتوايى تحقيق شود كه آيا قطعاً امام اين مطلب را گفتهاند يا نه ــ كه فرمودهاند: مَنْ بَكى او اَبْكى او تَباكى وَجَبَتْ لَه الجنّة؛ كسى كه در عزاى امام حسين گريه كند يا خود را به گريه بزند ــ به اصطلاح حالت گريه به خود بگيرد ــ يا ديگران را بگرياند بهشت بر او واجب است.[۱۵] صورت ظاهر عبارات همان است كه اكنون در مجالس عزادارى مىبينيم؛ ولى اگر هم امام فرمود، ابتدا بايد تحقيق كرد كه در چه زمانى و در چه شرايطى چنين چيزى را فرمودهاند؟ و چرا گفتهاند؟ بعد از شهادت امام حسين(ع)، بنىاميّه به زعم خود مىپنداشتند كه خيالشان آسوده شده، و شايع كرده بودند كه ديگر شيعهاى وجود ندارد و شيعيان همه منحرف از اسلام و جهنّمى بودهاند. اين مسألهی نابودى هويّت شيعه، شيعيان را مىترساند و آنها را ناراحت مىكرد كه جهنّمى تلقّى شوند. بنابراين در مقابله با خلفاى جور بود كه امامان گفتند كه هركس در عزاى امام حسين(ع) گريه كند يا خود را به گريه بزند…، بهشتى است؛ يعنى به مردم نشان بدهيد كه شيعه نابود نشده است و گريه كردن بر امام حسين(ع) چنين فايدهاى دارد. درواقع خيلىها بر شهادت امام حسين(ع) گريه مىكردند؛ چون اين كار نشانهی مخالفت با بنىاميّه بود. وقتى وقايع عاشورا را ذكر مىكردند، طرفدارى از امام حسين(ع) با گريه كردن، و مخالفت با آن امام بزرگوار با شادى كردن مخالفان شيعه، كه در روز عاشورا جشن هم مىگرفتند، معلوم مىشد. شادى كردن در روز عاشورا به معناى طرفدارى حكومت جورِ آن وقت بود؛ چنانكه در زيارت عاشورا هم آمده است: اللّهُمَّ اِنّ هذا يومٌ تَبَرَّكتْ فيه بَنُو اُميّه، پروردگارا امروز روزى است كه بنى اميّه آن را مبارک مىدارند.
باتوجّه به مطالبى كه بيان شد مىتوان علّت صدور اينگونه احاديث از جانب امامان معصوم(ع) را براى مقابله با جوّ خفقان حاكم بر جامعهی اسلامى دانست؛ چراكه اگر كسى جرأت مىكرد بر امام حسين(ع) گريه كند و يا جرأت مىكرد حالت گريه بگيرد ــ چون گريه هم به اختيار آدم نيست و خيلىها اصولاً كم گريه مىكنند ــ يا واقعهی شهادت حضرت اباعبداللّه را به نحوى توضيح بدهد كه در مردم مؤثّر باشد و آنها را بگرياند، چنين شخصى دشمن حكومت، دشمن بنى اميّه و خلفاى جور بود. ولى در اين خبر آمده كسى كه جرأت كند اين كار را بكند، بهشت براى اوست. درواقع مىخواستند بگويند شيعهی پرجرأت و نترس از حكومت ظلم بنى اميّه، مؤمنى است كه به بهشت وارد مى شود. ولى به جاى اينكه اينطور صريح بگويند، آنطور ضمنى مىگفتند.[۱۶]
مثال ديگر اخبارى است مروى از ائمّه(ع) به اين مضمون كه هر وقت عزايى داشتيد، آن را تبديل به عزاى حسين(ع) كنيد؛ تا شما هم يادتان بيايد كه ما در آن زمان اينچنين عزادار بوديم. يكى از آثار اين كار، اظهار همدردى است، ولى اين اثر كه غايت مقصود نيست؛ چرا كه اسلام صرفاً نمىخواهد همدردها را با هم جمع كند، بلكه مىخواهد درد را جبران كند. بنابراين بايد به اين مقصود رسيد كه ديگر چنين نشود. نمونهی ديگر اظهار تشيّع در دوران خفقان، خبر منتسب به امام حسن عسكرى(ع) است كه من دربارهی صحّتش قضاوت قطعى نمىتوانم بكنم. در اين خبر مىفرمايند: علائم مؤمنين پنج چيز است ــ در آن روزگار شيعيان تقيّه مىكردند و براى اينكه همديگر را بشناسند پنج چيز را نشان قرار داده بودند ــ كه عبارتند از:
۱ ـ صَلوةُ اِحدى و الخمسين، يعنى نماز ۵۱ ركعتى، كه البتّه هفده ركعت آن واجب و بقيّه مستحبّ است.
۲ ـ زيارة الاربعين، يعنى زيارت حضرت حسين(ع) در روز اربعين.
