واقفیه و وقوف حالیه
به هر گروه یا فردی، که بر ولایت امامی و حلقهای از زنجیره و سلسلهی اولیاء الهی متوقف شود و امامِ سابق را بر امام لاحق برگزیند و منکر ولیِ وقت و قطب حاضر شود، واقفیه گفته میشود. هرچند واقفیه به طور مطلق بر قائلین به زنده بودن و مهدویت حضرت امام موسی بن جعفر(ع) اطلاق میشود، اما، حقیقت آن است که موضوع توقف بر یک امام، ریشهای تاریخی در ادیان الهی دارد. به اعتباری، یهودیان، واقفی هستند چرا که بر رسالت موسی(ع) متوقف شده و منکر ولایت و پیامبری عیسی(ع) شدند و مسیحیان نیز واقفیند چون بر رسالت مسیح متوقف و منکر رسالت و امامت محمد(ص) شدند و به صورت کلی همهی ادیان قبل از اسلام و همچنین هر انشعاب و گروهی که بعد از رحلت حضرت محمد(ص) تا امروز به وجود آمده است و بر یکی از اولیای الهی متوقف شدهاند، را واقفیه گویند. وقوف بر یک ولی، گاهی آشکارا به صورت یک فرقهی اعتقادی همچون واقفیه، قطعیه، زیدیه و باقریه و… و گاهی نیز پنهانی و به صورت حالی شیطانی، ظهور و بروز میکند.
وقوف حالیه
اولیاء و انبیاء الهی نوری واحدند و احترام و محبت به آنها امری واجب و نفی هریک از آنها انکار کل زنجیره و سلسلهی ولایت و موجب خسران و گمراهی است. اما وقوف حالی بر اولیای سابق و ارادت و محبت به هر یک از آنها، اگر موجب نفی و فاصله و عدم تمرکز و توجه به ولیِ حاضر شود، سالک را به نفاق و تزلزل در اعتقادات و ایمان مبتلا میکند. این توهّم حالی و احولی و میزان قرار دادنِ گذشتگان، سالک را از مولای خویش دور و موجب سردی حال و انشقاق درونی مؤمنین میشود. نزد سالکین و رهروان طریقت، انسانِ کامل و ولی زمان، خود عین مذهب، و راه و روش و منش او میزان است:
صد هزاران زانبیای حقپرست
خود به هر قرنی سیاستها بدست
اساساً درهر دورهای ولی و امام حاضر ارجح در زمان خود بوده و از تمامی اولیای سابق برتر است:
نام احمد نام جمله انبیاست
چونکه صد آید نود هم پیش ماست
و هر چند فرمودهاند که:
هر نبی و هر ولی را مسلکیست
لیک تا حق میبرد جمله یکیست
اما باید به این نکته توجه داشت، که در طریقت، احدی را نصیبی از شراب حقیقت و معرفت الهی نخواهد بود، مگر آنکه این شراب از دست ولیِ زنده و ساغرِ وجود امام حیّ نوشیده شود و جز آن، سرابی آبگونه است که نه تنها سکر آور نخواهد بود، بلکه دردسر و خمودی آورده و موجب توهّم و دوری از حق خواهد شد.
عشق بر مرده نباشد پایدار
عشق را بر حیّ جانافزای دار
پس وقوف بر هر یک از اولیای الهی مردود و مذموم است، چه در دل و به صورت نهانی و چه در آشکار و به صورت بیانی. در آیات ۷۶ تا ۷۹ سورهی الأنعام آمده است: «هنگامی که فرا گرفتش تاریکی شب، ستارهای دید، گفت: این است خدای من، اما هنگامی که فرو رفت، گفت دوست ندارم فرو روندگان را. و هنگامی که ماه تابان را دید، گفت: این است خدای من، اما هنگامی که آن هم افول کرد، گفت: اگر پروردگارم مرا راهنمائی نکند مسلماً از جمعیت گمراهان خواهم بود. و هنگامی که خورشید درخشنده را دید، گفت این است خدای من، اینکه بزرگتر است، اما هنگامی که ناپدید شد، گفت: ای قوم! همانا من بیزارم از آنچه شما شرک میورزید. من روی خود را به سوی کسی کردم که آسمانها و زمین را آفریده، من در ایمان خود خالصم و از مشرکان نیستم».
در این آیات ما را بدان کار نیست که آیا ماه و ستاره و خورشید همین اجسام سماویند یا انوار الهیه و یا مراتب معنوی و مقامات باطنی است، با هر تعبیر و تفسیری که باشد حضرت ابراهیم توقف بر ستاره و ماه و خورشید نکرد که اگر اینچنین میکرد، گمراه و از ادامهی راه بازمیماند. این درسی و نکتهای برای سالک است که در سیر و سلوک در هیچ مقامی توقف نکند و موقوفِ هیچ حالی نباشد و احساس کمال ننماید. نبایستی محبت و ارادت به پیشکسوتان ایمانی در هر جایگاه و مقامی که باشند سالک را از ولیِ وقت و قطب زمان دور نماید و سالک نباید دچار سکون و وقوف حالیه شود. نبایستی از دیگران بت ساخت و جامهی قداست بر آنان پوشاند و روش و حال آنان را میزان قرار داد و سد راه سلوک خویش کرد و هم خود و هم ایشان را به ورطهی بلا انداخت.
سالک باید توجه داشته باشد که «این همه آوازهها از شه بود» و کامل یکیست و غیر او ناقص و هر کس در طریقت به جایی رسیده از پرتو عنایت ولی وقت رسیده است و قدر و منزلت مردانِ راه به میزان بندگی و عبودیت به اوست و هر کس مؤمنین را به خود خواند، گرچه صاحب نام و جاه، مدعی و منافق بوده و در مقام سامری است.
برادر، علم به بیبضاعتی خویش و گذر از توهّمات حالی و قالی و عجز و نیازمندی به درگاه خداوندگارمان و یکجهتی دلهایمان به سوی مولایمان، موجب وحدت و برادری و خشنودی حضرت دوست میشود.
دل نگه دارید ای بیحاصلان
در حضور حضرت صاحبدلان
از کتاب “مجموعه مقالات عرفانی”