استدراج

darvish2استدراج در لغت به معنای اندک اندک نزدیک آوردن، مضطر کردن کسی را تا آنکه بغلطد به زمین. (منتهی الارب) همچنین به معنای فریب دادن، مکر و نیرنگ نیز آمده است.

 در قرآن و حدیث: قال الله تعالی: وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ. وَأُمْلِي لَهُمْ إِنَّ كَيْدِي مَتِينٌ. (آیات ۱۸۲ و ۱۸۳ اعراف)

كسانى كه آيات ما را دروغ شمرده‌اند به‌تدریج و بی‌شتاب بر ایشان درآییم از جایی که نمی‌دانند‏ و آنان را مهلت دهم که ساز و تدبیر من استوار است.

تفسیر بیان السعاده حضرت آقای سلطانعلیشاه: ” استدراج به معنی طلب صعود یا طلب نزول است، اندک اندک و درجه به درجه و در اینجا مقصود طلب نزول است.

از امام صادق علیه‌السّلام است: وقتی خداوند خیر بنده‌ای را بخواهد به دنبال گناه او نقمت و عذابی را به او می‌دهد و استغفار  را به یاد او می‌اندازد و اگر کیفر بنده‌ای را بخواهد در پی گناهش نعمتی به او می‌دهد که استغفار را فراموش کرده، در گناهش بماند و آن قول خداست (سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ) یعنی هنگام گناه به علل نعمت‌هایی که به او داده شده است آگاهی ندارد.

وَ أُمْلِی لَهُمْ از (أملی له) به معنی مهلت داد او را یا از (املاه اللّه) یعنی او را بهره‌مند ساخت که دخول لام برای تقویت و اشعار به این است که مهلت یا بهره‌مندی مخصوص به آنهاست.

إِنَّ کَیْدِي مَتِینٌ عقاب ما طوری است که ظاهر آن احسان و باطن آن مراتب نابودی است، همانطوری که بدی کردن از انسان‌ها ضعیف است، از جانب خدا تدریجی و چنان نرم نهفته است که اصلاً معلوم شخص نمی‌شود”.

همچنین ایشان در تفسیر آیه‌ی ” قُلْ لَوْ أَنْتُمْ تَمْلِکُونَ خَزائِنَ رَحْمَۀِ رَبِّی” می‌فرمایند: “رحمت ربّ عبارت از ولایت است. و سایر نعمت‌های ظاهری و باطنی به سبب اتّصال به ولایت رحمت نامیده می‌شود، و هرگاه متّصل به ولایت نباشد سخط و نقمت و استدراج است.”

مصادیق، تعاریف و اشارات در قول مشایخ و بزرگان طریقت:

۱- مولانا در دفتر سوم مثنوی معنوی در حکایت روان شدن خواجه به سوی ده:

شاد از وی شو مشو از غیر وی                 او بهارست و دگرها ماه دی

هر چه غیر اوست استدراج توست        گرچه تخت و ملکتست و تاج تست

شاد از غم شو که غم دام لقاست              اندرین ره سوی پستی ارتقاست

۲- و قال ره: حقيقة الاستدراج المكر یعنی مکر و استدراج هر دو اخفای شرّ است در صورت خیر، لکن در سالک در مقام شهود مکر است، و در مقام علم اسمش استدراج  می‌شود. (حضرت آقای سلطانعلیشاه – شرح و توضیح کلمات قصار باباطاهر)

۳- مقامات که بماند سالک در آنها مکر خداست، مثل استدراج که مشغول کند سالک را از توجه به خود به لذت مقامی از مقامات. (حضرت آقای سلطانعلیشاه – شرح و توضیح کلمات قصار باباطاهر)

۴-سری سقطی: علامت استدراج کوریست از عیوب نفس. (عطار- تذکرة الاولیاء)

۵-جنید بغدادی: در این راه قاطعان بسیارند و انواع بر راه سه گونه دام می‌اندازند، دام مکر و استدراج و دام قهر و دام لطف و این را نهایت نیست. اکنون مردی باید تا فرق کند میان دام‌ها. (عطار- تذکرة الاولیاء)

۶- خوارق عاداتی که بدون التزام احکام شریعت باشد به اعتقاد ما زندقه است و از آن جز مکر و استدراج ظاهر نگردد. (جامی – نفحات الانس)

۷-«انی بری مما تشرکون» نیک معلوم کن، که سلطان عشق از بدایت تا نهایت نیک غیور است. از آن مر عاشقان را به سیوف غیرت سر غیر بین بردارد. باش! که صفت معشوق در مکر معشوق ندیده‌ای، و به مهالک خدعت نرسيده‌ای، و آيت استدراج به نعوت قهريّات نشنيده‌ای. تحت حقّهٔ افعال شعبدۀ قدم صد هزار استدراج به نعوت قهریات نشنیده‌ای. تحت حقۀ افعال شعبدۀ قدم صد هزار مهرۀ مکر است، که جمله نقش وصال دارد. طفل زمان عشقی، از آن حروف باژگونۀ معشوق ندانی. (روزبهان بقلی – عبهرالعاشقین)

سخن آخر: در هیچ یک واردات، مشاهدات، نعمت‌ها، تجلی‌ها و… که در سلوک برای سالک پیش می‌آید از مکر الهی و سنت استدراج نمی‌توان غافل نشست.

“فَلا یَأْمَنُ مَکْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ” و جز زیانکاران کسی از مکر خدا ایمن نمی‌باشد. از این رو به این گروه زیانکار اطلاق می‌شود که عقول آنها که بضاعت آنان است نقص پیدا می‌کند. زیرا که عاقل در موقع تجدّد نعمت، ضدّ آن یعنی نقمت را احتمال می‌دهد، پس از عاقبت آن نعمت می‌ترسد. بر خلاف جاهل که نظرش فقط به صورت نعمت است و نمی‌تواند احتمال این که در نعمت، نقمت مندرج باشد، ببیند. (تفسیر بیان السعاده)

قهر را از لطف داند هر کسی           خواه دانا خواه نادان یا خسی

لیک لطفی قهر در پنهان شده           یا که قهری در دل لطف آمده

کم کسی داند مگر ربانیّی                 کش بود در دل محک جانیی

باقیان زین دو گمانی می‌برند        سوی لانه خود به یک پر می‌پرند

(مولانا – دفتر سوم)

مجذوبان نور