۳ ـ التَّخَتَّمُ بِالْيَمين، انگشتر به دست راست كردن.
۴ ـ تَعفيرُ الجبين، يعنى پيشانى را به خاک ماليدن كه در موقع سجده، مثل سجدهی ابتهال، انجام شود.
۵ ـاَلجَهرُ بِبسم اللّه الرّحمن الرّحيم، يعنى بلند گفتنِ «بسم اللّه الرّحمن الرّحيم»، كه اهل سنّت غالباً يا نمىگويند يا اگر بگويند به آهستگى مىگويند.[۱۷] چنانكه مىبينيم از اين پنج علامت شيعه بودن دو تاى آنها (نماز ۵۱ ركعتى و پيشانى را به خاك ماليدن) جنبهی معنوى بيشترى دارد، ولى سه تاى ديگر جنبهی شعار و تظاهر به تشيّع است؛ از همه بارزتر تختّم باليمين است.
يكى از علائم مؤمنان يا شيعيان اين است كه انگشتر را در دست راست مىكنند. اين كار هيچ اثر ذاتى ندارد. مثلاً در عرف سياسى، در چند دههی گذشته، كمونيستها زدن كراوات قرمز را رسم كردند؛ درحالى كه مرام كمونيستى ارتباطى با كراوات قرمز ندارد، ولى اين كار رسم شد و تا مدّتى هر كس كراوات به رنگ قرمز استفاده مىكرد، مىگفتند كمونيست است. در مورد آن روايت هم هر كس انگشتر در دست راست مىكرد مىگفتند: شيعه است؛ و شايد علّت اين امر اين بود كه شيعيان همديگر را بشناسند. به قدرى اين كار مورد توجّه شيعه قرار گرفت كه بعدها بابى تحت عنوان “استحباب التَّخَتُّم باليمين” در برخى منابع روايى شيعه وضع شد.[۱۸]
صحّت اين قبيل اخبار را بايد از اهل فنّ و خبرهی آن تحقيق كرد. در مواقع عادى مردم اين كارها (خود را به گريه زدن يا گرياندن ديگران) را معمولاً خلاف اخلاق و نوعى تظاهر مىدانند. حقّ هم دارند؛ براى اينكه الآن امرى روشن و واضح است كه امام حسين(ع) را به ظلم و ستم كشتند ولى همين مطلب را كه ما امروز به راحتى مىگوييم، آن وقت، اصلاً جرأت گفتنش را نداشتند. حتّى وقتى نام حسين را مىآوردند، جرأت عليهالسّلام گفتن پس از آن را نداشتند. در اينباره داستانهاى زيادى نقل شده كه ذكرشان طول مىكشد. مثلاً آنوقتها كه موضوع غلام و كنيز كاملاً رايج بود و كنيز، كسى بود كه اختيارش به هر جهت دست اربابش بود، يكى از شيعيان آمد خدمت امام و عرض كرد كه ما كنيزى داريم كه مثلاً وقتى ظرفى مىشكند و مىخواهيم با او دعوا كنيم، مىگويد: شما را قسم مىدهم به آن كسى كه وقتى آب مىخوريد آهسته زير لب به او سلام مىفرستيد كه از اين اشتباه من درگذريد. اگر ميان شيعيان رسم بود كه هروقت آب مىخوردند، بگويند: سلام بر لب تشنه حسين! براى اين بوده كه از نوشيدن آب، امام حسين و يارانشان را محروم كردند. اثر اين كار در دوران بنى اميّه بسيار مشهود بود؛ چرا كه به ياد شيعه مىآورد كه حاكمان جور با اولياى دين چه كردند. امّا آيا اكنون كه ما از روى عادت و تقليدِ صرفْ مثلاً هنگام نوشيدن يک ليوان آب خنک يا شربت در تابستان چنين مىگوييم، همين اثر را دارد؟ در صدر تاريخ شيعه، اينقدر محيط، خفقانآور بود كه شيعيان مىترسيدند بلند بگويند: سلاماللّه على الحسين. امّا حالا كه گفتن “سلام اللّه على الحسين” و ذكر “لعنه اللّه على قاتل الحسين” آنقدر عادى شده كه حتّى براى برخى محلّ درآمد شده و به كار و پيشهی آنان تبديل شده، ديگر اين كار اجرى ندارد؛ مگر اينكه از ته دل و از صميم قلب باشد. امّا در آنوقتها اگر به دل هم نمىگفتند، چون در ديگران اثر مىكرد، از آن جهت ثوابى داشت. ولى اكنون طورى شده است كه عدّهاى گرياندن را هدف خويش ساختهاند و گويى قيام حسينى فقط براى اين بوده كه فرصتى فراهم شود كه شيعيان اشک بريزند.[۱۹] و چون گريه هدف شد، ذاكران مصائب شهيدان كربلا براى اينكه مجلس خود را گرمتر كنند، مطالبى جعلى و تحريفى و دون شأن مقام امامت را سرهم كردند تا اشک شنوندگان بيشتر درآيد.[۲۰] تحريفهايى كه هم در خود مطالب و الفاظ و عبارات است و هم در معنى؛ كه منظور گوينده و معناى موردنظر وى را عوض مىكنند.
اين است كه بايد توجّه كرد نشان دادن حضور شيعيان و قدرت آنان، صرف ظاهرسازى بىفايده نيست و همواره در مقابله با دشمنان استفاده مىشده و مثالهاى زيادى در موردش همواره در تاريخ وجود داشته و هنوز هم در دنياى امروز رسم است كه در جنگها وقتى مىخواهند طرف را بترسانند قدرت و عدّهی خود را زياد نشان مىدهند. در صدر تاريخ اسلام نيز كه هنوز مسلمانان قدرتى نداشتند، در اوّلين جنگ كه جنگ بدر بود، تعداد مسلمانان به سيصد و سيزده نفر مىرسيد كه نهتنها فاقد اسلحهی متداول آن زمان بودند، بلكه برخى پابرهنه و غالباً هم پياده بودند؛ چون تعداد كمى شتر و اسب داشتند. امّا طرف ديگر داراى دو قشون بود: يكى كاروان تجارتى ثروتمند كه چند نفر محافظ هم بيشتر نداشت، قشون ديگر هم حدود نهصد نفر سواره جنگديده و تمرينكرده كه همه آداب جنگى را بلد بودند. مسلمين دلشان مىخواست به كاروانى حمله كنند كه عدّهشان كمتر و ثروتشان بيشتر است، ولى خداوند مىخواست قدرت خودش و قدرت اسلام را نشان بدهد و گفت: به همان قشون با تعداد زياد حمله كنيد.[۲۱] مسلمانان سيصد و سيزده نفربودند و آنها قريب نهصد نفر مسلّح و كاركشته. خداوند مىخواست آنها را در نظر مسلمانان قليل نشان دهد كه نترسند؛ براى اينكه اگر غير از اين مىكرد سست مىشدند. خدا ما را آفريده، خودش هم از دل ما آگاه است و مىداند از چه جنسى هستيم و چه جَنَمى داريم. خداوند مىگويد: «شما را هم در نظر آنها اندک نشان داديم كه آنها به خود مغرور شده و بر جنگيدن تشويق شوند تا كشته شوند».
همانطور هم شد و در آن جنگ از ميان مسلمين از سيصد و سيزده نفر پابرهنه، تنها شش نفر كشته شدند؛ رحمة اللّه عليهم. منظور اين است كه نشان دادن قدرت در مبارزه امر مهمى است. خدا هم اين كار را كرده و به ما هم ياد داده است. اخبارى كه در اين زمينه هست بيشتر براى اين موضوع است. بنابراين بايد توجّه كرد كه وقتى صورت ظاهرى فرمايش منتسب به امام كه: مَنْ بَكَى وَ أَبْكَى فِينَا… فَلَهُ الْجَنَّة (كسى كه براى ما گريه كند و بگرياند، بهشت بر او واجب مى شود)[۲۲] را در نظر بگيريم، اين كار موجب مى شود كه عدّهاى از راه گرياندن نان بخورند. درحالى كه آن گريهاى كه موردنظر امام بوده است و مصداق آن حديث است، گريهاى است كه ما را به بهشت ببرد؛ يعنى گريهاى كه از روى معرفت و دانايى و پيدا شدن حال توبه باشد كه محرّک است، نه مخدّر؛ و نه گريهاى كه براى ما نان فراهم كند، بلكه گريهاى كه ما را از درون آتش بزند.[۲۳] اگر بخواهيم اين حديث را به اين نحو قشرى معنى كنيم، ترويج رياكارى مىشود. چون وقتى كسى رياكارى آموخت، چه بسا در همه كار رياكار شود. وقتى آيات و دستورات الهى را در جاى خود به كار نبريم، اين كار موجب مىشود كه مثلاً غيرمسلمانان بگويند: مسلمانها تروريست هستند و اسلام يعنى تروريسم. و به اين آيهی قرآن استناد مىكنند كه مىفرمايد: وَ قاتِلُوا الْمُشْرِكينَ كَافَّةً. و بعضى ديگر هم به عكس مىگويند: لا إِكْراهَ فِى الدِّينِ، اكراهى در دين نيست، هركس هر كارى مىخواهد بكند. آن عدّه از آن طرفِ بام افتادهاند، اين عدّه از اين طرف. هر كدام به علّت اينكه دو آيه را در جاى خود استفاده نكردهاند، درواقع از دو سو به اسلام ضرر زدهاند.
اگر هم متوجّه حقيقتِ عزادارى و گريستن نشويم، كار به جايى مىكشد كه پيروان مذهب شيعه مورد تمسّخر ديگر مسلمانان واقع شوند؛ هم به اتّهام تظاهر خالى از حقيقت و رياكارى، و هم به اتّهام انحراف از سنّت نبوى.[۲۴] اگر از حقيقت عزادارى غافل شويم و به آداب و رسومى كه به تدريج به عنوان مصاديق عزادارى مرسوم شده است ــ به خيال اينكه عزادارى مطلوب و پسنديده منحصر به همين صورتها است ــ بپردازيم، آنگاه بايد امورى از قبيل قمه زدن و قفلزنى و تيغزنى را كه موجب وهن اسلام است ــ بهخصوص در زمانهاى كه اسلام را دين خشونت مىدانند ــ تأييد كنيم. و كار به جايى مىرسد كه مصيبتخوانان و مدّاحان جاى واعظان را مىگيرند و از حماسهی حسينى، نمايش حسينى را مىسازند. اين است كه در تفسير آيات دستور دادهاند كه دقّت شود و شأن نزول هرآيهاى را بفهمند. مسألهی شأن نزول بسيار مهم است. مثال مشهورش آيهاى است در قرآن كه اكثر محقّقين اسلامى مىگويند در حقّ على(ع)، و مربوط به ليلةالمبيت است؛ يعنى وقتى كه پيغمبر(ص) على(ع) را خواستند و به ايشان فرمودند: من مىخواهم هجرت كنم و اينها مىخواهند مرا شبانه بكشند، آيا تو حاضرى كه در بستر من بخوابى؟ (البتّه عربها آنقدر غيرت داشتند كه شبانه در خانه كسى وارد نشوند؛ چون مىگفتند هنگام شب، خانه محلّ امن است. اين است كه گفتند خانهی پيامبر را محاصره مىكنيم كه فرار نكند و صبح مىرويم.) شايد ما اگر بوديم از پيامبر مىپرسيديم: آيا تو ما را حفظ مىكنى؟ امّا چون على(ع) به پيامبر(ص) اعتقاد كامل داشت، اين را از ايشان نپرسيد، فقط گفت: اگر من بخوابم تو نجات پيدا مىكنى؟ پيغمبر(ص) فرمود: بله. و على(ع) در جاى پيامبر خوابيد. در آن شب قرار بود چند نفر، كه هركدام از يک قبيله بودند، بيايند و به پيامبر حمله كنند. و اين موضوع كاملاً محتمل بود كه وقتى آنها در آن تاريكى به خانهی پيامبر حمله كنند نتوانند تشخيص دهند كه على(ع) به جاى پيامبر خوابيده است و بنابراين على(ع) كشته مىشد، ولى حضرت على(ع) براى جلب رضاى پيغمبر(ص) كه همان رضاى خداوند است، جان خود را تقديم كرد. در اينباره آيهاى در حقّ على(ع) نازل شد كه: مِنَ النّاسِ مَنْ يَشْرى نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ،[۲۵] از ميان مردم كسى هست كه براى رضاى خدا جان خود را در معرض فروش قرار مىدهد. حالا معاويه چه كرد؟ او عدّهاى مثل اَبُوهُرَيْرَه، مشهور به تاجر پياز، را كه از صحابهاى بود كه پيغمبر(ص) از آنها بدشان مىآمد، دور خود جمع كرده بود و آنها از پيغمبر نقل قول دروغ در مذمّت على و در اهميّت بنى اميّه مىكردند. آنها شايع كرده بودند كه اين آيه در شأن ابن ملجم است كه با وجودى كه مىدانست اورا مىگيرند و اعدام مىكنند، فداكارى كرد و على را در راه رضاى خدا كشت! ببينيد تفسير غلط و عدم دانستن شأن نزول يا تحريف آن، چه كار مى كند.
بيشتر آيات قرآن و اخبار و احاديث مروى از معصومين(ع) اينطور است كه بايد شأن نزول آن، يعنى حادثهاى را كه منجر به نزول آن آيه يا حديث شده، را بدانيم. بدين قرار اگر كسى اين خبر را كه «اگر كسى گريه كند يا بگرياند….» مطلق بداند، متوجّه نيست كه هدف، صرفِ گريه كردن نيست؛ چرا كه گريه وسيله است نه هدف، و به اصطلاح علما جنبهی طريقيت دارد نه موضوعيت. اگر خود گريه كردن موضوعيت داشت كه ديگر تظاهر به گريه كردن معنى نداشت. مضافاً بر اين، چه بسا گريه كردن بدون توجّه قلبى، روحيهی ترس و انظلام را در انسان ايجاد كند. كسى هم كه اين قبيل روايات را به صورتى قشرى و فقط براى جلب منافع، و به اصطلاح براى گرمى مجلس خود بيان و تفسير كند، عملاً اجازهی رياكارى داده است. مىگويند يكى از حكّام قديم، بسيار پيش مىآمد كه دستورمىداد فلان كس را بگيريد و اعدام كنيد. گاهى اوقات كه مأمورين متّهم را مىگرفتند و به او (حاكم) خبر مىدادند، سر نماز بود، و چون نمىخواست نمازش را با حرف زدن باطل كند، با دست اشاره مىكرد كه طرف را بكشيد!
انتقاد از مراسم عزادارى ــ به سبكى كه مرسوم شده است ــ به معناى انتقاد از اصل عزادارى نيست. هيچ صاحبدلى نيست كه در عزاى امام حسين(ع) و ديگرشهداى كربلا، دلش به درد نيايد و غمگين نشود، و هيچ چشمى نيست كه با ذكر نام حسين(ع) بىاختيار اشک از آن جارى نشود. حزن و گريه اصولاً از امور اختيارى نيست كه بتوان كسى را امر به گريه يا نهى از آن كرد. ائمّهی اطهار(ع) دستور دادهاند كه وقتى مصيبتى، عزايى برايتان پيدا شد، عزاى ما را به ياد بياوريد؛ به اين جهت كه همين واقعهی عاشورا، الگو و نمونهاى براى همهی ما باشد؛ و اين دستورى جاودانه براى همهی ما شيعيان است. ولى اگر گرياندن يا تظاهر به گريه ــ در زمانهی مظلوميت شيعه ــ از شعائر شيعه بود، اكنون وضع عوض شده است و بيشتر علامت و نشانه و بهانهاى براى انتقاد از شيعه شده است. بايد روح عزادارى را حفظ كرد، ولى علامت و نشانههاى آن را بهطورى اصلاح كرد كه منطبق با حقيقت آن باشد؛ چراكه اصل عزادارى براى احياى امر آن بزرگواران است، ولى بعضى مصداقهاى آن در طول تاريخ شيعه خارج از مقصود اصلى شده است. اين مصاديق را عُرف پديد آورده است و لذا در ميان شيعيانِ كشورهاى گوناگون، به تناسب تفاوتهاى فرهنگى ميان آنها، متفاوت است. اكنون نيز عُرف عقلا، بنا بر تشخيص زمان و مكان، بايد آنها را اصلاح كند.
بىترديد عزادارى شهيدان كربلا، از شعائر شيعه و بلكه مهمترين عزايى است كه در دين اسلام پيدا شده است كه بايد بر اساس آيهی شريفه: و مَنْ يُعَظِّم شعائِرَاللّهِ فَاِنّها من تَقَوى القلوب،[۲۶] در تعظيم آن كوشيد. در قرآن، اعمال صفا و مروه درمراسم حجّ از شعائر الهى دانسته شده است. كلمهی شعائر جمع شعيره به معناى علامت و نشانه است. ولى اگر علامت و نشانه (شعيره) دلالت بر مدلول پيدا نكند و حتّى خلاف آن را نشان دهد، ديگر از زمره شعائر نخواهد بود. اگر به اقتضاى زمان و مكان، و در ايّامى كه شيعه مظلوم و گمنام بود، گريه كردن به تكلّف يا تظاهر به آن، يكى از شعائر بود، اكنون كه به اقتضاى زمان جديد نه شيعه مظلوم است و نه گمنام، اين شعار كه متأسّفانه صورت زشتى به خود گرفته ــ بهنحوى كه موجب وَهن شيعه و تحقير آن خصوصاً از جانب برخى اهل سنّت، شده ــ بايد اصلاح گردد. بايد آنچه را كه موافق حيثيّت و شأن ائمّه اطهار(ع) است انجام داد و خلاف آن را ترک كرد. شيعه از عزادارى امام حسين عبرت گرفت و آن را تبديل به مجلس وعظ كرد، نه مجلس صرف روضهخوانى. ما بايد از هر يک از ۷۲ شهيد كربلا درسى بياموزيم؛ درس شجاعت، درس علم، درس وفا، درس گذشت، درس مقابله با ظلم، و از اموات خويش براساس اذكروا موتاكُم بالخير، به نيكى ياد كنيم و بلكه كار خوب آنها را براى عبرت خود و ديگران بزرگ كنيم و از كار بد آنها دورى كنيم. اين عبرتآموزى درسى است كه عزادارى شهداى كربلا به ما مىدهد.[۲۷]
در مثنوى مولوى داستانى است دربارهی شيعيان اهل حَلَب، كه در ايّام عاشورا در ماتم اهل بيت(ع) ناله و گريه مىكردند، و ظلمهايى را كه يزيد و شمر بر اهل بيت(ع) وارد كرده بودند يادآور مىشدند. يک بار، شاعر غريبى در اين روز به حلب مىرسد و وقتى آن فغان را مىشنود به جستجو برمىآيد كه چه شده است و عزاى چه كسى را گرفتهاند كه او هم مرثيهاى بسرايد و از اين خوان بهرهاى ببرد! يكى از شيعيان به وى مىگويد كه ما عزاى شهداى كربلا را گرفتهايم. آن غريبه مىگويد: ولى دوران يزيد كه خيلى پيش بود، چه شد كه خبر اين مصيبت اكنون به اينجا رسيده؟ آيا شما تا به حال خواب بودهايد؟ پس بر خودتان اى خفتگان عزا بگرييد كه اين خواب گران، بد مرگى است؛ وگرنه آن خسرو دين، امام حسين(ع)، از زندان تن رها شد و براى شهداى كربلا اين رهايى عين شادى و شادمانى است.[۲۸]
مولانا اين داستان را به عنوان تشبيه براى آدم غفلت زدهاى (مُغَفَّل) كه عمرش را ضايع مىكند و در تنگاتنگ مرگ، به ياد توبه و استغفار مىافتد، مىآورد و مىگويد شيعيان حلب حكايت چنين آدمى را دارند. او در طعنه به شيعيان حلب مىگويد كه اگر واقعاً شيعه هستند بايد متوجّه حكمت قيام حسينى باشند؛ بايد متوجّه اين باشند كه چرا حسين(ع) و يارانش شهيد شدند و چگونه روح آنان به وصال رسيد.[۲۹] مولوى در همان غزل مشهور خويش «كجاييد اى شهيدان خدايى» مهمترين صفت «بلاجويان دشت كربلايى» را سبکروحى و عشق آنان مىداند كه ازمرغان هوايى، پرندهتر بودند و درِ زندان تن را شكسته و پرواز كردند. ولى اگر شيعيان حلب متوجّه نيستند و ذرّهاى از حال آنان آگاهى ندارند، بهتر است به جاى گريه به حال آنان، به حال خود بگريند، كه دل و دينى خراب دارند و از اوصاف ديندارى كه استوارى و جانسپارى و چشمسيرى است ــ همان اوصافى كه شهيدان كربلا داشتهاند ــ بويى نبردهاند.
حالا اگر كسى ما را ببيند و از ما در اينباره بپرسد، بايد بگوييم هنوز خبرش به ما هم نرسيده، كه اگر رسيده بود اينطور نبوديم و بهتر از اين رفتار مىكرديم!
۱. اين مقاله براساس بيانات اظهار شده در صبح جمعه ۲۹ آبان ۱۳۸۸ و سحر عاشوراى ۱۴۳۱، ۶ دى ۱۳۸۸ تنظيم شده است.
۲ . بنابر آنچه در بعضى تذكره ها آمده است پيامبر به مناسبت درگذشت عمّ بزرگوارش ابوطالب و شهادت عمّ ديگرش حمزه نيز بسيار گريست.
۳. كلّيات شمس تبريزى، تصحيح بديع الزّمان فروزانفر، ج ۶، چ ۳، تهران، اميركبير، ۱۳۶۳، ص ۵۶، غزل ۲۷۰۷. مولوى در غزل ديگرى شماره ۲۳۰ كلّيات، ج ۱، ص ۱۴۴ با مطلع: ز سوز شوق دل همى زند عللا كه بوك در رسدش از جناب وصل بلا درباره تمنّاى امام حسين(ع) به وصال اشعارى را سروده است.
۴ . متن كامل ديوان شيخ اجل سعدى شيرازى، به كوشش مظاهر مصفّا، تهران، انتشارات روزنه، ۱۳۸۳، ص ۶۲۹.
۵. ديوان سيف فرغانى، با تصحيح و مقدّمه دكتر ذبيح اللّه صفا، چ ۲، تهران، انتشارات فردوسى، ۱۳۶۴،صص ۱۷۷ ـ ۱۷۶.
۶. مجالسالمؤمنين، قاضى نوراللّه شوشترى، تهران، كتابفروشى اسلاميّه، ۱۳۶۵ شمسى، صص۱۵۳ ـ ۱۵۲.
۷. چاپ پنجم، تهران، انتشارات حقيقت، ۱۳۸۴.
۸. كتاب مهم ديگرى كه در اينباره نوشته شده است تأليف مرحوم استاد مرتضى مطهّرى است با عنوان حماسه حسينى، ۳ جلد، چاپ چهارم، تهران، انتشارات صدرا، ۱۳۶۴.
۹. پدر و پير بزرگوارم، حضرت صالحعليشاه، بسيار علاقهمند بودند كه براى نشر قيام حسينى، شرح فاجعهی كربلا به زبانهاى خارجى ترجمه شود تا ديگران نيز از آن مطّلع شوند. و از طرف ديگر براى اصلاح مجالس روضهخوانى و براى اينكه ذاكران فاجعهی كربلا به سبک مرسوم زمان، امورى موهوم و خلاف را در مجالس تذكّر نقل نكنند، برنامه و دستورى براى برگزارى مراسم سوگوارى برحسب وقايع دههی اوّل محرّم از حركت امام تا واقعهی روز عاشورا را تنظيم كرده بودند كه در انتهاى كتاب تجلّى حقيقت به چاپ رسيده و معمولاً در مراسم عزادارى اين سلسله رعايت مىشود.
۱۰ . سوره بقره، آيه ۱۹۳.
۱۱ . سوره تغابن، آيه ۱۵.
۱۲ . سوره كافرون، آيه ۶.
۱۳ . سوره بقره، آيه ۲۵۶.
۱۴ . سوره توبه، آيه ۳۶.
۱۵. روايت ديگرى است از على بن موسى الرّضاع كه «مَنْ تَذَكرَ مُصابَنا فَبَكى و اَبْكى لمّا ارتكـتب منّا كان معنا فى درجتنا يوم القيامه، و من ذكر بمُصابنا فبكى و ابكى لم تبك عينه يوم تبكى العيون، من جلس مجلسا يحيى فيه امرنا لم يمت قلبه يوم تموت القلوب.» (امالى، شيخ صدوق، تهران، دارالكتب الاسلاميّه، ۱۳۶۲ ش، ص ۷۳) قسمت اعظم اين قبيل روايات در كتاب كامل الزيارات ابن قولويه آمده است.
۱۶ . به اين نكته، آقاى محمّدباقر بهبودى، مصحّح فاضل جلد ۴۴ بحارالانوار انتشارات اسلاميّه، تهران، ۱۳۶۹ ش.، ص ۲۹۳، پاورقى، كه احاديث مربوط به گريه در عزاى امام حسين(ع) در آنجا ذكر شده، تصريح كرده، چنين مىگويد: «اين احاديث زمانى صادر شده است كه ذكر حسين و گريستن بر وى و زيارت و سرودن شعر بر وى، به منزلهی انكار يک كار زشت و مجاهده براى خدا و جنگيدن با دشمنان خدا، يعنى بنىاميّهی ستمگرِ غاصب بوده است و اين كار باعث ويران كردن بنياد آنها و موجب زشت دانستن و اظهار نفرت كردن نسبت به سيرتشان مىشد كه كفر به قرآن و رسول بود و به اين دليل امامان، شيعه را به اين جهاد مقدّس براى بالا بردن نام حسين و احياء امر وى به هر نحو كه ممكن بود، چه با مرثيهسرايى و مديحهگويى و چه زيارت و گريستن بر آنها، ترغيب مىكردند».
۱۷ . روضة الواعظين، محمّد بن حسن فتّال نيشابورى، قم، ۱۳۸۶ ه . ق.، ج ۱، ص ۱۹۵.
۱۸ . مثلاً در: مستدرك الوسائل، محدّث نورى، قم، ۱۴۰۸ ه . ق.، ج ۳، صص ۲۹۳ ـ ۲۸۵.
۱۹. اگر به عناوين كتابهايى كه دربارهی عاشورا نوشته شده دقّت كنيم مىبينيم كه تأكيد اصلى آنها بر گريه كردن و اشک از چشم باريدن است. كتابهايى با عناوينِ طريق البُكاء، مفتاح البُكاء، مخزن البُكاء كه همه از ريشه ” بُكاء” به معناى گريستن است و كتابهايى مثل فيض الدموع، بحر الدموع، عين الدموع كه همه از ريشه “دمع” به معناى اشک است.
۲۰. به قول مرحوم آيتاللّه مطهّرى به نقل از محدّث نورى: «اگر كسى بخواهد امروز بگريد، اگر كسى بخواهد امروز ذكر مصيبت كند، بايد بر مصائب جديدهی اباعبداللّه بگريد، بر اين دروغهايى كه به اباعبداللّه(ع) نسبت داده مىشود، گريه كند». (حماسه حسينى، ج ۱، ص ۳۰)
۲۱ . سوره انفال، آيه ۷: وَ اِذْ يَعِدُكُمُ اللّهُ اِحْدَى الطّائِفَـتَيْنِ اَنَّها لَكُمْ وَ تَوَدُّونَ اَنَّ غَيْرَ ذاتِ الشَّوْكَةِ تَكونُ لَكُم وَ يُريدُ اللّهُ اَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَ يَقْطَعَ دابِرَ الْكافرينَ، و به ياد آر آنگاه را كه خدا به شما وعده داد كه يكى از آن دو گروه به دست شما افتد و دوست داشتيد كه آن گروه كه عارى از قدرت است، به دست شما افتد، حال آنكه خدا مىخواست با سخنان خويش حق را برجاى خود نشاند و ريشهی كافران را قطع كند.
۲۲. بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۲۸۸.
۲۳ . بر اثر همين دكاندارى از راه مراسم عزادارى در سالهاى اخير، كار مجالس عزادارى به آنجا رسيده كه بنا به نقل برخى مطّلعان حتّى گريهكنندگان حرفهاى وجود دارند كه براى شركت در اين مجالس دعوت شده و به آنها مزد مى دهند.
۲۴. از اوّلين كتابهايى كه در نقد روضهخوانى به سبک مرسوم نوشته شده است در سال ۱۳۱۹ قمرى و روضهخوانان زمان خود را به تندى عتاب كرده است، كتاب لؤلؤ و مرجان در شرط پلّه اوّل و دوم منبر روضهخوانان است. نويسندهی كتاب، مرحوم محدّث نورى، در مقدّمهی كتاب مىگويد كه چگونه برخى ذاكرين و روضهخوانان، در گفتنِ دروغ حريص و بىباک شدهاند و از علماى زمان ايراد مىگيرد و مىگويد كه اگر اهل علم، مسامحه نمىكردند و مراقب گفتار اين طايفه مىشدند كار به اين خرابى نمىرسيد و مذهب حقّه اماميه و اهلش به اين درجه مورد سخريه و استهزاء واقع نمىشد. حدود سه دهه بعد، در سال ۱۳۴۶ قمرى، مرحوم سيّد محسن امين عاملى، مؤلّف كتاب مشهور اعيان الشّيعه، كه به نحوى دغدغهی احياى معاريف شيعه را داشت كتاب التّنزيه فى اعمال الشبيه را نوشت و همان هدف محدّث نورى را در اين كتاب دنبال كرد. اين كتاب در زمان تأليف آماج تير مخالفان خود قرار گرفت. اين كتابها تقريباً در قرن پيش نوشته شدهاند. اگر آن زمان اينگونه مذهب شيعه بهواسطهی اين قبيل كارها مورد طعن بود، اكنون كه وضع بدتر شده و مخالفانش بيشتر گرديدهاند و علناً پيروان اين مذهب را طرد مىكنند، بايد بيشتر به اصلاح اين امور پرداخت.
۲۵ . سوره بقره، آيه ۲۰۷.
۲۶ . سوره حجّ، آيه ۳۲.
۲۷ . اين حكم را مىتوان در مورد خواندن زيارت عاشورا و تولّى و تبرّى نيز صادق دانست. در اينباره براى نمونه مىتوان استناد كرد به اشاره مذكور در كتاب حماسه و عرفان (آيتاللّه جوادى آملى، انتشارات اَسرا، قم، چاپ هشتم، ۱۳۸۴، صص ۱۱ ـ ۳۱۰) كه: «سرّ اينكه سفارش كردهاند هر روز زيارت عاشورا بخوانيد و نسبت به اهل بيت(ع) تولّى داشته و بر آنان صلوات و درود بفرستيد و از دشمنانشان تبرّى بجوييد، براى آن است كه طرز فكر معاندان ايشان منفور شود؛ وگرنه هماكنون سخن از معاويه و يزيد نيست تا آنها را لعنت كنيم… الآن سخن از فكر و راه يزيد و يزيديان است.»
۲۸ . مثنوى معنوى، دفتر ششم، تصحيح توفيق سبحانى، ابيات ۷۸۰ ـ ۸۰۸ .
۲۹ . علماى شيعه كه اهل عرفان بودهاند، به اين امر كه شهادت شهيدان كربلا براى آنها وصل و شادمانى بوده است، تصريح كردهاند. شايد اوّلين فرد سيّد بن طاووس باشد كه در كتاب اللهوف مىگويد كسانى هستند كه خداوند توفيق به آنها داده كه دل از غير او ببرند و فقط مشتاق خداوند باشند؛ و شهيدان كربلا چنين بودند و اگر نبود امتثال امر سنّت و كتاب دربارهی جزع در مورد از دست دادن بزرگان هدايت، و تأسّف بر سعادتى كه ما از دست دادهايم، براى اين نعمت بزرگ لباسهاى شادى و بشارت مىپوشيديم. از عالمان اخير، در شرح احوال مرحوم حاج سيّد هاشم موسوى حدّاد نقل شده است كه براى آگاهى عامّه مردم از عاشورا، اشعار مولوى را با صوت مىخواند و در تمام دههی عزادارى، حال وى بسيار منقلب بود؛ ولى حزن و اندوه در آن ديده نمىشد و سراسر ابتهاج و مسرّت بود و مىفرمود كه چقدر مردم غافلند كه براى اين شهيد جانباخته غصّه مىخورند و ماتم و اندوه به پا مىدارند. صحنهی عاشورا عالىترين مناظر عشقبازى است؛ روز وصل است. روح مجرّد، يادنامه حاج سيّدهاشم موسوى حدّاد، تأليف آيتاللّه حاج سيّد محمّدحسين حسينى طهرانى، انتشارات حكمت، تهران، ۱۴۱۸ قمرى، صص ۷۹ ـ ۸۷.